eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ با انسانِ احمق ؛ شخصیت و شعورِ خودم را می برد زیرِ سوال ...! گاهی باید بی منطق ترین توهین ها را هم ... نادیده انگاشت ... چاره ای نیست !!! وقتی که قرار نیست کسی بفهمد ؛ آب در هاون کوبیدن ، از منطق و آرامشِ خودم می کاهد...😊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
با سلام و احترام بزرگواران تا جای که میشه شب ها زیاد بیرون و تو شلوغی ها نباشید، به اشوبگران،منافقین و داعشی های وطنی اجازه تیر اندازی و کشتار دادند. برای اینها فرقی ندار کی جلوشون باشه. برای سلامتی مدافعان وطن هم خیلی دعا کنید. لبیک یا امام خامنه ای یاعلی
/ ، و منبع پمپاژ كليدواژه هاي اغتشاش در ايران بررسي توئيت‌هاي منتشر شده به زبان‌هاي غيرفارسي مثل انگليسي، اسپانيولي، فرانسوي، عبري و عربي نشان از اطلاع‌رساني همه‌جانبه توسط عناصري چون سفير آمريكا در آلمان، شخصيت‌هاي اسرائيلي چون مئير جاودانفر روزنامه نگار اسرائيلي و خبرنگاران مطرح اروپائي دارد بيشترين تخريب عليه جمهوري اسلامي ايران و تحريك اجتماعي در جهت اغتشاش و اعتصاب، توسط كاربراني از آمريكا، كانادا، اسپانيا، فرانسه و عربستان سعودي در شبكه اجتماعي توئيتر انجام گرفته است! حسابهاي فيك و غير فيك با كليدواژه‌هايي همچون IRAN و IranProtests به شدت مشغول لجن پراكني عليه جمهوري اسلامي و تلاش براي تحريك افكار عمومي هستند. ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 چوپانی عادت داشت تا در يک مکان معين زير يک درخت بنشيند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زير درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان هميشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد هر بار که او آتشی ميان سنگ‌ها می‌افروخت متوجه می‌شد که یکی از سنگ‌ها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دليل آن را نمی‌دانست چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگ‌ها چیزی دست‌گيرش شود اما همچنان در هر جائی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا اينکه يک روز وسوسه شد تا از راز اين سنگ آگاه شود. تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نيم کرد، آه از نهادش بر آمد. ميان سنگ موجودی بسيار ريز مانند کرم زندگی می‌کرد! رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: ، تو که برای کرمی این چنين می‌اندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببين برای من چه کرده‌ای و من هيچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم. ‌ ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
بجای دکتر و مهندس شدن ، فیلمساز شوید !! الآن مهمترین نیازی که جهان اسلام ، جامعه ی ما ، انقلاب اسلامی ما و انقلاب جهانی اسلام و انقلاب جهانی بشریت دارد ، به رسانه است ! واقعا چرا ما فیلمساز مذهبی کم داریم؟؟ ، اکثر بازیگران و فیلمسازان غربزده هستند ، ما آنقدر محتوا در اصالت ایران و وقایع تاریخی اسلام و پیامبران داریم ، فیلم حضرت یوسف (ع) و یا مختارنامه را هر موقع مردم میبینند باز هم برایشان جذاب است... ، بله ؛ دین تکرار است !؟ تکراری نیست !! ، اگر ما فیلمساز مذهبی زیاد داشتیم ، امروز کسی نمیتوانست افکار مردم ما را به سمت غرب بکشاند امروز ما فرهنگ پر محتوای شیعه را با فیلمهایمان به تمام دنیا منتقل میکردیم ، اینگونه زمینه ساز جهانی فرج میشدیم.... استاد التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
خـ♡ـدایـا در انتهـای شـب قلب‌هـای مهـربان دوستـانم را بہ تـو می‌سپـارم باشـد ڪه بـا یـاد تـو بہ آرامـش رسیـده و فـارغ از دردها و رنـج‌ها طلـوع دوبـاره را بہ نظاره بنشینند خـ♡ـدایـا امشـب کوله پشتی مـا را پـر کن از آرزوهای زیبـا و دوست داشتنی تا صبـح فـردا خنـده رو و از غـم و انـدوه جـدا باشیـم 🌙شبتـون آرام در پنـاه خـدا🌟
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ 🍃🍁 الهـی!... کجا این دل ما را جز نگاه تـو درمانیست و کجا این دل تشنـه را جز ابـر احسـان تـو بـارانی 🍃🍁 ای زیبـای زیبـا دوسـت! ای دلربـای دلکـش آفـریـن! ای معبـودم!... چه لـذت بخـش اسـت گذر نسیـم یـاد تـو بر دل‌هـا چه زیبـاست پرواز خاطر تـو بر قلب‌ها و چه شیـرین است پیمـودن اندیشـه در جـاده غیـب‌ها بسـوی تـو 🍃🍁 سبحـانـا... ای یگانـه معبـودم در کنـارمان بگیـر و دامنت را پنـاه جاودانـه‌مان سـاز 🍃🍁 بـارالهـا.... تـو را سوگنـد بہ رحمـت بی‌منتهایت رهایمـان نکن ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز شنبه #۲۸_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۵ ه.ش) شهید محمدرضا پورکاظمی خورشیدی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۶ ه.ش) شهید محسن باقری🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۲ ه.ش) شهید حمیدرضا زمانی فتح‌آبادی🌷 (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۴۵ ه.ش) شهید محمود رضایی🌷 (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۵۶ ه.ش) شهید علی‌اصغر وصالی طهرانی‌فرد🌷 (اصغر وصالی) (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمود یوسفیان🌷 (استان کرمان، شهرستان رفسنجان، روستای روامهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمد کریم پیرحیاتی🌷 (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید عبدالمهدی پیرحیاتی🌷 (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید جلیل رستمی🌷 (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمد نوری🌷 (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید جوهر مرادی 🌷 (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید تقی کوه🌷 (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید خلیل رشیدی🌷 (استان ایلام، شهرستان ایوان) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمدباقر الله‌وردی امیدی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید نبی‌الله اصغری🌷 (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید غلامحسین علیمردانی🌷 (۱۳۶۰ ه.ش) شهید عبدالرضا صادق‌زاده🌷 (۱۳۶۱ ه.ش) شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی 🌷 (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیدابراهیم اسماعیل‌زاده🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان قائنات) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حمیدرضا شریفی🌷 (استان تهران، شهرستان رباط کریم) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید احمد امینی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید عباس ورامینی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمود برزویی🌷 (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید احمد کبریایی🌷 (استان تهران، شهرستان ورامین) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محمود طاهریان 🌷 (استان سمنان، شهرستان سمنان) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید غلام رضا پورانی 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید محسن مقدم جز 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید پولاد ابراهیمی 🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان ورزقان) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید حسین جعفری 🌷 (استان مرکزی، شهرستان آشتیان، روستای نادر آباد) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید سیدعبدالله نصرزاده جوان🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید مدافع حرم محمدحسین مرادی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید اقتدار فرهنگی حجت الاسلام والمسلمین ابراهیم انصاری🌷 رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم محمد سخندان 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم علیرضا جیلان🌷 (استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان بروجن) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم بابک نوری هریس🌷 (استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم عارف کاید خورده 🌷 (استان خوزستان، شهرستان دزفول) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم محمد محمدی🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم مهدی خوش‌آمدی🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش) شهید مدافع حرم سیدعلی احمد جعفری🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۶ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 💐وداع با پیکر مطهر دو شهید امنیت حوادث روزهای اخیر ، امروز(سه شنبه) ساعت ۱۶ در معراج شهدا 🌷🕊 🌷🕊 با توجه به محدودیت دسترسی به شبکه های اجتماعی ؛ مراسم را به دوستان خود اطلاع دهید. ...🌹🍃 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 .... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل پنجم..( قسمت آخر )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 منتظر جواب خواهر شوهرم نشدم. رفتم طرف سماور، لیوانی را برداشتم و زیر سماور گرفتم. چند حبه قند هم تویش انداختم و با قاشق آن را هم زدم. صدای گریه نوزاد یک لحظه قطع نمی شد. سماور قل قل می کرد و بخارش به هوا می رفت. به فکرم رسید بهتر است سماور به این بزرگی را دیگر خاموش کنیم؛ اما فرصت این کار نبود. واجب تر بچه بود که داشت هلاک می شد. لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد ومک بزند، اما قاشق فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد. به همین خاطر با حرص بیشتری گریه می کرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیرگریه. مادر شوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا بیاورد. قل دوم دختر بود. فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی اشک می ریختیم. با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم. صمد مشغول گذراندن سربازی اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد. به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی می کردم. با آمدن دو قلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و کارهایم آن قدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم. از مهمان ها پذیرایی می کردم، مشغول رفت و روب بودم، ظرف می شستم، حیاط جارو می کردم، و یا در حال آشپزی بودم. شب ها خسته و بی حال قبل از اینکه بتوانم به چیزی فکر کنم، به خواب عمیقی فرو می رفتم. بعد از چند هفته صمد به خانه آمد. با دیدن من تعجب کرد. می گفت: « قدم به جان خودم خیلی لاغر شده ای، نکند مریضی.» می خندیدم و می گفتم: « زحمت خواهر و برادر جدیدت است.» اما این را برای شوخی می گفتم . حاضر بودم از این بیشتر کار کنم؛ اما شوهرم پیشم باشد. گاهی که صمد برای کاری بیرون می رفت، مثل مرغ پرکنده از این طرف به آن طرف می رفتم تا بر گردد. چشمم به در بود. می گفتم: نمی شود این دو روز را خانه بمانی و جایی نروی. می گفت کار دارم. باید به کارهایم برسم. دلم برایش تنگ می شد. می پرسید: قدم! بگو چرا می خواهی پیشت بمانم.» دوست داشت از زبانم بشنود که دوستش دارم و دلم برایش تنگ می شود. سرم را پایین می انداختم و طفره می رفتم. سعی می کرد بیشتر پیشم بماند. نمی توانست توی کارها کمکم کند. می گفت: عیب است. خوبیت ندارد پیش پدر و مادرم به زنم کمک کنم. قول می دهم خانه خودمان که رفتیم، همه کاری برایت انجام می دهم. می نشست کنارم و می گفت: تو کار کن و تعریف کن، من بهت نگاه می کنم. می گفتم: تو حرف بزن. می گفت: نه تو بگو . من دوست دارم تو حرف بزنی تا وقتی به پایگاه رفتم، به یاد تو و حرف هایت بیفتم و کمتر دلم برایت تنگ شود.صمد می رفت و می آمد و من به امید تمام شدن سربازی اش و سر و سامان گرفتن زندگی مان، سعی می کردم همه چیز را تحمل کنم. دو قلوها کم کم بزرگ می شدند. هر وقت بیرون از خانه می رفتیم، یکی از دو قلوها سهم من بود اغلب حمید را بغل می گرفتم. به خاطر آن شبی که آن قدر حرصمان داد و تا صبح گریه کرد، احساس و علاقه مادری نسبت به او داشتم. مردمی که ما را می دیدند با خنده و از شوخی می گفتند: مبارک است. کی بچه دار شدی ما نفهمیدیم؟! یک ماه بعد، مادر شوهرم دوباره به اوضاع اولش برگشت. صبح زود بلند می شد نان بپزد. وظیفه من این بود قبل از او بیدار شوم بروم تنور را روشن کنم تا هنگام نان پختن کمکش باشم. به همین خاطر دیگر سحر خیز شده بودم اما بعضی وقت ها هم خواب می ماندم و مادر شوهرم زودتر از من بیدار می شد و خودش تنور را روشن می کرد و مشغول پختن نان می شد. در این موقع جرائت رفتن به حیاط را نداشتم. به همین خاطر هر صبح، تا از خواب بیدار می شدم قبل از هر چیز گوشه پرده اتاقم را کنار می زدم اگر لوله ای که بعد از روشن شدن تنور روی دوکش تنور می گذاشتیم پای دیوار بود، خوشحال می شدم و می فهمیدم هنوز مادر شوهرم بیدار نشده، اما اگر دودکش روی تنور بود، عزا می گرفتم، وا مصیبتا بود. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
! تابش، نايب رئيس فراكسيون اميد مجلس طي يادداشتي در روزنامه ايران بدون اشاره به بي تدبيري‌هاي دولت در افزايش قيمت بنزين، به صورت تلويحي حكومت را زمينه ساز آشوب‌ها معرفي كرده و مدعي شده‌است: جامعه‌اي كه در حصار تريبون‌هاي يك طرفه‌اي چون صداوسيما و محدوديت سنگين گردش اطلاعات آزاد و رسانه‌هاي مستقل و از ترس برخي برخوردها همواره مجبور به فروخوردن صداي اعتراض خود شده، بهترين بستر براي كساني است كه دنبال ايجاد آشوب و اغتشاش هستند! http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
/روایت یک عکاس خبری از اغتشاشات: با قمه مجبورمان کردند ماشین را خاموش کنیم و ترافیک بسازیم! در حال رانندگی بودم و قبل از اینکه به سرعت گیر برسم مجبور شدم سرعتم را کم کنم در همین حین به یک باره جمعی حدود ۲۰ نفر جلویم ظاهر شدند. همگی آنان قمه به دست داشتند، در دست برخی از آنان علاوه بر قمه سنگ نیز بود. مقابلم ایستادند و به من و چند خودروی دیگر که کنارم بودند اشاره کردند که بایستید. من ابتدا فکر کردم که راهزن هستند و می‌خواهند خودرو را به زور بدزدند. درب ماشین را قفل کردم. تعداد خودروها بیشتر شد و در کنار هم ایستادند به آنها هم اشاره کردند که خودرو را خاموش کنید. وقتی دیدند خاموش نکردیم با فریاد و نشان دادن قمه مجبورمان کردند ماشین‌ها را خاموش کنیم. پشت سر ما هم ماشین‌های دیگر هم ایستاده بودند. آنها با ایجاد رعب و وحشت و با نشان دادن قمه به زور موفق شدند که تمامی خودروهای متوقف شده را خاموش کنند. اما من خودرویم را خاموش نکردم ولی چراغ‌هایم را خاموش کردم تا باور کنند که خودروی من هم خاموش شده است. آنها لاین مقابل به سمت تهران را هم متوقف کرده بودند. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3