eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست وَ عاجزانه نگاهش به میزبانی توست غروب روز سه شنبه دوباره می خوانم بیاکه لحظه ی امداد آسمانی توست نظر به حال دلم کن که سرد و خاموش ست
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم..( قسمت ۱۲)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 یک دفعه حالم بد شد دیگر نتوانستم تحمل کنم. از درد فریادی کشیدم. شینا تکه پارچه های بریده شده را گذاشت روی زمین و دوید دنبال خواهر و زن برادرهایم. کمی بعد خانه پر شد از کسانی که برای کمک آمده بودند قابله دیر آمد شینا دورم می چرخید جوشانده توی گلویم می ریخت و می گفت: نترس.اگر قابله نیاید خودم بچه ات را می گیرم. بعد از ظهر بود که قابله آمد و نیم ساعت بعد هم بچه به دنیا آمد. شینا با شادی بچه را بغل کرد و گفت: قدم جان پسر است‌ مبارکت باشه ببین چه پسر تپل مپل وسفیدی است چقدر ناز است.بعد هم کسی را فرستاد دنبال مادر شوهرم تا مژدگانی بگیرد. صدای گریه بچه که بلند شد نفس راحتی کشیدم خانه شلوغ بود اما بی حسی و خواب آلودگی خوشی سراغم آمده بود که هیچ سر و صدایی را نمی شنیدم.فردا صبح حاج آقایم رفت تا هر طور شده صمد را پیدا کند عصر بود که برگشت بدون صمد. یکی از همرزمایش را دیده بود و سفارش کرده بود هر طور شده صمد را پیدا کنند و خبر را به او بدهند. از همان لحظه چشم انتظار آمدنش شدم فکر می کردم هر طور شده تا فردا خودش را می رساند. وقتی فردا و پس فردا آمد و صمد نیامد طعنه و کنایه ها هم شروع شد: طفلک قدم مثلا پسر آورده. عجب شوهر بی خیالی بیچاره قدم حالا با سه بچه چطوری بر گردد سرخانه و زندگی اش. آخربه این هم می گویند شوهر این حرف ها را شینا هم می شنید و بیشتر به من محبت می کرد شاید به همین خاطر بود که گفت: اگر آقا صمد خودش آمدکه چه بهتر و گرنه خودم برای نوه ام هفتم می گیرم و مهمانی می دهم. از بس به در نگاه کردم و انتطار کشیده بودم کم طاقت بودم تا کسی حرف می زد، زود می رنجیدم و می زدم زیر گریه. هفتم هم گذشت و صمد نیامد. روز نهم بود مادرم گفت من دیگر صبر نمی کنم. می روم و مهمان ها را دعوت می کنم. اگر شوهرت آمد خوش آمد. صبح زود هم شینا بلند شد و با خواهرها و زن داداش هایم مشغول پخت و پز و تدارک ناهار شد. نزدیک ظهر بود یکی از بچه ها از توی کوچه فریاد زد: آقا صمد آمد. داشتم بچه را شیر می دادم. گذاشتمش روی زمین و چادری بستم کمرم و چیزی انداختم روی سرم و از پله های بلند به سختی پایین آمدم. حیاط شلوغ بود خواهرم جلو آمد و گفت: دختر چرا این طوری آمدی بیرون مثلا تو زایویی بعد هم چادرش را در آورد و سرم کرد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
..🌹🍃 مرا از کودکی به جدایی ها عادت دادند... همان جایی که می نوشتند:خوب ها .. بدها .. و من بدترین بد ها هستم .. آری ! قبول دارم بد بودنم را .. اما ای آقایی که از همه کس به من نزدیک تری .. من که جز شما کسی را نمی شناسم .. بد بودم .. میدانم .. بد کردم .. میدانم .. اما جز تو کسی را ندارم .. ای امیدِ نا امیدان .. رهایی ام بخش از این دلتنگی و فراقی که اسیر آن شده ام .. آقا جان ... عجیب خستـه ام از خودم .. میشود برای من اَمَّن یُجیب بخوانی ..؟ ..🌹🍃 .. 🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
مادر شهید سعید علیزادهـ میگفتـ سعید ببینـ..: برو من کاری ندارم یا شهید میشیـ یا سالم بر میگردیـ من حوصله جانباز ندارم😁🌱 ....🖤
سـلام دوستـان صبحتـون بخیـر نگاهتـون بہ زیبـایی عشـق آرزومنـدم خـدا امـروز سرنوشتی زیبـا زنـدگی پـر از عشـق دلی شـاد و زنـدگی پـر از امیـد براتـون رقـم بزنـه امـروز تمـام خوبی‌ها را برایتـان آرزو می‌کنـم نه خوشی‌ها را زیرا خوشی آن است ڪه شمـا می‌خواهیـد و خوبی آن است ڪه خـدا برایتـان می‌خواهـد   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۴_دی ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 ‏الله_آقانورالله_نجفی_اصفهانی🌷 (۱۳۰۶ ه.ش) شهید اسماعیل اسماعیلی دوآبسری🌷 (استان گیلان، شهرستان رودبار) (۱۳۱۱ ه.ش) شهید حسنعلی ابراهیمی🌷 (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۴۲ ه.ش) شهادت شهید قنبر جنتی دریاکناری🌷 (استان گیلان، (۱۳۶۱ ه.ش) شهید علی کریمی🌷 (استان تهران، (۱۳۶۱ ه.ش) شهادت شهید محمدرضا صبوری🌷 (استان کهگیلویه و بویراحمد، (۱۳۶۲ ه.ش) شهید ابوطالب قاسمی سنگریزه🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید علی حیدرپور 🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید سلمان حسین‌پور🌷 (استان مازندران، شهرستان محمودآباد، روستای آهو محله) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید عبدالکریم کجبافی🌷 (شهرستان اهواز) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید حبیب جواهری🌷 (استان خوزستان، شهرستان خمین) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید جلال الدین موفق یامی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید ابراهیم محبوب🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان چناران) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید احمد قوامی 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان چناران) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید حسن ستوده🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید مهدی فرودی🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان فردوس) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید مهرداد عزیزاللهی 🌷 (استان اصفهان، ) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید حسین خصاف🌷 (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمد سرکاری آرانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید جواد یتیمی بیدگلی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید فریبرز ابوحمزه 🌷 (استان سمنان، شهرستان دامغان) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید عیسی کره‌ای🌷 (استان تهران، ) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید علی یوسفی ولاشدی🌷 (استان مازندران، شهرستان نکا) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید کاظم یونسیان🌷 (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید تیمور یوسفی🌷 (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید علیرضا یوسفی امیری🌷 (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید مسلم رسولی🌷 (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید ابوالحسن محمدزاده🌷 (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید حسینعلی بالویی🌷 (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید جمشید نعیم امینی🌷 (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید رمضانعلی اسماعیل زاده کلاره🌷 (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید عقیل پروانه🌷 (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید خلیل زالپولی🌷 (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید علی‌اصغر سعادتی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید موسی احمدی کلاریجانی🌷 (استان مازندران، شهرستان سوادکوه) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید اکبر اسفندیاری کلایی🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری، روستای برگه) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمدعلی عباسی 🌷 (استان مازندران، شهرستان فریدونکنار) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید منصور مهدوی نیاکی🌷 (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمد عظیمی فخره🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل، روستای ابوزیدآباد) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید سید علیرضا حسینی نسب شورکی 🌷 (استان یزد، شهرستان میبد) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید سیدیحیی سیدی🌷 (استان تهران، ) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید حاج عین الله اکبری🌷 (استان فارس، شهرستان مرودشت، منطقه تنگ خشک) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محسن برهانی🌷 (استان کرمان، شهرستان رفسنجان) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید علی شفیعی🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید سیدعباس میرهادی🌷 (استان مرکزی، شهرستان خمین، روستای میشیجان) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمد روشن مقدم🌷 (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمد علی ثقفی 🌷(استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۵ ه.ش) 🌷 (استان مرکزی، شهرستان زرندیه، روستای مصرقان) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید مهدی حاج رضا بیگی🌷 (استان کرمان، شهرستان رفسنجان) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید جهانگیر عباس زاده🌷 (استان هرمزگان، شهرستان بندرعباس) (۱۳۶۸ ه.ش) شهید حسینعلی سهرابی🌷 (استان اصفهان، شهر رهنان) (۱۳۷۰ ه.ش) شهید حسن نصر اصفهانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۷۰ ه.ش) شهید کیومرث جعفری 🌷 (استان اصف
هان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۷۰ ه.ش) شهید رامین سلیمانی🌷 (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۷۳ ه.ش) شهید مدافع حرم قاسم تیموری🌷 (استان گلستان، شهرستان گرگان) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مهدی رضایی🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان زیرکوه، روستای بمرود) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید رسول طالبی 🌷 (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۹۶ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
سلام و عرض ادب و احترام صبح چهارشنبه برشمابزرگواران بخیر ... برتمام 🌹🍃 ان شاء الله خداوندبه برکت راازشر دشمنان بالاخص رژیم منحوص صهیونیسم نجات دهد خداونداانچه ازخواسته هایمان که به مصلحت ماست به اجابت برسان جهت سلامتی وتعجیل درفرج نورچشم حضرت زهرا(سلام الله علیها) اقاحجت بن الحسن العسکری(عج) کاممان راخوشبوکنیم به کلیدمشکلات لاینحل 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
هم اكنون صدای مهيب انفجار در محدوده كوه سبلان اردبيل شنيده شد! منابع خبری و شاهدان عينب می گويند احتمال برخورد هواپيمای جنگنده با كوه وجود دارد. رئيس فوريت های پزشكی اورژانس اردبيل ضمن تاييد خبر سقوط هواپيما از ارسال سه دستگاه اورژانس با هلی كوپتر امداد به محل حادثه خبر داد.
یه جت ارتش سقوط کرده هواپیمای مسافر بری نیست ، بعضی از خبر ها نوشتن هواپیمای مسافربری سقوط کرده
آقا جان می‌دانم که دیر کرده‌ایم می‌دانم که هنوزم که هنوز است در انتظار آمدنمان صبر می‌کنی!! می‌دانم که با این همه انتظار هنوز هم الفبای انتظار را نیاموخته‌ایم!! امّا شما... امّا شما هنوز هم چشم امیدتان به ما مردم زمانه است... ▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ ▫️مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما 💫اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل یازدهم..( قسمت آخر)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 خوب نمی توانستم راه بروم. آرام آرام خودم را رساندم توی کوچه مردی داشت از سر کوچه می امد لباس سپاه پوشیده بود و کوله ای سر دوشش بود ریشو و خاک آلوده اما صمد نبود با این حال تا وسط کوچه رفتم از دوستان صمد بود با خجالت سلام و علیکی کردم و احوال صمد را پرسیدم. گفت خوب است فکر نکنم به این زودی ها بیاید. عملیات داریم. من هم آمده ام سری به ننه ام بزنم پیغام داده اند حالش خیلی بد است فردا بر می گردم انگار آب سردی ریختند تنم شروع کرد به لرزیدن. دست ها و پاهایم بی حس شد به دیوار تکیه دادم و ایستادم تا آن مرد از کوچه عبور کرد و رفت خواهرهایم توی کوچه آمده بودند تا از صمد مژدگانی بگیرند. مرا که با آن حال و روز دیدند زیر بغلم را گرفتند و بردند توی اتاق. توی رختخواب دراز کشیدم تمام تنم می لرزید شینا آب قند برایم درست کرد و لحاف را رویم کشید. سرم را زیر لحاف کشیدم بغض راه گلویم را بسته بود خودم را به خواب زدم می دانستم شینا هنوز بالای سرم نشسته و دارد ریز ریز برایم اشک می ریزد. نمی خواستم گریه کنم. آن روز مهمانی پسرم بود نباید مهمانی اش را به هم می زدم. سر ظهر مهمان ها یکی یکی از راه رسیدند زن ها توی اتاق مهمان خانه نشستند و مردها هم رفتند توی یکی دیگر از اتاق ها. بعد از ناهار خواهرم آمد و بچه را از بغلم گرفت و برد برایش اسم بگذارند. اسمش را حاج ابراهیم آقا پدر بزرگ صمد گذاشت مهدی. خودش هم اذان و اقامه را در گوش مهدی گفت بعد از ظهر مردها خداحافظی کردند و رفتند مرداد ماه بود و فصل کشت و کار اما زن ها تا عصر ماندند زن برادرها و خواهرها رفتند توی حیاط و ظرف ها را شستند و میوه ها را توی دیس بزرگ چیدند.مهدی کنارم خوابیده بود سر تعریف زن ها باز شده بود من هنوز چشمم به در بود و امیدوار بودم در باز شود و لحظه آخر مهمانی پسرم صمد از راه برسد. مهدی شده بود یک بچه تپل مپل چهل روزه تازه یاد گرفته بود بخندد خدیجه و معصومه ساعت ها کنارش می نشستند و با او بازی می کردند و برای خندیدن و دست پا زدنش شادی می کردند اما همه ما نگران صمد بودیم برای هر کسی که حدس می زدیم ممکن است با او در ارتباط باشد پیغام فرستاده بودیم تا شاید از سلامتی اش باخبر شویم می گفتند صمد درگیر عملیات است. همین شینا وقتی حال و روز مرا می دید غصه می خورد می گفت: این همه شیر غم و غصه به این بچه نده طفل معصوم را مریض می کنی ها. دست خودم نبود دلم آشوب بود هر لحظه فکرمی کردم الان است خبر بدی بیاورند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3