eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل ششم..( قسمت ۲ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 فکر کردم اتاق را که جارو کردم، تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد. قدم قدم بیا ببین این بچه ها چه می خواهند. جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند جایشان هم خشک بود پس این همه داد و هوار برای چه بود؟ ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم. صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت. بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم ، بچه ها را روی پاهایمان گذاشته و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته، ازروزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: از همان روز دلم را لرزاندی. از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی. صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هرکاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین ، گریه شان در می آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند. حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند. ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها بر نمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند، به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستند سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم در آمده بود. یا شیر درست می کردم. یا جای بچه ها را عوض می کردم یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هر زدم، عصر شد و مادر شوهرم برگشت، اما نه خانه ای جارو کرده بودم نه حیاطی شسته بودم نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشورم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادر شوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد. بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادر شوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم. از فردا صبح دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد مجبور شد به رزن برود وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران. چند روز بعد برگشت و گفت: کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کرده ام. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشیت بمانم. چاره ای نیست. خیلی ناراحت شدم اعتراض کردم : من برای عید امسال نقشه کشیده بودم نمی خواهد بروی. صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
رسول شکری نیا فعال رسانه ای در حساب شخصی خود نوشت: آخرین خدمت و ایثار 🌷🕊 به مردم؛ اعضای بدن به چند بیمارنیازمند جان دوباره بخشید. با موافقت خانواده،اعضای بدن بسیجی آمر به معروف و ناهی از منکر 🌷🕊 به چند بیمار نیازمند اهداء و به اذن خدا به آنان جانی دوباره بخشید. 🌹🍃 ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
پایان ماموریت بسیجی شهادت است🌷🕊 روحت شاد آقا محمدعزیز😔 لبیک یازینب....
خدایا..! مواظب دل های ما باش..😔 نماز اول وقت یادمون نره🌹 التماس دعای فرج و شهادت... .....
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🏴🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
📜 درباره هرڪاری اول فڪر ڪنید بعد تصمیم بگیرید ؛ هر جوابی هم ڪه بخواهید در قرآن مجید است. 🌷🕊 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 عروج شهادت گونه جوان دلاور مدافع حرم شهرستان گرگان زنده یاد علی اکبر رحیمی که بر اثر عوارض شیمیایی ناشی از حضور در جبهه نبرد با داعش در سوریه به یاران شهیدش پیوست. شادی روحش صلوات💐 🌹🍃 ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 وداع جانسوز خانواده شهید آمر به معروف در معراج شهدا💐 همسر 🌷🕊 در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان: ۲ روز پیش همسرم در جریان درگیری با اراذل و اوباش به دلیل تعدی به یک خانم در منطقه تهرانپارس و در حین امر به معروف آن‌ها، در حضور ۲ فرزندمان مورد ضرب‌وجرح چاقو قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد. برخی از اعضای بدن این شهید بسیجی آمر به معروف به بیماران نیازمند اهدا خواهد شد. 🌹🍃 ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---