این دلم حسینیهی توست، قبل از اینکه کتیبه به حسینیه بزنم به دلم زدم، باز این چه شورش است که در خلق عالم است، برا همینه یکی میگه: “صل الله و علیک یا اباعبدالله” زودی گریه ام میگیره...
معمای خون تو را جز خدا نداند کس
به خون تو، که خدا خون بهای توست حسین
اگر چه کعبه بود قبله ام به وقت نماز
دلم به جانب صحن و سرای توست حسین
بهشت باد به اهل بهشت ارزانی
بهشتِ من، حرم با صفای توست حسین
زیارت همهی پیغمبران زیارت حق
زیارت سَرِ از تن جدای توست حسین
تو آن صحیفه ی صد پاره ی ورق ورقی
که زخمهای تنت آیههای توست حسین...😭
باز بریم از مدینه شروع کنم…😭
کریم کاری به جز جود و کرم نداره
آقام تو مدینه است ولی حرم نداره
همیشه غم نصیبی، بی یار و بی حبیبی
الهی من برات بمیرم تو خونتم غریبی...😭
🌴 #یازینب...
باز بریم از مدینه شروع کنم…😭 کریم کاری به جز جود و کرم نداره آقام تو مدینه است ولی حرم نداره همیشه
اومد جلو خیمه مودب سرشو پایین انداخت،عموجان اجازه میدی برم جونمو فدات کنم؟
دستشو گذاشت رو شونه های قاسم، یادگار برادرم!تو بمون عزیز دلم…😭
امشب شبِ حضرتِ قاسم
یا قاسم ابن الحسن(علیه السلام)
راستی
حاج قاسمِ عزیز ماهم اسم پدرشون حسن بود
"یا قاسم ابن الحسن..."
#احلی_من_العسل ...😭
دلش خیلی گرفت اومد جلو مادرشو گرفت ،
گفت مادر رفتم از عمو اذن بگیرم عمو اجازه نداده برم میدان،مادرش گفت عزیزم بیا الان خوشحالت میکنم،یه مرتبه دید مادر یه بقچه ای رو داره گره هاشو باز میکنه،یه نامه ای رو بیرون آورد گفت پسرم اینو ببر بده عمو،دیگه رد خور نداره، بابات وصیت کرده،کربلا بده قاسم ببره بده به آقاش ابی عبدالله،
خوشحال نامه رو گرفت ،اومد مقابل ابی عبدالله ،عموجان! این نامه رو برات آوردم…😭
تو اوج غربت آدم کسی رو نداشته باشه یه مرتبه یه یادی از عزیزش میکنن میگه جای اون خالیه،همچین که نامه رو باز کرد،
تا دید دست خط حسن انقدر گریه کرد،
گفت داداش کجایی ببینی داداشت رو غریب گیر آوردن…😭
تو این نامه نوشته حسین جان من نیستم کربلا یاریت کنم،عوض من قاسم وسط میدان برات شمشیر میزنه،دیگه امر امامِه دیدن این نامه رو به چشم میکشه…😭
🌴 #یازینب...
تو اوج غربت آدم کسی رو نداشته باشه یه مرتبه یه یادی از عزیزش میکنن میگه جای اون خالیه،همچین که نامه
مگه نوجوون ۱۳ ساله چقد قد و قامت داره؟
زره به تنش نشد،
زنای هاشمی دورشو گرفتن سرمه به چشمش کشیدن،
نقاب به صورتش زدن انقد زیبارو بود،
میگفت: بچم چشم نخوره،
کسی که وقتی میخواد بره میدان جنگ باید زره تن کنه،
زره به تنش نشد عاقبت کفن تنش کردن،حالا قاسم داره میره سمت میدان،همچین که وارد شد شروع کرد رجز خواندن،
من نوه ی علی ام،من نوه ی فاطمه ام،من پسر حسن ابن علی ام،
جنگای نمایانی کرد خیلیارو به درک واصل کرد…😭