eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
: با اقدامات انجام شده و تحقیقات پلیس بسیاری از سرشاخه‌ها و لیدرهای اصلی نا آرامی‌های چند روز اخیر در پایتخت شناسایی و دستگیر شده‌اند. وی با بیان اینکه این افراد جزو اشرار و مخلان نظم عمومی محسوب شده و برخورد قاطعی با آنان می‌شود، خاطرنشان کرد: تعداد دیگری از عوامل اصلی این ناآرامی‌ها از سوی پلیس شناسایی شده و تحت تعقیب قرار دارند. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
؟ نوشت: آشوبگران بازداشت شده اعتراف كرده و اسناد همراه آنها نيز به وضوح نشان مي‌دهد كه اشرار و اراذل آشوبگر از سوي سرويس‌هاي اطلاعاتي برخي كشورها، ازجمله ، و در داخل ايران و بعضاً در كشورهاي يادشده آموزش عمليات تروريستي و تخريب ديده‌اند و هزينه اين آموزش را نيز دولت آل‌سعود تامين كرده است/ محل انجام بخشي از آموزش‌ها نيز در عربستان بود/ اعتراف اراذل مزدور با اسناد و مدارك غير‌قابل انكاري نظير تماس‌هاي تلفني، تصاوير حضورشان در كشورهاي بيگانه و فيلم‌هاي آموزشی همراه است. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل ششم..(قسمت ۱ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 زمستان هم داشت تمام می شد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برف ها آب نشده بودند. کوچه های روستا پر از گل و لای و برف هایی بود که با خاک و خاکسترهای آتش منقل های کرسی سیاه شده بود. زن ها در گیر و دار خانه تکانی و شست و شوی ملحفه ها و رخت و لباس ها بودند.روزها شیشه ها را تمیز می کردیم، عصرها آسمان ابری می شد و نیمه شب رعد و برق می شد، باران می آمد و تمام زحمت هایمان را به باد می داد. چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود که سربازی صمد تمام شد. فکر می کردم خوشبخت ترین زن قایش هستم. با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می کردم. و از سر تا ته خانه را می شستم. با خودم می گفتم: عیب ندارد در عوض این بهترین عیدی است که دارم. شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور سات عید لذت می بریم. صمد آمده بود و دنبال کار می گشت. کمتر در خانه پیدایش می شد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی می رفت رزن. یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادر شوهرم در اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال پرسی دوقلوها را یکی یکی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: من امروز می خواهم بروم خانه خواهرت. شهلا. کمی کار دارد. می خواهم کمکش کنم. این بچه ها دست وپا گیرند. مواظبشان باشید. موقع رفتن رو به من کرد و گفت: قدم! اتاق دم دستی خیلی کثیف است. آن را جارو کن و دوده اش را بگیر. صمد لباس پوشیده بود که برود. کمی به فکر فرو رفت و گفت: تو می توانی هم مواظب بچه ها باشی و هم خانه تکانی کنی؟! شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: نمی توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه ها برسی. کتش را در آورد و گفت: من بچه ها را نگه می دارم. تو برو اتاق ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می روم. با خودم فکرکردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد. پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشک ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم. صدای گریه دو قلوها در آمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن ها را آرام می کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد. قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟! جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دو قلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یکی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه ای که بغلش بود شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند. از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد حتما خیس کرده بودند مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می کرد. می گفت: می خواهم یادبگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم. بچه ها را ترو خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم مشغول شدم. گرد و خاک اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
💢شهیدانه 🔹شهدا عاشق اند معشوقشان خداست 🔹شاگردند؛ معلمشان حسین (ع)است... 🔹معلم اند... درسشان شهادت است 🔹مسلح اند... سلاحشان ایمان است 🔹مسافرند، مقصدشان لقاءالله است 🔹مستحکم اند، تکیه گاهشان خدا ست... 🌺شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات🌺 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
▪️حالا که اینترنت جهانی قطعه میتونید از لینک ها و امکانات زیر برای رفع بعضی نیازتون استفاده کنید: ۱. موتورهای جستجو (سرچ): 🔻پارسی‌جو parsijoo.ir 🔻یوز yooz.ir 🔻پارسیک parseek.ir ۲. مسیریاب: 🔻نشان nshn.ir 🔻بلد balad.ir 🔻دال daal.ir ۳. ایمیل: 🔻النون elenoon.ir 🔻چاپار chmail.ir 🔻میهن‌میل mihanmail.ir ۴. اینستاگرام ایرانی: 🔻هورسا hoorsa.ir 🔻لنزور lenzor.ir 🔻نزدیکا nazdika.ir 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
برنامه ما برنامه اسلام است ، وحدت كلمه مسلمين است ، اتحاد ممالک اسلامى است ، برادرى با جميع فرق مسلمين است در تمام نقاط عالم ، هم‌ پيمانى با تمام دُوَل اسلامى است در سراسر جهان ؛ مقابل صهيونيست ، مقابل اسرائيل ، مقابل دُوَل استعمارطلب ، مقابل كسانى كه ذخاير اين ملت فقير را به رايگان مىیبرند و ملت بدبخت در آتش فقر و بيكارى و بينوايى میسوزد..... (ره) 📕 صحیفه امام ج۱ ص۳۳۶ / قم۱۵خرداد ۱۳‌۴۳ التماس دعای فرج...... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
خـ♡ـدایـا امـروز را بـا عشـق تـو آغـاز ڪردیم و بہ شـب رسـانـدیـم بخشندگی، عشـق، قـدرت در دستـان تـوسـت همـراہ بـا بـارش رحمتـت بخشندگی را بہ مـا بیامـوز عشـق را در وجـود ما قـرار دہ تـا مهـربان باشیـم 🌙شبتـون خـوش در پنـاه خـدا🌟
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۳۰_آبان ۱۳۹۸ هجری شمسی ... (سلام الله علیها) به شهر مقدس قم (۲۰۱ ه.ق)🌸🍃 @Yazinb3 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۲ ه.ش) شهید اکبر حدادی 🌷 (استان تهران، شهرستان دماوند) (۱۳۵۹_ه.ش) شهید محمد مسلمی🌷 (استان زنجان، شهرستان سلطانیه) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید مهران ابدی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید رحمان اسکافی🌷 (استان بوشهر، شهرستان دشتی، شهر خورموج) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید محمد جمعه اکرامی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیدبرات حسینی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت جام) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید رمضان جعفری مقدم🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید نصیر قلی‌پور🌷 (استان گیلان، شهرستان رودبار، روستای فتحکوه) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید یدالله بینقی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان سبزوار) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید محمد حکم‌آبادی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید غلامحسین لطفی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید غلامرضا هاشمی🌷 (استان مرکزی، شهرستان خمین) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید ابوالفضل شعبان لری🌷 (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید علی حسنلویی🌷 (استان زنجان، شهرستان ماهنشان) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید اکبر بهرامی موینی🌷 (۱۳۶۴ ه.ش) شهید حاجیعلی رادمند 🌷 (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید حیدرعلی سلیمانی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان نیشابور) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید محسن امیرکانیان🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید مسعود امیدیان 🌷 (استان لرستان، شهرستان دلفان) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید مجید صادقی‌نژاد🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید مدافع حرم حمیدرضا ضیایی 🌷 (۱۳۹۶ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل ششم..( قسمت ۲ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 فکر کردم اتاق را که جارو کردم، تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد. قدم قدم بیا ببین این بچه ها چه می خواهند. جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند جایشان هم خشک بود پس این همه داد و هوار برای چه بود؟ ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم. صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت. بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم ، بچه ها را روی پاهایمان گذاشته و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته، ازروزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: از همان روز دلم را لرزاندی. از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی. صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هرکاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین ، گریه شان در می آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند. حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند. ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها بر نمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند، به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستند سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم در آمده بود. یا شیر درست می کردم. یا جای بچه ها را عوض می کردم یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هر زدم، عصر شد و مادر شوهرم برگشت، اما نه خانه ای جارو کرده بودم نه حیاطی شسته بودم نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشورم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادر شوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد. بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادر شوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم. از فردا صبح دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد مجبور شد به رزن برود وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران. چند روز بعد برگشت و گفت: کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کرده ام. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشیت بمانم. چاره ای نیست. خیلی ناراحت شدم اعتراض کردم : من برای عید امسال نقشه کشیده بودم نمی خواهد بروی. صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
✨﷽✨ 💚✨امام صادق علیه السلام‌ فرمود: ✍🏻 زندگی خود ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ: ①⇇دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! ②⇇دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! ③⇇دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ! ④⇇دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ! ⑤⇇دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! 🌹ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ یادآوری کنیم 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
: متاسفانه خبری از اغتشاش نیست! تلویزیون روباه پیر از آرام شدن ایران ابراز تاسف کرد. خبر یک دیروز بی‌بی‌سی فارسی، با این عنوان بر روی خروجی سایت قرار گرفته بود: «لحظه به لحظه با اعتراض‌ها در ایران». http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
دسترسی به اینترنت در حال برقراری است براساس کسب اطلاع از منابع آگاه، اینترنت به تدریج در کشور در حال اتصال است. براساس این اطلاعات، شورای امنیت کشور دسترسی دوباره به اینترنت را برای برخی مناطق صادر کرده است و با توجه به گزارش‌های دریافتی، تاکنون قطعی اینترنت خطوط ثابت (ADSL) در استان‌های هرمزگان، کرمانشاه، اراک، مشهد، قم، تبریز، همدان، بوشهر و بخش‌هایی از تهران برطرف شده است. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3