eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.2هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ 💌 ڪلام‌شهـــید 🌹شهــید محــمد ابراهیم همت: میانبُر رسیدن به خدا نیت است ڪـــار خاصی لازم نیست بڪنیم! ڪافی است ڪارهای روزمره‌مان را به خاطر خدا انجام دهیم اگر تو این ڪار زرنگــ باشی شڪ نڪن شـــهید بعـــدی تویی..!
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۰_آذر ۱۳۹۸ هجری شمسی ... (علیه‌السلام )مبارک باد🌺🍃 @Yazinb3 🌷 (استان اصفهان، شهرستان اردستان، روستای سرابه کچو) (۱۳۱۶ ه.ش) شهید سیدعباس تکیه آرانی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۳۵ ه.ش) شهید رمضان علی خلج🌷 (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۴۶ ه.ش) شهید سیدعابد غفاری سید محله 🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید رضا روح‏‌الامین🌷 (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسن رستگار 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید حسن ورمزیاری ارزانفودی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید سیدعلی محسنی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید علی رضا منجگانی🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید مسعود نوکار🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیدرضا سعیدی🌷 (استان مرکزی، شهرستان ساوه) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید حجت آرین🌷 (استان اردبیل، شهرستان اردبیل) (۱۳۶۷ ه.ش) شهید حسین محمدیانی🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان سبزوار) (۱۳۷۰ ه.ش) شهید حسن کوشه🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۷۰ ه.ش) شهید مدافع حرم فرهاد خوشه بر🌷 (استان گیلان، شهرستان لنگرود) (۱۳۹۳ ه.ش) شهید مدافع حرم رضا ملائی🌷 (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم میلاد بدری🌷 (استان خوزستان، شهرستان امیدیه) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم مجتبی زکوی‌زاده 🌷 (استان خوزستان، شهرستان باغملک، روستای مُلِه گوراب) (۱۳۹۴ ه.ش) شهید مدافع حرم حسین محرابی 🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۹۵ ه.ش) شهید مدافع حرم منصور عباسی🌷 (استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان شهرکرد) (۱۳۹۶ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل هفتم..( قسمت آخر )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 از فردای آن روز، کار صمد شروع شد. می رفت رزن فیلم می آورد و توی مسجد برای مردم پخش می کرد. یک بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. می خندید و تعریف می کرد وقتی مردم عکس شاه را توی تلویزیون دیدند، می خواستند تلویزیون را بشکنند. بعد از عید، صمد رفت همدان. یک روز آمد و گفت: مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم که سرباز امام می شوم. آن طور که می گفت، کارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود می رفت همدان و پنج شنبه عصر می آمد. برای اینکه بد خلقی نکنم، قبل ز اینکه اعتراض کنم، می گفت: اگر بدانی چقدر کار ریخته توی دادگاه. خدا می داند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمی آمدم. تازه فهمیده بودم دوباره حامله شده ام. حال و حوصله نداشتم. نمی دانستم چطور خبر را به دیگران بدهم. با اوقات تلخی گفتم: نمی خواهد بروی همدان. من حالم خوب خراب است. یک فکری به حالم بکن. انگار دوباره حامله شده ام. بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، زود دست هایش را گرفت رو به آسمان و گفت: خدا رو شکر. خدا را صد هزار مرتبه شکر. خدایا ببخش این قدم را که این قدر ناشکر است. خدایا فرزند خوب و صالحی به ما عطا کن. از دستش کفری شده بودم. گفتم: چی؟! خدا رو شکر، خدا رو شکر. تو که نیستی ببینی من چقدر به زحمت می افتم. دست تنها توی این سرما باید کهنه بشویم. به کار خانه برسم. بچه را ترو خشک کنم. همه کارهای خانه ریخته روی سر من. از خستگی از حال می روم. خندید و گفت: اولاً هوا دارد رو به گرمی می رود. دوماً همین طوری الکی بهشت را به شما مادران نمی دهند. باید زحمت بکشید. گفتم: من نمی دانم. باید کاری بکنی. خیلی زود است، من دوباره بچه دار شوم. گفت: از این حرف ها نزن. خدا را خوش نمی آید. خدیجه خواهر یا برادر می خواهد. دیر یا زود باید یک بچه دیگر می آوردی. امسال نشد، سال دیگر. این طوری که بهتر است با هم بزرگ می شوند. یک جوری حرف می زد که آدم آرام می شد. کمی تعریف کرد از کارش گفت: سر به سر خدیجه گذاشت. بعد هم آن قدر برای بچه دوم شادی کرد که پاک یادم رفت چند دقیقه پیش ناراحت بودم. صمد باز پیش ما نبود. تنها دل خوشی ام این بود که از همدان تا قایش نزدیک تر از همدان تا تهران است. روز به روز سنگین تر می شدم خدیجه داشت یک ساله می شد. چهار دست و پا راه می رفت و هر چیزی را که می دید بر می داشت و به دهان می گذاشت. خیلی برایم سخت بود و با آن شکم و حال و روز دنبالش بروم و مواظبش باشم. از طرفی، از وقتی به خانه خودمان آمده بودیم از مادرم دوره شده بودم. بهانه پدرم را می گرفتم. شانس آورده بودم خانه حوری، خواهرم نزدیک بود. دو سه خانه بیشتر با ما فاصله نداشت. خیلی به من سر می زد. مخصوصا اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانه اش را شروع کند اول می آمد سری به من می زد. حال و احوالی می پرسید. وقتی خیالش از طرف من آسوده می شد می رفت سر و کار زندگی خودش بعضی وقت ها هم خودم خدیجه را بر می داشتم می رفتم خانه حاج آقایم. سه چهار روزی می مانم. اما هرجا که بودم پنج شنبه صبح بر می گشتم. دستی به سر و روی خانه می کشیدم. صمد عاشق آبگوشت بود. با اینکه هیچ کس شب آبگوشت نمی خورد اما برای صمد آبگوش باز می گذاشتم. گاهی نیمه شب به خانه می رسید. با این حال در می زد. می گفتم: تو که کلید داری. چرا در می زنی؟! می گفت: ای همه راه می آیم، تا تو در را به رویم باز کنی. می گفتم: حال و روزم را نمی بینی؟! آن وقت تازه یادش می افتاد پا به ما هم و باید بیشترح واسش به من باشد اما تا هفته دیگر دوباره همه چیز یادش می رفت. هفته های اخر بارداری ام بود. روزهای شنبه که می خواست برود می پرسید: قدم جان خبری نیست؟ می گفتم فعلا نه. خیالش راحت می شد می رفت تا هفته بعد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🗳 رهبر انقلاب با اشاره به فرارسیدن زمان ثبت‌نام انتخابات مجلس تاکید کردند: 👈 اگر توان مدیریتی ندارید، مسئولیت نپذیرید 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای صبح امروز، پیش از آغاز جلسه درس خارج فقه ضمن شرح حدیثی درباره شرط پذیرش مسئولیّت: 🔹️ پیامبر (ص) به ابی‌ذر فرمودند: من هر چه برای خودم دوست میدارم، برای تو هم دوست میدارم. من جنابعالی را در ، ضعیف میبینم. خیلی آدم خوبی هستی اما حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی و تولیت مال یتیم را قبول نکنی. 🔹️ این، درس برای ماها است. بعضی از ما به مجرّد اینکه یک مسندی یا خالی میشود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم میدوزیم به آنجا! خب اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمیتوانی. 🔹️ حالا بحث برای است، گفتند شروع شده، همین طور بدون میروند! این مطلبی که عرض میکنم، در مورد خود این حقیر از همه بیشتر است و آن کسانی که مسئولیّتی دارند هم همین جور. هر مسئولیّتی، هر سِمَتی، هر توانایی‌ای، در کنارش یک مسئولیّتی دارد، یک تعهّدی وجود دارد. میتوانید آن تعهّد را انجام بدهید یا نه؟ این خیلی درسِ بزرگی است. 🔹️ علّت اینکه میگویند تولیّت مال یتیم را قبول نکن، این است که نمیتوانی حقّ یتیم را به او بدهی؛ دیگران می‌آیند دست‌درازی میکنند، جنابعالی هم آدم ضعیفی هستی، لازم را نداری و نمیتوانی. 🔺️ برجستگی‌های نظام اسلامی و نظام ارزشهای اسلامی اینها است؛ یعنی در درجه‌ی اوّل، من و شما خودمان مسئولیم که ببینیم این کار را میتوانیم قبول کنیم یا نه؟ این بسیار مسئله‌ی مهمّی است. ۹۸/۹/۱۰ 🔍 متن کامل👇 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44293   🌸 🌸 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃 🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹            🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۱۱_آذر ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷🕊 (۱۳۰۰ ه.ش) شهید ابتهاج صمیمی خلخالی🌷 (استان اردبیل، شهرستان خلخال) (۱۳۴۳ ه.ش) شهید سیدمنصور منصوری🌷 (استان گیلان، شهرستان رضوانشهر) (۱۳۴۴ ه.ش) شهید محسن صدقی بجنوردی🌷 (استان خراسان شمالی، شهرستان بجنورد) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید اسماعیل قره گوزلو🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید محمدرضا وفایی‌نژاد🌷 (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای تویه دروار) (۱۳۶۰ ه.ش) شهید علی اکبر علی‌نژاد🌷 (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای امام آباد) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید علی اخوت گیوشاد🌷 (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید کمال‌الدین مولایی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید حسین علی تیموری🌷 (استان قزوین، شهرستان بوئین زهرا، روستای صادقلو) (۱۳۶۲ ه.ش) خلبان شهید رضا محبعلی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید قربان راز 🌷 (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان زابل) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید احمد کره بندی 🌷 (استان بوشهر، روستای کره بند) (۱۳۹۲ ه.ش) خلبان شهید بهمن مصائبی🌷 (استان زنجان، شهرستان خدابنده، روستای مزیدآباد) (۱۳۹۵ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
وقتی اتفاقات اخیر، زمینه را برای ناامنی و زنده شدن آماده کرد برخی منابع از حمله گروه تروریستی به بخشی از خبر داده‌اند. اعلام کردند که مانع حملات سنگین داعش به شهرک نفت خانه در این استان شده اما درگیری‌ها همچنان ادامه دارد. یک حساب توتیتری نزدیک به الحشد الشعبی نیز از شهادت سه نیروی خود در این درگیریها خبر داده است. شکست گروه تروریستی داعش در عراق، هسته‌های باقیمانده این گروه همچنان در برخی از مناطق این کشور از جمله استان دیالی فعال هستند. می‌گویند که عناصر داعشی طی هفته‌های گذشته و به علت وقوع ناآرامی‌ها در عراق فضا را برای فعالیت دوباره مناسب یافته‌اند. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
: همدیگر را دوست داشته باشید. تقوا پیشه کنید و در خدمت انقلاب باشید ، پست و مقام وسیله امتحان است ، اگر خدای نکرده خطا کنید در قیامت باید جوابگو باشید. ۲۵کربلا 🌷🕊 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل هشتم ..( قسمت ۱ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 اما آن هفته جمعه عصر لباس پوشید و آماده رفتن شد. بهمن ماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: شنبه صبح زود می خواهیم برویم ماموریت. بهتر است طوری بروم که جا نمانم. می ترسم امشب دوباره برف ببارد و جاده ها بسته شود. موقع رفتن پرسید: قدم جان خبری نیست؟! کمی کمرم درد می کرد و تیر می کشید. با خودم فکرکردم شاید یک درد جزئی باشد. به حساب خودم دو هفته دیگر وقت زایمانم بود. گفتم: نه برو به سلامت حالا زود است. اما صبح که برای نماز بیدار شدم، دیدم بد جوری کمرم درد می کند. کمی بعد شکم درد هم سراغم آمد. به روی خودم نیاوردم. مشغول انجام دادن کارهای روزانه ام شدم اما خوب که نشدم هیچ دردم بیشتر شد. خدیجه هنوز خواب بود با همان درد و توی همان برف و سرما رفتم سراغ خواهرم. از سرما می لرزیدم. حوری یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و آن یکی را فرستاد دنبال زن برادرم خدیجه. بعد زیر بلغم را گرفت و با هم برگشتیم خانه خودمان. آن سال از بس هوا سرد بود کرسی گذاشته بودیم. حوری مرا خواباند زیرکرسی و خودش مشغول آماده کردن تشت و آب گرم شد. دلم می خواست کسی صمد را خبر کند. به همین زودی دلم برایش تنگ شده بود. دوست داشتم در آن لحظات پیشم بود و به دادم می رسید تا صدای در می آمد می گفتم : حتما صمد است. صمد آمده. درد به سراغم آمده بود چقدر دلم می خواست صمد را صدا بزنم اما خجالت می کشیدم. تا وقتی که بچه به دنیا آمد یک لحظه قیافه صمد از جلوی چشم هایم محو نشد صدای گریه بچه را که شنیدم گریه گرفت. صمد چی می شد کمی دیرتر می رفتی؟ چی می شد کنازم باشی؟! پنج شنبه بود و دل توی دلم نبود. طبق عادت همیشگی منتظرش بودم. عصر بود کسی در زد می دانستم صمد است. خدیجه زن داداشم توی حیاط بود. در را برایش باز کرد. صمد تا خدیجه را دید. شستش خبر دار شده بود پرسیده بود: چه خبر قدم راحت شد؟ خدیجه گفته بود بچه به دنیا آمده، اما از دختر یا پسرش چیزی نگفته بود. حوری توی اتاق بود. از پشت پنجره صمد را دید. رو کرد به من و با خنده گفت: قدم چشمت روشن، شوهرت آمد و قبل از اینکه صمد به اتاق بیاید رفت بیرون. بالای کرسی خوابیده بودم صمد تا وارد شد خندید و گفت: به به سلام قدم خانم . قدم نو رسیده مبارک. کو این دختر قشنگ من. از دستش ناراحت بودم. خودش هم می دانست. با این حال پرسیدم: کی به تو گفت خدیجه؟! نشست کنارم. بچه را خوابانده بودم پیش خودم . خم شد و پیشانی بچه را بوسید و گفت: خودم فهمیدم چه دختر نازی. قدم به جان خودم از خوشگلی به تو برده. ببین چه چشم و ابروی مشکی ای دارد. نکند به خاطر اینکه توی ماه محرم به دنیا آمده این طور چشم و ابرو مشکی شده است. بعد برگشت و به من نگاه کرد و گفت: می خواستم به زن داداشت مژدگانی خوبی بدهم. حیف که نگفت بچه دختر است فکر کرد من ناراحت می شوم. بلند شد و رفت بالای سر خدیجه که پایین کرسی خوابیده بود گفت: خدیجه من حالش چطور است؟ گفتم: کمی سرما خورده است. دارویش را دادم. تازه خوابیده است. صمد نشست بالای سر خدیجه و یک ربع تمام موهای خدیجه را نوازش کرد و آرام ارام برایش لالایی خواند. فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت: می خواهم امروز برای دخترم مهمانی بگیرم. خودش رفت و پدر و مادرها ، خواهرها و برادرها و چند تا از فامیل های نزدیک را دعوت کرد بعد آمد و آستین ها را بالا زد. وسط حیاط اجاقی را به پا کرد مادر و خواهرها و زن برادرهایم به کمکش رفتند. هر چند یک وقت می آمد توی اتاق تا سری به من بزند می گفت: قدم کاش حالت خوب بود و می آمدی کنار دستم می ایستادی. بدون تو آشپزی صفا ندارد. هوا سرد بود. دور تا دور حیاط کوچکمان پر از برف شده بود پارو را برداشت و برف ها را پارو کرد یک گوشه. برف ها کومه شد کنار دستشویی، گوشه حیاط. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
دادستان استان البرز: آزار دهندگان کودک زباله گرد در فردیس، انگیزه خود را مسخره کردن و شوخی عنوان کرده اند! نخستین صحبت های مجرمان پس از دستگیری‌...
توسط و مدیریت میشود . حذف پست یک خواننده در انتقاد از سلبریتی های بدنام سیاسی توسط اینستاگرام دیگر هیچ تردیدی باقی نگذاشت که این شبکه اجتماعی مستقیما توسط دشمنان و با قصد براندازی و نابودی جامعه ایران مدیریت میشود و ذاتش دشمنی و براندازی و تهاجم است اما سوال اینست چه کسانی اجازه دادند این دشمن از طریق مرزهای مجازی وارد کشور شوند و مدیریت افکار عمومی جامعه را بدست بگیرند و اینگونه در کشور فتنه و آشوب درست کنند؟ آیا وقت محاکمه مرزبان های مجازی بی تدبیر و غافل فرا نرسیده است؟ http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
⇩ ✅ امام صادق عليه السلام فرمودند: خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید: ① بركتش كم میشود ② فرشتگان آن را ترك مى كنند (رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.) ③ شياطين در آن حضور مى يابند. (نزاع و جدال در آن خانه زیاد است، آرامش ندارند ) ✅ خواندن قرآن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند.
.. ❗️ را یکی از یاران نفوذی خودش جناب خالو قربان برید و برای رضا شاه برد. دلواری را هم اجنبی‌ها شهید نکردند.❗️ او هم از پشت با تیر غلامحسین تنگکی که نفوذی انگلستان بود از پا درآمد. تاریخِ مبارزات ما با استعمار گواه است که " هیچ وقت از روبرو ضربه نخوردیم. " هر بار مبارزه جدی شد ما به خودمان باختیم و یکی از پشتمان ضربه زد.. برای زانو زدن این ملت همیشه پای یک نفوذی در میان بود، یکی از بینِ خودمان. دفتر رئیس جمهورمون گرین کارت آمریکا داره، وزیر خارجمون آمریکا زندگی میکنن، وزیر خارجه پاس سوئدی داره، رئیس مجلسمون آمریکا زندگی میکنه، ابتکارمون آمریکاست، سیفِمون استرالیا، حسین فریدونمون آمریکا... بعد ما از اینا توقع داریم برای کشور یه حرکت مثبت انجام بدن! چند روز بعد از قطعنامه ٥٩٨ كه به اصرار مرحوم مغروق و روحانى و موسوى اجرا شد ، دشمن بعثى و منافقين به خاک ايران پيشروى كردند و بيش از ١٢هزار نفر اسير شدند. نتيجه تسليم، دربرابر خواسته های دشمن و وادادِگی . پس بهترين گزينه در مقابل دشمن مقاومت و اتحاد و ايستادگی.!! ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3