eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل ششم..( قسمت آخر )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 خدیجه اول این پا و آن پاکرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید. تمام بدنم یخ کرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید دو تا تخم مرغ شکست و با روغن حیوانی نیمرو درست کرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو که به دماغم خورد، دست و پایم بی حس شد و دلم ضعف رفت. لقمه ای جلوی دهانم گرفت. سرم را کشیدم عقب و گفتم: نه... اول تو بخور. خدیجه کفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: این چه بساطی است بابا. تو حامله ای، داری می میری، من روزه ام را بشکنم؟! گریه ام گرفته بود. گفتم: خدیجه! جان من، تو را به خدا بخور به خاطر من. خدیجه یک دفعه لقمه را گذاشت توی دهانش و گفت: خیالت راحت شد. حالا می خوری؟ دست و پایم می لرزید. با دیدن خدیجه شیر شدم. تکه ای نان برداشتم و انداختم روی نیمرو و لقمه اول را خوردم. بعد لقمه های بعدی. وقتی حسابی سیر شدم و جان به دست و پایم آمد به خدیجه نگاه کردم او هم به من. لب هایمان از چربی نیمرو برق می زد. گفتم: الان اگر کسی ما را ببیند می فهمد روزه مان را خورده ایم. اول خدیجه لب هایش را با دستک چادرش پاک کرد و بعد من. اما هر چه آن ها را می مالیدیم، سرخ تر و براق تر می شد چاره ای نبود. کمی از گچ دیوار کندیم و آن را کشیدیم روی لب هایمان. بعد با چادر پاکش کردیم فکر خوبی بود. هیچ کس نفهمید روزه مان را خوردیم. آخر تابستان ساخت خانه تمام شد. خانه کوچکی بود. یک اتاق و یک آشپزخانه داشت همین. دستشویی هم گوشه حیاط بود. صمد یک انبار کوچک هم کنار دستشویی ساخته بود برای هیزم و زغال کرسی و خرت و پرت های خانه. خواهرها و برادرها کمک کردند اسباب و اثاثیه مختصری را که داشتیم آوردیم خانه خودمان. از همه بیشتر شیرین جان کار می کرد و حظ خانه مان را می برد. چقدر برای آن خانه شادی می کردیم. انگار قصر ساخته بودیم. به نظرم از همه خانه هایی که تا به حال دیده بودم قشنگ تر دل باز تر و با صفاتر بود. وسایل را که چیدیم خانه شد مثل ماه از فردا دوباره صمد رفت دنبال کار. یک روز به رزن می رفت و روز دیگر به همدان. عاقبت هم مجبور شد دوباره به تهران برود. سر یک هفته برگشت. خوشحال بود. کارپیدا کرده بود. دوباره تنهایی من شروع شده بود دیر به دیر می آمد. وقتی هم که می آمد گوشه ای می نشست و رادیوی کوچکی را که داشتیم می گذاشت بیخ گوشش و هی موجش را عوض می کرد می پرسیدم: چی شده؟ چه کار می کنی؟ کمی بلندش کن من هم بشنوم. اوایل چیزی نمی گفت. اما یک شب عکس کوچکی از جیب پیراهنش در آورد و گفت: این عکس آقای خمینی است. شاه او را تبعید کرده مردم تظاهرات می کنند. می خواهند آقای خمینی بیاید و کشور را اسلامی کند. خیلی از شهرها هم تظاهرات شده. بعد بلند شد و وسط اتاق ایستاد و گفت: مردم توی تهران این طور شعار می دهند. دستش را مشت کرد و فریاد زد: مرگ بر شاه... مرگ بر شاه. بعد نشست کنارم. عکس امام را گذاشت توی دستم و گفت: این را برای تو آوردم. تا می توانی به آن نگاه کن تا بچه مان مثل آقای خمینی نورانی و مومن شود. عکس را گرفتم و نگاهش کردم. بچه توی شکمم وول خورد. روزها پشت سر هم می آمد و می رفت. خبر تظاهرات همدان و تهران و شهرهای دیگر به قایش هم رسیده بود. برادرهای کوچوک تر صمد که برای کار به تهران رفته بودند وقتی بر می گشتند خبر می آوردند صمد هر روز به تظاهرات می رود اصلا شده یک پایه ثابت همه راهپیمایی ها. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هجر تو با ما کار خود را کرد، برگرد مجنون‌مان کرد و بیابان‌گرد، برگرد دیدی که مِهرت، مبتلامان ساخت، تا سوخت؟! دیدی که غم، بر ما چه‌ها آورد، برگرد! ماییم و صبر و دیده‌ای بیدار، خون‌بار... ماییم و زخم یک جهان نامرد؛ برگرد! آقا! نبودی... عاشقی، خون خورد، تا مُرد... آقا! نبودی... باغ‌مان شد زرد، برگرد! فردا که تابوتم رود بر دست... دیر است امشب که می‌پیچم به خود از درد... برگرد! اشک از غمت، در گِل فرو می‌خفت، می‌گفت: خشکید چشمی بر رَهَت... برگرد... برگرد! ...
🌴 #یازینب...
هجر تو با ما کار خود را کرد، برگرد مجنون‌مان کرد و بیابان‌گرد، برگرد دیدی که مِهرت، مبتلامان ساخت،
چهـار سـاله بود که "تبعیـد" شد و بیست و هشت ساله که عمـر امـامتـش فقط شش سال بود تـمـام آمـار و ارقـام ، حـاکی از غـربـت اسـت ... ری_علیه_السلام_تسلیت_باد 🏴 ..🏴 اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.‌ 🌹🏴 ...🌹🏴 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
mehdiakbari-@yaa_hossein.mp3
4.65M
امام زمان تو روضه بخوان ... 🎤 کربلایی مهدی اکبری ری_علیه_السلام_تسلیت_باد 🏴 ..🏴 اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.‌ 🌹🏴 ...🌹🏴 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
از قافله های شهدا جاماندیـم رفتند رفیقان وچه تنها ماندیم.. افسـوس که در زمانه ی دلتنگی مجروح شدیم اسیر دنیا ماندیم..😔 🌹🏴 ...🌹🏴 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
hosseinsibsorkhi-@yaa_hossein.mp3
16.81M
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی... 🎤 : حاج حسین سیب سرخی ری_علیه_السلام_تسلیت_باد 🏴 ..🏴 اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.‌ 🌹🏴 ...🌹🏴 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
اگر یک ساعت دیرتر آنجا بودیم چیزی از حرم نمیماند! در آزاد سازی سامرا نقش کلیدی داشت، میگفت؛ " اگر یک ساعت دیرتر آنجا بودیم چیزی از حرم نمیماند" بعد از جدی شدن حضور داعش در عراق، حمله ای از سوی نیروهای داعش به شهر سامرا و به قصد تخریب حرم عسگریین صورت گرفت. آنها توانستند تا ۸۰۰ متری حرم هم پیش روی کنند. ، جز اولین نیروهای ایرانی بود که همراه سردار قاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند ایمنی در بیرون شهر، مانع پیشروی نیروهای تکفیری شود. را مثل فرزندش می دانست، به مناطق مختلف آن سر میزد و به نیروها درباره اندازه خاک ریزها و محل استقرار نیروها مشورت می داد. کمربند دفاعی سامرا را در مدت کوتاهی طراحی کرد. و آن را به عنوان یک فرمانده تحت کنترل داشت. در مدت حضور مرتضی در سامرا امنیت منطقه به خوبی تامین شده بود. 🌷🕊 هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 .... ...🌷🕊 ..🌷🕊 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
توی عملیات مجروح شد ، تیر به ناحیه سر اصابت ڪرد. شرایط درگیری بہ نحوے بود ڪه راهے برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکہ پیکر پاکش رو روی زمین ‌بکشیم ‌و آروم‌آروم ‌بیایم ‌عقب... رضا زنده بود و پیڪرش روسنگ و خاک کشیده مےشد چاره‌اے ‌نبود. اگر این ڪار و نمےڪردیم زبونم لال مےافتاد دست تڪفیریها... رضا توی عشــق به حضرت رقیه سوخت، پیڪرش تو مسیر شام‌ روی ‌سنگ ‌و خار ڪشیده ‌شد مثل ڪاروان اسراے اهل بیت ، رضا زنـده مـوند و زخم این سنگ و خار رو تحمل‌ کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونے شد. فرمانـده ‌مےگفت : ‌این مسیری ‌ڪه ‌پیڪر رضا روی زمین ڪشیده شد همون‌ مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به ‌شام‌ هست .... ✍ راوی : همرزم شهیــد 🌷 🌹🏴 ...🌹🏴 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🥀اِنّالِلّهِ وَاِنّااِلَیهِ راجِعوُن🥀 روح عبد صالح الهی و محب اهلبیت «حاج ماشا الله خداداد پور » آسمانی شد . آن مرحوم مشهور به ماشاءالله نجار، پیرغلام و شفایافته امام حسین(علیه‌السلام ) بود که مجلس عزای حسینی در خانه وی از بزرگترین و پرشورترین مجالس عزاداری ایام محرم و صفر در کرمان است. شادی روحش صلوات💐 🥀اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🥀 🌹🏴 ...🌹🏴 ....🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👑تاج زیبای ولایت به شما می نازد🌺 علی آن شاه هدایت به شما می نازد🌺 🎉مهدی فاطمه 💐ای منتقم خون حسین 🎉تو امامی و 💐امامت به شما می نازد 🎉عید ولایت و امامت 💐مهدی موعود عج مبارک باد 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
یک پنجره سمتِ خاروخس مارا بَس انگیزه ی کوچ و یک نفس ما را بس پرواز برای با تو بودن... زیباست والله که عمرِ در قفس ما را بس : محسن مهرآسا 🌷 آغازامامت گل سرسبد عالم هستی حضرت حجة بن الحسن امام زمان (عج) برشمامبارک 🌹🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
emshab-mehmonetam-narimani.mp3
15.78M
🌼امشب مهمونتم مولا 🌸یا بن الحسن 🎤 سید رضا_نریمانی 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸 عید ولایت و امامت 💐مهدی موعود عج مبارک باد 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - آغاز امامتت مبارک - مهدی رسولی.mp3
5.54M
💐آغاز امامتت مبارک 💐آقای زمین و آسمونا 🎤 حاج مهدی رسولی آغازامامت گل سرسبد عالم هستی حضرت حجة بن الحسن امام زمان (عج) برشمامبارک 🌹🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🏴 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🏴🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
سلام...🌹🍃 بنام آفریدگار مهربانی امروز : دوشنبه ۱۳۹۹/۰۸/۰۵ هرچه قدر دسترسی بهت سخت ترباشه جذاب تر ميشى! هرچه قدر بيشتر خودت رابگیری بیشتر دنبالتن!! هرچه قدر وانمود كنى که سرت شلوغه طرفدارات بيشتر ميشند! اينجاست كه متوجه ميشين بعضی آدمها بر خلاف حرفاشون ارزشی برای خلوص و راحتى و افتادگی قائل نیستند!! بلكه به سمت كسانى ميروند که خودشان رابى دليل ميگيرند!! امابيايیم دنباله رو رفتارهاى غلط نباشيم وبه جای کلاس گذاشتن برای یکدیگر خونگرم و صميمى باشيم تا روابط فردی واجتماعی زیباترشود عبارت تاکیدی : من دیگران را می بخشم تا بتوانم رها شوم و با شادی و آرامش به زندگی ام ادامه دهم چرا که من سزاوارشادی و آرامش هستم 🌹🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
تو نشونه بهاری.mp3
8.09M
🌺تو نشونه بهاری 🎤 محمدحسین_پویانفر امامت امام زمان (عج) اللهم عجل لولیک الفرج 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
motiee-milad-emam-zaman-95-002.mp3
6.83M
حاج میثم به انتظارت شهر چراغونی کردیم وای اگه دست خالی دوباره برگردیم العجل یابن الزهرا 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
کودکی او در سختی و گمنامی گذشت و نوجوانی اش به کار روزانه و درس شبانه؛ در اوج سختی و تنگدستی دیپلم گرفت و به کارگری در کارخانه ای در گرگان مشغول شد. دست تقدیر او را به گنبد، تبعیدگاه شهید آیت الله مدنی کشاند و جرعه نوش باده مستانه آن پیر دلیر شد. اندکی بعد در آن دیار پیمان زناشویی با روحانی زاده ای مکرمه را استوار کرد و همزمان به فعالیت گسترده سیاسی علیه رژیم طاغوت پرداخت. این زمینه ها، باعث شد تا به محض پیروزی انقلاب به جمع یاران امام در کمیته انقلاب اسلامی بپیوندد و پس از آن در اوج فعالیت ضدانقلاب در گنبد، برای رفع محرومیت از چهره روستاهای منطقه به برادران خود در جهاد سازندگی ملحق شود. دیری نپایید که به مشهد هجرت کرد و در اولین ماه های شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های جنوب شد و برای پر کردن خلأهای جبهه ها تلاش های فراوانی کرد. «فرهنگ کار مهندسی به وسیله ستاد پشتیبانی جنگ جهاد» در ابتدای جنگ، نه با سیستم ارتش تعریف شده بود و نه سپاه پاسداران. در این زمینه اطلاعات قوی داشت و هیچ تصمیمی در این مورد اتخاذ نشده بود و از خلأهای بزرگ دفاع مقدس محسوب می شد. در این شرایط فکر خلاق جهادی، اندیشه این تشکل کارآمد و مبارک را استوار ساخت و او همرزمانش با جان و دل طرحی نو درافکندند و این امر را در بین ارتش و سپاه بسترسازی کرده و به سامان رساندند. او در مصاف با دشمن در عملیات والفجر۳ مجروح گردید و پس از بهبودی نسبی به عنوان فرمانده قرارگاه پشتیبانی و مهندسی جنگ «نجف» جهاد، راهی مناطق جنگی غرب کشور گردید. ساجدی، این سجاد شب و شیر میادین در روز نبرد، سرانجام بعد از سالها تلاش شبانه روزی در تاریخ ۶۳‎/۸‎/۵ در حالی که برای نظارت بر فعالیت های گردان های مهندسی جهاد سازندگی در مناطق جنگی عازم مأموریت بود، به دست منافقین کوردل به فیض عظمای شهادت نائل آمد. 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
4_5915580833283966403.mp3
7.58M
....🌹🍃 🎤 حاج مهدی رسولی آغازامامت گل سرسبد عالم هستی حضرت حجة بن الحسن امام زمان (عج) برشمامبارک 🌹🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل هفتم ..( قسمت ۱ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 یک بار هم یکی از هم روستایی ها خبر آورد صمد با عده ای دیگر به یکی از پادگان های تهران رفته اند، اسحله ای تهیه کرده اند و شبانه آورده اند رزن و آن را داده اند به شیخ محمد شریفی. این خبرها را که می شنیدم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. حرص می خوردم چرا صمد افتاده توی این کارهای خطرناک. دیر به دیر به روستا می آمد و بهانه می آورد که سر زمستان است جاده ها لغزنده و خطرناک است. از طرفی هم باید هر چه زودتر ساختمان را تمام کنند و تحویل بدهند. می دانستم راستش را نمی گوید و به جای اینکه دنبال کار و زندگی باشد، می رود تظاهرات و اعلامیه پخش می کند و از این جور کارها. عروسی یکی از فامیل ها بود. از قبل به صمد و برادرهایش سپرده بودیم حتماً بیایند. روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند حجت قنبری یکی از هم روستایی هایمان را که چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند. مردم عروسی را رها کردند و ریختند توی کوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گرده کرده بود و شعار می داد: مرگ بر شاه... مرگ بر شاه مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. اول مردها مرگ بر شاه می گفتند و بعد هم زن ها. هیچ کس توی خانه نمانده بود. خانواده حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی که گریه می کردند، شعار می دادند. تشییع جنازه با شکوهی بود. حجت را به خاک سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری. شب شده بود اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می کرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم کجاست، کسی جوابم را نداد. چادر سر کردم و گفتم: حالا که این طور شد می روم خانه خودمان. خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم. شستم خبر دار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاد. با این حال گفتم: من باید بروم صمد می آید خانه و نگرانم می شود. خدیجه که دید از پس من بر نمی آید طوری که هول نکنم، گفت: سلطان حسین را گرفته اند. سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود. گفتم: چرا؟ خدیجه به همان آرامی گفت: آخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کند و شعار بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه بلکه سلطان حسین را آزاد کند اما حاج آقا و چند نفر دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند. اسم حاج آقایم را که شنیدم گریه ام گرفت. به مادرم و خواهرهایم توپیدم: تقصیر شماست. چراگذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض است. اگر طوری بشود، شما مقصرید. آن شب تا صبح خوابیدیم. فردا صبح حاج آقا و صمد آمدند. خوشحال بودند و می گفتند: چون همه با هم متحد شده بودیم سلطان حسین را آزاد کردند و گرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند. نزدیک ظهر، صمد لباس پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم. مثل همیشه با خنده جواب داد: نگران نباش خودم را می رسانم. اخم کردم کتش را در آورد و نشست. گفت: اگر تو ناراحت باشی، نمی روم. اما به جان خودت یک ریال هم پول ندارم. بعدش هم مگر قرار نبود این بار که می روم برای بچه لباس و خرت و پرت بخرم؟! بلند شدم کمی غذا برایش آماده کردم. غذایش را که خورد سفارش ها را دادم. تا جلوی در دنبالش رفتم. موقع خداحافظی گفتم: پتو یادت نرود پتوی کاموایی، از آن هایی که تازه مد شده خیلی قشنگ است. صورتی اش را بخر. وقتی از سر کوچه پیچید داد زدم دیگر نروی تظاهرات. خطر دارد ما چشم انتظاریم. برگشتم خانه. انگار یک دفعه خانه آوار شد روی سرم. بس که دلگیر و تاریک شده بود. نتوانستم طاقت بیاورم. چادر سرکردم و رفتم خانه حاج آقایم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
! مأمور متخلف در ماجرای مرگ یک جوان مشهدی در جریان دستگیری با قرار بازپرس دادسرای نظامی بازداشت شد. همچنین از دو مأمور دیگر کلانتری هم که مقتول را به کلانتری منتقل کرده‌اند تحقیق شده و از شهود و مطلعان نیز تحقیقات در حال انجام است. روز گذشته در شبکه‌های اجتماعی فیلمی از برخورد عجیب یک مامور پلیس در جریان بازداشت یک نفر در مشهد خبرساز شد و گفته شد متهم به نام «مهرداد سپهری» بعد از دستگیری در پی خفگی ناشی از اسپری فلفل فوت کرده بود. پرونده علت فوت این فرد در دستگاه قضایی در حال بررسی است. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
بسم الله الرحمن الرحیم ، تلویزیون‌ها رنگ نداشتند کانالی هم حتّی نبود که مُدام عوض کنیم سرمان گرم بود به یک و دو... کنترلی هم در کار نبود... تلفن‌ها به جای بی‌سیم و زنگ‌های دل خوش کُنَک سیم‌های فرخورده داشتند و زنگهای گوشخراش... قالیچه انداختن عیب و عار بود فرش‌های لاکی و دستبافت آن هم چند تا دوازده متری که جانِ آدم برای جارو زدنشان با جاروهای بی‌برق، بالا می‌آمد!... آدم‌ها، عاشق که می‌شدند جان می‌دادند برای یک خط نامه، و نگاهی ناگهان، از سوی اوئی که دل بُرده بود... هزار بار می‌رفتند و می‌آمدند تا همان بشود که می‌خواستند... خدا یکی بود و یار هم یکی!... آن‌روزها، هیچ چیزی، یکبار مصرف نبود!.... چینیِ گلِ سرخی بود و لیوان‌های بلورِ اصفهان... سفره‌ها را اندازه می‌زدی، سر تا تهِ یک کوچه را می‌گرفتند!... بندِ رخت می‌زدند توی حیاط، انگار قرار بود یک سرش به کندوان برسد یک سرِ دیگرش به تالابِ انزلی... لباسها را در تَشت می‌شستند... نه قوطیِ ربّ گوجه‌فرنگی در انباری پیدا می‌شد نه شیشه‌های کوچکِ ترشی... هرچه بود، به وفور و خروار... چندین نفر جمع می‌شدند دورِ هم، ربّ انار و نارنج می‌گرفتند، مربّای بهارنارنج و بالَنگ، دیگهای مسی و اجاقهای بزرگی که آغوششان همیشه به روی فسنجان و قیمه بادنجان باز بود... نه کسی از لانکوم و ورساچه چیزی می‌دانست، نه چیزی از قیمتِ دلار و سکّه... عطرِ آشنای برنجِ طارم و سبزی پلوماهی، برای هیچ همسایه‌ای حسرت آور نبود... عروسی که می‌شد، انگار به جای یک خانه، یک محلّه، جوانی به خانه‌ی بخت میفرستاد!... حنابندان، رنگِ شبِ عید و چهارشنبه سوری داشت... حال خرابی‌ها مهم بودند، آدم‌ها وقت میگذاشتند برای هم، صدای خنده اگر از حیاطی نمی‌آمد، شب نشینیِ دسته جمعی را، همان جا می‌گرفتند تا صاحبخانه فکر نکُند تنها مانده... یادِ خانم جان به خیر... همیشه می‌گفت غذا که می‌پزید حواستان به دو بشقاب بیشتر باشد، مهمانِ سرزده نباید شرمنده‌ی سفره شود!... حالا که فکر می‌کنم می‌بینم این روزها که همه‌چیز هست، انگار هیچ چیزی سرِ جای خودش نیست!... جاروبرقی و لباسشوئی و ظرفشوئی داریم، کنسروِ شیرِ مرغ تا جانِ آدمیزاد توی بازار پیدا می‌شود... گوشی‌های آنچنانی هم هست... خیلی چیزها به خانه‌ها آمده اند که آن وقت‌ها خوابشان را هم نمی‌دیدیم، امّا چقدر از کودکی هایمان پیرتریم‌!... صدای خنده که می‌آید تعجّب می‌کنیم، از دوست داشتن‌ها چنان بوی دروغ و فریب می‌آید که بهترین کارخانه های عطرِ فرانسوی هم در پوشاندنشان، ناتوان شده اند... دورِ همی که دیگر در کار نیست، چند نفر آشنا هم که اتّفاقی در خیابانی، جائی یکدیگر را می‌بینند، به جای حالِ هم، نرخِ ارز و طلا را می‌پرسند... کاش خدا برایمان کاری می‌کرد... کجائی خانم جان؟!... حواست هست؟!... من هنوز هم دو بشقاب غذای اضافه را می‌پزم، ولی کسی که همیشه شرمنده‌ی سفره‌ی بی مهمانِ خودش می‌مانَد، باز هم منم!... .... 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---