خدا جون... امشب هم که شب قدر هست ...
دستان قمربنی هاشم رو واسطه قرار دادیم...اومدیم در خونه ات😭
الهی العفو😭
#امام_زمان
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد😭
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از پا افتاد😭
یا ابالفضل مددی😭
#حجاب
نمیدونم طاقت میاری... این چند بیت رو با هم بخونیم و متوسل بشیم به آقام ابالفضل😭
علقمه گفتم و دیدم...که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد زپا و همگی شیر شدند😭
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد...
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد😭
یا زهرا...😭
#ماه_رمضان
وقتی آقا ابالفضل از روی اسب افتاد... دیگه دستی در بدن نیست ...لشکر ملعون بر سر حضرت ریختند...😭
روایت میگه وقتی اباعبدالله دیگه صدای تکبیر عباسش رو نشنید به سمت شریعه راه افتاد...😭
اولین جایی که رسید دید ذوالجناح تکان نمیخوره دید یکی از دستان ابالفضل روی خاک افتاده...
یا حسییییین😭
نمیدونم اون لحظه مولامون چه حالی شد...😭
از اسب پایین اومد دست داداش رو بغل کرد و روی چشماش گذاشت😭
فرج مولامون بحق این لحظات سخت که بر اباعبدالله گذشت🤲
#ماه_رمضان
رفت جلوتر دست دیگر عباس رو دید...😭
ابا عبدالله از روی رد خونین دست ابالفضل رفت تا کنار بدن برادر رسید😭
وقتی رسید کنار علقمه دید همه دور عباس حلقه زدند😭
#امام_زمان
این دودست ابالفضل علمداره...
دستانی که روایت میگه خانم حضرت زهرا سلام الله علیها روز قیامت به واسطه این دو دست ابالفضل شفاعت میکنن😭
لشکر ملعون تا دیدند ابی عبدالله رسید همه فرار کردند.
حضرت پرسید این تفرون؟
داغ داداشم رو بر دل گذاشتید.به کجا فرار میکنید؟
آمد بالا سر ابالفضل...فرفع صوته بالبکاء...
امشب میخوای گریه کنی و ناله بزنی راحت باش😭
روضه...روضه وداع با ابالفضله😭
شهدا رو در محفل ابالفضل یاد کنیم...
#ماه_رمضان
خانم زینب کنار علقمه ...
میگفت پاشو داداش...پاشو منو کمک کن...زینبت رو تنها نگذار😭
امان از دل زینب😭
لحظه وداع سخته ...اون هم با پهلوان دلاوری چون ابالفضل😭
#حجاب
ابی عبدالله اول تا نگاهش افتاد به ابالفضل دست به کمرش گرفت...😭
به خدا این جمله خودش یه دهه روضه است😭
یا أخي... الان انكسر ظهري و قلت حيلتي و شمت بي عدوي.😭
یاالله😭
#ماه_رمضان
یعنی تا نگاهش به عباس افتاد صورت
ابی عبدالله شکسته شد .رنگ از چهره حضرت رفت.😭
ابی عبدالله داغ زیاد دیده...هم داغ جوون...
همداغ برادر دیده...هم داغ پدر و مادر در دیده.اما وقتی نگاهش به عباس افتاد...😭
فرمود انکسر ظهری و قلت حیلتی
...یعنی داداش پشتم شکست😭 با رفتنت دیگه بیچاره شدم...صبرم از دست رفت😭
و انقطع رجایی... امیدم رو از دست رفت😭
یا حسیییین😭
#حجاب
#ماه_رمضان