اونایی که کربلا مشرف شدن نجف میری هشتاد کیلومتر راه تا نزدیک کربلا هم این حس نداری ، حالت خوبه حرف میزنی شعر میخونی مستی میکنی ..😭 اما کافیه پات برسه به خاک کربلا😭

بخدا قسم به اسم آقام حسین علیه‌السلام قسم الان چند ساله از نجف تا کربلا میرم ، وقتی نزدیک خاک کربلا میشم حالم بد میشه چند ساعتی منو میبرنن درمانگاه ، شاهد منم برادر شهید مظهری هستش ، چند ساله اون بالاسرم میمونه 😭 تا حالم خوب بشه راه بیافتیم آخ حسین...😭

خانم بزرگ حضرت زینب.. گفت داداش همه غمای عالم رو دلمه اینجا کجاست؟ 😭 تا شنید اینجا کربلاست فغُشی علیه ..😭 آخ دیدن زینب از هوش رفت .. عمه رو بردن تو خیمه خود ابی عبدالله اومد بالاسر زینب ، آب پاشید رو صورت زینب به هوش آورد خواهر..😭 همچین که شنید اینجا کربلاست از هوش رفت😭 امان از دل زینب...😭 #امام_حسین

ابی عبدالله یه نگاهی به خواهر ، خواهر یه نگاهی به برادر ...😭 بچه‌ها اجازه میدید از اینجا به بعد روضه رو زبان حال بخونم...😭 حسین..😭

انگاری تویِ دل من آتیشه بگو کنارم میمونی همیشه اینجا کجاست دلشوره دارم داداش میگم ان شاءالله که چیزی نمیشه حسین...😭 ان شاءالله که دعای من میگیره سرت روی نیزه ها نمیره ان شاءالله که نمیذاره اباالفضل چادر خواهر آتیش بگیره ..😭 چه سخته باورش اینجا تورو میکشن آخرش ان شاالله اصغرت نمیشه پاره پاره حنجرش نمیره روی نی ، جلوی مادرش حسین …😭 وای وای وای..😭 #محرم

ان شالله دل خونه غم نمیشه یه مو هم از سر ما کم نمیشه همش میگی غمت نباشه زینب هیچکسی وارد حرم نمیشه😭 ان شالله که خیمه نمیشه غارت محاله خواهرت بره اسارت من میگم اینا هرچیم که باشن کاری ندارن به لباس پارت😭 میون قافله ، تو این بیابون شده ولوله دستای دخترت ، خیلی کوچیک واسه سلسله همسفرم نکن با شمر و حرمله ..😭 حسین …😭 وای وای وای..😭

من ادامه روضه رو بخونم جسارت نمیکنم جای دیگه نمیرم، الله اکبر...😭 سادات حلالم کنید 😭 #امام_زمان عذرخواهی میکنم😭

همچین که دید حال حضرت زینب... منقلب ، هر کاری کرد دل خواهر آروم بشه دست امامتُ آخر گذاشت رو دل حضرت زینب ..😭 این دل از روز دوم آروم شد و الا همینجور جلو میرفت حضرت زینب.. به عاشورا نمیرسید...😭 امان از دل زینب...😭

این حضرت زینب.. همون زینبیه که گفت مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا 😭 این دست ارومش کرد بعد ابی عبدالله دستور داد همه زن و بچه بریزن تو خیمه ..😭 دور عمه رو شلوغ کنن دلش گرم بشه ..😭 همه جمع شدن تو خیمه اینجای مقتل عجیبه نوشتن همه که جمع شدن ابی عبدالله ایستاد جلو در خیمه یه نگاه به زن و بچه کرد..😭 آخ حسین😭

همچین که نگاه کرد هزارتا معنا داشت این نگاه حسین ..😭 ببرمت یه جایی😭 این زن و بچه آخرین باری نبود که دور هم جمع میشدن .. چند بار دیگه هم دور هم جمع شدن .. یه بار فردا تو خیمه این اجتماع زن و بچه صورت گرفت...😭

اجازه بدید ،براتون چند تا دیگه رو مثال بزنم😭 یه بار دیگه هم تو خیمه جمع شدن کی.. دوم محرم ، نه دهم محرم .. 😭 (فرق فردا با دهم چی بود) فردا بابا جلو در خیمه صحیح و سالم بود ..😭 اما عصر عاشورا .. تو خیمه همه منتظر بودن بابا برگرده😭 حسین😭

یهو شنیدن صدای ذوالجناح داره میاد ..😭 همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار زینب را ندیدند...😭 امان از دل زینب...😭