هدایت شده از -مغموم-
تابـلو راهنما تو راهرو شلوغ ذهنے:)!...
نشستم ؛ روی صندلی چوبی کهنه ای که سال ها پیش گرفته بودم! ؛ اما.. حالا دیگر با نشستن روی آن صدای قیریچ و قروچش خانه را برمیدارد...
همــــه چیز بوی قدیمی بودن میدهد حتی هوای داخل کلبه..
چشمم دوخته شده بود به دَر باز شده ای که روبه رویش نشسته بودم ، تا آمدنت را از همان دور تماشا کنم ..
برف همه جا را پوشیده و هوا بسیار سرد است.
و یک پتوی چارخونه دار قهوه ای کرم ، روی پاهایم افتاده
غرق سفیدی برف شده بودم که صدایت را شنیدم ، برایم باور نکردنی بود که تو در کنارم نشستی ، مرا صدا زدی ، و من حتی ورودت را هم نفهمیدم
با صدایی نگران از اینکه این دفعه هم مثل دفعات قبل دیدنت ، شنیدن صدایت ، دیدن دست هایت ، به آغوش گرفتنت .. یک رویا باشد بی مقدمه گفتم: جانکم میشود بمانی؟:)..
غرق در چشمانت شده بودم ، آرامشِ درون چشمانت مثل موج های آرام دریا مرا آرام میکرد ، تورا به آغوش کشیدم و اشک از چشمانم سرازیر شده بود و با صدایی گرفته تر از قبل گفتم:
دلتنگت بودم...
ساعت ها برایت حرف زدم ، از دلتنگی هایم ، از نامه هایی که برایت نوشته ام ، از اشک هایم.. اما فقط نگاهم میکردی
با تعجب گفتم:
حرف بزن..چرا..
وسط حرفم پریدی و آرام دستانم را گرفتی و گفتی دوستَت دارم..
ناگهان صدای بلندی آمد و دستپاچه از این که صدا برای چه بود به عقب برگشتم و دیدم گلدونی که روی میز بود بر اثر شدت باد بر روی زمین افتاده ، بی تفاوت دوباره به سمتت برگشتم اما دیگر نبودی ...
به خودم آمدم و دیدم تمام اتفاق هایی که لمس کردم فقط یک رویا بوده!..
و باز هم من تنها بودم...
🚶🏼♀
#دلدار ✍🏼
#داستان
#دیوانه_ای_در_شهر_عُقلا
هدایت شده از خدمات سوگند⛸️💕 ִֶָ
ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺪﻩ ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ
ﺑﺎﻻﯼ ﺗﭙﻪ ﺑﭙﺮ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﭘﺎﯾﻢ ﻣﯿﺸﮑﻨﺪ
ﮔﻔﺖ ﺑﭙﺮ ﻣﯿﮕﺮﻣﺖ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﭘﺮﯾﺪ ﮔﺮﮒ
ﻧﮕﺮﻓﺘﺶ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ.. ؟
گرگ گفت درس اول :
اعتماد یعنی مرگ
هدایت شده از «بنفشِفراموششده»
یه جا محمود درویش میگه:
سلام بر کسانی که معنی عشق را میدانند اما محبوبی ندارند، عجیب تلخه.
هدایت شده از شُـعَراٰء ⸾ محفݪ شاعــران
مامانم توی بیمارستانه ، میشه دعا کنید ؟🙂
مرام بزارید و فور کنید ..
تو کز خاموشی ام فهمی نداری،
چه خواهی فهم کردن از کلامم؟
#شعر
من به خاطر تو از همه گذشتم
همه چیزهارو از دست دادم
سلامتیم رو پیش کشت کردم
زخمی شدم ، شکستم ..
و از همه مهمتر قلبم رو....
پس محاله ممکنه تسلیم بشم و بخوام از دستت بدم .
محاله ممکنه پا پس بکشم و نجنگم...
محاله ممکنه گوش بدم به آوای های پوچ مردم بی خرد این زمانه:)
این تویی که تسلیم خواهی شد مطمئن باش 🙂
_دلارام