eitaa logo
یک حس خوب
198 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
532 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یک حس خوب
📚💌📚 🌸رمان 🦋 را در کانال بخوانید...👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3094020098C4a90aaf1e3
✂️📕✂️📙✂️📔 📚 🦋 💌 شرم کرد و لب گزید از ادامه دادن. نفسش گره خورد میان سینه و گونه‌اش هم مثل لبوهای مش رحمت لبوفروش، سرخ شده و رنگ برداشته بود! نفهمید چرا و چطور اما از شدت بلاتکلیفی و خسته از نصیحت شنیدن‌های تکراری، جلوی چشمان ناباور زری خانم، دست‌های لرزانش را روی صورت گذاشت و بغض لجوج ترکید. دوست داشت زمین دهن باز کند و او را درسته ببلعد. نه فقط از خجالت نه. قدرت مواجهه با هیچ چیز را نداشت. به دقیقه نرسیده توی آغوش گرم و مادرانه‌ی زری خانم گم شد. _قربون بزرگیت برم امام حسین یعنی امام حسین مخفیانه‌ترین نذر چند ساله‌اش را ادا کرده بود؟ حتی امسال که پای دیگ عمو نبود؟ صدای دسته کم و کم‌تر می‌شد و او آرام‌تر زمزمه کرد...یا امام حسین. با صدایی که خشدار شده بود گفت: _نمی‌دونید چند وقته، چند ساله که تمام بی‌کسی‌هام گره شده توی گلومو خفم می‌کنه ریز ریز... چه روز و شبایی که ثانیه به ثانیه شمردم تا تموم بشن تنهاییام... فکر می‌کردم بلاخره یه جایی منم مثل بقیه زندگیم روی دور میفته و درست می‌شه. اما نشد و حالا نا امیدتر از همیشم. انقدری که دلم می‌خواد بمیرم. نوازش دست‌های زری خانم را روی‌‌ سرش دوست داشت. انگار بچه شده بود و داشت گلایه می‌کرد از همه‌جا. _نگو ریحانه جان، کفر نگو. ناامیدی و ناشکری کار تو نیست. اونم حالا که خدا بهت نظر کرده. _از همین می‌ترسم زری خانوم. هرچند که هنوزم مطمئن نیستم. _برق چشمات و تجربه‌ی من پیرزن که دروغ نمی‌گه، اما برو دکتر و خیالت رو راحت کن _وای نه! اگه مطمئن بشم باید ارشیا بفهمه، اگه ارشیا بفهمه هم... _خوشحال نمی‌شه؟ _اصلا! ما قول و قرار داشتیم _بسم الله. چه قولی دختر؟ چه قراری؟ والا بخدا آدم سر از کار شما جوونا در نمیاره. عوض اینکه بعد چندسال سوت و کور بودن زندگیتون و به قول خودت تنهایی، حالا که خدا لطف کرده و در رحمتش روتون باز شده خوشحال باشید تازه اینجوری! لا اله الا الله... اشک‌هایش را پاک کرد و به مبل تکیه زد. دلش خلسه می‌خواست. _چی بگم. همین‌جوریشم منو ارشیا مثلا داریم زندگی می‌کنیم! _مطمئنی تو خودت رو از خیر و شر همسرت جدا نکردی؟ _چیکار باید می‌کردم؟ _گذشته‌ها که گذشته ولی از الان دستت رو بذار رو زانوت. بسم الله بگو و بلند شو. برای از نو ساختن هیچ وقت دیر نیست. اگه چند سال از زندگیت رو سنگرنشینی کردی حالا وقتش شده که بری وسط میدون. _میدون؟ _بله،همیشه هم جنگ به ضرر آدم نیست. گاهی سرک بکش به اطرافت و مثل کبک سرت رو زیر برف نکن. لااقل تکلیف خودت و دلتو معلوم می‌ کنی مادر. اینم قبول کن که یه جاهایی حتما کوتاهی کردی. کلاهت رو قاضی کن و ببین چه وقتایی پشت مردت رو خالی کردی. مرد که فقط از زنش توقع قرمه سبزی جا افتاده و کیک و شیرینی نداره.... _ارشیا منو آدم حساب نمی‌کنه که حتی از روزمره‌هاش حرفی بزنیم. _لابد اخلاقشه، مگه با بقیه در موردش حرفی می‌زنه؟ _نه _خب پس توقع نداشته باش که وقتی تو سکوت می‌کنی اون وراجی کنه. زن باید سیاست داشته باشه. مردها با این‌همه کبکبه و دبدبه وقتایی هست که از همه موجودات ناتوانتر میشن و نیاز به تکیه‌گاه دارن. چندبار با مهربونی از‌زیر زبونش حرف کشیدی بیرون؟ _شما که نمی‌دونید آخه ... _گوش کن ریحانه جان، الان باید تغییر بدی به رویه‌ی زندگیت. شاید از نظر شوهرت تو زن خونه‌نشینی هستی که چشمش به دهن مردشه تا اطاعت کنه، هیچ مردی از چنین زن بی.گاراده ای خوشش نمیاد. تو باید خودتو جنمت رو حالا که وقتش شده نشون بدی. _چجوری؟ _اول بهم بگو که حاضری از پیله‌ی تنهاییت بیرون بیای؟کن خوام _پس بسم الله بگو و قدم به قدم پیش برو. 📨 🦋 https://eitaa.com/joinchat/3094020098C4a90aaf1e3
🖤🖤🖤 ✨ما محال است که دست از سرِ تو برداریم ای رفیقی که همه زحمتِ ما گردنِ توست...✨ 🥀 🦋 @yek_hesse_khob 🌹
📕📔📕📔📕 📘 🕊 خواب دیده بود م🌙اه و سه ستاره ⭐️ از آسمان جدا شدند و بر دامنش نشستند. خوابی که تعبیرش تولد چهار شیرمرد بود که پدرشان، بزرگی از خاندان نبوت بود و مادرشان قرار بود فاطمه بنت حزام باشد. 💘فاطمه آشفته از خواب برمی‌خیزد و خوابش را برای مادرش، ثمامه، تعریف می‌کند. هم‌زمان، حزام که مشغول پذیرایی از مهمانی عزیز است، خبری برای فاطمه و ثمامه می‌آورد که نه‌تنها حال آن‌ها را دگرگون می‌کند، بلکه زندگی فاطمه را تا ابد با نور پیوند می‌زند. 💌 🦋 @yek_hesse_khob 🍓
📕💌📕💌📕 📙 💟 📙کتاب «مادر عشق» که روایت داستانی زندگی حضرت ام‌البنین به قلم ✍ عطیه‌سادات صالحیان است، از همین خواب شروع می‌شود. 📝نویسنده با زبانی شیرین و روان داستان  بانوی بزرگ اسلام، حضرت ام‌البنین را روایت می‌کند. با وجود منابع مستند بسیار اندک درباره شخصیت اصلی کتاب، صالحیان کوشیده در کنار تخیل از روایات تاریخی هم استفاده کند و آن‌ها را براساس برهه زمانی کنار هم بچیند و از نگاه بانو ام‌البنین داستان را روایت کند. 📎کتاب شامل یازده فصل است و در هر فصل به یک اتفاق تاریخی پرداخته شده است. 📚کتاب «مادر عشق» با زندگی حضرت ام‌البنین در قبیله‌اش «بنی کلاب» آغاز و با ورود اسرای کربلا به مدینه پایان می‌یابد. حضرت امام البنین به قبرستان بقیع می‌رود و با جمله معروفش که می‌گوید: «به من ام‌البنین نگویید، من ام‌البنین نیستم، من دیگر مادر چهار پسر نیستم» و با این جمله و وفاتشان، داستان تمام می‌شود. 📖این کتاب در ۱۴۴ صفحه و در سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات مدرسه روانه بازار نشر شده است. 📕 🦋 @yek_hesse_khob 🌹
🖤🖤🖤 💫سخت است وقتی روضه وصفِ دختری باشد حالا تصور کن به دستش هم سَری باشد💫 🥀 🌟 🦋 @yek_hesse_khob 🌹
🖤🖤🖤 ✨ از من بگیر هر چیزی که تو را از من می گیرد...✨ 🥀 🦋 @yek_hesse_khob 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زینب من مدافع حرم باش مراقب چادر دخترم باش نیافتد از سر چادر و معجر الله اکبر، الله اکبر 🦋 @yek_hesse_khob 🥀
🖤 بارها توبه شکستم،      ت♡و ولی بخشیدی کی شود حُر شوم و        توبه‌ء مردانه کنم... 🦋 @yek_hesse_khob 🥀
🖤 خودمانیم     کسی جز ت♡و               نفهمید مرا... 🦋 @yek_hesse_khob 🥀
💕💍 ❤️معلومه که ما با هم تفاوت داریم! 🤷‍♀اینو قبول کن که همه‌ی آدم‌ها باهم تفاوت‌هایی دارن‌. ولی تفاوت داشتن به معنی تفاهم نداشتن نیست💁‍♀ تفاوت‌ها در واقع جزئی از یک رابطه‌ان🤔 باید درکشون کنی👌 تا اینجوری عمق رابطه‌ت بهتر بشه.😊🌸 🦋 @yek_hesse_khob 🌹
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞📽 ⭕️رسانه و قهرمان‌های فست فودی 💢متاسفانه رسانه‌ها می‌تونن برای ما قهرمان‌های فست‌فودی بسازن! ❓یعنی چی؟ 🔸قهرمان‌هایی که توی کوتاه‌ترین مدت ممکن، تبدیل به قهرمان می‌شن و در زمان خیلی کوتاهی هم از یاد میرن! 💊 🖥 💻 🦋 @yek_hesse_khob 🌹