برای اینکه تحت توجه خاص #حضرت_زهرا قرار بگیرید و #امام_زمان عنایت خاص به شما کند، دائم سوره توحید را بخوانید و هدیه کنید به حضرت فاطمه
آیتالله بهجت🪴
@YekAsheghaneAheste
گفتم: بهشتت؟!
گفت: لبخندحسین'؏'
گفتم: جهنمت؟!
گفت: دورےازحسین'؏'
گفتم: دنیایت؟!
گفت: خیمھعذاےحسین'؏'
گفتم: مرگت؟!
گفت: شهادتدرراهحسین'؏'
گفتم: مدفنت؟!
گفت: بےنشانشبیهمادرحسین'؏'
گفتم: حرفآخرت؟!
گفت: السلامعلیالحسین'؏'
🌸🤍
#امام_حسین
#اللهم_الرزقنا_حرم
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_56 _ هیچی منظوری نداشتم _ بیخیال داداش بیا بگیر این خورشت و بزار سره سفره
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂
#part_57
_ ما خواستیم شاید و خوشحالی خودمون رو با شما هم شریک بشیم و همگی منتظر اومدن عضو جدیدی به خانوادمون بشیم
_ کی قراره بیاد؟
محمد لبخندی زد و گفت
_ از شما بعیده دایی امیر
_ دایی؟دایی امیر؟
_ بله دیگه عنوان دایی رو چند ماه دیگه کسب میکنی
خیره بهم زل زده بود که نگاهش رو خوندم
مامان شیرین لبخندی زد و زیره لب چیزی رو زمزمه میکرد
بابا از جاش بلند شد و بهمون تبریک گفت
رفتم جلو بغلش کردم
_ خیلی بهت تبریک میگم دختر بابا
_ ممنونم ازت
وقتی ازم جدا شد خندهای کرد
_ رو مادر بودن تو نمیتونم زیاد حساب کنم ولی از پدر بودن محمد مطمئنم
_ دست شما درد نکنه
_ نگید اینجوری حسین آقا دخترمون خانمیه ما شاءالله
امیر با شیطنت اومد وسط
_ ماهم میدونیم شیرین خانم ولی کلا برای بچه ها بد آموزی داره
_ امیر من میدونم و تو
_ یه نمونه بارزش همین محمد چه پسره خوبی بود ولی الان چی...
محمد رفت سمتش و در حالی که سعی میکرد آروم باشه گفت
_ همچنین فکر نکن دایی اموزندهای میشیاا اینقدر سر به سر زن من نزار
بابا یکم صداش رو برد بالا
_ آقا بیخیال شید! هنوز این فسقلی نیومده دارید سرش دعوا میکنید
شیرین خانم از جاش بلند شد و با جعبهای اومد جلو
_ امیدوارم با اومدن این بچه به زندگیتون خیر و برکت بیاد و فرزند صالحی باشه به حق آقا صاحب الزمان
_ مامان چرا زحمت کشیدید؟
_ زحمتی نبود عزیزم هدیه ناقابلیه از طرف من و مریم
چپ چپ به مریم نگاه کردم
_ از اون شبی که اومده بودید خودش حدس زده بود من چیزی نگفتم
_ راس میگه بچم حرفی نزد من خودم از حالاتت فهمیدم دخترم
نیم ست سفید رنگی با نگین های ریزی که اونو زیباش کرده بود جلوم گرفت
_ ان شاءالله به خوبی و خوشی ازش استفاده کنی
بلند شدم و محکم بغلش کردم
_ سایهاتون از سرمون کم نشه
مریم رفت و چاقو رو از آشپزخونه اوورد و با بریدن کیک و مشخص شدن اینکه فرشتمون دختره یکبار دیگه خنده به لب همه اومد و با دست زدن بهمون تبریک میگفتن
یه چند دقیقه که گذشت و شیرین خانم داشت با مامان و بابا حرف میزد ما هم اینطرف داشتن سر به سر دختر من میزاشتن
_ وای عجب عمهای بشم من
_ مریم خانم اون هیچی من عجب دایی بشم
_ بس کنید برید دختر خودتون رو مسخره کنید
_ گفته باشم محمد خواهرزاده من در هفته دو روز باید پیش من باشه
_ سه روز هم که پیش من میمونه
با تعجب به محمد نگاهی کردم و زدیم زیره خنده
محمد در حالی که داشت خندهاش رو کنترل میکرد گفت
_ خب خداروشکر پس برید بچه داری و یاد بگیرید که اون دو روز باقی مونده رو هم بائو بین خودتون تقسیم کنید
_ اینارو اینجوری نگاه نکن پاش برسه یه ساعت هم نگه نمیدارن
_دیگه مرده و حرفش
_ بچهها بازم کیک ببرم؟
_ نه دستت درد نکنه عزیزم
وقتی دیدم کسی دیگه نمیخوره با محمد جمع کردیم پیش دستی ها رو بردیم آشپزخونه...
...
کپی ممنوع⛔️
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_57 _ ما خواستیم شاید و خوشحالی خودمون رو با شما هم شریک بشیم و همگی منتظر
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂
#part_58
همه چیز اون شب به خوبی و خوشی سپری شد.
از اینکه اینطور استقبال کردن خیلی خوشحال بودم و هیجان داشتم
نگران واکنش مامان بودم که اول از همه بهم قوت قلب داد
روی تخت کش و قوسی به بدنم دادم و فهمیدم محمد کنارم نیست
تو جام نشستم و هرچی سرچرخوندم پیداش کنم چیزی به چشمم نخورد تا اینکه دیدم پای تخت سره سجاده خوابش برده
پتو رو زدم کنار و رفتم پیشش نشستم
چشماش بسته بود و آروم خوابیده بود
دستی گذاشتم روی دستش
_ آقا محمد... محمد جان... نمیخوای بیدار شی؟
صدایی ازش نیومد که صدام رو عوض کردم و آروم تکونش دادم
_ بابا محمد... نمیخوای بیدار بشی؟نمیخوای چشمات و به روی مامانم باز کنی؟
وقتی دیدم هیچ واکنشی نشون نمیده با دلخوری گفتم
_ خب بیدار شو دیگه.. دیرت میشه میخوای بری راه آهن. محمد با توام
با جواب ندادن هاش کلافه شده بودم
_ محمد بلند نشی موهات رو میکنماا
بازم سکوت و چشمایی بسته! آروم چند تا از موهاش رو به سمت پایین کشیدم ولی هیچ صدایی نداد
یه لحظه احساس کردم حالم خوب نیست و ته دلم خالی شد
برای چی حرفی نمیزد؟؟چرا چشماش رو باز نمیکرد؟؟ نکنه بلایی سرش اومده!! ولی اونکه خونه بود!
_ محمد بلند میشی یا قهر کنم باهات؟؟
نمیدونم برای اینکه چند ساعت اینجا خوابیده بود دستاش یخ کرده بودن یا...
یهو بغضم گرفت! زدم زیره گریه و بلند گریه کردم
چشماش رو بسته بودم و زار زار گریه میکردم که برای لحظهای حس کردم رفتم تو بغلش
_ ببخشید ریحانه میخواستم اذیتت کنم یکم
گریم و بیشتر کردم و اونم سعی میکرد آرومم کنه
_ باور کن قصدی نداشتم ریحانه معذرت میخوام
_ خیلی نامردی اینجوری منو میترسونی
_ من که نمیخواستم بترسونمت! دیشب سره اسم اذیتم کردی منم خواستم اذیتت کنم
_ آخه اینجوری؟؟میدونی قلبم اومد تو دهنم؟؟
_ ببخشید دیگه عزیزم معذرت میخوام
منو از خودش جدا کرد و زل زد بهم
با دستاش اشکام رو پاک کرد و یهو پقی زد زیره خنده
_ به گریه های من میخندی؟؟
_ به اینکه چه مامان لوسی میشی میخندم
_ من لوسم؟؟نمیدونی نباید از این شوخی ها باهام بکنی؟؟
_ باشه مجدد عذرخواهی میکنم خوبه؟
_ بهم گفتی لوس
دوباره خندید
_ آخه به زنم نگم لوس به کی بگم؟؟ قهر نکن دیگه عزیزه دلم
_ میخوای قهر نکنم اون اسمی که دیشب من گفتم باید باشه
خندهاس رو جمع کرد و جدی شد
_ آی آی اومدی و نسازی
_ همینی که گفتم اسمی که من گفتم باید باشه
_ نمیشه بازم فکر کنیم؟؟ شاید اسمای قشنگ تری پیدا کردیم
سری به نشونه تایید تکون دادم که گفت
_ پس من تا میرم و برمیگردم توی این چند روز به اسم های دیگه فکر کن
_ کاشکی اینجوری حالم رو بد نمیکردی همش باید فکر کنم یه چیزیت میشه
_ من که خوبم چرا باید یه طوری بشم؟؟
_ از وقتی فهمیدم میخواستی بری سوریه و چند ساله براش نقشه کشیدی متوجه شدم جونت و زندگیت برات اهمیت نداره و به راحتی میتونی بزاریشون کنار
_ عزیزم جون من که تویی زندگی منم اون خوشگل خانمه چجوری ولشون کنم؟
_ من جدی دارم حرف میزنم محمد
_ منم جدیم قشنگم فکرای بیخودی نکن من هیچیم نمیشه...
...
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste
معرکهای برپاست و دوست و؛
دشمن خیره به #فلسطین است..
قَسم به قافِ مقاومت و قَسم؛
به قُدس و قاسِم؛
در این نبرد هر پرچمی جز پرچم؛
مقاومت محکوم به شکست است...
وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم
#طوفان_الاقصی
˹ @YekAsheghaneAheste ˼
ذکرنباشدانسانضعیفمیشود
وباکمترینبادسردی،سرمامیخورد
وباکوچکترینناراحتیصدمهمیبیند!
ذکر،ویتامینوپروتئینروحماست
وموجبتقویتاعصاب
وعضلاتاندیشهانسانمیشود
یکصدماقداماتیکهبرایحلیک
مشکلداریمبهذکربپردازیم
مشکلاتمانرابهترحلخواهیمکرد
#استادپناهیان🎙
#اللهجانم
• @YekAsheghaneAheste •
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به چشمان از غصه گریان مهدی
🇸🇩🇸🇩 #امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
#آسیدعلیآقاخامنهای...
جملهایخاصو زیباخطاب بهمجاهدین
فلسطینی فرمودند:
تحرّکوا باسمالله إلىالأمام واعلموا أنّه
وَلَیَنصُرَنَّاللهُ مَن یَنصُرُه
این جمله زیبا و الهی یک معنی ظاهری دارد ؛
باتوکل به خدا پیش بروید و
هم معنای باطنیحرکت بایدبسوی صاحبالزمان-عجباشد
اخیرا هم در دیدار شیخ ابراهیمزکزاکی فرمودند:
حرکتی که آغاز شده به پیروزی کامل فلسطینیهامیانجامد...
#طوفان_الأقصی
@YekAsheghaneAheste