eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
برای اینکه تحت توجه خاص قرار بگیرید و عنایت خاص به شما کند، دائم سوره توحید را بخوانید و هدیه کنید به حضرت فاطمه آیت‌الله بهجت🪴 @YekAsheghaneAheste
گفتم‌: بهشتت‌؟! گفت: لبخند‌حسین'؏' گفتم: جهنمت؟! گفت: دورےازحسین'؏' گفتم: دنیایت؟! گفت: خیمھ‌عذاےحسین'؏' گفتم: مرگت؟! گفت: شهادت‌درراه‌حسین'؏' گفتم: مدفنت؟! گفت: بےنشان‌شبیه‌مادر‌حسین'؏' گفتم: حرف‌آخرت؟! گفت: السلام‌علی‌الحسین'؏' 🌸🤍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_56 _ هیچی منظوری نداشتم _ بیخیال داداش بیا بگیر این خورشت و بزار سره سفره
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ _ ما خواستیم شاید و خوشحالی خودمون رو با شما هم شریک بشیم و همگی منتظر اومدن عضو جدیدی به خانوادمون بشیم _ کی قراره بیاد؟ محمد لبخندی زد و گفت _ از شما بعیده دایی امیر _ دایی؟دایی امیر؟ _ بله دیگه عنوان دایی رو چند ماه دیگه کسب میکنی خیره بهم زل زده بود که نگاهش رو خوندم مامان شیرین لبخندی زد و زیره لب چیزی رو زمزمه میکرد بابا از جاش بلند شد و بهمون تبریک گفت رفتم جلو بغلش کردم _ خیلی بهت تبریک میگم دختر بابا _ ممنونم ازت وقتی ازم جدا شد خنده‌ای کرد _ رو مادر بودن تو نمیتونم زیاد حساب کنم ولی از پدر بودن محمد مطمئنم _ دست شما درد نکنه _ نگید اینجوری حسین آقا دخترمون خانمیه ما شاءالله امیر با شیطنت اومد وسط _ ماهم میدونیم شیرین خانم ولی کلا برای بچه ها بد آموزی داره _ امیر من میدونم و تو _ یه نمونه بارزش همین محمد چه پسره خوبی بود ولی الان چی... محمد رفت سمتش و در حالی که سعی می‌کرد آروم باشه گفت _ همچنین فکر نکن دایی اموزنده‌ای میشیاا اینقدر سر به سر زن من نزار بابا یکم صداش رو برد بالا _ آقا بیخیال شید! هنوز این فسقلی نیومده دارید سرش دعوا میکنید شیرین خانم از جاش بلند شد و با جعبه‌ای اومد جلو _ امیدوارم با اومدن این بچه به زندگیتون خیر و برکت بیاد و فرزند صالحی باشه به حق آقا صاحب الزمان _ مامان چرا زحمت کشیدید؟ _ زحمتی نبود عزیزم هدیه ناقابلیه از طرف من و مریم چپ چپ به مریم نگاه کردم _ از اون شبی که اومده بودید خودش حدس زده بود من چیزی نگفتم _ راس میگه بچم حرفی نزد من خودم از حالاتت فهمیدم دخترم نیم ست سفید رنگی با نگین های ریزی که اونو زیباش کرده بود جلوم گرفت _ ان شاءالله به خوبی و خوشی ازش استفاده کنی بلند شدم و محکم بغلش کردم _ سایه‌اتون از سرمون کم نشه مریم رفت و چاقو رو از آشپزخونه اوورد و با بریدن کیک و مشخص شدن اینکه فرشتمون دختره یکبار دیگه خنده به لب همه اومد و با دست زدن بهمون تبریک میگفتن یه چند دقیقه که گذشت و شیرین خانم داشت با مامان و بابا حرف می‌زد ما هم اینطرف داشتن سر به سر دختر من میزاشتن _ وای عجب عمه‌ای بشم من _ مریم خانم اون هیچی من عجب دایی بشم _ بس کنید برید دختر خودتون رو مسخره کنید _ گفته باشم محمد خواهرزاده من در هفته دو روز باید پیش من باشه _ سه روز هم که پیش من میمونه با تعجب به محمد نگاهی کردم و زدیم زیره خنده محمد در حالی که داشت خنده‌اش رو کنترل میکرد گفت _ خب خداروشکر پس برید بچه داری و یاد بگیرید که اون دو روز باقی مونده رو هم بائو بین خودتون تقسیم کنید _ اینارو اینجوری نگاه نکن پاش برسه یه ساعت هم نگه نمیدارن _دیگه مرده و حرفش _ بچه‌ها بازم کیک ببرم؟ _ نه دستت درد نکنه عزیزم وقتی دیدم کسی دیگه نمیخوره با محمد جمع کردیم پیش دستی ها رو بردیم آشپزخونه... ... کپی ممنوع⛔️ @YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_57 _ ما خواستیم شاید و خوشحالی خودمون رو با شما هم شریک بشیم و همگی منتظر
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ همه چیز اون شب به خوبی و خوشی‌ سپری شد. از اینکه اینطور استقبال کردن خیلی خوشحال بودم و هیجان داشتم نگران واکنش مامان بودم که اول از همه بهم قوت قلب داد روی تخت کش و قوسی به بدنم دادم و فهمیدم محمد کنارم نیست تو جام نشستم و هرچی سرچرخوندم پیداش کنم چیزی به چشمم نخورد تا اینکه دیدم پای تخت سره سجاده خوابش برده پتو رو زدم کنار و رفتم پیشش نشستم چشماش بسته بود و آروم خوابیده بود دستی گذاشتم روی دستش _ آقا محمد... محمد جان... نمیخوای بیدار شی؟ صدایی ازش نیومد که صدام رو عوض کردم و آروم تکونش دادم _ بابا محمد... نمیخوای بیدار بشی؟نمیخوای چشمات و به روی مامانم باز کنی؟ وقتی دیدم هیچ واکنشی نشون نمیده با دلخوری گفتم _ خب بیدار شو دیگه.. دیرت میشه میخوای بری راه آهن. محمد با تو‌ام با جواب ندادن هاش کلافه شده بودم _ محمد بلند نشی موهات رو میکنماا بازم سکوت و چشمایی بسته! آروم چند تا از موهاش رو به سمت پایین کشیدم ولی هیچ صدایی نداد یه لحظه احساس کردم حالم خوب نیست و ته دلم خالی شد برای چی حرفی نمیزد؟؟چرا چشماش رو باز نمیکرد؟؟ نکنه بلایی سرش اومده!! ولی اونکه خونه بود! _ محمد بلند میشی یا قهر کنم باهات؟؟ نمیدونم برای اینکه چند ساعت اینجا خوابیده بود دستاش یخ کرده بودن یا... یهو بغضم گرفت! زدم زیره گریه و بلند گریه کردم چشماش رو بسته بودم و زار زار گریه میکردم که برای لحظه‌ای حس کردم رفتم تو بغلش _ ببخشید ریحانه میخواستم اذیتت کنم یکم گریم و بیشتر کردم و اونم سعی می‌کرد آرومم کنه _ باور کن قصدی نداشتم ریحانه معذرت میخوام _ خیلی نامردی اینجوری منو میترسونی _ من که نمیخواستم بترسونمت! دیشب سره اسم اذیتم کردی منم خواستم اذیتت کنم _ آخه اینجوری؟؟میدونی قلبم اومد تو دهنم؟؟ _ ببخشید دیگه عزیزم معذرت میخوام منو از خودش جدا کرد و زل زد بهم با دستاش اشکام رو پاک کرد و یهو پقی زد زیره خنده _ به گریه های من میخندی؟؟ _ به اینکه چه مامان لوسی میشی میخندم _ من لوسم؟؟نمیدونی نباید از این شوخی ها باهام بکنی؟؟ _ باشه مجدد عذرخواهی میکنم خوبه؟ _ بهم گفتی لوس دوباره خندید _ آخه به زنم نگم لوس به کی بگم؟؟ قهر نکن دیگه عزیزه دلم _ میخوای قهر نکنم اون اسمی که دیشب من گفتم باید باشه خنده‌اس رو جمع کرد و جدی شد _ آی آی اومدی و نسازی _ همینی که گفتم اسمی که من گفتم باید باشه _ نمیشه بازم فکر کنیم؟؟ شاید اسمای قشنگ تری پیدا کردیم سری به نشونه تایید تکون دادم که گفت _ پس من تا میرم و برمیگردم توی این چند روز به اسم های دیگه فکر کن _ کاشکی اینجوری حالم رو بد نمیکردی همش باید فکر کنم یه چیزیت میشه _ من که خوبم چرا باید یه طوری بشم؟؟ _ از وقتی فهمیدم میخواستی بری سوریه و چند ساله براش نقشه کشیدی متوجه شدم جونت و زندگیت برات اهمیت نداره و به راحتی میتونی بزاریشون کنار _ عزیزم جون من که تویی زندگی منم اون خوشگل خانمه چجوری ولشون کنم؟ _ من جدی دارم حرف میزنم محمد _ منم جدیم قشنگم فکرای بیخودی نکن من هیچیم نمیشه... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
معرکه‌ای برپاست و دوست و؛ دشمن خیره به است.. قَسم به قافِ مقاومت و قَسم؛ به قُدس و قاسِم؛ در این نبرد هر پرچمی جز پرچم؛ مقاومت‌ محکوم‌ به‌ شکست‌ است... وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم ˹ @YekAsheghaneAheste ˼
ذکر‌نباشد‌انسان‌ضعیف‌میشود‌ وباکمترین‌باد‌سردی،سرما‌میخورد ‌وباکوچکترین‌ناراحتی‌صدمه‌میبیند! ذکر،ویتامین‌و‌پروتئین‌روح‌‌ماست‌ و‌موجب‌تقویت‌اعصاب ‌و‌عضلات‌اندیشه‌انسان‌میشود یک‌صدم‌اقداماتی‌که‌برای‌حل‌یک مشکل‌داریم‌به‌ذکربپردازیم مشکلاتمان‌را‌بهتر‌حل‌خواهیم‌کرد 🎙 ‌• @YekAsheghaneAheste
نیازمندی؟ رفتن به ‌مزارِرفیق‌شھید..🥲💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... جمله‌ای‌خاص‌و زیباخطاب به‌مجاهدین فلسطینی فرمودند: تحرّکوا باسم‌الله إلى‌الأمام واعلموا أنّه وَلَیَنصُرَنَّ‌اللهُ مَن یَنصُرُه این جمله زیبا و الهی یک معنی ظاهری دارد ؛ باتوکل به خدا پیش بروید و هم معنای باطنی‌حرکت بایدبسوی صاحب‌الزمان-عج‌باشد اخیرا هم در دیدار شیخ ابراهیم‌زکزاکی فرمودند: حرکتی که آغاز شده به پیروزی کامل فلسطینی‌هامی‌انجامد... @YekAsheghaneAheste
🌙🔴🌍کمک های دولتهای  عربی  کمک های  ایران    @YekAsheghaneAheste