هـرانسانکـه
پنجچیزنداشتهباشد؛
هیچازدنیاندارد :
عقل؛دین
ادب؛شرم
وخوشخلقی ...!!
- #امام_حسین(ع)
#حدیث_گرافی
سلام بر آقایی که دلسوزِ مردمانِ بيمعرفت است...🤍
#امام_زمان🌱
🇵🇸قدس رمز ظهور است🇵🇸
@YekAsheghaneAheste
از #امام_رضا(؏)پرسـيدند:
توکل یعنی چه؟
فرمـودند: أنلاتخـٰافمعاللهأحداً
وقتی خدا رو داری ازهیچکس نترس🌱🗝:)!
• @YekAsheghaneAheste •
🌿✨#چله_استغفار✨🌿
🕊🌹#استغفرالله_ربی_و_اتوب_الیه🌹🕊
🤍✨#هفتادمرتبه✨🤍
👈🏻 #روز_سوم😇
🪴امروز به نیت:شهید محمد رضا علی اوسط🪴
حاجتروایی شما ان شاءالله🙏✨
◖🫀✨◗
+میگفت..
ایخواهران!جهادِ شماحجابشماست..
واثریکهحجابشمامیتواندبررویِ
مردمبگذارد،
خونِمانمیتواندبگذارد!'✋🌱
-شهیدمحمدرضاشیخی-
‹ 🫀⇢ #شهیدانه #امام_زمان
‹ ✨⇢ #حجاب
@YekAsheghaneAheste
همه شیعیان من با شفاعت او
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
وارد بهشت خواهند شد ..
-امامصادقعلیهالسلام-
کاملالزیارات؛ص۲۲۸
˹ @YekAsheghaneAheste ˼
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب، صبح امروز:
قضیهی #غزه
از یک سو قضیهی مظلومیت است
از یک سو قضیهی اقتدار است.🇯🇴
#نگار_خانه
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_60 _ هیچی امروز محمد یه شوخی بیمزهای کرد هنوز تو ذهنمه _ برای همینه دار
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂
#part_61
_ وای چقدر تو عوض شدی دختر! نگاش کن... چه چادری سرش انداخته...
خیره به چشماش نزدیکم میشد
هنوزم همون جوری نگاهم میکرد..
از چشم اون من یک آدم ضعیفی بودم که حتی نمیتونستم کوچکترین قدمی بدون اجازه مامانم بردارم
اینطوری براش مجسم بود که مامانم اشراف کامل روی تک تک حرکاتم داره و من فقط یه اسباب بازی هستم
اما خیلی وقت بود که اینجوری زندگی نمیکردم
خیلی وقت بود مامان رو هم وارد جریان مواج زندگیم کردم و حالا بعده این همه سال بالاخره من رو اونجوری که هستم پذیرفته
اومد جلو تر و با همون لبخند مصنوعی که داشت بغلم کرد و سریع رفت عقب تر
_ خوبی ریحانه؟؟الو؟؟ نشناختی؟ چه بی معرفت شدی تو
خودم رو جمع و جور کردم و مثل خودش لبخند ظاهری بهش زدم
دوستی که بعد از این همه سال اونجوری بهم آسیب زده بود لیاقت یک خنده واقعی رو هم نداشت
_ اتفاقا شناختم ولی باور نمیکردم وسط خیابون ببینمت
پوزخندی زد
_ چرا؟مگه باید کجا میبودم؟
_ نمیدونم آخرین بار که گرفته بودنت و زندان بودی
_ اوو اون که برای چند ماه پیشه!خیلی وقته آزاد شدم
_ به سلامتی
خواستم برم سمت زهرا اینا که اومد جلوم
_ میگم چقدر عوض شدی! این چیه سرت؟
آروم سعی کردم جوری حرف بزنم که فقط خودش بشنوه
_ من برای کاری اومدم اینجا و به محض اینکه تموم بشه باید برم، از اینکه دیدمت نمیگم خیلی خوشحالم اما خب خوب شد که فهمیدم آزاد شدی حالا هم اگر دید و بازدیدت تموم شده رفع زحمت کن
_ اون دوتا دختر هم با تو اومدن؟ یعنی علاوه بر ظاهر آدمای دورت رو هم عوض کردی؟؟
_ تمومش میکنی؟؟
_ تو چرا اینقدر از دست من عصبی هستی؟
_ چون از کسی که اصلا فکرش رو نمیکردم ضربهای خوردم که حتی نمیخوام یادم بیاد چطور روزای بعدش گذشت
_ خب الان که حالت خوبه اینجور که پیداست
_ آره خب بالاخره وقتی چشمام رو باز کردم و دوست و دشمن رو از هم تشخیص دادم حالمم بهتر شد
_ میبینم ختب توپت رو پر کردن!
برای یه لحظه تو دلم گفتم؛ خدایا چرا بعده این همه مدت من رو با این روبرو کردی؟ که چی بشه؟ داری دوباره امتحانم میکنی یا میخواستی نشونم بدی از کجا به کجا رسیدم؟
اومدم جوابش رو بدم که یهو شکمم تیر بدی کشید و اخم در اومد
دستم رو به لبه رگال ها گرفتم
وقتی دید حالم بد شده اومد دستم رو بگیره که پسش زدم
_ چت شد یهو؟؟
نفسم رو عمیق بیرون دادم و دستم رو گذاشتم رو شکمم
_ وایسا ببینم... ریحانه بارداری؟؟
_ میشه اینقدر در گوشم حرف نزنی؟؟
_ من شاید نزدیک به یک سال باشه تو رو ندیدم این همه تغییرات یکم برام سخته درکش
میدونست خوب نیستم ولی همچنان به حرفاش داشت ادامه میداد
خواستم از جایی که هستم بلند شم ولی از درد لبم رو گاز گرفتم...
...
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste