یک آیه در روز
۱۰۷۷) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ
.
7️⃣3️⃣ «لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ»
چون در تمثیل «خوردن گوشت برادر مرده» تعلیلی که برای «غیبت» هست عینا برای «تجسس» هم صدق میکند (و تفاوت این دو تنها در این است که غیبت اظهار عیب کسی برای دیگران ویا از راه نقل دیگران به ظهور درآوردن آن عیب است؛ ولی تجسس درصدد عیب دیگران برآمدن از طریق بررسی احوال و آثار شخص است)، بعید نیست که این جمله تعلیلی برای هر دو مطلب (غیبت و تجسس) باشد
📚المیزان، ج18، ص325
@yekaye
#حجرات_12
یک آیه در روز
۱۰۷۷) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ
.
8️⃣3️⃣ «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ»
ترتیب اینها
(ابتدا اجتناب از ظن سپس نهی از تجسس سپس نهی از غیبت و نهایتا توصیه به تقوا و توبه)
و
تفاوتی که در این تعابیر هست
(در خصوص ظن و گمان، هرگونه ظنی را نهی نکرد -به پرهیز از کثیری از ظن توصیه کرد و برخی از ظنون را گناه خواند-، در مورد تجسس به طور مطلق نهی کرد؛ و در مورد غیبت، نهتنها به طور مطلق نهی کرد بلکه با تمثیل خوردن از گوشت برادر مرده، شدت این نهی را بسیار تقویت نمود؛ و در پایان توصیه به تقوا را باز مطلق آورد)
حاوی چه نکاتی میتواند باشد؟
🌴الف. برای جلوگیری از غیبت باید زمینه های غیبت را مسدود كرد. راه ورود به غیبت، اوّل سوء ظن و سپس پیگیری و تجسّس است، لذا قرآن به همان ترتیب نهی كرده است
(تفسیر نور، ج9، ص189).
🌴ب. به نظر میرسد اینها به ترتیب زمینهساز همدیگرند؛ یعنی:
سوء ظن بسیاری از اوقات زمینه آن میشود که انسان اقدام به تجسس نماید؛
تجسس و دانستن عیوب دیگران، انسان را به برملا کردن آن عیوب سوق میدهد.
از این رو، نهیها پشت هم معنای خاصی دارند. گویی میفرماید:
در مورد مومنان مبتنی بر گمانهزنی چیزی نگویید؛
بعدش هم این طور نباشد که به بهانه اینکه میخواهیم از گمان دربیاییم و یقین کنیم به تجسس اقدام کنید؛
اگر هم به هر طریقی (ولو بدون تجسس) بر عیبی از عیوب آنان مطلع شدید آن را افشا نکنید.
به تعبیر دیگر،
اول از سخن گفتن بدون علم نهی کرد؛ سپس از دنبال کردن و طلب علم در این زمینهها و در مرحله آخر هم از بیان آنچه در این زمینهها بدان علم پیدا کردیم (مفاتيح الغيب، ج28، ص111 )؛
و چیزی که موجب میشود انسان بر همه اینها فایق آيد تقوا و خودنگهداری است؛ که توبهپذیر بودن خدا هم مواردی که از این خودمراقبتی دررفت جبران میکند.
🌴ج. هرچه جلو میرویم قبح عمل بیشتر میشود:
خود گمان به خودی خود بد نیست، بویژه که اساس گمانها خود بر دو نوعند: حسن ظن و سوء ظن؛ و حسن ظن در بسیاری از موارد پسندیده است؛ اما در مجموع تکیه بر حدس و گمان خوب نیست (تفصیل بحث در تدبر ۳ گذشت).
اما تجسس از اموری است که اصل بر بد بودن آن است، اما بدیش بیشتر جنبه شخصی دارد؛ یعنی تجسس صرفا سوءظن و بیاعتمادی انسان به دیگران را تقویت میکند و اگر کسی صرفا تجسس کند ولی افشا نکند آثار اجتماعی چندانی بر کارش مترتب نیست.
اما غیبت نهتنها اصل بر بد بودنش است، بلکه آثار اجتماعی بسیار بد و مخربی هم دارد.
🌴د. ظن یک عمل غالبا غیرارادی است؛ و نهی از ظن، در واقع نهی از ترتب آثار بر ظن است (حدیث۵)؛
اما تجسس و غیبت هردو اعمالی ارادی هستند و لذا بد بودنشان بیش از ظن است. در میان این دو نیز، تجسس در بسیاری از اوقات از خصلتهای عادیای همچون کنجکاوی و ... ریشه میگیرد؛ اما انگیزههایی که موجب صدور غیبت میشود بسیار پیچیدهتر از انگیزههای تجسس میباشند و ناشی از رذایل متعددی در عمق وجود آدمی است (تدبر۱۸).
ه. ...
@yekaye
#حجرات_12
یک آیه در روز
۱۰۷۷) 📖 یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ
.
9️⃣3️⃣ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ... وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ ... وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیراً مِنَ الظَّنِّ ... وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ»
در تدبر ۳۰ بیان شد که برداشت اولیه از این آیه این است که توصیه به #تقوا ناظر به فراز آخر باشد (مجمع البیان، ج9، ص206 )؛
اما این تنها برداشت ممکن نیست، بلکه توصیه به تقوا در این آیه میتواند ناظر به تمام فرازهای آیه، و حتی آيه قبل باشد؛
اگر چنین باشد، آنگاه:
نهتنها:
🔥پرهیز از #ظن و #بدگمانی به این و آن، و
🔥پرهیز از #تجسس کردن در کارهای دیگران، و
🔥پرهیز از #غیبت کردن،
بلکه:
🔥پرهیز از #مسخره_کردن، و
🔥پرهیز از #عیبجویی، و
🔥پرهیز از همدیگر را با #القاب_زشت صدا کردن،
همگی از مصادیق #تقواورزیدن است؛
و اگر کسی خلاف آن مرتکب شد باید #توبه کند.
📝تاملی با خویش
🤔آیا ما تقوا را صرفا جانماز آب کشیدن میدانیم؟ یا اموری همچون مسخره کردن، عیبجویی، لقب زشت گذاشتن، بدگمانی و تجسس و غیبت را هم در زمره بیتقوایی میشمریم؟
🤔چقدر در مقام تشخیص تقوا در دیگران این ضوابط را جدی می گیریم؟!
در مورد خودمان چطور: تقوا یعنی مراقبت از خویش در پیشگاه الهی،
🤔چه اندازه مراقبت میکنیم که سخنمان طوری نباشد که کسی را برنجاند؟!
🤔چقدر حواسمان هست که به دیگران بدگمان نشویم؟!
🤔اگر بدگمان شدیم تجسس نکنیم؟!
🤔و اگر هم احیانا از عیب کسی مطلع شدیم آن را نزد دیگران مطرح نکنیم؟!
🤔آیا واقعا ما اهل تقوا هستیم؟! و
😥آیا نمیخواهیم از این رویهای که داشتهایم (چه در مقام قضاوت درباره دیگران، و چه در مورد خود) توبه کنیم؟!
@yekaye
#حجرات_12
۱۰۷۸) 📖 یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ 📖
ترجمه
💢ای مردم! همانا ما شما را از نری و مادهای آفریدیم و شما را نژادها (شعبهها) و قبیلههایی قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید مسلماً باکرامتترین شما نزد خداوند باتقواترینتان است. بیشک خداوند بسیار دانا و خبره است.
سوره حجرات (۴۹)، آیه۱۳
۱۴۰۱/۱۱/۲۲
۲۰ رجب ۱۴۴۴
@yekaye
#حجرات_13
🔹#النَّاسُ
▪️درباره اینکه کلمه #ناس از چه مادهای است بین اهل لغت اختلاف است که از ماده «أنس» است یا «نوس»؛ و حتی میتوان احتمال داد از «نسی» یا «نسو» یا «نسأ» یا «نسس» باشد؛ و بعید نیست که در اشتقاق کبیر بین کلمه «ناس» با کلمات «نساء» و «إنسان» و «اُنس» و «نسیان» و «نسناس» ارتباط باشد، بویژه بر مبنای کسانی که رکن اصلی کلمه در زبان عربی را دو حرف میدانند، که در جایی که یک حرف از سه حرف اصلی، از حروف عله ویا همزه باشد، این احتمال بسیار تقویت میشود که تمام کلمات مربوطه همخانواده باشند.
🔸اما اگر اصرار بر تحلیل ریشه بر اساس سه حرف داشته باشیم
▪️شاید قولی که ریشه آن را از «أنس» میداند اقوا باشد چنانکه قبلا در ذیل ماده «أنس» (جلسه ۵۴۲ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-53/) توضیح داده شد که اغلب کلمه «إنسان» را از این ماده و هممعنی «إنس» دانستهاند که جمع آن «اَناسِيّ» (فرقان/۴۹) و «أُناس» (اعراف/۸۲) میباشد.
▫️مخصوصا مطلبی که این قول را خیلی تقویت میکند توضیحی است که از ابنهیثم نقل شد که گفته است: «الناس» اصلش «الأُناس» بوده است؛ یعنی الف آن الف اصلی بوده و «الف و لام» به آن اضافه شده؛ منتهای شبیه کلماتی مثل «الاسم» به خاطر کثرت استعمال آن به صورت اسم، کمکم الف آن افتاده و به صورت «أَلُنَاس» تلفظ شده و بعد لام را در نون ادغام کرده و به صورت «الناس» تلفظ کردهاند و تدریجا به صورت یک کلمه جدید درآمده که «الف و لام» آن را شبیه «الف و لام» رایج در کلمات عربی در نظر گرفته و آن را حذف کرده و آن را در عباراتی همچون «ناسٌ من الناس» استعمال کردهاند
📚تهذيب اللغة، ج13، ص61
این تحلیلی است که بسیاری از اهل لغت همچون سیبویه (به نقل لسان العرب، ج۶، ص۱۱ ) و
خلیل (كتاب العين، ج7، ص303 و ص۳۰۸ ) و
جوهری (الصحاح، ج3، ص905 ) و
حسن جبل (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۸۹)
آن را پذیرفتهاند و مرحوم مصطفوی در تأیید این قول و نفی اینکه ماده آن «نوس» باشد میگوید ماده :نوس دلالت بر حرکتی همراه با اضطراب دارد، در حالتی که در کاربردهای این کلمه در قرآن نمیتوان دلالتی بر معنای اضطراب در کاربرد این کلمه یافت؛ ولی همگی با معنای «انس» قرابت دارند
(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص293 ).
▫️موید دیگری که با مراجعه به کاربردهای قرآنی میتوان برای این قول یافت این است که با اینکه ۲۴۱ مورد در قرآن کریم کلمه «الناس» به کار رفته، حتی یکبار هم به صورت «ناس» (بدون الف و لام) به کار نرفته است؛ و از سوی دیگر ۶ مورد به صورت «أناس» آمده که کاملا دلالت بر همین معنای «ناس» دارد و این موارد است که بدون الف و لام آمده است:
قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ، بقره/۶۰ و اعراف/۱۶۰؛
أَخْرِجُوهُمْ [آلَ لُوطٍ] مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ، اعراف/۸۲ و نمل/۵۶؛
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ، اسراء/۷۱
▫️از مواردی دیگری که شاید بتوان موید آن دانست که این کلمه کاملا همخانواده با «انسان» (و از ماده «أنس») است این تذکر راغب اصفهانی است که گاه کلمه «الناس» نه در معنای عموم مردم، بلکه در جایی که معنای انسانیت مورد توجه باشد به کار میرود چنانکه این را در آیاتی مانند «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه» (نساء/54) یا «آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ» (بقرة/13) میتوان مشاهده کرد
(مفردات ألفاظ القرآن، ص829 )
▪️با این حال برخی با آن مخالفت کردهاند. مثلا فیومی ابتدا ذیل ماده «أنس» تحلیل فوق را به عنوان «قیل» بدین صورت مطرح میکند که: «الأُنَاسُ» بر وزن «فُعَال» مشتق از «أنس» است که همزهاش از باب تخفیف در کلام (به نحو سماعی، نه قیاسی) حذف شده و «الناس» باقی مانده است؛ اما بلافاصله از کسائی نقل میکند که «الأُنَاسَ» و «النَّاسَ» دو کلمه مختلفند که اگرچه معنای واحدی دارند اما هیچیک مشتق از دیگری نیست زیرا از دو ماده مختلف گرفته شدهاند و حذف، تغییر و حلاف اصل است (المصباح المنير، ج2، ص26 ) و سپس ذیل ماده «نوس» مطلب را شرح میدهد که در ادامه مطلب وی خواهد آمد.
▪️همچنین عسکری ابتدا قول رایج را چنین توضیح میدهد که اصل «الناس»، «الأناس» بوده که همزهاش برای تسهیل حذف شده و لام در نون ادغام شده شبیه «لکن أنا» که به صورت «لکنّا» (کهف/۳۸) بیان میشود؛ سپس به عنوان «قیل» همین قول کسايی را مطرح میکند و این گونه از این تفاوت دفاع میکند که اگر اصل «الناس»، «أناس» بود باید در تصغير آن «اُنَيْس» گفته میشد در حالی که «نُوَيس» گفته میشود
(الفروق في اللغة، ص268 ).
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/10201
فراز دوم از توضیح کلمه #الناس
▪️برخی هم مانند راغب اصفهانی با اینکه آن را ذیل ماده «نوس» بحث کردهاند؛ اما موضع قطعیای نگرفته و سه احتمال را برای این ماده متصور دانستهاند: «أنس» (که وقتی الف و لام بر آن اضافه شده فاءالفعل آن حذف شده است)، قلب شده از «نسی» باشد (و اصل آن إنسیان بر وزن افعلان بوده باشد)، یا از نَاسَ يَنُوسُ باشد که تصغیرش «نُوَيْس» است.
(مفردات ألفاظ القرآن، ص828 )
▪️در هر صورت، اگر این را از ماده «أنس» (جلسه ۵۴۲ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-53/)) یا حتی «نسو» یا «نسی» (جلسه ۹۲۶ https://yekaye.ir/an-nesa-4-1/ ) بدانیم بحثهای قبلی ما درباره ریشه آن کفایت میکند:
در حالت اول وجه آن این است که مردم را ناس نامیدهاند چون خیلی به هم انس میگیرند، و در حالت دوم وجه اطلاق آن این است که مردم اهل فراموشی هستند؛
▪️ولی بر این اساس که از ماده «نوس» باشد باید گفت که این ماده در اصل دلالت دارد بر یک نحوه اضطراب و تزلزل
(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص: 369 ).
فیومی هم که تنها کسی است که یافت شد که بر این موضع اصرار دارد (دلیل اصلی وی همان تصغیر این کلمه به صورت «نویس» است که در کلام عسکری هم گذشت) میگوید «ناس» برگرفته از ماده «نوس» است که این ماده دلالت بر حرکت و نزدیک شدن دارد و اسمی است که همانند کلماتی همچون قوم و رهط اساسا برای جمع وضع شده است.
وی به همین مناسبت بر این باور است که کلمه «الناس» بر جن و انس اطلاق میگردد؛ یعنی همان گونه که کلمه «رجال»، علاوه بر انسانها، در خصوص جنیان هم به کار رفته (وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ؛ جن/۶) «ناس» هم برای هر دو به کار میرود و آیه «الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» (ناس/۴-۵) را شاهدی بر این مدعا قلمداد کرده با این توضیح که «من» در آن، من بیانیه است و دارد کلمه «الناس» را تفسیر میکند
(المصباح المنير، ج2، ص630 )؛
در حالی که یک احتمال قوی درباره آیه مذکور این است که «من الجنة و الناس» مفسر «الذی» باشد؛ بویژه که «الجن» را عطف بر «الناس» کرده است و اینکه بگوییم «الناس» یعنی «الجن و الناس» بعید به نظر میرسد.
▪️البته چنانکه در ابتدا اشاره شد شاید بتوان از اشتقاق کبیر بین این کلمات دفاع کرد؛ و در این صورت بد نیست به ارتباط این کلمه با «نسناس» هم اشارهای شود.
ماده «نسس» را در اصل به معنای «از بین رفتن آب درون چیزی که مایه خشک شدن آن شود» دانستهاند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۸۲)
چنانکه «الناس» به گوشتی که از شدت طبخ، طعم و رطوبتش را بکلی از دست داده باشد نیز میگویند؛ و «نسّ» به معنای برانگیختن سریع است و به جهد تلاش انسان «نسیس» گفته میشود و در مورد کسی هم که تنها اندکی از روح و توان وی باقیمانده باشد میگویند «ما بقي منه إلا نَسِيسُهُ». «نسناس» هم مخلوقاتی بودند شبیه مردم (الناس) که از فرزندان آدم نبودند (اصل و نسبشان از حضرت آدم نبوده) و منقرض شدهاند و جمع آن «نسائس» است (كتاب العين، ج7، ص199-200 )؛
هرچند صاحب بن عباد ضمن تاکید بر قبولی تمام توضیحات فوق، نسائس را به معنای «الإنَاث» (افراد مونث) دانسته است (المحيط في اللغة، ج8، ص251 ).
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/10202
فراز سوم از توضیح کلمه #الناس
🔸برای اینکه معنای «ناس» بهتر فهمیده شود بد نیست که به تفاوت آن با برخی از کلمات نزدیک به آن همچون «خلق» و «وری» «أنام» و «بریة» و «بشر» و «جبله» اشاره شود:
▪️«ناس» کلمهای است که در خصوص جماعت انسانها به کار میرود؛ و اگر از «أنس» باشد تاکیدش بر این است که این جماعتی است که با هم انس میگیرند؛
▪️اما «خَلق» مصدری است که در اصل برای عموم آفریدهشدگان به کار میرود اعم از جماد و گیاه و حیوان: «خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريم؛ هذا خَلْقُ اللَّهِ» (لقمان/۱۰-۱۱)؛ که گاه در خصوص مردم به کار میرود، چنانکه گفته میشود«لیس فی الخلق مثله» که منظور این است که در میان مردم کسی مثل او نیست (الفروق في اللغة، ص268 )؛ و البته کاربرد قرآنی آن در این معنا بسیار نادر است و شاید برخی آیات مثل آیه «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ» (ابراهیم/۱۹؛ فاطر/16) را بتوان از مصادیق این کار برد به حساب آورد.
▪️تفاوت آن با کلمه «وری» [به پیامبر اسلام ص خیر الوری گویند] در این است که کلمه «ناس» اعم از مردگان و زندگان است؛ اما «وری» فقط شامل زندگان است (الفروق في اللغة، ص269 )؛ هرچند برخی بر این باورند که «وری» به مطلق جنبدگان روی زمین گفته میشود (كتاب العين، ج8، ص304).
▪️در تفاوت آن با «أنام» [از ماده «أنم»] (وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنام؛ الرحمن/۱۰) عسکری بر این باور است که کلمه «أنام» در جایی به کار میرود که بخواهد بزرگداشت و احترامی نسبت به مردم باشد (الفروق في اللغة، ص270 )؛
هرچند سایر اهل لغت این کلمه را نیز به معنای هر مخلوقی که روی زمین یافت شود (مثلا: كتاب العين، ج8، ص388 ) ویا به معنای عموم جن و انس (المصباح المنير، ج2، ص26 ) دانستهاند.
▪️در تفاوت آن با «بریّة» (أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ ... أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة؛ بینه/۶-۷) (که از ماده «بری» یا «برء» است) اغلب اهل لغت خود این کلمه را به معنای «خَلق» دانستهاند (مثلا كتاب العين، ج8، ص289)؛
اما عسکری در تفاوت آن با »ناس» افزوده است که کلمه «بریة» اقتضای تمییز صورت دارد (برأ الخلق یعنی صورتهای آنان را متمایز کرد) در حالی که کلمه ناس چنین دلالتی ندارد. (الفروق في اللغة، ص270 )
▪️در تفاوت آن با «بشر» گفتهاند که «ناس» کلمهای است که فقط برای جمع به کار میرود اما «بشر» هم برای واحد و هم برای جمع به کار میرود؛ و در کلمه بشر (که به نحو ضمنی دلالت بر بشارت دارد) توجهی به حسن هیئت است و انسانها را به خاظر اینکه از همه حیوانات زیباترند بشر نامیدهاند و ممکن است وجه کلمه بشر بر ظهور باشد از این جهت که از «بشرة» (پوست که ظاهر است گرفته شده است؛ اما در «ناس» که از «نوس» گرفته شده بیشتر، یک نحوه تحرک مد نظر است (الفروق في اللغة، ص270 ).
▪️در تفاوت آن با «جبلة» (وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ، شعراء/۱۸۴؛ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً، پس/۶۲) هم گفتهاند که جبله بر جماعات انبوهی از مردم گفته میشود که یک عظمت و سیاهی لشکری را نمود میدهد؛ چرا که ماده «جبل» بر یک نحوه غلظت و بزرگی دلالت دارد و کوه را به خاطر همین غلظت و عظمتش جبل گویند و تعبیر «مرد جبل» یا «زن جبل» در مورد مرد یا زنی گفته میشود که بداخلاق است (الفروق في اللغة، ص271 )
📿کلمه «الناس» ۲۴۱ مورد و کلمه «أناس» ۵ مورد و کلمه «أناسی» ۱ مورد در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹خَلَقْناكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️کلمه «خَلق» مصدری است (= آفرینش) که در بسیاری از موارد در معنای مفعولی به کار میرود (= مخلوق، آفریده شده).
▪️اهل لغت معتقدند اصل این ماده دلالت بر «تقدیر» (تعیین اندازه) داشته است، چنانکه «خُلق» (به معنای خوی و خصلت و اخلاقیات شخصی) را هم از این جهت «خلق» نامیدهاند که بیانگر ویژگیهایی است که در صاحب آن معین و مقدر شده است و برخی گفتهاند کلمه «خلق» به نحو خاص به معنای «ایجاد کردن بر اساس یک کیفیت [و محاسبه] خاص» میباشد که هم در مورد ایجاد بیسابقه، و هم ایجاد چیزی از چیز دیگر به کار میرود.
🔖جلسه ۸۲۹ http://yekaye.ir/ya-seen-36-79/
@yekaye
🔹جعَلْناكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «جعل» در معانی متعددی به کار رفته:
از فعل «جَعَل» به معنای انجام دادن و چیزی را به نحو خاصی قرار دادن،
تا «جَعْوَل» به معنای بچه بوقلمون،
یا «جُعْل» و «جِعالة» آن مبلغی است به عنوان اجرت یا پاداش که کسی تعیین میکند برای اینکه کار خاصی برایش انجام شود؛
«جَعلَة» به معنای خرما بُن (درخت خُرماى كوچك كه از درخت مادر جدا شده و كاشته شود)؛
و …
و به همین جهت برخی همچون ابن فارس از اینکه بتوان یک ماده واحدی برای تمام معانی آن یافت اظهار عجز کردهاند.
▪️اما برخی دیگر از اهل لغت که اصل واحدی برای این ماده قائل شدهاند اغلب محور را همان معنای فعل «جَعَلَ» قرار دادهاند؛ مثلا
▫️حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده «چیزی را به وضع یا هیئتی معین درآوردن (بعد از متحول کردن جرم آن و یا منتقل کردن آن) است، چنانکه «جَعلَة» که متحول میگردد و درخت خرما میشود و بوقلمون هم به از این رو به آن رو شدن معروف است [در فارسی هم تعیر بوقلمونصفت رایج است]؛ و در قرآن هم جعل، یا برای متحول ساختن و به وضع خاصی درآوردن به کار رفته، مانند «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» (بقره/۲۲)، یا برای آفریدن که خود این هم یک نحوه متحول ساختن و در هیئت جدید پدید آوردن چیزی، مانند: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ» (انبیاء/۳۰)؛ که از این نحوه ایجاد یک معنای قرار دادن هم در پی میآید، مانند: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن» (انعام/۱۱۲)؛ و به صورت فعل ناقص هم وقتی به کار میرود هم معنای «طفق» میباشد؛جعل یفعل کذا، یعنی به سوی این متحول شد و آن کار را ادامه داد. «جُعل» و جعاله هم دستمزدی است که برای کاری قرار داده میشود.
▫️مرحوم مصطفوی نیز بر این باور است که اصل واحد در این ماده معنایی است نزدیک به تقدیر و تقریر و تدبیر (و آنچه در همه اینها مشترک است چیزی را در حالتی قرار دادن است) بعد از آفریدن و پدید آوردن؛ که این تقدیرِ بعد از تکوین، گاه در همان زمان تکوین خارجی رخ میدهد و صرفا از حیث اعتبار و لحاظ متاخر است، مانند: «جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» (یونس/۵) و «وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً« (نحل/۷۲) و «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» (نحل/۷۸) و «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ» (سجده/۸) و «وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ» (انبیاء/۳۱)، و گاه در زمانی بعد از زمان تکوین مانند «جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا» (فاطر/۱) و «وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى فَجَعَلَهُ فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى» (اعلی/۴-۵) «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» (حجرات/۱۳).
این جعل گاهی از باب مقام و منزلت دادن بعد از تکوین است، مانند: «إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكا» (مائده/۲۰) و «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء/۷۳)، و
گاه در مقام تشریع و احکام است، مانند: «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً» (اسراء/۳۳) و «ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ» (احزاب/۴)، و
خلاصه اینکه جعل مفهومش زمانی محقق میشود که منسوب به آثار و لوازم تکوین و یا آنچه بدان متعلق است در نظر گرفته شود چنانکه معانی مشابهش مثل تقدیر و تدبیر و تنظیم و حکم (به معنای حکم وضعی) همگی بعد از خلق و تکوین میباشند. ایشان در ادامه تلاش کردهاند سایر معانی مانند جوجه بوقلمون و جعاله و نهال خرما و … را نیز به همین معنا برگردانند؛ که البته مطالب ایشان در اینجا مقداری تکلف آمیز میشود.
@yekaye
👇ادامه بحث از ماده «جعل»👈
https://eitaa.com/yekaye/10207