یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
8️⃣ «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»
این آیه به صراحت از قوامیت مردان بر زنان در عرصه خانواده سخن گفته و حکومت مردان بر زنان را مقدم بر هرگونه توافقی امضاء کرده، و زنان صالح را کسانی شمرده که به این حکومت تن می دهند و مطیعاند؛ و نقطه مقابل اینها را کسانی معرفی کرده که اهل سرکشیاند.
🤔اما چرا؟
🤔آیا بهتر نبود که اصلا زن و شوهر شراکتی کارها را پیش ببرند و اصلا کسی حاکم بر دیگری نباشد؟
🤔اگر هم قرار است حکومتی در کار باشد آیا بهتر نبود که بر اساس توافق طرفینی باشد، نه انتصابی و ازپیش تعیین شده؟ اصلا چرا زن حاکم خانواده نباشد؟
💠نکته تخصصی #خانوادهشناسی
📝تحلیلی از مساله #حکومت_مرد_در_خانواده
برای حل سوالات فوق، از جامعه شروع کنیم:
همواره یک مسالهای مطرح بوده که آیا افراد باید آزاد باشند یا حکومتی باید در کار باشد که این آزادیها را محدود کند؟
🔹علیرغم غلبه رویکردهای لیبرالیستی، هنوز تنها آنارشیستها هستند که با هرگونه حکومتی مخالفاند؛ و تقریبا عموم عقلای بشر در ضرورت وجود یک حکومت در جامعه و محدود شدن آزادیهای فردی تردیدی ندارند؛ و مهمترین دلیل آن را پیشرفت اجتماع میدانند. یعنی اگر قرار باشد پیشرفتی برای کل جامعه حاصل شود راهی جز این ندارد که حکومتی مستقر گردد و آزادیهای فرد تا اندازهای محدود شود.
یعنی اگر قدرتی مافوق آزادیهای فردی وجود نداشته باشد که افراد را در جهت مصالح اجتماع حرکت دهد، اجتماع پیش نمیرود.
👈یک مساله مهم این است که چرا آنچه در عرصه اجتماع مدنی تقریبا غیرقابل تردید است، وقتی نوبت به اجتماع منزلی (=خانواده) میرسد با این همه شبهه مواجه میشود؟!
🤔اگر تشکیل خانواده برای حفظ مصالحی است، تردیدی نیست که پیش رفتن آن مصالح با اینکه طرفین آزادی مطلق داشته باشند و هرکاری که خودشان دلشان بخواهد انجام دهد میسر نخواهد بود، بویژه اگر مصالح فرزندان هم در نظر گرفته شود.
🔺اما اگر قرار است حکومت و مقام مُطاعی در کار باشد (که البته این باید بر اساس مصلحت دستور بدهد نه صرف دلخواه خود) چه کسی باید باشد؟
در اینجا منطقا سه گزینه قابل تصور است: این مقام،
▪️الف. مرد باشد؛
▪️ب. زن باشد؛
▪️ج. به نحو از پیش تعیینشده نباشد؛ بلکه کاملاً به توافق طرفین واگذار شود.
📖آیه فوق بیان میکند که با توجه به دو مطلب، گزینه الف بر گزینههای دیگر تقدم دارد:
▫️یکی تفاوتهایی که خداوند در زن و مرد قرار داده است؛ و
▫️دوم اینکه مردان وظیفه تامین نفقه را برعهده دارند.
❇️ دلیل اول بیان میکند که یک دسته تفاوتهای واقعی بین زن و مرد و در نظام خانواده هست، که این گونه تفاوتها عملاً در سازمانهای اجتماعی نیست.
یعنی زن و مرد از جهاتی متفاوت آفریده شدهاند که اگر اقتضائات این تفاوتها جدی گرفته شود، نوبت به توافق و ... نمیرسد.
البته اینکه کدام تفاوت دقیقا مد نظر بوده، آیه ساکت است؛ و متفکران مختلف احتمالات متعددی برای این تفاوتها بیان کردهاند. اما آیه به اصل این تفاوتهای خدادادی توجه میدهد تا نشان دهد که عرصه خانواده با شرکتهای قراردادی اجتماعی متفاوت است.
آن شرکتهای قراردادی اجتماعی است که این سخن در آنها موجه است که ریاست شرکت بر اساس توافق باشد؛ زیرا بنیان شرکت، بر اساس یک اعتبار و توافق محض شکل گرفته، صرفاً بر اساس این ذهنیت تاسیسکنندگان که گمان میکنند اگر با هم باشند هدف مورد نظرشان بهتر تامین میشود؛ از این رو، بهخودی خود هیچیک بر دیگری تقدم ندارد؛ و خود شرکت نیز هیچ قداستی ندارد و از این رو، هر زمان هم که خواستند بیهیچ دغدغهای میتوانند شرکت را به هم بزنند❗️
اما خانواده یک پیوند مقدس است، نه صرفا یک توافق طرفینی؛ و تقدس آن ناشی از این است که یک امر فطری و طبیعی آن را رقم میزند؛ نه صرفاً یک توافق.
🔖 (سادهترین شاهدش این است که تصدی هر منصبی در شرکتها به تلاش و توافق افراد بستگی دارد، اما در خانواده، زن و مرد واقعا متفاوتند و مثلا زن نمیتواند پدر یا برادر باشد، و به جای مادری، پدری کند و ...).
یعنی زن و مرد تفاوتهایی با هم دارند که با قرار گرفتن در این عرصه مشترک هم خود و هم دیگری را کامل میکنند؛ این تفاوتهای آنها تفاوتهایی است که خداوند در متن خلقت آنان قرار داده که با این تفاوتها به هم جذب و با هم یکی شوند؛ پس بنای این پیمان، اساساً با بنای قراردادهای اجتماعی متفاوت است؛ و اگرچه زن و شوهر باید با هم توافق کنند که ازدواج کنند، اما این توافق یک پیوند مقدس ایجاد میکند، نه یک شرکت ساده. پس اگر این تفاوتهای زن و مرد جدی گرفته شود، این گونه نیست که بگوییم مدیریت این عرصه نیز کاملا به توافق برگردد.
📚(نظام خانوادگی اسلام، ص32-39 و 51-65)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر 8️⃣
❇️ دلیل دوم این است که به طور طبیعی (و نیز بر اساس قانون شریعت) پرداخت هزینههای زندگی خانوادگی بر دوش مرد قرار داده شده است؛ و طبیعی است که در هر عرصه اجتماعیای مدیریت و حکومت در دست کسی قرار گیرد که بودجه در اختیار اوست.
🤔این دو دلیل، روی هم رفته، بیان میکند که مساله حکومت در خانواده، نمیتواند صرفاً به توافق واگذار شود.
@yekaye
یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
4️⃣1️⃣ «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ»
در تدبر 10 گذشت که این فراز، ظاهرا تنها فرازی است که در مقام بیان الگوی کنشگری زن مسلمان است از آن جهت که زن است.
این آیه در ظاهر تنها دو وصف برای زن صالح برشمرده است:
قانت بودن و حافظ بودن برای غیب به آنچه خدا حفظ فرموده است؛
اما در تدبرهای قبل ظرفیتهای گسترده این تعابیر اشاره شد؛
و با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا میتوان تمامی معانی موجه این آیه را به عنوان پارامترهای الگوی زن مسلمان برشمرد. اهم آنها بدین قرارند:
🌐شاخصههای #کنشگری_مطلوب_زن_مسلمان
🍃الف. خود کلمه «صالح» با اینکه موضوع محل بحث است، اما بخوبی نشان میدهد که مطلوبیت کنشگر زن، در گروی آن است که:
🌱الف.1. اهل عمل صالح باشد.
🌱الف.2. اهل صلاح و پرهیزکننده از فساد باشد.
🌱الف.3. اهل صلح و صمیمت و صفا باشد.
🌱الف.4. ...
📖نکته تفسیری
هرگاه انسانی ابتدا با وصف خاصی مطرح و دربارهاش خبری داده شود، خود آن وصف خاص محور اصلی شخصیت اوست. مثلا وقتی بگوییم انسان باپشتکار کسی است که ...، درست است که باپشتکار بودن را شرح میدهیم؛ اما به طور غیرمستقیم ارزشمندی پشتکار داشتن را مورد تاکید قرار دادهایم. در اینجا نیز وقتی میفرماید «صالحات» کسانیاند که ...، عملا بیان میکند که مطلوبترین وضعیت برای من «صالحه» بودن زن است؛ و سپس، صالحه بودنش در گروی است که ... .
🍃ب. مطیع و خاضع بودن؛ یعنی اطاعتی همراه با خضوع داشتن؛ که اطاعت همراه با خضوع در جایی است که اطاعت آگاهانه و با اراده و رغبت خود شخص همراه باشد؛ که این اطاعت همراه با خضوع میتواند:
🌱ب.1. در قبال همسر باشد؛ آنگاه یعنی: همراهی کننده با مدیریت خانواده در راستای حفظ و ارتقای خانواده.
🌱ب.2. در قبال خداوند باشد؛ آنگاه یعنی: واصل به مراتب بالایی از مقام عبودیت.
🌱ب.3. در قبال شریعت و تعالیم دین باشد؛ آنگاه یعنی مومن کاملا مقید و مطیع دستورات الهی.
🌱ب.4. در قبال پیامبر و امام باشد، آنگاه یعنی همراهی کننده جدی با اهداف عالیه امت اسلامی.
🌱ب.5. ...
🍃ج. حافظ غیباند؛ یعنی:
🌱ج.1. حافظ و نگهبان هر چیزیاند که در غیاب همسرشان حفظ و مراقبت از آن لازم باشد، اعم از عفت و پاکدامنی خویش، یا اموال و خانه همسر و ...
🌱ج.2. حافظ و نگهبان هر آنچیزیاند که از همسران آنان مخفی و غایب است؛ یعنی اهل سوءاستفاده از اموری که همسرانشان بدان توجه ندارد نیستند.
🌱ج.3. حافظ اسراریاند که همسرانشان با اینان درمیان گذاشتهاند، بلکه هر امر مخفیای که بین آنان و همسرانشان میگذرد.
🌱ج.4. مواظب باطن خویش هستند؛ که این دست کم دو معنی دارد:
🌱ج.4.1. مواظبت از باطنی که برای خودشان آشکار است؛ یعنی این گونه نیستند که با ظاهرسازی دروغین، خواستههای خویش پیش ببرند.
🌱ج.4.2. مواظبت از باطنی که برای خودشان هم ممکن است آشکار نشود؛ یعنی چنان مراقب خویشاند که دقت دارند مبادا حتی ضمیرناخودآگاهشان آنان را به سوی کاری سوق دهد که شایسته نیست.
🌱ج.5. حافظ و نگهبان اسرار الهیاند، که هرچه از این اسرار را دست مییابند افشا نکنند.
🌱ج.6. حافظ و مراقب هرآنچیزیاند که خداوند (تکوینا یا تشریعا، در خصوص خود آنها یا در هر موردی دیگری) مخفی قرار داده است؛ که به این معنا، حتی پوشاندن زینتهای خویش از غیرمحارم هم میتواند مصداق این آیه باشد.
🌱ج.7. آن تفاوتی که خداوند بین افراد قرار داده، یک حقیقت غیبی است (غیبی بودنش یا بدین جهت که ابعادش معلوم نیست؛ و لذا خداوند نفرمود در چه زمینهای برتری داده، و یا اینکه چراییاش معلوم نیست، ویا ...) که اینان مراعات آن را میکنند؛ و درصدد انکار آن برنمیآیند.
🌱ج.8. اساساً حریم «غیب» را حفظ میکنند؛ یعنی پردهدار حریم ملکوتند.
🌱ج.9. عمده نقشآفرینیِ خود را به نحوی ایفا میکنند که چندان به چشم نمیآید؛ یعنی با اینکه کنشگری فعالی در جامعه دارند، اما اهل شهرتطلبی و خودنمایی نیستند و کنشگر فعال بودن را در گروی مشهور بودن و به چشم آمدن نمیدانند.
🌱ج.10. حافظ و مراقب انجام درست دستوراتیاند که از عالم غیب صادر شده و خداوند بدانها امر کرده است.
🌱ج.11. حافظ و نگهبان چیزیاند و این کار را برای یک آینده نامعلوم؛ و یا به خاطر یک امری که غیب است و مشهود دیگران نیست، انجام میدهند. (مثلا ایناناند که مقدمهساز ظهورند؛ و اهمیت و اثرِ کارشان بعد از ظهور فهمیده میشود)
🌱ج.12. مطلعان و آگاهان بر غیبان؛ شبیه کاربرد این تعبیر در آیهی «يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظينَ» (یوسف/81)
🌱ج.13. ...
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
▪️ادامه تدبر 14 درباره شاخصههای زن مطلوب
🍃د. و اگر این حفظ غیب را انجام میدهند، بما حفظ الله است، یعنی:
🌱د.1. با همان حقوقی که خداوند برای آنان حفظ کرده؛ که برایشان قیمومیتی برعهده مرد قرار داده که اموراتشان انجام شود، نه بر اساس دلخواه و خوشایند خود؛ یعنی چنیناند که هر کاری را از مسیری که خدا تعیین کرده انجام میدهند نه آن طور که خودشان خوششان بیاید (یعنی مثلا اگر اهل استقامتاند، استقامتشان از جنس «واستقم کما امرت» است، نه استقامتی آن گونه که خودشان دلشان بخواهد)
🌱د.2. با همان دینداریای (یا التزام به حکم عقل یا ...) که امر خدا را حفظ میکنند؛ و یا به تعبیر دیگر، مطابق با امر خداوند ویا برای حفظ [دستورات] خدا و رعایت حق الله است که چنین میکنند، نه برای ریاکاری و از باب ظاهرسازی؛ یعنی خالص و مخلصاند نه اهل ریا و نفاق.
🌱د.3. به خاطر اینکه خداوند آنان را حفظ و یاری میکند؛ یعنی موید من عنداللهاند؛ و با تاییدات الهی است که کار خود را به سامان میرسانند.
🌱د.4. به خاطر اینکه توجه دارند که خدا مراقب آنان است و از کارهای آنان اطلاع دارد؛ ویا به خاطر اینکه خود را از [عذاب] خدا حفظ کنند؛ یعنی اهل مراقبهاند و حرمت محضر الهی را جدی میگیرند.
🌱د.5. به خاطر اینکه خداوند از آنان چنین حفظی خواسته است؛ یعنی آنان بهجد مقید به رعایت دستورات الهیاند.
🌱د.6. به ازای آنچه خدا برای آنان حفظ کرده [یعنی به ازای حقوقی مانند مهریه و نفقیه و ... که خداوند برای آنان قرار داده]، است؛ یعنی قدرشناس و جزء بندگان شاکرند.
🌱د.7. ...
📝جمعبندی #الگوی_کنشگری_زن_مسلمان
اگرچه برخی از این موارد میتواند به عنوان شاخصهای کنشگری مطلوب یک انسان (اعم از زن و مرد) مورد توجه باشد؛ اما به نظر میرسد که این آیه میخواهد بفرماید برای تحلیل وضع مطلوب کنشگریِ یک زن، این شاخصها برترین شاخصهاست.
💢اگر بخواهیم اینها را خلاصه کنیم، باید گفت:
▪️زنی در مقام کنشگری مطلوب است که اهل عمل صالح و صلح و صلاح باشد؛ و این صلاح خود را این گونه نشان دهد که:
▪️بنای اصلی کنشهایش بر قنوت (خاضع و همراه بودن) باشد، خواه در پیشگاه خداوند ویا در عرصه خانواده و امت اسلامی؛
▪️حافظ و نگهبان غیب و ساحات غیب باشد، اعم از غیب خویش (عفت و ...) یا غیب خانواده (همسر و ..) یا غیب جامعه (آنچه برای پیشبرد جامعه لازم است اما به چشم نمیآید) یا غیب ملکوت (با مراقبه و تلاش معنوی به وادی غیب وارد شده باشد و خود را دائما کنترل کند)
▪️و این حفظ خود را به تایید و پشتوانه الهی و بر اساس دستورات خداوند و مطابق با آن مسیری که خداوند برایش تعیین فرموده، انجام می دهند، نه بر اساس دلخواه خود یا از باب ریا و ... .
@yekaye
یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
5️⃣1️⃣ «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ»
قبلا بیان شد که
🔹کلمه «قانتات» به معنانی «کسانی که مطیعاند و اطاعتشان همراه با خضوع است [نه از سر اکراه و ناخرسندی و ...]» و ظاهرترین معنای این کلمه یا قنوت در برابر خداوند است؛ یا قانت و مطیع بودن در برابر همسر برای حفظ مصالح خانوادگی؛ و
🔹 ظاهرترین معنای «حافظات للغیب» حفظ در قبال حقوق همسر است.
✅ پس این ترکیب دو دلالت خیلی واضح دارد:
▪️الف. ابتدا از مطیع و خاصع بودن زنان در برابر خداوند سخن میگوید سپس از حفظ حقوق همسران توسط ایشان؛ یعنی ابتدا اشاره میکند به ادای حق خدا توسط ایشان و سپس حق همسر؛ [که چهبسا دلالت دارد بر اینکه اولا حق همسر را تا جایی که منافاتی با حق الله ندارد رعایت میکنند؛ و ثانیا چون حق الله را رعایت میکنند نسبت به حقوق همسرانشان هم جدی هستند]
▪️ب. حال زن را در هنگام حضورو غیاب شوهرش بیان میکند: وقتی شوهر حاضر است زن نسبت به او اطاعتی همراه با خضوع دارد، [نه چنان است که اطاعتش نکند و نه چنان است که از روی اکراه و بیمیلی به اطاعت او تن داده باشد]؛ و وقتی که شوهر غایب است، زن پاسبان حقوق اوست [و چنین نیست که فقط در حضور وی با او چنین صمیمی و وفادار باشد].
📚(مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج10، ص71 )
@yekaye
یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
6️⃣1️⃣ «اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ ...»
🤔با توجه به اینکه این آیه در مقام مواخذه زن توسط شوهر است، و علیالقاعده باید تقصیری رخ داده باشد تا مواخذه موجه گردد، چرا نفرمود «واللاتی نشزن: زنانی که سرکشی میکنند»، بلکه فرمود «و اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ: زنانی که سرکشیشان بیم دارید»؟
🔹با توجه به این اشکال، درباره اینکه مقصود از «خوف» در این آیه چیست، چند دیدگاه مطرح شده است:
🍃الف. «تخافون: میترسید» به معنای «تعلمون: می دانید» است، خواه بدین بیان که در زبان عرب، گاه کلمه «خوف» در جایی که «علم» ویا «گمان قوی» به وقوع چیزی حاصل میشده به کار رفته
📚(التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص190 )
و موید این معنا آن است که شبیه همین خوف از نشوز زن، در مورد خوف از نشوز مرد مطرح شده است (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً؛ نساء/128)؛ که آنجا کاملا در معنای «علم» است.
📚(متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج2، ص198 )
🍃ب. «خوف»ی است که نقطه مقابل «أمن» (امنیت خاطر) است:
[این تقابل در آیات متعددی مشاهده میشود؛ مثلا: وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ، نساء/83؛ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً، نور/55؛ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنينَ، قصص/31]
یعنی علائم و نشانههایی از او بروز کرد که نگران جدی شدید که او وارد مرحله نشوز میشود
📚(التبيان في تفسير القرآن، ج3، ص190 )
و چهبسا اینکه «نگرانی از وقوع نشوز» و نه خود «نشوز» را مطرح کرد ناظر به اولین مرحله مواجههای بوده که در ادامه میآید، یعنی موعظه و نصیحت کردن؛ چرا که موعظه کردن، در هنگامی که علائم یک عصیانی آشکار شده ولی هنوز عصیان رخ نداده کاملا موجه است.
📚(الميزان، ج4، ص345 ؛ مجمع البيان، ج3، ص69 )
به تعبیر دیگر،
آیه با این تعبیر میخواهد بفرماید
💢 علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد. پيش از آنكه زن ناشزه شود، چارهاى باید انديشيد❗️
📚(تفسير نور، ج2، ص284)
@yekaye
یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
8️⃣1️⃣ «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ»
در نکات ادبی بیان شد که «هجر» رها کردن و جداییای است در جایی که قبلا ارتباطی وجود داشته باشد.
⛔️البته برخی از مفسران اهل سنت «واهجروهن» در این آیه را برگرفته از «هَجر» و مراد از آن را «هجر در کلام» (به معنای ناسزاگویی) دانستهاند (نظر منسوب به ابن عباس، و عكرمة، و ضحاك، و سدي)؛ که در این صورت، گویی آیه میفرماید ابتدا با موعظه و زبان خوش سراغش بروید، و سپس با تهدید و ناسزاگویی با وی مواجه شوید؛ اما بویژه تعبیر «فی المضاجع» این احتمال را بسیار تضعیف میکند؛ بویژه که معنای هجر بیشتر برای ناسزاگویی و هذیانگویی به کار میرود تا صرف تهدید؛
💢و در روایات شیعی و بسیاری از اهل سنت، آن را به همان معنای ترک و رها کردن دانستهاند که میتواند «هجر کلامی» (به معنای خودداری از سخن گفتن با وی) باشد یا «هجر مضاجعه» (رها کردن زن بستر) و یا «هجر در جماع» (خودداری کردن از جماع)
📚 (التبيان فى تفسير القرآن، ج3، ص191؛ الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج5، ص171-172)
💢اکنون با توجه به حرف «فی»، تعبیر «هجر فی المضاجع»به نظر میرسد دست کم در دو معنا می تواند به کار رفته باشد:
🍃الف. همان معنای رایج ظرفیت: آنان را در بسترها رها کنید؛ که همین چند معنا میتواند داشته باشد:
🌱الف.1. همبستر شدن با آنها را رها کنید، نه مطلق روابط با آنها؛ یعنی همچنان با آنان حرف بزنید؛ اما با آنان در بستر حاضر نشوید. (التبيان فى اعراب القرآن، ص104) و همین که «مضاجع» را به صورت جمع آورد (که به نحوی دلالت بر کثرت حضور در بستر دارد) نیز موید ترجیح این معنا باشد. (الميزان، ج4، ص345 )
🌱الف.2. در حالی که در بستر حضور دارید آنان را رها کنید؛ که کنایه از بیاعتنایی کردن بدانان است در جایی که انتظار توجه کردن دارند؛ و شاید کسانی که آن را «هجر کلامی» یا «هجر در جماع» دانستهاند همین مورد نظرشان بوده است.
🌱الف.3. ...
🍃ب. «فی» به معنای «سبب» است؛ شبیه اینکه گفته میشود: «في هذه الجناية عقوبة: در این جنایت، عقوبت است». (التبيان فى اعراب القرآن، ص104 ) آنگاه یعنی به خاطر این بسترها (کنایه از نشوزی که در بستر رخ میدهد) آنان را رها کنید.
@yekaye
یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
9️⃣1️⃣ «وَ اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً»
در این آیه بعد از بیان وظایف مردان در خانواده (قوامیت بر زنان و تامین نفقه خانواده)، زنان را دو دسته کرد.
در فراز قبل، از زنان صالح سخن گفت که مطیع و حافظ غیب بودند؛ و اکنون به سراغ زنان سرکش میرود؛ و میفرماید: «آن را پند دهید و در بسترهای خواب رهایشان کنید و آنان را بزنید؛ پس اگر اطاعتتان کردند پس علیه آنان بهانهای مجویید.»
❇️ چنانکه عموم مفسران شیعه (مثلا: مجمع البيان، ج3، ص69 و الميزان، ج4، ص345 ) و اهل سنت (مثلا: جامع البيان (طبری)، ج5، ص42؛ الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج5، ص171) بیان کردهاند این سه کار به ترتیب است؛
یعنی ابتدا باید موعظه کند و اگر با موعظه مشکل حل شد، بیش از این نباید جلو برود؛ اما اگر حل نشد، قدم به قدم وارد مرحلههای بعدی وارد شود ؛
و در خصوص زدن هم علاوه بر روایات متعدد، تقریبا اجماع فقهای شیعه و سنی بر این است که این زدن باید زدنی آرام و باملاطفت باشد که زن را صرفاً متوجه ناراحتی شوهر بکند، و به هیچ عنوان نباید زدنی باشد که صدمهای به زن برساند و از این رو، در روایات نبوی تعبیر شده که مثلا با چوب مسواک وی را بزند❗️
و البته آیه تاکید میکند که در هر مرحلهای اگر زن از حالت نشوز خارج شد و مسیر همراهی و اطاعت را در پیش گرفت، مرد حق ندارد راه ستم بر وی را بپیماید.
❇️از این تعابیر برمیآید که:
🔹الف. سه مرحله موعظه، ترك همخوابى و تنبيه، براى مطيع كردن زن است. پس اگر از راه ديگرى زن مطيع مىشود، مرد حقّ برخورد ندارد. جملهى «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ» نشانه آن است كه هدف اطاعت است، گرچه از طريق ديگرى باشد. (تفسير نور، ج2، ص284)
🔹ب. برخورد با منكرات بايد مرحله به مرحله باشد. موعظه، قهر، تنبيه. تا موعظه مؤثر باشد، قهر و خشونت ممنوع و تا قهر و جدايى موقت اثر كند، تنبيه بدنى ممنوع است. (تفسير نور، ج2، ص284)
〽️#شبهه
آیا این آیه دلالت بر جواز #مردسالاری و #ظلم_به_زنان دارد؟
📝پاسخ
فضای غربزده کنونی، که خانواده را کاملا شبیه سازمانهای اجتماعی میانگارد، این جواز زدن زن توسط مرد را نوعی #توهین_به_زن و #خلاف_حقوق_بشر قلمداد میکند و این آیه را شاهدی بر #مردسالاری و جواز ظلم به زنان در اسلام معرفی میکند؛
📛ابتدا میگویند: حکومت مرد بر زن قابل قبول نیست؛ بلکه اینها باید مساوی باشند (پاسخ این شبهه در تدبرهای 6 و 8 به تفصیل بیان شد)؛
📛و در گام بعد میگویند: فرض کنید قبول کردیم که مدیریت خانواده در دست مرد باشد؛ اما حتی اگر زن خطا کرد مرد حق زدن او را ندارد؛ بله، وقتی یک کارمند خطا میکند مدیر میتواند او را مواخذه و حتی جریمه کند، اما حق ندارد او را بزند؛ و این آیه باب سوءاستفاده را برای مردان باز کرده است.
📝در پاسخ به این شبهه به چند نکته باید توجه کرد:
❇️الف. تفاوتی جدی هست بین اجازهای که دین میدهد با اجازهای که قانون میدهد:
دین صرفاً با ظاهر آدمها کار ندارد، بلکه با وجدان آنها کار دارد. در جایی که قوانین بشری اجازه کاری را میدهند کاملا بحث سوءاستفاده ممکن است؛ولی آنچه که دین میگوید باید جنبههای وجدانی و معنویاش را هم در نظر گرفت.
دین گفته ابتدا موعظه کن؛ موعظه جایی است که واعظ با یک حالت روحانی و خیرخواهانه وارد میشود. اینکه یک جمله به زنش بگوید «ای زن از خدا بترس» که موعظه نیست. یکبار قانون مدنی دستوری داده، فرد یک جمله موعظه میکند چند دقیقه در بستر جدا میشود و بعد میزند و میگوید من طبق قانون اقدام کردم❗️
بله، سر قانون میتوان کلاه گذاشت اما سر دین که نمیتوان❗️
برای همین است که پایان آیه با تعبیر «خداوند برتر و بزرگ است» آورد یعنی یک تهدیدی میکند که اگر خدا چنین اجازهای به تو داده، خودش بالای سر توست و میداند که تو چه میکنی❗️
🤔به تعبیر دیگر،
اگر کسی قرار است سوءاستفاده بکند، اگر لازم شد قانون را هم دور میزند و کار خود را میکند؛
اما یک مرد وقتی میخواهد به قانون اسلام عمل کند، چطور است؟
اول باید همسرش را موعظه کند؛ یعنی واقعا خیرخواهانه با او صحبت کند، نه از روی لجاجت، که بخواهد از این حربه استفاده کند.
بعد تازه نوبت هجر در بستر میرسد. یعنی یک مدت به او بیاعتنایی بکند.
بعد نوبت به زدن میرسد که آن هم با حدود و قیودش.
در واقع، اسلام به کسی اجازه میدهد که ایمان داشته باشد؛ و کسی که ایمان دارد اینها را رعایت میکند.
📚(نظام خانوادگی اسلام، (مطهری)، ص44-50)
از این رو، برخی فقها تصریح کردهاند که حتما باید مرد در زدن قصد اصلاح داشته باشد؛ و اگر قصد دیگری همچون تشفی خاطر (به تعبیر عامیانه: سبک کردن خود) و یا انتقامجویی داشته باشد حرام است
📚 (مسالك الأفهام (شهید ثانی)، ج8، ص361 )
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه پاسخ به شبهه #زدن_زنان_در_قرآن
❇️ب. قبلا بیان شد که نظام خانواده با شرکتها و سازمانهای اجتماعی تفاوت دارد.
💢خانواده بنایش بر وحدت و پیوند روحها و کنار گذاشتن من و توست؛ در حالی که شرکتهای اجتماعی بنایشان بر رسیدن به نفع مشترک است. 💢
از این رو، روابط بین افراد خانواده و حتی ظلمی که درون خانواده رخ میدهد ماهیتش متفاوت با روابط افراد یک شرکت و ظلم در آنجاست.
شاید مساله را از حیث روابط والدین و فرزندان ببینیم واضحتر شود:
بله،
رئیس یک سازمان حق تنبیه بدنی کارمندانش را ندارد؛
اما والدین حق تنبیه فرزندانشان را – البته به عنوان آخرین اقدام- دارند.
🤔چرا؟
چون اگر تنبیهی انجام میدهند هیچ شائبه منفعتطلبی ندارد؛ بلکه اساساً فرزندشان را جزءی از وجود خود میبینند.
بله، در تاریخ بودهاند والدینی که در حق فرزندانشان ظلم کردهاند اما این ظلم، از جنس ظلمهای اجتماعی (که ریشه دارد در منفعتطلبی و دیگری را برای خود فدا کردن) نیست؛ بلکه چون علاقه والدین به فرزندان زیاد است، این ظلم از جنس ظلم انسان به خویش است، که از سر جهالت رخ میدهد.
احتیاج والدین به فرزند، اصلا شبیه احتیاج کارفرما به کارگر ویا ارباب به نوکر نیست؛
بلکه خود فرزند، مورد احتیاج والدین است؛ یعنی خود این فرزند و سعادت این فرزند را جزئی از سعادت خود میبیند؛به خود او نیاز دارد نه به همکاری او. از این رو، خود طبیعت جلوی ظلم منفعتطلبانه والدین به فرزندان را گرفته است؛
🤔و ظلمی که مثلا یک پدر به فرزند خود میکند از نوع ظلمی است که به خودش میکند؛
همان گونه که انسانها بر اثر جهالت به خود ظلم میکنند، به فرزندشان هم ظلم میکنند؛ اما ظلم همراه با علاقه و دوستی.
👈در مورد زوجین هم همینطور.
علاقه انسان به همسرش صرفا یک علاقه جنسی و رفع نیاز جنسی نیست؛ ازدواج یک همکاری به صورت شرکت برای رفع نیازهای طرفین نیست؛ بلکه ازدواج واقعا پیوند دو روح است؛یگانگیای در کار است، حتی گاه بالاتر از یگانگی والدین و فرزندان؛ به همین جهت است که انسان همان گونه که از خوردن و لباس پوشیدن خودش لذت میبرد، از خوردن و پوشیدن همسرش لذت میبرد.
💢سعادت مرد صرفا در این نیست که زن در اختیارش باشد؛ بلکه در این است که زنش هم سعادتمند و سالم و شاداب باشد. زنی که شاداب و سعادتمند نباشد نمیتواند او را سعادتمند کند.
💢 ناراحتی زن و فرزند، مثل ناراحتی کارگر برای کارفرما نیست که به خوشی وی لطمه نزند به همین ترتیب، زدن یکی از زوجین دیگری را، اصلا از جنس زدن رئیس کارمند خودش را نیست،
⭕️و بهترین شاهدش هم اینکه امروزه اینکه زنی شوهرش را بزند، در اذهان اغلب مردم، معنای ظلمی از جنس منفعتطلبی نمیدهد؛ بلکه ظلمی از جنس نفهمی است (از این رو، مردم چنین زنی را نه «ظالم» و «خودخواه»، بلکه «بیمعرفت» و یا «بیشعور» میخوانند.)
📚(اقتباس از نظام خانوادگی اسلام، ص58-63؛ و یادداشتهای استاد مطهری، ج5، ص204)
❇️ج. از همین روست که هیچ شرکتی از آن جهت که یک شرکت است قداست ندارد و به هم زدن یک شرکت هیچ قبح دینی و اخلاقی ندارد؛ اما خانواده یک پیوند مقدس است و طلاق یک حلال مبغوض است.
و اسلام میخواهد مشاجرات خانوادگی حتیالامکان به بیرون از خانواده کشیده نشود.
یک رئیس اگر از کارمندش ناراضی باشد میتواند وی را اخراج کند. آیا ما همین توصیه را در مورد خانواده میپذیریم؟
در واقع، بحث بر سر این است که مدیریت خانواده به دلایلی که در تدبرهای قبل گذشت به دست مرد داده شده است.
📛یکبار است که مرد مصالح خانوادگی را رعایت نمیکند و درصدد به هم زدن برمیآید (نشوز مرد) که کار طبیعتا به دادگاه و ... میکشد.
⛔️اما اگر زن سر ناسازگاری گذاشت چه باید کرد؟
اسلام میگوید مرد، که مدیر خانواده است سعی کند مساله را درون خانواده حل کند.
🔹در گام اول با مواجههای خیرخواهانه به موعظه بپردازد.
🔹در گام دوم ناراحتی خود را به لحاظ عاطفی نشان دهد و کاری کند که زن شدت ناراحتی وی را بفهمد: در مهمترین موقعیتی که زنان خود را جذاب میدانند و با جذابیت خود شوهرشان را رام خود میکنند، به وی بیاعتنایی کند❗️
🔹اگر این هم نشد چطور؟
آیا بلافاصله سراغ طلاق برود؟
آیا مشکلات داخلی خانواده را نزد این و آن بازگو کند؟
یا در همان فضای خانوادگی، که ماهیتش با فضای سازمانی متفاوت است، مراحله بالاتری از تنبیه را عملی کند.
آیا خود کنار کشیدن در بستر نوعی تنبیه نیست؟
اسلام این مرحله بالاتر را هم در اختیار شوهر به عنوان مدیر خانواده گذاشته است تا بلکه مشکلات خانوادگی درون خانواده حل شود.
🔹بله، اگر با همین حل نشد، آنگاه است که در مرحله بعد نوبت به حَکَمین و وساطت ریشسفیدانِ فامیل (و باز هم نه دادگاه عمومی) میرسد و بعد از اینهاست که اسلام گزینه جدایی را مطرح میکند.
@yekaye
یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
0️⃣2️⃣ «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا»
مراد از «لا تبغوا علیهن سبیلاً» چیست؟
🍃الف. کلمه «تبغوا» از ماده «بغی» به معنای ظلم باشد
📚(التبيان فى اعراب القرآن، ص104)
یعنی اگر از شما اطاعت کردند در مورد آنان تعدی نکنید و از حدی که برای تنبیه به شما اجازه داده شد فراتر نروید.
🍃ب. کلمه «تبغوا» همخانواده کلمه «ابتغاء» به معنی «درصدد برآمدن» باشد
📚(التبيان فى اعراب القرآن، ص104)
آنگاه یعنی اگر از شما اطاعت کردند، مبادا که باز درصدد پیمودن راهی برای آزار و اذیت آنان برآیید
📚(مجمع البيان، ج3، ص69؛ الميزان، ج4، ص345)؛
📝ثمره #اجتماعی
اگر مجوز برخورد خشن و تنبيه داده شده، تنها براى انجام وظيفه و حفظ اصل خانواده است، نه انتقام و كينه و بهانه؛ و مرد هيچ حقّى در آزار همسر مطيع خود ندارد.
📚(تفسير نور، ج2، ص285)
🍃ج. یعنی اگر در ظاهر اطاعت کردند آنان را به خاطر آنچه در باطن دارند مواخذه نکنید؛ به تعبیر دیگر، آنان را به دوست داشتن خود مجبور نکنید❗️
📚(سفیان بن عیینه، به نقل از مجمع البيان، ج3، ص69؛ حدیث13 الف)
د. ...
@yekaye
یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
1️⃣2️⃣ «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ ... فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِیا كَبیراً»
عبارت «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِیا كَبیراً» هشداری است به مقام علو کبریای خداوند، آنگاه:
🍃الف. تا افراد را از هرگونه تخطی از دستورات خداوند بازدارد.
یعنی:
🌱الف.1. ضمانت اجرایی است برای عدم سوءاستفاده شوهران از قوامیت خود، یعنی اگر به شما مسئولیت قوامیت داده شد در حد مصالح خانوادگی است، نه اینکه خود را قدرت مطلقه در خانواده بدانید و هرکاری دلتان خواست بکنید؛ که اگر به قوت و شدت خود و ضعیفتر بودن زنانتان دلخوش دارید بدانید قدرت شما در برابر علو و کبریای الهی هیچ است و خداوند میتواند براحتی آن زنانی را که زیردست شما قرار گرفتهاند علیه شما یاری دهد.
(مجمع البيان، ج3، ص69 ؛ الميزان، ج4، ص345).
به تعبیر دیگر میخواهد تذکر دهد که برترى مردان، نبايد سبب غرور شود، چون خدا از همه برتر است. و این توجّه به برترى خداوند، كليد تقوى و پرهيز از ستم بر همسران است.
(تفسير نور، ج2، ص285)
🌱الف.2. دلیلی است برای قانت بودن و مرتکب نشوز نشدن زنان مومن؛ یعنی زنان بدانند که اگر خداوند به مردان قوامیت داده، صرفاً یک امر بیضابطه و بیمنطقی نبوده؛ بلکه اساساً علوّ و کبریاء از آن خداوند است؛ و او میداند به چه کسی در چه جایی اجازه قیومیت نسبت به دیگران بدهد؛ و از این جهت، آمدن این فراز در پایان آیه، شبیه است به مضمون آیه «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير» (آل عمران/26)
🍃ب.هریک از زن و شوهر انتظار و نگرانی ناروایی در فضای خانواده نداشته باشند.
یعنی:
🌱ب.1. [در مورد شوهر] (بر اساس معنای ج در تدبر قبل) میخواهد بفرماید خداوند با همه علو و کبریایش شما مردان را مکلف به آنچه فوق توانتان است نکرده است، پس شما هم از زنانتان انتظار چیزی که توانش را ندارند نداشته باشید [یعنی انتظار اینکه بعد از تندی کردن شما با آنها، به شما ابراز محبت کنند]
(به نقل از مجمع البيان، ج3، ص69 ؛ مفاتيح الغيب، ج10، ص73)
🌱ب.2. [در مورد زن] خداوند که چنین قوامیتی به مردان داده است، خودش فوق سر آنهاست و شما نگران نباشید که وضع این قانون در نهایت در خانواده به ضرر شما و سوءاستفاده مردان تمام شود.
🍃ج. خداوند برتر و متعالی از آن است که جز بر اساس حق قانونی وضع کند (مجمع البيان، ج3، ص69). یعنی اگر خداوند قوامیت مرد بر زن؛ ویا وجوب نفقه زن برعهده مرد؛ و یا اجازه تنبیه زن ناشزه به مرد را داده است، برتر و متعالی است که این قوانین را جز بر اساس حق وضع کرده باشد.
🍃د. خداوند با همه علو و کبریایش اگر بنده معصیتکاری توبه کند و به اطاعت خداوند برگردد توبهاش را میپذیرد و از گناهش درمیگذرد؛ پس شما مردان هم اگر زنی که نشوز کرده بود به طاعت برگشت، سزاوار است که از بدی او چشمپوشی کنید و با وی روال مدارا در پیش گیرید.
(مفاتيح الغيب، ج10، ص73)
🍃ه. (بر اساس معنای ج در تدبر قبل) خداوند با همه علو و کبریایش در دستوراتش به ظواهر بندگان بسنده کرده و باطن آنان را برملا نمیکند، شما مردان نیز سزاوار است که اگر زنی از حالت نشوز به حالت اطاعت برگشت به همان ظاهر برگشتن وی اکتفا کنید و دنبال باطن قلبی وی و اینکه الان واقعا نسبت به شما محبت دارد یا در نهان خویش از شما بیزار است برنیایید.
(مفاتيح الغيب، ج10، ص73 )
🍃و. ...
@yekaye
963) 📖 و إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً خَبيراً 📖
💢ترجمه
و اگر از شکاف بین آن دو بیم داشتید پس حَکَمی از وابستگان مرد و حَکَمی از وابستگان زن را برانگیزید، که اگر آن دو بخواهند اصلاح کنند خداوند بین آن دو وفاقی ایجاد میکند؛ همانا خداوند همواره دانا و باخبر بوده است.
سوره نساء (4) آیه 35
1398/10/9
3 جمادی الاولی 1441
@yekaye
🔹شقاقَ
▪️ماده «شقق» در اصل دلالت دارد بر شکافی در چیزی و بتدریج برای خود شکاف هم به کار رفته است (معجم مقاييس اللغة، ج3، ص170)
در واقع به مطلق شکافتن گفته میشود، خواه بر اثر این شکاف جدایی و تفرقه بین اجزاء حاصل شود یا نشود (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج6، ص113)
و «شَقّ» که مصدر ثلاثی مجرد است: «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» (عبس/26) گاه به خود شکافی که در چیزی افتاده نیز گفته میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص459).
▪️به همین مناسبت، «شِقّ» و «شِقّة» به «نیمی از چیزی» (معجم مقاييس اللغة، ج3، ص171؛ مفردات، ص459) یا به عبارت دیگر، به جزء جدا شدهای از چیزی (مجمع البيان، ج3، ص70) اطلاق میگردد؛
▫️و البته «شِقّ» به معنای «مشقت» هم به کار میرود: «لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ» (نحل/7)، گویی بر اثر آن انسان دو نیم میشود (معجم مقاييس اللغة، ج3، ص171) و شکستگی و انکساری که در نفس یا بدن حاصل میشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص459). و از آن نهتنها افعل تفضیل ساخته شده: «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ» (رعد/34) بلکه به همین مناسبت فعل «شَقَ یَشُقُّ» به معنای مشقتی را بر کسی تحمیل کردن به کار رفته است: «وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» (قصص/27)
▪️«شُقَّة» بر وزن «فُعلَة» (همانند لقمه) به معنای آن چیزی است که بر اثر شَقّ و شکاف حاصل میشود و منجر به مشقت میگردد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج6، ص114) و ظاهرا به همین مناسبت بوده که به مسیر دور که در یک زمین ناهموار و سنگلاخ باشد (معجم مقاييس اللغة، ج3، ص170) و ناحیهای که رسیدن به آن با مشقت همراه باشد گفته میشود: «لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ» (توبه/42) (مفردات، ص459).
▪️«شقاق» به معنای مخالفت (مفردات، ص459) و اختلاف و دشمنی است؛ گویی دو چیز «متشاق»، دو چیزیاند که هریک در شقی قرار گرفته غیر از شق و نیمهای که دیگری در آن واقع شده (مجمع البيان، ج3، ص70) و یا اینکه بین آن دو شکافی ایجاد شده است (مفردات، ص460):
«وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في شِقاقٍ» (بقره/137)
«إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفي شِقاقٍ بَعيدٍ» (بقره/176)
«إِنَّ الظَّالِمينَ لَفي شِقاقٍ بَعيدٍ» (حج/53)
«بَلِ الَّذينَ كَفَرُوا في عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ» (ص/2)
«مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في شِقاقٍ بَعيدٍ» (فصلت/52)
«وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقي أَنْ يُصيبَكُمْ مِثْل ...» (هود/89)
▪️فعل ثلاثی مجرد این ماده «شَقَ یَشُقُّ» متعدی است: «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» (عبس/26) (همانند فعل «شکافتن» در فارسی)
▫️ و برای دلالت بر معنای لازم (در فارسی: شکافته شدن) به باب انفعال و تفعل میرود:
▪️«انشقاق» (باب انفعال) تاکید بر صرف وقوع و منفعل بودن در برابر شکافی است که دیگری در آن ایجاد می کند:
«فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ» (الرحمن/37)
«وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ» (الحاقة/16)
«إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ» (انشقاق/1)
«تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ» (مریم/90)؛
البته در خصوص «وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» (قمر/1) اگرچه اغلب آن را معجزه شق القمر در زمان پیامبر ص ویا اشاره به شق القمری که یکی از علائم وقوع قیامت است گرفتهاند، اما یک قولی هم وجود دارد که این یک کاربرد استعاری و به معنای «آشکار شدن امر» باشد؛ چنانکه در عرب برای واضح شدن مطلب به آمدن ماه مثال میزدند (مفردات ألفاظ القرآن، ص459 )
▪️اما «تشقّق» (باب تفعل) دلالت بر پذیرش شکاف دارد که گویی خود چیزی که شکاف خورده، برای قبول این شکاف اقدام کرده، نه اینکه منفعل محض باشد:
«وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ ... لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماء» (بقره/74)
«وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ» (فرقان/25)
«يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً» (ق/44)
▪️«مُشاقّه یا مشاققه» (باب مفاعله) دلالت بر استمرار شِقّ و جدایی دارد:
«أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فيهِم» (نحل/27)
«وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى» (نساء/115)
«شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى» (محمد/32) (التحقيق، ج6، ص115)،
بدین ترتیب، آیاتی نظیر «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ» (انفال/13؛ حشر/4) یعنی در شقی غیر از شق اولیای خدا و رسول قرار گرفتن؛ که شبیه است به تعبیر «مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ» (توبة/63) (مفردات ألفاظ القرآن، ص460)
📿ماده «شقق» و مشتقات آن 28 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
با توجه به سوالی که درباره نشوز زن مطرح شد، تدبر دیگری در آیه قبل نوشته شد که تقدیم میشود.
یک آیه در روز
962) 📖 الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَ
.
7️⃣1️⃣ «وَ اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ»
چنانکه بسیاری از فقها تصریح کردهاند تردیدی نیست که #نشوز در این آیه (که حرام است) مطلق نیست؛
یعنی این گونه نیست که زن موظف باشد هر دستوری شوهرش داد اطاعت کند؛ ولو که هیچ ربطی به مسائل خانوادگی نداشته باشد❗️
و حتی در برخی از مسائل اخلاقی شخصی (مانند بدزبانی و دشنامگویی، که به مساله عمومی نهی از منکر برمیگردد) اینکه مرد حق تنبیه بدنی زنش را داشته باشد، بسیاری از فقها خدشه کرده، و ورود در این مرحله از نهی از منکر را نیازمند اذن حاکم دانستهاند
📚(مسالك الأفهام (شهید ثانی)، ج8، ص360 )
اما آنچه جای بحث دارد این است که آیا #نشوز در این آیه، که به تَبَعِ آن حق تنبیه به مرد داده شده، منحصر در #مسائل_جنسی است یا ناظر به مطلق #مصالح_خانوادگی است؟
💠مساله تخصصی #خانوادهشناسی:
📝محدوده #نشوز_زن
⛔️شاید از ظاهر عبارات برخی از فقها
(که محور بحث خود را ممانعت از زن از استمتاع شوهر قرار دادهاند؛ مثلا: تحرير الوسيلة، ج2، ص305 )
چنین تصور شود که منحصر در مسائل جنسی است؛
🤔اما اگر توجه شود که در قرآن کریم، تعبیر «نشوز» فقط راجع به زن نسبت به شوهرش نیست، بلکه مرد هم نسبت به زنش میتواند مرتکب نشوز شود (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً؛ نساء/128) و عموما هم خودداری کردن از ادای نفقه را مهمترین مصداق نشوز مرد دانستهاند، واضح میشود که در خصوص زن هم مساله عمومیت دارد
💢و در واقع، ضابطه نشوز همان تعبیری است که در لسان فقها عموما بدین صورت بیان میشود که «حقوق واجب همسر را ادا نکند»؛ نه صرفاً حقوق جنسی همسر.
در واقع، اگر این آیه دلالت دارد بر حق قوامیت مرد بر زن، که هدف از این قوامیت هم تامین مصالح خانوادگی است،
پس عدم اطاعت از شوهر در حدود مصالح خانوادگی، مصداقی از نشوز زن است، هرچند هیچ ربطی به مسائل جنسی نداشته باشد.
🔖 به تعبیر شهید مطهری:
« حکومت خانوادگی [مرد] ... حدود معین دارد؛ ... حدودش به طور کلی مصالح خانوادگی است. ... اسلام میگوید در این اجتماع، حکومت باید باشد، اما معنای این «حکومت باشد» تحکم نیست که یک مرد حق تحکم داشته باشد؛ او در حدود مصالح خانوادگی حق حکومت دارد. زنی میخواهد برود بیرون، خانه کسی. مرد حق دارد جلوگیری کند یا نه؟ یک زن وظیفه دارد که اگر مرد گفت نرو، نرود. ولی مرد هم یک وظیفه دارد که در کجا منع کند. یک وقت هست رفتن این زن به آنجا واقعاً اخلاق این زن را فاسد میکند ولو خانه پدر و مادرش برود. یک مادری دارد که هروقت او را یک ساعت میبیند تا یک ماه [بین زن و شوهر] دعواست. تجربه میشود؛ واقعا یک وقت رفتن یک زن به جایی اساس این اجتماع خانوادگی را متزلزل میکند؛ حفظ کانون خانوادگی مقدم است بر ملاقات پدر و مادرش.»
📚(نظام خانوادگی اسلام، ص28)
✅تبصره
📝تفاوتهای نشوز زن و مرد: آیا اسلام #زنسالار است⁉️
جالب اینجاست که بسیاری از فقهایی که صرف بدزبانی و دشنامگویی زن، که حتی کدورت مرد را در پی دارد، مصداق نشوز وی ندانستهاند
(یعنی گفتهاند بداخلاقیای از جانب زن علامت نشوز زن است که نشانگر تغییر رویه او باشد، وگرنه اگر آن زن اساساً بدزبان و دشنامگو بوده، به صرف این نمیتوان وی را ناشزه و سزاوار تنبیههای مطرح شده در این آیه دانست)
وقوع بداخلاقی از جانب مرد با زن را مصداق نشوز وی دانستهاند.
📚(مسالك الأفهام، ج8، ص360-362 )
این از شواهدی است که نشان میدهد که
🤔مساله اصلی در تنبیه زن که در این آیه مطرح شده، کاملا حفظ مصالح خانوادگی بوده است؛ نه دست مرد را در هر رفتاری باز گذاشتن.
درباره چرایی این تفاوت شاید بتوان چنین توضیح داد که در تفاوت روانشناختی زن و مرد میگویند که اگرچه زن و مرد هم به نیاز جنسی خود توجه دارند و هم به نیاز عاطفی خویش،
اما #مرد در درجه اول #طالب_نیاز_جنسی است و #زن #طالب_نیاز_عاطفی_و_حمایتی.
از این رو،
مساله #نشوز_زن نسبت به مرد بیشتر ناظر به نیاز جنسی مطرح میشود (که مطالبه اولیه مرد از زن است)
و در طرف مقابل، #نشوز_مرد نسبت به زن، ناظر به نفقه (نیاز حمایتی) و خوشاخلاقی (نیاز عاطفی) دیده میشود.
📝به تعبیر دیگر،
چون مهمترین رکن در استواری کانون خانواده #پیوند_زن_و_شوهر است؛ 🔹نشوز زن در مسائل جنسی است که این پیوند را تضعیف میکند و
🔸نشوز مرد در مسائل حمایتی و عاطفی است که این پیوند را تضعیف میکند.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر 17 درباره #زنسالار بودن اسلام❗️
🤔این سخنان بدین معنا نیست که امکان ندارد که مرد به لحاظ عاطفی از زنش احساس سرخوردگی پیدا کند ویا زن به لحاظ جنسی از مردش گلایهمند باشد؛ بلکه همه اینها در تضعیف کانون خانواده نقش دارد؛
اما چون محور اصلی پیوند در این عرصه نیست، تمرکز احکام فقهی هم در این عرصه نمیباشد و توصیهها به حد وجوب و حرمت شرعی نمیرسد؛ بلکه وجوب و حرمت شرعی در همان عرصهای است که کانون خانواده را محکم نگه دارد.
📛این گونه موضعگیریها بخوبی دروغ بودن #شبهات علیه فقها (که آنان را مردسالار و مخالف حقوق زنان معرفی میکنند) نشان میدهد:
مساله آنان کشف حکم شرع با رعایت ضوابطش بوده است؛ نه ترجیح مرد بر زن یا بالعکس.
@yekaye
🔹فابْعَثُوا
▪️ماده «بعث» در اصل به معنای برانگیختن (إثارة) است (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص266)
برخی توضیح دادهاند برانگیختنی که همراه باشد با به جانب چیزی یا کاری روانه کردن، که متناسب با مورد آن تفاوت میکند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۳۲)
اما برخی اصل معنا را همان «برانگیختن» (که مرکب از دو مفهوم «اختیار» و «رفع» [بالا بردن و بلند کردن] است) میدانند و بر این باورند که معانیای همچون فرستادن و به جانب چیزی روان کردن و رساندن و ... که برخی از اهل لغت به عنوان معنای این ماده ذکر کردهاند، در زمره کاربردهای مجازی آن است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص295)
🔸این ماده در کاربردهای قرآنیاش:
▪️هم در مورد احیای مردگان این تعبیر به کار رفته است
(ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ، بقره/56؛ فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ، بقره/259؛ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا، مریم/15؛يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا، مریم/33؛ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ، نحل/38؛ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ، نحل/21 و نمل/65؛ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ، حج/7؛ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ، مومنون/16؛ يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا، یس/52؛ زَعَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ، تغابن/7؛ وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ، انعام/36؛ يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً، مجادله/6 و 18)
▫️چنانکه کلمه «يَوْمَ يُبْعَثُونَ» (اعراف/14؛ حجر/36؛ مومنون/100؛ شعراء/87؛ صافات/144؛ ص/79) «يَوْمُ الْبَعْث» (روم/56) و حتی بدون کلمه «یوم» برای اشاره به روز قیامت (إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ؛ حج/5) و اصل برانگیختن انسانها در قیامت (ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلاَّ كَنَفْسٍ واحِدَة؛ لقمان/28) به کار میرود؛
▫️ و ظاهرا به همین مناسبت در آیات [«وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ» (انعام/60) و] «ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً» (کهف/12) و «وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ» (کهف/19) در مورد بیدار کردن از خواب (المیزان، ج۱۳، ص۲۴۹) به کار رفته است؛ که این کاربرد بقدری شیوع دارد که تعبیر «رَجُلٌ بَعِث» به معنای کسی است که خیلی سریع از خواب بیدار میشود و خواب بر او غلبه نمیکند (المحكم و المحيط الأعظم، ج2، ص97 ) برخی گفتهاند این کاربرد «بعث» برای بیدار شدن، به خاطر قرابت نزدیک «خواب» با «مرگ» است چنانکه تعبیر «توفی» نیز برای هردوی آنها به کار رفته است (انعام/60؛ و نیز: اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها؛ زمر/42) (مفردات ألفاظ القرآن، ص133)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده «بعث»
گفتیم این ماده در کاربردهای قرآنیاش:
▪️هم در مورد احیای مردگان این تعبیر به کار رفته است
و اکنون میافزاییم:
▪️و هم در مورد برگزیدن شخصی به مقام نبوت
(رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ، بقره/129؛ فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرين، بقره/213؛ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ، آل عمران/164؛ ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ، اعراف/103؛ ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ ... ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآياتِنا، یونس/74-75؛ وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً، نحل/36؛ وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً، اسراء/15؛أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً، اسراء/94؛ أَ هذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً، فرقان/41؛ هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ، جمعه/2؛ حَتَّى يَبْعَثَ في أُمِّها رَسُولاً، قصص/59؛ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً، غافر/34؛ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً، جن/7)
▫️ویا کسی را به مقام و مرتبهای رساندن «أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً» (اسراء/79)
▫️و بلکه مطلق برانگیختن شخصی برای انجام یک ماموریت:
(ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ ... إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً، بقره/246-247؛ فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها، نساء/35؛ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذاب، اعراف/167؛ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً، مائده/12؛ فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيه، مائده/31؛ فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديد، اسراء/5؛ َ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً، نحل/84 و 89؛ وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ نَذيراً، فرقان/51؛ أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرينَ، شعراء/36)؛
▫️ که در این کاربرد، برخی از ویژگیهای کلمه «بعث» را این میدانند که همواره در مورد افراد عاقل به کار میرود لذا میتوان گفت «بعثت فلانا بكتابي» اما نمیتوان گفت که «بعثت كتابي اليك» (الفروق في اللغة، ص283)؛
اما باید گفت که در قرآن کریم تنها یکبار کلمه «بعث» برای موجود ظاهرا غیرعاقل (عذاب) استفاده شده است: «هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ» (انعام/65) که با این توضیح، یا باید این کاربرد را مجازی و استعاری دانست و منظور «بعث فرشتگان عذاب برای ارسال عذاب» بوده؛ و یا تعبیری بسیار لطیف، که میخواهد غیرمستقیم بفهماند که همه موجودات عالم (حتی عذابی که فرستاده میشود) جنود دارای درک و شعور تحت فرمان خداوندند (از باب آیهی «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» اسراء/44)
▪️و در همه اینها وجهه نظر اصلی مساله، آن ابتدای به حرکت درآمدن است؛ از این رو، از کلماتی مانند «فرستادن: ارسال») و «به جهت خاصی روان کردن: توجیه») استفاده نکرد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص296)
▪️وقتی این ماده به باب انفعال میرود (إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها؛ شمس/12) ظاهرا دلالت دارد بر منفعل شدن از این حالت بعث و برانگیختگی؛ چنانکه در آیه «وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ» (توبة/46) یعنی خداوند این را که آنان بدان سو روی آورند و به راه بیفتند خوش نداشت. (مفردات ألفاظ القرآن، ص133)
▪️که اگر این برانگیختگی در چیزی حاصل شود آن را «مبعوث» میخوانند؛ و شاید به همین مناسبت است که غالبا این تعبیر برای کسانی که روز قیامت زنده میشوند به کار رفته است: «وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثينَ» (انعام/29 و مومنون/37) «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» (اسراء49 و 98؛ مومنون/82؛ صافات/16؛ واقعه/47) «إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ» (هود/7) «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ» (مطففین/4)
@yekaye
👇 ادامه مطلب👇
قسمت پایانی توضیحات درباره «بعث»
🔸کلمه بعث به کلمات «ارسال» (فرستادن) و «انفاذ» (جاری کردن) و «نشور» (بلند کردن و پراکندن) بسیار نزدیک است؛
در تفاوت اینها گفتهاند:
▪️تفاوتش با ارسال در این است که «بعث» مطلق برانگیختن کسی است که هدف از این کار میتواند صرف خود آن شخصی که برانگیخته شده، باشد مانند اینکه کودک را برای رفتن به مدرسه برمیانگیزانیم؛ اما ارسال (فرستادن) حتما با بردن پیام (رساله)ای است و مخاطب ثالثی حتما در نظر است. (الفروق في اللغة، ص283 )
▪️تفاوتش با انفاذ در این است که «بعث» چنانکه اشاره شد فقط در مورد افراد عاقل به کار میرود، اما انفاذ در مورد عاقل و غیر عاقل به کار میرود؛ و نیز انفاذ شامل حمل و غیرحمل میشود در حالی که «بعث» شامل حمل نمیشود؛ از این رو در تعابیری مانند «أنفذت كتابي اليك» ویا «أنفذت اليك جميع ما تحتاج اليه» نمیتوان کلمه «بعث» را به جایش قرار داد (الفروق في اللغة، ص283 ).
▪️و تفاوتش با «نشور» در این است که «بعث» ناظر است به اصل بیرون آوردن افراد از قبرها (مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا؛ یس/52) در حالی که «نشور» ناظر است به نشر دادن و ظهور و آشکار شدن همگان در آن عرصه و ظهور اعمالشان در پیشگاه خلایق؛ چنانکه گفته میشود «نشرت اسمك: اسمت را نشر دادی» ویا «نشرت فضيلة: آن کار خوب را نشر دادی» (الفروق في اللغة، ص284 )
📿ماده «بعث» و مشتقات آن 67 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🏴 اطلاعیه 🇮🇷
🏴شهادت افتخارآمیز و مظلومانه #حاج_قاسم_سلیمانی، یکی از عزیزترین دلسوزان امت اسلام و مظلومان جهان، در اقدام ناجوانمردانه شیطان بزرگ، را به محضر امام زمان ارواحنا له الفداء و تمامی عدالتجویان جهان تبریک و تسلیت عرض میکنم.🇮🇷
"این رجل فاجری که خون عزیز ما را به زمین ریخت، تأیید کرد دین خدا را. یعنی خدا دین خودش را به او تأیید کرد. با ریختن خون عزیز ما، تأیید شد انقلاب ما.
این انقلاب باید زنده بماند، این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این ریخته شدن خونهاست. بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا میکند. بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر میشود. ما از مرگ نمیترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید...
مردن تهلکه نیست؛ مردن حیات است. آن عالَم، حیات است؛ این عالم مرده است. از مردن نترسید، و نمیترسیم. آنها باید بترسند که مردن را از بین رفتن میدانند؛ هلاک و فنا میدانند."
🖌صحیفه #امام_خمینی، ج7، ص183
@souzanchi
@yekaye
🔹حكَماً
▪️اغلب اهل لغت بر این باورند که ماده «حکم» در اصل بر «منع» کردن دلالت دارد و به «افسار چهارپایان» «حَکَمَة» میگویند چون وی را مهار میکند و مانع حرکت دلخواه او میشود و به همین قیاس «حکمت» منع از جهالت است
(معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۹۱) و
▫️برخی این را این طور توضیح دادهاند که «حِکمت» هم از همین «حَکَمة» اخد شده زیرا که بر صاحب خود افساری میزند و او را از رذایل منع میکند.
(المصباح المنير، ج2، ص145) و
▫️ برخی با استناد به همین معنای «حَکَمة» توضیح دادهاند که ماده «حکم» نه هر گونه منعی، بلکه ممانعتی است که نوعی هدف اصلاح و کنترل را تعقیب میکند؛ و شاید بتوان آیه «فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ» (حج/52) را نیز موید این مطلب دانست.
(مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۴۸)
▪️«حُکم» به معنای «قضاوت» (وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ، نساء/58؛ وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ، مائده/42؛ وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ، مائده/49؛ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ، مائدة/95؛ قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ، انبیاء/112؛ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ، نمل/78؛ وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْث، انبیاء/78) نیز چنین نامیده شده
چون منع از ظلم است (معجم المقاييس اللغة، ج۲، ص۹۱)
و یا چون وقتی بر کسی حکمی رانده میشود، وی از انجام خلاف آن منع میشود به طوری که اجازه تخطی از آن را ندارد؛ و «حَکَمتُ بین القوم» یعنی بین آنان جدایی افکندم [و مانع شدم که به همدیگر ظلم کنند: إِنَّا كُلٌّ فيها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ؛ غافر/48] (المصباح المنير، ج2، ص145).
▪️در تفاوت «حکم» و «قضاء» برخی گفتهاند کاربرد «قضاء» از این جهت است که مسالهای به طور کامل فیصله داده و تمام میشود؛ اما در «حکم» تاکید بر رفع خصومت است که حکم مانعی برای ادامه یافتن خصومت میشود (الفروق فى اللغة، ص184 )
▫️و برخی گفتهاند: در «قضاء» اظهار نظر از جانب قاضی در مورد خاص مد نظر است؛ اما در «حُکم» قطعی بودن این اظهار نظر. (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص309)
▪️و ظاهرا به همین مناسبت، تدریجا به هر امری که به نحو قطعی ابراز شود، و حتی به خود این عمل «حکم» اطلاق گردیده: «ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ» (ممتحنه/10) «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ» (انعام/57) «أَلا لَهُ الْحُكْمُ» (انعام/62) «آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ» (انعام/89) «آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» (مریم/12) «آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً» (انبیاء/74؛ قصص/14) «ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (یونس/35؛ صافات/154، قلم/36 و 39) «وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا» (رعد/13)،
▫️تا جایی که برخی گفتهاند «حُکم» کردن آن است که معین شود که چیزی چنین است و چنان نیست، حتی اگر مخاطب به این سخن ملتزم نشود: «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»(مائدة/50) (مفردات ألفاظ القرآن، ص249)
▫️ویا گاهی به خود ملتزم شدن به یک مفاد ، حکم کردن اطلاق میشود: «وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون» (مائده/47)».
▪️از این روست که اگرچه در وجه تسمیه «حکم» اشاره شد که یک منعی هست و هدفش منع از ظلم بوده؛ اما در مقام استعمال، «حکم کردن» لزوما منع از ظلم نیست و بد حکم کردن هم داریم: «ساءَ ما يَحْكُمُونَ» (انعام/136؛ نحل/59؛ عنکبوت/4؛ جاثیه/21)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه بحث ماده «حکم» (فراز دوم)
▪️در خصوص فاعل چنین حکم کردنی دو کلمه «حاکم» ، «حَکَم» رایج است؛
🔸در تفاوت آنها گفتهاند:
▫️«حاکم» (خَيْرُ الْحاكِمينَ، اعراف/87 و یونس/109 و یوسف/80؛ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ، هود/45 و تین/8) صرفا بر حیثیت صدور حکم دلالت دارد: آن کسی است که حکم از او سر میزند (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص310) و جمع آن «حکّام» است: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ» (بقره/188). این حکم ابتدا قضاوت بوده، بعد به کسی که در همه شؤونات زندگی بین مردم حکم میکند اطلاق شده و معنای حاکم سیاسی پیدا کرده است؛ اما همین مفهوم «حکومت» هم ابتدا از همین حکم به معنای قضاوت اخذ شده است؛
▫️اما «حَکَم» (أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً، أنعام/114؛ فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها، نساء/35) به معنای متخصص در حکم است (مفردات ألفاظ القرآن، ص249) و بلیغتر و ثبوت آن در حکم بیشتر است
(التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص310).
🔸به تعبیر دیگر،
▫️«حَکَم» دلالت دارد بر کسی که سزاوار است که داور قرار داده شود؛
▫️ اما «حاکم» کسی است که در جایگاهی است که امکان داوری کردن دارد؛ و صفت «حَکَم» بار معنایی مثبتتری دارد، زیرا ممکن است کسی که «حاکم» است به صواب حکم نکند؛ اما کسی که «حَکَم» است اقتضایش این است که به صواب حکم کند.
(الفروق فى اللغة، ص185 )
▪️«حکیم» صفت مشبهه است؛ برخی گفتهاند یعنی آن کسی است که حکم برای او ثابت است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص310)
اما به نظر میرسد کلمه «حکیم» بیش از اینکه ناظر به «حکم کردن» باشد، ناظر به «حکمت» است؛ و اشاره شد که «حِکمت» از «حَکَمة» (افسار) اخد شده زیرا که بر صاحب خود افساری میزند و او را از رذایل منع میکند؛
اما درباره معنای خود این کلمه گفتهاند «حِکمة» (بر وزن «فِعلة») دلالت بر نوع خاصی از «حُکم» میکند (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج2، ص310) یعنی آن «حکمی» است که کاملا مستند به علم و عقل باشد؛ در واقع «حُکم» اعم از «حکمت» است: حکم، قضاوت کردن بر اساس چیزی در مورد چیزی است، که گفته شود این چنین است یا چنان نیست؛ اما حکمت آن قضاوت و حکمی است که درست و بجا و بحق بوده باشد؛ و شاید بتوان گفت حکمت از جانب خداوند شناخت اشیاء و ایجاد آنان به غایت احکام و استواری است؛ و از جانب انسان، شناخت موجودات و انجام کارهای خوب: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ» (لقمان/12)؛ (مفردات ألفاظ القرآن، ص249).
🔸با این بیان معلوم میشود که کلمه «حکیم» به «عالم» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت این دو گفتهاند:
▫️اولا «حکیم» بر سه وجه به کار میرود؛ که دو وجهش ربطی به «عالم» ندارد: یکی به معنای «محکِم» (شبیه بدیع به معنای مبدع) [یعنی کسی که کارش را محکم و با احکام انجام میدهد]، و دوم به معنای «مُحکَم» چنانکه تعبیر «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» را برخی به همین معنا دانستهاند؛ و سوم حکیم به معنای عالم به احکام امور؛
و ثانیا به همین معنای سوم هم اخص از معنای عالم است. (الفروق فى اللغة، ص89 )
@yekaye
👇ادامه مطلب👇