💟 هدیه، اخلاق همه را عوض کرده بود
✍ نویسنده:سپیده خلیلی
🎨 تصویرگر:گلنارثروتیان
💦 انتشارات: مجله رشد نوآموز
@yekiboodyekinabood
هدیه اخلاق همه را عوض کرده بود.mp3
4.52M
🎀 قصه های خانوم معلم
#هدیه_اخلاق_همه_را_عوض_کرده_بود
🕰۴:۴۲ دقیقه
@yekiboodyekinabood
5⃣5⃣6⃣
🎩🐒 کلاه فروش و میمون ها
✍ نویسنده: نورسل اویار دالکلچ
👤 مترجم: نازنین نوتاش
🎨 تصویرگر: حسن عامه کن
💦 انتشارات: مجله رشد نوآموز
@yekiboodyekinabood
کلاه فروش ومیمون ها.mp3
3.68M
🎀 قصه های خاله خورشید
#کلاه_فروش_و_میمون_ها
🕰 ۳:۴۹ دقیقه
@yekiboodyekinabood
5⃣5⃣7⃣
هدایت شده از دارالقرآن آموزش و پرورش گلپایگان💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجرای سرود #سلام_فرمانده✋
با حضور حاج ابوذر روحی
🔻پنج شنبه ۱۲ آبان
🔻ساعت ۱٠ صبح
🔻گلپایگان صحن امامزادگان هفده تن
🕊 @darolqorann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🇵🇸🇮🇷 عنوان:#باغ_زیتون
💖قصه های خاله حوا
✍نویسنده:سعیده زمانی
🕰۵:۵۰ دقیقه
مخاطب گروه سنی:ب و ج
@yekiboodyekinabood
▶️بازپخش
🌴 بازیِ نخل
✍ نویسنده: سرور کتبی
🎨 تصویرگر: علیرضا اسدی
💦 انتشارات: مجله رشد نوآموز
@yekiboodyekinabood
بازیِ نخل.mp3
4.23M
🎀 قصه های خانم گلی
#بازی_نخل
🕰 ۴:۲۴ دقیقه
@yekiboodyekinabood
5⃣5⃣8⃣
🌙 ماه و آن دختر
✍ نویسنده: سوسن طاقدیس
🎨 تصویر گر: عاطفه ملکی جو
💦 انتشارات : مجله رشد
@yekiboodyekinabood
1148843604.mp3
2.74M
🎀 قصه های خاله نهال
#ماه_و_آن_دختر
🕰 2:51 دقیقه
@yekiboodyekinabood
بازپخش6⃣7⃣1⃣
👀 دزد و پلیس
✍ نویسنده: محمد حمزه زاده
🎨 تصویرگر: حمید رضا داودی
💦 انتشارات: مجله رشد نوآموز
@yekiboodyekinabood
دزد و پلیس.mp3
6.81M
👮♂👀#دزد_و_پلیس
🎀 قصه های خاله پونه
⏰ ۷:۰۵ دقیقه
@yekiboodyekinabood
یکی بود یکی نبود.غیر از خدا هیچ کس نبود.
🌊روزی روزگار در دریا آبی قشنگ و زیبا یه 🐟ماهی به اسم ماهی خیالباف بود چون همش فکر و خیال های عجیب و غریب می کرد.
🐟🐠🐬ماهی خیالباف با پدر و مادرش زندگی می کرد.
🐸 یه روزی که ماهی کوچولو داشت با قورباغه تو آب بازی می کرد گفت :«اگر قورباغه تو خشکی هم زندگی می کند چرا من نکنم؟»
🐟🐟ماهی خیالباف تصمیم گرفت به خشکی برود پس رفت و رفت و رفت تا نزدیک
خشکی داشت می شد.
🐟🐟به یه دلقک ماهی رسید به دلقک ماهی گفت:« سلام دلقک ماهی میدونی من قرار برم به خشکی». دلقک ماهی خندید و گفت:« ماهی که تو خشکی نمی توانه نفس بکشه تو چجوری می خوای بری به خشکی.اگر بری مرغابی ها تو رو می خورند .» ماهی خیالباف هم گفت:« تمام این چیزایی که میگی الکی من که میرم به خشکی که کلی هم خوش میگذره.»
🐟ماهی خیالباف به راهش ادامه داد تا رسید به یک دلفین به دلفین سلام کرد و گفت:« من خیلی کوچک و کم توانم منو با دمت میندازی از آب بیرون دلفین مهربان»
🐳دلفین گفت:« ماهی که جاش تو خشکی نیست ماهی باید تو دریا زندگی کند. »
🐟ماهی خیالباف هم گفت:« من از این چیزا نمی ترسم بدو زود منو بنداز تو خشکی» .دلفین هم چون دیگه نمی توانست چیزی بگه ماهی رو به بیرون آب پرتاب کرد.ماهی تا رسید به خشکی گفت :«به چه هوایی این بیرون چقدر جالب بود من نمی دونستم»
🐟🐟ولی کم کم ماهی نتوانست نفس بکشد تا که قورباغه اون رو دید و گفت:« ماهی خیالباف چرا اومدی به خشکی ماهی که جاش تو خشکی نیست» .ماهی جواب داد :«من فکر کردم اگر تو تو خشکی هم زندگی می کنی چرا من نکنم . ولی الان که اومدم بیرون فهمیدم اشتباه میکردم حالا منو میندازی بیرون.»
🐸قورباقه ماهی رو از خشکی انداخت بیرون .ماهی هم دیگه از این خیال بافی ها نکرد و به خیر و خوشی زندگی کرد قصه ما به سر رسید کلاغ به خونش نرسید.
✍نویسنده:صدف هوبخت
💖ده ساله
#داستان_ارسالی
@yekiboodyekinabood