#دو_خط_روضه 💔
امسال مرا زائر شش گوشه نڪردی
حالا چه ڪنم با غم عظماے فراقت
راضے به رضاے توام و خواهشم اینست
بر قلب شڪسته بدهے رخصت طاقت...
#اربعین
👉 @yekjore_marefat
♡••
عشقاستاینڪہیڪ نفرآغاز مۍڪند
هر روز صُــبـح را بہ هواے سَـلامـِ تُـــو...
༻@yekjore_marefat
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
📚#افتاب_در_حجاب
♥️#قسمت14
فقرا و مساکین شهر از این خبر، مطلع و مسرور شدند....
چرا که عطرولیمه ازدواج تو، اول سحورى در خانه آنها را نواخت....
و پس از آن ، دیگران و دیگران آمدند و این ازدواج مبارك را تهنیت گفتند.
دو نوجوانى که اکنون به سوى تو پیش مى آیند، ثمره همین ازداوجند...
گرچه از مقام حسین مى آیند،
اما ماءیوس و خسته و دلشکسته اند.
هر دو یلى شده اند براى خودشان.به شاخه هاى شمشاد مى مانند.
هیچگاه به دید فروشنده ، اینسان به آنها نگاه نکرده بودى.... چه بزرگ شده اند،
چه قد کشیده اند، چه به کمال رسیده اند.
جان مى دهند براى قربانى کردن پیش پاى حسین ، براى بازپس دادن به خدا. براى عرضه در بازار عشق.علت خستگى و شکستگى شان را مى دانى... حسین به آنها رخصت میدان رفتن نداده است.
از صبح، بى تاب و قرار بوده اند و مکرر پاسخ منفى شنیده اند... پیش از على اکبر، بار سفر بسته اند اما امام پروانه پرواز را به على اکبر داده است...
و این آنها را بى تاب تر کرده است.
علت بى تابى شان را مى دانى اما آب در دلت تکان نمى خورد. مى دانى که قرار نیست اینها دنیاى پس از حسین را ببینند. و ترتیب و توالى رفتن هم مثل همه ظرائف دیگر، پیش از این در لوح محفوظ رقم خورده است.لوحى که پیش چشم توست.اصلا اگر بنا بر فدیه کردن نبود، غرض از زادن چه بود؟
اینهمه سال ، پاى دو گل نشسته اى تا به محبوبت هدیه اش کنى . همه آن رنجها براى امروز سپرى شده است و حالا مگر مى شود که نشود.در مدینه هم وقتى قصد حسین از سفر، به گوش تو رسید، این دو در شهر نبودند،...
اما معطلشان نشدى.... مى دانستى که هر کجا باشند، نهم محرم، جایشان در کربلاست!
بى درنگ از عبداالله خداحافظى کردى و به خانه حسین درآمدى.
بهانه زیستن پدید آمده بود،
و یک لحظه بیشتر با حسین زیستن غنیمت بود.هر دو وقتى در منزلى بین راه ، به کاروان رسیدند و تو را از دیدارشان متعجب ندیدند، شگفت زده شدند. گمان مى کردند که تو را ناگهان غافلگیر خواهند کرد و بهت و حیرتت را بر خواهند انگیخت...
اما وقتى در نگاه وتبسم تو جز آرامش نیافتند، با تعجب پرسیدند:مگر از آمدن ما خبر داشتید؟ و تو گفتى :
شما براى همین روزها به دنیا آمده بودید. مگر مى شد امام من جایى باشد عون و محمد من جاى دیگر؟
این روزها باید جاده همه عشقهاى من به یک نقطه منتهى شود. بدون شما دوپاره تن این ماجرا چگونه ممکن مى شد
اکنون هر دو بغض کرده و لب برچیده آمده اند که :مادر! امام رخصت میدان نمى دهد. کارى بکن. تو مى گویى : عزیزان ! پاى مرا به میان نکشید.
محمد مى گوید:چرا مادر؟ تو خواهر امامى ! عزیزترین محبوب اویى.
و تو مى گویى : به همین دلیل نباید پاى مرا به میان کشید. نمى خواهم امام گمان کند که من شما را راهى میدان کرده ام . نمى خواهم امام گمان کند که من دارم عزیزانم را فدایش مى کنم . گمان کند که من بیشتر از شما شائقم به این ماجرا.
گمان کند... چه مى گویم . او اما م است ، در وادى معرفت او گمان راه ندارد. او چون آینه همه دلها را مى بیند و همه نیتها را مى خواند.
اما...اما من اینگونه دلخوشترم . این دلخوشى را از مادرتان دریغ نکنید.
عون مى گوید: امر، امر شماست مادر! اما اگر چاره اى جز این نباشد چه ؟ ما همه تلاشمان را کردیم . پیداست که امام نمى خواهد شما را داغدار ببیند.
اندوه شما را تاب نمى آورند. این را آشکارا از نگاهشان مى شود فهمید.
محمد مى گوید: ماندن بیش از این قابل تحمل نیست مادر! دست ما و دامنت!
تو چشم به آسمان مى دوزى...
#ادامه_دارد.......
🆔 @yekjore_marefat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱ویژه #استوری
▪️موکب شانردهم: اهمیت حق مردم و پرداخت بدهی
🔖 #روزشمار_اربعین ؛ ۴روز تا اربعین حسینی
📽 #تصویری
☑️ @yekjore_marefat
#دو_خط_روضه 💔
بنا نبودڪه عاشقڪنیمحلندهی...
زِ ڪم محلے معشوق زار باید زد...
#اربعین
👉 @yekjore_marefat
♡••
بـو؎ِبِـھشـتْمیـوزَداَزڪَربَـلآ؎ِتـُـو
اِ؎صَـدهِزآرجـٰانگِرآمـۍفَـدآ؎ِتُــو...
#شب_جمعه
༻@yekjore_marefat
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید آوینی:
ما همۀ افقهای معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم!
ما در رکاب امام حسین جنگیدیم!
ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم!....
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@yekjore_marefat
به وقت دلتنگی 💔
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💚 @yekjore_marefat
♡••
دلبــران دل مۍبــرند
اما تُــو جـانــمـ مۍبــرے...
༻@yekjore_marefat
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
📚#افتاب_در_حجاب
♥️#قسمت15
تو چشم به آسمان مى دوزى...
قامت دو نوجوانت را دوره مى کنى و مى گویى :رمز این کار را به شما مى گویم تا ببینم خودتان چه مى کنید.
عون و محمد هر دو با تعجب مى پرسند:رمز؟!و تو مى گویى : آرى، قفل رضایت امام به رمز این کلام ،گشوده مى شود. بروید، بروید و امام را به مادرش فاطمه زهرا
قسم بدهید. همین... به مقصود مى رسید...اما...
هر دو با هم مى گویند:
اما چه مادربغضت را فرو مى خورى و مى گویى : غبطه مى خورم به حالتان . در آن سوى هستى ، جاى مرا پیش حسین خالى کنید.... و از خداى حسین ، آمدن و پیوستنم را
بخواهید.هر دو نگاهشان را به حلقه اشک چشمهاى تو مى دوزند و پاهایشان سست مى شود براى رفتن...
مادرانه تشر مى زنى :بروید دیگر، چرا ایستاده اید؟!چند قدمى که مى روند، صدا مى زنى:راستى! و سرهاى هر دو بر مى گردد.سعى مى کنى محکم و آمرانه سخن بگویى:همین وداعمان باشد. برنگردید براى وداع با من ، پیش چشم حسین.و بر مى گردى...
و خودت را به درون خیمه مى اندازى و تازه نفس اجازه مى یابد براى رها شدن و بغض مجال پیدا مى کند براى ترکیدن و اشک راه مى گشاید براى آمدن.چقدر به گریه مى گذرد؟
از کجا بدانى ؟فقط وقتى طنین فریاد عون به رجز در میدان مپیچید،...
به خودت مى آیى و مى فهمى که کلام رمز، کار خودش را کرده است و پروانه شهادت از سوى امام صادر شده است.
شاید این اولین بار باشد که صداى فریاد عون را مى شنوى... از آنجا که همیشه با تو و دیگران ، آرام و به مهر سخن مى گفته.... نمى توانستى تصور کنى که ذخیره و ظرفیتى از فریاد هم در حنجره داشته باشد. فریادش ، دل تو را که از خودى و مادرى، مى لرزاند، چه رسد به دشمن که پیش روى او ایستاده است:
آهاى دشمن ! اگر مرا نمى شناسید، بشناسید! این منم فرزند جعفر طیار، شهید صادقى که بر تارك بهشت مى درخشید و با بالهاى سبزش در فردوس پرواز مى کند. و در روز حشر چه افتخارى برتر از این ؟!ذوق مى کنى از اینهمه استوارى و صلابت و این اشک که مى خواهد از پشت پلکها سر ریز شود، اشک شوق است....
اما اشک و شیون و آه ، همان چیزهایى هستند که در این لحظات نباید خودى نشان دهند. حتى بنا ندارى پا را از خیمه بیرون بگذارى . آن هنگام که بر تل پشت خیمه ها مى رفتى و حسین و میدان را نظاره مى کردى ، فرزند تو در میدان نبود.اکنون از خیمه درآمدن و در پیش چشم حسین ظاهر شدن یعنى به رخ کشیدن این دو هدیه کوچک.
و این دو گل نورسته چه قابل دارد پیش پاى حسین!اگر همه جوانان عالم از آن تو بود، همه را فداى یک نگاه حسین مى کردى و عذر مى خواستى .
اکنون شرم از این دو هدیه کوچک، کافیست تا تلاقى نگاه تو را با حسین پرهیز دهد...
#ادامه_دارد......
🆔 @yekjore_marefat
💠 دعوت به نماز
✍شخصی با نمازی می گفت : «علت علاقه و اشتیاق بنده به #نماز این است که مادرم برای #نماز_صبح با آوردن گل یاس کنار صورتم بیدارم میکرد.»
بیدار ماندن تا دیروقت برای دیدن تلویزیون و حضور در فضای مجازی، لذت خواب، و شرایط جسمی نوجوان بیدار شدن برای نماز صبح را سخت میکند. بیدار کردن با نهایت محبت و صبر و نوازش صدا زدن زیبا و روشن کردن محیط با آوردن خوراکی های دوست داشتنی کنار رختخواب او، بیدار شدن را برای نوجوان آسانتر میکند.
📚 استاد علینقیفقیهی ، شیوههای ترغیب و جذب به نماز، صفحه ۱۳۷
💽 @yekjore_marefat 💽
#در_محضر_معصومین
🔰حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف:
✍وَالعاقَبَةُ لِجَمِیل صُنع اللهِ سُبحانَهُ تَکُونُ حَمِیدَةُ لَهُم مَا اجتَنَبُوا المَنهیَّ؛
🔴شیعیان ما هنگامی به فرجام نیک و زیبای خداوند می رسند که از گناهانی که نهی شده اند، احتراز نمایند.
📚بحارالانوار ج۵۳، ص۱۷۷
#حدیث_روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱ویژه #استوری
▪️موکب هفدهم: پایداری در راه حق
🔖 #روزشمار_اربعین ؛ ۳روز تا اربعین حسینی
📽 #تصویری
☑️ @yekjore_marefat
HarJaKeMiramHarfeHarame[192kbps].mp3
12.11M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#میثممطیعے
<هٍرٌجْاُکْهٌّمّیِّرٍمّّحٍرِفََحْرّمْهْ...>ً
#توشھاربعیݩ
#تااربعیݩ3روز
👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
#دو_خط_روضه 💔
پياده محضِ تسلایِ قلبِ خواهرتان،
وظيفه بود بيایيم ببخش جاماندیم...
#اربعین
👉 @yekjore_marefat 📜