#تربیت_فرزند
مشارکت والدین در پیشرفت تحصیلی کودکان
عامل پیشرفت تحصیلی کودکان وضعیت اجتماعی و اقتصادی بالا و یا شهرت مدرسه نیست.
یکی از عوامل مهم در پیشرفت تحصیلی، میزان تشویق کودک به آموختن از سوی والدین و مشارکت آنها در فرایند تحصیل است.
@yekjore_marefat
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچههای عزیز من ، شما آن نسلی هستید که ان شاءالله این کشور را به اوج خواهید رساند
#رهبرانه
@yekjore_marefat
🌹#با_شهدا_گم_نمی_شویم|شهید امیر لطفی
✍️ پابوس مادر
▫️خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذرهای از او دلخور و ناراحت میشدم به هر طریقی دلم رو به دست میآورد، حتی پشت پاهامو میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست بره اداره میومد و پای منو میبوسید. یک بار خواهرش این اتفاق رو دید و به مـن اشـاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟
گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب میزنم یک وقت خجالت نکشه.
💠 @yekjore_marefat
♡••
زندگۍ، فهمـ نفھمیدنهاست
آسمان،نور،خدا،عشق،سعادت
با مـــــــاست...
در نبندیمـ بھ نــــــوࢪ!
در نبندیمـ بھ آرامش پرمهرِنسیمـ
زندگۍرسمـ پذیرایۍاز تقدیࢪ است
وزن خوشبختۍ من،
وزن رضایتمندےست..!
#سهرابسپهرے
༻@yekjore_marefat ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
نظرازتُــوبرنگیرمـ،همہعُمـرتا بمیـرمـ
ڪہتُــودردلمـنشستۍوسرِمقامـدارے...
༻@yekjore_marefat ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
📚#افتاب_در_حجاب
♥️#قسمت53
سکوت مى کنى و آرام مى گیرى....
اما گریه و ضجه و غلغله ، لحظه به لحظه شدیدتر مى شود... آنچنانکه بیم اعتراض و عصیان و قیاممى رود.
نگرانى و اضطراب در وجود ماموران و دژخیمان، بدل به استیصال مى شود... و نگاهها، دستها و گامهایشان را بى هدف به هر سو مى کشاند.راهى باید جست که آتش کلام تو، کوفه را مشتعل نکند و بنیان حکومت را به مخاطره نیفکند.
تنها راه، کوچاندن هر چه زودتر کاروان به سمت دارالاماره است.
سربازان و دژخیمان ، مردم را از کاروان جدا مى کنند... و با هر چه در دست دارند، از نیزه و شمشیر تا شلاق و تازیانه ، کاروان را به سمت دارالاماره پیش مى رانند....
ازدحام جمعیت ، عبور کاروان را مشکل مى کند، چند مامورى که پیش روى کاروان قرار گرفته اند، ناگهان تازیانه ها را مى کشند و دور سر مى چرخانند...
تا سریعتر راه را باز کنند... و کاروان را به دارالاماره برسانند.
گردش ناگهانى تازیانه ها مردم را وحشتزده عقب مى کشد و بر روى هم مى اندازد.... اما راه کاروان باز مى شود.
شتر ها به اشاره ماموران به حرکت درمى آیند و علم ها و پرچم ها و نیزه هاى حامل سرها دوباره افراشته مى شوند.تو و ... ناگهان چشمت به چهره چون ماه برادر مى افتد... که بر فراز نیزه، طلوع ... نه ... غروب کرده است .
خون سر، پیشانى و محاسن سپیدش را پوشانده است... و موهاى سرخ فامش در تبانى میان تکانهاى نیزه و نسیم ، به دست باد افتاده است.
تو سرت سلامت باشد و سر معشوقت حسین ، شکافته و خون آغشته ؟!این در قاموس عشق نمى گنجد. این را دل دریایى تو بر نمى تابد.
این با دعوى دوست داشتن منافات دارد، این با اصول محبت ، سر سازگارى ندارد.
آرى ... اما... آرامتر زینب ! تو را به خدا آرامتر.اینسان که تو بى خویش ،سربرکجاوه مى کوبى ، ستونهاىعرش به لرزه مى افتد.
تو را به خدا کمى آرامتر. رسالت کاروانى به سنگینى پیام حسین بر دوش توست.
نگاه کن !
خون را نگاه کن که چگونه از لابه لاى موهایت مى گذرد، چگونه از زیر مقنعه ات عبور مى کند و چگونه از ستون کجاوه فرو مى چکد!مرثیه اى که به همراه اشک ، بى اختیار از درونت مى جوشد و بر زبانت جارى مى شود،...
آتشى تازه در خرمن نیم سوخته کاروان مى اندازد."یاهلالا لما استتم کمالا ما توهمت یاشقیق فؤ ادى غاله خسفه فابدى غروبا کان هذا مقدرا مکتوبا اى هلال ! اى ماه نو! که درست به هنگامه بدر و کمال ، چهره اش را خسوف گرفت و درچار غروب شد.
هرگز گمان نمى بردم اى پاره دلم که این باشد سرنوشت مقدر مکتوب...'''
چه مى کنى تور را این کاروان دلشکسته ، زینب !؟دختران و زنان کاروان که تا کنون همه بغضهایشان را فرو خورده بودند، اکنون رها مى کنند و بر بال ضجه هایشان به آسمان مى فرستند.همه اشکهایشان را که به سختى در پشت سد چشمها، نگاه داشته بودند،
اکنون در بستر صورتها رها مى کنند و به خاك مى فرستند. و همه زخمهاى روحشان را که از چشم مردم پوشانده بودند، اکنون به نشتر مرثیه سوزناك تو مى گشایند و خون دلشان را به آسمان مى پاشند.مردم ، وحشت مى کنند از این هول و ولا و ولوله ناگهانى،...
و ماموران در مى مانند که چه باید بکنند...
و ماءموران در مى مانند که چه باید بکنند... با این چهره هاى پنهان و گریان، با این کجاوه هاى لرزان و با این صیحه هاى ناگهان... سجاد، مرکبش را به تو نزدیکتر مى سازد و آرام در گوشت زمزمه مى کند: _بس است عمه جان! شما بحمدالله عالمه غیرمتعلمه اید و استاد کلاس ندیده. خدا شما را به علم لدنى و تفهیم الهى پرورده است.
و تو با جان و دل به فرمان امام زمانت ، سر مى سپرى ، سکوت مى کنى و آرام مى گیرى.
اما نه ، این صحنه را دیگر نمى توانى تحمل کنى.زنى از بام خانه مجلل خود، سر بر آورده است ، و به سر بر نیزه حسین ، اهانت مى کند،... زباله مى پاشد و ناسزا مى گوید.زن را مى شناسى ، ام هجام از بازماندگان خبیث خوارج است.
دلت مى شکند،...
دلت به سختى از این اهانت مى شکند، آنچنانکه سر به آسمان بلند مى کنى و از اعماق جگر فریاد مى کشى :_خدایا! خانه را بر سر این زن خراب کن!
هنوز کلام تو به پایان نرسیده،...
ناگهان انگار زلزله اى فقط در همان خانه واقع مى شود، ارکان ساختمان فرو مى ریزد و زن را به درون خویش مى بلعد.
#ادامه_دارد...
🆔 @yekjore_marefat
🔺 کلامی از علما
⭕️ آیتالله مجتهدی
❓چگونه بر کلام خود مراقبت کنیم؟
#کلام_علما
#در_محضر_معصومین
🔰مام سجاد علیه السلام فرمودند:
✍اَلدُّنیا سِنَةٌ وَ الآخِرةٌ یَقظَةٌ وَ نَحنُ بَینَهُما اَضغاثُ اَحلامٍ.
🔴دنیا خواب است و آخرت بیداری، و ما میان این دو، در خوابهای آشفتهایم.
📚مجموعه ورّام، ج ۲، ص۲۴
#حدیث_روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم رو ذخیره کن و هر وقت ناامید و خسته شدی ببین!
@yekjore_marefat