°____________________________°
__________________________________
اولین بار در یک مهمانی فامیلی بودیم. با چادرهای یکشکل رنگی صاحبخانه نشستهبودیم و میوه میخوردیم. دخترعمو وقتی شنید در حوزه قبول شدهام، دست از میوه پوست کردن کشید.
- خب ینی اونجا چیکار میکنید؟ خانم جلسهای میشید؟
یادم نیست توانستم توضیح بدهم یا نه، ولی یادم هست داشتم همه طلبههایی که میشناختم را مرور میکردم و نمیفهمیدم چرا دخترعمو این فکر را میکند.
دفعه دوم در بیمارستان اتفاق افتاد. بستری بودم، همانجا که همه عین همند و معلوم نیست کی چه کاره است. مخصوصا با آن لباسهای یکشکل صورتی... حالم خوش نبود و پرستار خواست حواسم را پرت کند.
- ای بابا اشکالی نداره که... اصن بگو ببینم چی میخونی؟
اشکم را پاک کردم و با شک و تردید جواب دادم.
- طلبهام.
تازه ترم اولم بود و شک داشتم لایق این اسم هستم یا نه؛ زشت نباشد اسم طلبه روی من بگذارند؟ اما وقتی قیافه پرستار را دیدم، فکر خودم را یادم رفت.
دفعه سوم در یک باشگاه بود. آنجا هم معلوم نیست کی چه کاره است. محیط زنانه است و همه فقط در کسوت ورزشکار و همین! بعد از یک سانس کامل بگو و بخند و شوخی با سه تا دختر دبیرستانی، دم رفتن یکیشان همان سوال را کرد.
- شما رشته تون چیه؟
این بار چند ترمی گذشتهبود. با اطمینان بیشتری جواب دادم، با یک لبخند گرم.
- طلبهام.
دختر از پرستار بیشتر تعجب کرد. یک طوری با چشمهای چهارتا شده گفت:" واااقعااا؟" و وقتی دید متحیر نگاهش میکنم، توضیح داد:" اصلا فکر نمیکردم طلبهها اینطوری باشن... " ناخودآگاه خواستم دست بکشم ببینم نکند شاخی چیزی دارم؟ خندیدم و پرسیدم:" مگه باید چهطوری میبودم؟ شاخدار مثلا؟" دخترک خجالت کشید و خندید.
- نهههه... منظورم اینه که فکر میکردم...
آخرین بار هم در پیادهروی اربعین بود. دخترخانمی از روی نشان کاروان فهمیدهبود از جامعهالزهرا میآیم و آمد سراغم. کلی درباره حوزه پرسید و اینکه اگر برود حوزه چه درسهایی میخواند؟ چهکار میکند؟ چی میشود؟ سختگیر نمیشود؟ خشک نمیشود؟
آنجا هم درباره حوزه و جامعه و خیسی و خشکی توضیح دادم و شمارهاش را گرفتم و او هم تشکر کرد و رفت. ولی باز فکرم پیشش ماند.
این بار آخر نبود. در این چندسال بارها در همچین موقعیتی افتادهام که از تصور طرف مقابلم از حوزه متعجب شوم.
قبل از این که وارد حوزه بشوم هم از این چیزها دیدهبودم.
ولی این چهارسال آنقدر تکرار شد، که احساس کردم بهتر است یکجایی، مستقیم و عینی از حوزه و حوزوی بودن خودم بعنوان یک خانم بنویسم.
مخصوصا برای آنهایی که میخواهند انتخاب رشته کنند.
طولانی شد، نه؟
همین.
__________________________________
________________________
° °
🌱@yekkhanometalabe
💠
💠
دوران راهنمایی عاشق برنامه چیستا بودم. عصرها یک کاسه خرما میگذاشتم کنارم و میخوردم و دکتر عبدالعالی و آزمایشهای باحالش را میدیدم.
حتی با اینترنت دایال آپ و آن ویندوز ایکسپی سختجان، سایت برنامه را هم دنبال میکردم! (ناگفته نماند بعد برنامه از کلاسهای علوم خودمان بدم میآمد 😄)
یکی از #چالش های سختم در دوران دبیرستان، تماشای چیستا بود. قصدم برای ورود به حوزه جدی جدی بود، برای همین هم رشته معارف را انتخاب کردهبودم، اما #چیستا بدجوری #قلقلک م میداد... با اینکه مطمئن بودم قرار است به حوزه بروم، اما طعمش زیر زبانم میماند. چند ساعت و گاهی چند روز بعد از تماشای برنامه، طول میکشید تا به تنظیمات کاربر برگردم!
💠
💠
🌱@yekkhanometalabe
💠💠
بسم الله
خیلیها میپرسند چرا طلبه شدی؟ چیشد که این تصمیم را گرفتی؟
نه از من، از هرکسی که طلبه شده حداقل یک بار این سوال را پرسیدهاند.
سوال خوبی هم هست. دلیل تصمیمات مهم، مهم است.
من فکر میکنم اولینها و پررنگترینها در این تصمیم خیلی موثرند، اولین طلبههایی که میبینی و بعد پررنگترین خاطراتی که از طلبهها داری. که این دومی میتواند احیانا اولی را بشورد و ببرد...
اولین طلبهای که شما شناختید کی بوده؟
پررنگترین طلبه زندگیتان چطور؟
دوست داشتید اینجا نظر هم بدهید، نداشتید هم عیبی ندارد😄
https://harfeto.timefriend.net/16818811499078
💠💠
🔸تجربیات یک طلبه جامعهالزهرا(س) از زندگی طلبگی؛ مستقیم، جزئی و از نزدیک🌱
🌱@yekkhanometalabe
💠
💠
#اولین طلبهای که شناختمش، بابا بود. البته اولها فقط بابا بود؛ بزرگتر که شدم فهمیدم بابایم طلبه هم هست و هر بابایی طلبه نیست!
ولی خب بههرحال بابا اولین تصویر ذهنی من از طلبه جماعت را درست کرد.
طلبگی بابا برای من کم سن و سال، لباسش بود که همهجا - حتی عروسی- میپوشید، عمامه پیچیدنهای خانوادگی، سه تا قفسه کتاب سخت و پیچیده، ساعتهای مطالعه و نوشتن، و تبلیغ رفتنهای محرم و صفر. و البته کمی که بزرگتر شدم، نگاههای کنجکاوی که در سفرهایمان به شهرستان و خانه مادربزرگ نصیبم میشد.
بابای طلبه داشتن خوب بود؛ چون هیچوقت دست یا صدایش روی ما بلند نمیشد، تحقیقهای مدرسه را از روی کتابهایش مینوشتم، همه سوالهایم را جواب میداد، خودش برایمان کامپیوتر خرید و یادمان میداد، کنارش که راه میرفتی با آن عبا و قبایی که باد بهشان میزد از همه باباها متفاوت بود، و هر جا میرفتیم همه به «حاجآقا» احترام میگذاشتند و ازم میپرسیدند: تو دختر حاجآقایی؟
...
👇👇👇
|¦ یه خانوم طلبه ¦|
💠 💠 #اولین طلبهای که شناختمش، بابا بود. البته اولها فقط بابا بود؛ بزرگتر که شدم فهمیدم بابایم طلب
👆👆👆
... اما گاهی اوقات هم خیلی خوش نمیگذشت؛ مثل تابستانهایی که شبهای گرم قم را تنها میگذراندیم و بابا تبلیغ بود، یا وقتی خانمهای غریبه بهم گیر سه پیچ میدادند که بابایت مجبورت میکند چادر سر کنی، یا آن وقتی که از بعضی سفرها و جاهای تفریحی محروم بودیم، یا بعضی آدمهای خیلی متفاوتی که سالی دوبار - عید و تابستان- توی راهآهن تهران چپچپ نگاهمان میکردند.
طلبگی بابا دنیایی از خاطرات برایم داشته. این یعنی لحظههای انتخاب، حتما عطر و بوی این اولین خاطرات در فضای ذهنم میپیچیده. فکر میکنم طلبگی من عطر بابا دارد!
پ. ن: عکس تزئینی است. 😄
#چیشدکهرفتمحوزه
🔸تجربیات یک طلبه جامعهالزهرا(س) از زندگی طلبگی؛ مستقیم، جزئی و از نزدیک🌱
🔸اینجا حرفاتون رو بگید و نظر بدید:
https://harfeto.timefriend.net/16818811499078
🌱@yekkhanometalabe
بسم الله.
خیلیهامون شهید محمد بروجردی رو با عکسش روی کتاب معروف مسیح کردستان از کتابخونه باباها به خاطر داریم. بعضیهامون احیانا کتابش رو هم خوندیم و یکی دوتا خاطره هم ازش یادمونه؛ مخصوصا اونی که شهید بهخاطر قیافه اروپاییش مامور فرودگاه رو سرکار میذاره!
کیه که نگه کتاب همیشه لطفش از فیلم بیشتره، اما خب فیلم هم طعم خاص خودشو داره!
💠گفتم که بگم امروز سینماها تخفیف هفتاددرصدی برای خرید بلیت فیلم سینمایی "غریب" گذاشتن. بهونهای که بریم و با شخصیت این شهید عزیز بیشتر آشنا بشیم. بلکه یه چیزی بیشتر از موهای بورش یادمون بمونه! 😄
بلیت رو از اینجا میتونید بخرید :
https://cinematicket.org/movie/detail/5863
کد تخفیف : gharib-fetr ( حتما همه حروف، حروف کوچیک باشه)
*فکرکنم فقط امروز کار میکنه اما امروز میتونید برای روزای بعد هم بخرید.
#غریب
#شهید_بروجردی
#مسیح_کردستان
🔸تجربیات یک طلبه جامعهالزهرا(س) از زندگی طلبگی؛ مستقیم، جزئی و از نزدیک🌱
🌱@yekkhanometalabe
چند روزه تو فکرم که کتابی نوشتن اینجا بهتره یا محاوره؟
شما بگید: با متن کتابی بیشتر ارتباط میگیرید یا محاوره؟
🔸اینجا حرفاتون رو بگید و نظر بدید:
https://harfeto.timefriend.net/16818811499078
#نظرسنجی
🔸تجربیات یک طلبه جامعهالزهرا(س) از زندگی طلبگی؛ مستقیم، جزئی و از نزدیک🌱
🌱@yekkhanometalabe
💠
💠
سلام و رحمت به مهمونای جدیدمون
خوش اومدید.🌺
پ. ن: اینجا مزارشهدای گمنام جامعه ست. دوران دبیرستان بچهها برای اینکه به زیارت اول صبح اینجا برسن صبحگاه رو میپیچوندن. 🙄
#جامعهگردی
💠
💠
🔸تجربیات یک طلبه جامعهالزهرا(س) از زندگی طلبگی؛ مستقیم، جزئی و از نزدیک🌱
🌱@yekkhanometalabe
💠💠
اینجا درباره اولین طلبهای که دیدم میگفتم؛ ینی بابام.
خب اولاش خیلی تصوراتم محدود بود. ولی هرچی بزرگتر شدم و تعاملاتم با اطراف و کنارش با بابا بیشتر شد، جنبههای بیشتری از طلبگی برام روشن شد.
دغدغههای بابا رو که میدیدم، سطح علمیش، جنبههایی که توش فعالیت میکرد، مسائلی که اطرافیان براش به بابا مراجعه میکردن، رفتارها و برنامههای بابا، همش باعث شد یه تصویرِ... چی بگم که خوب باشه؟ یه تصویر پویا و فعال و پیشرفته از روحانیت برام ساخته بشه.
یه قشری که آگاه و اهل دانشه، با جامعه آشناست، دنبال حل دردهای جامعه ست، امیدواره و خلاصه هدفش پیشرفت دنیا و آخرت مردمه.
یه نمونهش این که هروقت میخواستم برای مدرسه و مسابقات تحقیقی انجام بدم، بابا با پیشنهاد دادن یه موضوع تو ذهنم جرقه یه مبحث علمی رو باز میکرد و با معرفی منبع، منو مینداخت تو فاز یاد گرفتن درباره اون مسئله. خیلی از دغدغههای امروزم از همینجا شروع شدن.
برعکس بعضیها که فکر میکنن طلبه یعنی صرفا سخنران اونم صرفا اخلاقی، یا فکر میکنن طلبه یعنی آدم کمسوادی که نتونسته بره دانشگاه، یا مثلا آدمی که خیلی منزوی و عجیب و غریبه...
👇👇👇👇
|¦ یه خانوم طلبه ¦|
💠💠 اینجا درباره اولین طلبهای که دیدم میگفتم؛ ینی بابام. خب اولاش خیلی تصوراتم محدود بود. ولی هرچی
👆👆👆
... بابا اتفاقا تنها کاری که خیلی دوست نداشت سخنرانی بود😂 یا درگیر تحصیل بود، یا تدریس، یا تحقیقات علمی. فازی که بعدا فهمیدم تنها فاز موجود در طلبگی نیست. 😄
از اون طرف خیلی خیلی خیلی اهل مطالعه بود، اونم تو زمینههای مختلف. تو کتابخونه بابا از کتابای دبیرستان تا دانشگاه پیدا میشد. خلاصه که بابا همیشه یه کتابی درحال مطالعه داشت و با تحصیلکردههای هر رشتهای حرفش میگرفت. هروقتم از هر موضوع داغ روز ازش سوال کردم از قبل مطلع بود. ینی یه زمان آرزوم شده بود یه چیزی بگم بابا خبرنداشته باشه🙄😕
و از اون طرف تر، درسته که بابا خیلی از مسائل شرعی که شاید مردم عادی رعایت نکنن رو مراقبت میکرد (مثلا همیشه مهمونیهامون زنونه مردونهست)؛ اما یه آدم عادی بود که تفریح و شوخی و معاشرتش با اقوام سرجاش بود. (همون قضیه شاخ داشتن و نداشتن😄) خیلی هم رابطه خوبی با فامیل داشت. مخصوصا کارتون علاقه مشترکش با ماست😂 (هنوزم با هم مینشینیم پاندای کونگفو کار تماشا میکنیم 🙄)
البته همه اینایی که گفتم هنوزم هست. ولی خب از اون روزا به عنوان #اولین طلبه زندگیم، #تصویر_طلبه رو تو ذهن من شکل داده...
باز زیاد شد نه؟
پ. ن: تصویر تزئینی و متعلق به #شیخ_لطیف کاظمی ست. 😄
پ. ن٢: شیخ لطیف از اون فازها داره که بعدا باهاش آشنا شدم.
#چیشدکهرفتمحوزه
💠💠
🔸تجربیات یک طلبه جامعهالزهرا(س) از زندگی طلبگی؛ مستقیم، جزئی و از نزدیک🌱
🌱@yekkhanometalabe