خدایا یه دلیل منطقی برای خوابیدن به من بده
هرچی به مغزم میگم خستمه قبول نمیکنه
هیچ وقت فکرشو نمیکردم روزی برسه که دلم بخواد عید خونه باشم تو اتاقم و جزوههامو کامل کنم و کتاب بخونم
تو یه ادم بالغی ولی نمیتونی تو تصمیمات مهم زندگیت نظر خودتو اعمال کنی و این خیلی ناراحت کنندست
گاهی وقتا فکر میکنم به هیچ جا تعلق ندارم فقط از رو یه سری عادت اجتماعی تو جمعهای مختلف حضور پیدا میکنم
خدایا خودت این تعطیلاتو برا من به خیر بگذرون اینهمه فشار برای یه انسان زیاده
من از همین الان دارم دق میکنم
یک نفر تو کل عالم امکان نباید باشه که منو بفهمه و دردامو درک کنه؟ کاری جز مسخره بلد نیستین؟