#از_او_بگوئیم
خسته شده بودم از خیره بودن به بیرون و دیدن آن همه ماشین!
🛣آن همه خطوط ممتد و مقطع!
اما لحظه ای به خود آمدم و پایان راه را تصور کردم!
شوق دیدار عزیزانم بعد از مدت ها، از خستگی رهایم می کرد!
اما این مسیر طولانی و ذهن فراموش کار، دوباره خسته ام می کرد!
کی قرار است لذت فراموش شده دیدارت نصیب مان شود مولا جان؟!
@yousefezahra
#از_او_بگوئیم
💠می گویند تازگی ها امام زمان برای شیخ مفید نامه داده اند.
🔆 این که خبر تازه ای نیست! مدّت هاست از این قضیه گذشته.
💠نه، آن نامه اوّلی را نمی گویم؛ نامه ی جدیدی آمده.
🔆 واقعا؟
💠نامه جدید به املای امام و خط یکی از افراد مورد اعتمادشان بوده. به شیخ گفته اند اصل نامه را به کسی نشان نده، اما از روی آن بنویس و به دوستان و شیعیان مخلص بده.
🔆کاش می شد ما هم نامه را ببینیم.
💠 شیخ رونوشتش را فرستاده تا بخوانیم:
🌈"... بدانید که چیزی از احوال و روزگارتان بر ما پوشیده نمی ماند.
نه اینکه ندانیم بعضی ها پایشان لغزیده و عهدشکنی هایی کرده اند؛ نه!
⚡️خیال نکنید ما شما را به حال خودتان رها کرده ایم و یادمان رفته به شما توجه کنیم.
اگر اینطور بود که حال و روزتان خیلی سخت تر میشد، دشمنانتان شما را خرد و لگدمال میکردند!
پس تقوا پیشه کنید و پشتیبان ما باشید."
📚 احتجاج طبرسی، جلد2، ص497.
@yousefezzhra
﷽
#از_او_بگوئیم
🧔🏻پدر و مادرهایی را خوب مینامیم که در هیچ شرایطی دست از تربیت فرزندشان نمیکشند؛ وقتی چیزی برای رشدش لازم است و کودک کوچک زیر بارش نمیرود، آنها هزار و یک ترفند به کار میبرند تا فرزند دلبندشان خوب رشد کند و تربیت شود.
بداخلاقیها و داد و هوارها، هیچ وقت پدر و مادرهای خوب را از میدان به در نمیکند اتفاقا مصممتر میشوند برای یافتن یک راه حل جدید!
⁉️باورت میشود پدر این عالم که از مادر هم دلسوزتر است، دست از تربیت تو برداشته باشد؟!!
چند بار داد و هوار کردهای، فرار کردهای و دست از دستش کشیدهای ؟ به گمانم حداقل به تعداد همان بارها غصهات را خورده، دست به سرت کشیده، نگران ایستاده و در فکر راهی دیگر است، تا ببیند به کدام ترفند به راه میآیی؟؟
💭امام زمانت را باور کن!🌱
﷽
#از_او_بگوئیم
قسمت اول:
😞به تازگی عزیزی را از دست داده بودم. مشکلات، زندگی را بسیار سخت کرده بود و کار کردن تا دیر وقت نیز نتوانسته بود احتیاجات روزمره ی خانواده ام را بر طرف کند.
🏚داشتم از در خانه بیرون می آمدم که دختر کوچکم بهانه ی خرید یک خوارکی را گرفت...
💳توضیح این که الان آخر ماه است و پول هزینه های این چنینی را ندارم، فایده ای نداشت. به ناچار قول دادم که موقع برگشت از سر کار برایت می خرم.
پیش خودم حساب کردم که اگر پیاده برگردم، میشه با پول کرایه ماشینم یه چیز کوچک براش بخرم.
😶در طول مسیر با خودم فکر می کردم که خدایا در این مدت، چه کاری باید انجام می دادم که ندادم؟ چرا هر روز زندگی برایم سخت تر می شود.
🚍از پشت سرم ماشینی بوق زد و مرا که غرق در فکر بودم تکان داد.نا خود آگاه برگشتم، راننده از من آدرسی پرسید، جوابش را دادم. اضافه کرد اگر شما هم مسیرتان می خورد سوار شوید.
ادامه دارد...
🌹🕊🌹
🕊🌹🕊
🌹🕊
﷽
#از_او_بگوئیم
قسمت دوم:
❗️❗️مسیرمان یکی بود. اول خواستم تعارف کنم ولی وقتی یاد مسیر طولانی افتادم، سوار ماشین شدم صندلی عقب ماشین پر از جعبه ها و کارتن های بسته بندی شده بود.
⚡️راننده شروع به صحبت کرد و توضیح داد که نزدیک نیمه ی شعبان است و این وسایل را برای جشن می برد در طول راه در مورد محبت امام زمان علیه السّلام نسبت به شیعیانشان، چند جمله ای صحبت کرد و کارت دعوت جشن را به من داد و ادامه داد که نزدیک جشن ها و مناسبات خاص که می شود، من در طول مسیرم افرادی را سوار ماشین کرده و آن ها را به جشن ها و مراسم دعوت می کنم.
😭بغض اجازه نمی داد که جوابش را بدهم. وقتی به مقصد رسیدیم از داخل کارتن یک بسته خوراکی بیرون آورد که معلوم بود برای جشن بسته بندی شده.
بسته را به من داد و گفت این هم برای شما. امیدوارم که در جشن همدیگر را ببینیم. وقتی از ماشین پیاده شدم هنوزگیج بودم. یک دفعه جواب سوالم به ذهنم رسید.
🙏🏻در طول این چند سال، هر کاری کرده بودم به جز توسل به ائمه علیهم السّلام و و کمک خواستن از آن ها. شروع کردم به صحبت با امام زمان علیه السّلام و از ایشان خواهش کردم که کمکم کنند تا جلوی بچه هایم شرمنده نشوم.
🗣به کار آن راننده فکر کردم، شاید هیچ وقت نفهمد که وسیله ی معرفی امام عصر علیه السّلام برای رفع گرفتاری من بوده.
ولی پیش خودم تصمیم گرفتم که من هم به شکرانه ی این توجه، مانند او برای دینم و امامم تبلیغ کنم...
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹✨یــــوســــف زهـــــرا (س)✨🌹
🌍https://t.me/joinchat/AAAAADvIvzjsjReiU_9L2Q
﷽
#از_او_بگوئیم
در زمان امام هادی علیه السلام شخصى خدمت آن حضرت از يکی از شهرهای دور، نامهای نوشت که:
" ... آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،
به هر حال چه کنم؟😔
حضرت در جواب ايشان نوشتند:
«إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك»
" لبت را حرکت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نيستيم. " ❤️
📚 (بحارالانوار/ج53/ص306)
چه قدر زیبا!...
همیشه کسی هست که بی مقدمه حرف های دلم را بشنود...
و تسکینی باشد بر زخم های قلبم...💔
برای دردهایم غصه می خورد...
انگار صدای مهربانش را می شنوم که می گوید:
✨«انّا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین لذکرکم...»✨
«ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و شما را از یاد نمی بریم...»
🔸او همیشه نزدیک است، هر چه قدر هم که دور باشد...
﷽
#از_او_بگوئیم
من به شما از خودتان مهربانترم!
امام صادق علیه السلام: وَ اللَّهِ إِنَّی أرحَمُ بِکُم مِن أنفُسِکُم
به خدا سوگند من نسبت به شما از خود شما مهربانترم.
الکنی و الالقاب، ج 1، ص 4
جنسِ محبّت امام با سایر محبتها متفاوت است. محبت امام محبتی است خالص و بیمنّت و بینهایت و محبتی است که نه به زبان که در دل و اعماق جانِ او نهفته است و به همین دلیل با همهی وجود و با جسم و جان با شیعیانش پیوند دارد.
یکی از نمونههای روشن این محبّت الهی در وجود شریف امام زمان این گونه در بیان حضرت توصیف شده است:
إِنَّهُ أٌنهی إِلیَّ ارتِیَابُ جَمَاعَهِ مِنکُم فِی الدَّینِ وَ مَا دَخَلَهُم مِنَ الشَّکِّ وَ الحَیرَه فِی وُلَاهِ أٌمرَهِم فَغَمَّنَا ذَلِکُ لِّا لَنَا وَ سَأونَا فِیکُم لَا فَینَا لِأَنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَلَا فَاقَهَ بِنَا إِلَی غَیرِه؛
به من رسیده است که گروهی از شما در دین به تردید افتادهاند و در دل آنها نسبت به اولیای امرشان شک و حیرت راه پیدا کرده است و این امر مایهی اندوه و باعث ناراحتی ما نسبت به شما و نه دربارهی خودمان گردید، زیرا که خداوند با ماست و با بودن او نیازی به دیگری نداریم.
📚غیبت طوسی، ص 285
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹✨یــــوســــف زهـــــرا (س)✨🌹
🌍 http://eitaa.com/joinchat/1998651393Cf34e69b927
﷽
#از_او_بگوئیم شماره
امام زمانت جواب سلامت را میدهد!
☀️روبروی ضریح نشستهام؛ مردی کنارم نشسته و چرت میزند. راستش وقتی میبینم که عدهای در حرم مطهر امام هشتم علیهالسّلام خوابند و یا چرت میزنند، دلم برایشان میسوزد. یکی باید به آنها بگوید که اینجا کجاست!
اینجا در کنار من و تو ملائک حضور دارند تا سلام ما را به اماممان برسانند. اینجا معنویتِ تمام است، نور است، محـلّ استجابت دعاست........!
🔆به مرد میگویم: دوست داری همین الان امام زمان علیهالسّلام و در همین نقطه به تو سلام کند؟ گل از گلش میشکفد و میگوید: معلومه که دوست دارم! میگویم: همه میدانیم که سلام مستحب است و جوابش واجب! سرۍ تکان میدهد و تأییدم میکند.
میگویم: پس بیا با هم یک زیارتی بخوانیم که در آن بیست و سه سلام به امام زمانمان بدهیم!
بیست و سه سلام!
مطــمئن باش سلامــمان بیپاسخ نیست. مهم این است که پاسخمان را میدهد؛ بشنویم یا نشنویم!
✳️به امام زمان بگوییم: میدانیم که از شدّت معصیت گوشهای ما سنگین شده و نمیتوانیم پاسخ ملکوتی شما را بشنویم، امّا امروز توفیق داشتهایم در این مکان روحانی به شما سلـــام بدهیم!
حسّ و حال مرد تغییر کرده، نمِ اشکی در گوشهی چشمش دویده و انگار منتظر است تا زیارت را بخوانیم.
🌨زیارت آل یاسین را از لابهلای مفاتیح پیدا میکنم و هر دو میخوانیم:
"سَلامٌ عَلَے آلِ يٰسٓ.. ألسَّلامُ عَلَيْكَ يَا دٰاعِيَ اللَّهِ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ ألسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللَّهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ ألسَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ ألسَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّ
﷽
#از_او_بگوئیم
❓ کسی هست که مهربونتر از، هر "پدر" و "مادر" دیگهای باشه؟
❓ کسی هست که بیشتر از یه همدم خوب، به فکرمون باشه؟
🔎 بله بله! اون فرد، "حضور داره" و در بین ماست.
فقط منتظره، تا بریم سراغش
🔹 بیا کاری کنیم...
این سبک زندگی رو تست کنیم
✅ زندگی با حجت خدا ~ امام زمان علیه السلام
💬 شاید فکر کنید برای این تحول، دیر شده، اما به هر حال، تحول ما می تونه آغاز یه "زندگی جدید" باشه!
🌍 بیاید از امروز به بعد، هر روز یک قدم بیشتر ایشون رو وارد زندگیمون کنیم تا، زندگیمون تغییر کنه...
با هر روشی که میتونیم....
عرض سلام به ایشان روزانه
دعا کردن برای سلامتی و فرجشان در قنوت نمازها ...
⚠️ به نظرم، ارزش امتحان کردنشو داره...
پس، بریم سراغش...
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
💭از همان روز اولی که دیدمش از رفتارش خوشم نیامد. وقتی سلام کردم، با بی اعتنایی سری تکان داد و حسی سرد را به من منتقل کرد. انگار جواب سلام دادن هم خرج داره؟ و دیگه ارتباط حسنه ای بین ما برقرار نشد که نشد."
"آشنایی دیرینه ما ریشه اش دقیقاً در همان لحظات اول برخورده، همون وقتی که در کلاس پیشدستی کرد به سلام و احوال پرسی، خودش رو با گرمی معرفی کرد. انگار با همان برخورد اولش قاپ ما رو دزدید و الان بیست ساله که از دوستی ما میگذره... "
⁉️حتما تو هم با این دو دسته از افراد برخورد داشته ای، و حتماً خاطره افرادی که با دریغ از یک سلام ناقابل تلخی درونشان را به ما منتقل می کنند، کاملا در ذهنت هست.
❗️❗️بنابراین خوب میدانی که سلام شروع ارتباطه و بسیار بسیار مهم؛ به قول لایف استایلی ها برخورد و مواجهه اول بسیار مهم است و اثرگذار!
❗️راستی آخرین بار کی با امامت روبرو شده ای؟! آیا - در مواجهه اول- سلام گرمی به او داده ای؟
حتی فکرش هم امیدوارکننده است؛ جوابی که امام به تک تک سلام های ما می دهند و گرمی جوابشان.
پس شروع کن؛ هر صبح و شام، وقت و بی وقت:
🌸 السلام علیک یا صاحب الزمان؛ ادرکنا
@yousefezahra
#از_او_بگوئیم
بوی گِز پرهایش به مشام میرسید. اگر کمی جلوتر میرفت بالهایش هم میسوخت! اما سر را به پایین چرخاند و با همان عجله برگشت.
غوغای جمعیتی که تمام بلندیها را سیاه کرده بودند و صورتشان مثل شاطرها قرمز شده بود همراه با دود و زبانههای آتش در دره موج میزد و از دامن کوه بالا میآمد.
آسمان گرفت.
- چه میکنی؟ این آتش است! برای چه این قدر میروی و میآیی؟
- با منقار آب میآورم و بر آتش میریزم.
- میخواهی با یک منقار آب، یک کوه آتش را خاموش کنی؟!!
چشمان خیس گنجشک برقی زد و گفت: میدانم این آب برای این آتش کم است؛ میخواهم برای نجات ابراهیم بیشترین کاری که در توان دارم انجام دهم.
🌹 امروز حضرت حجت بن الحسن علیه السلام، پسر ابراهیم خلیل است؛ بیاییم برای فرج او بیشترین کاری کا در توان داریم انجام دهیم...
@yousefezahra
#از_او_بگوئیم
بوی گِز پرهایش به مشام میرسید. اگر کمی جلوتر میرفت بالهایش هم میسوخت! اما سر را به پایین چرخاند و با همان عجله برگشت.
غوغای جمعیتی که تمام بلندیها را سیاه کرده بودند و صورتشان مثل شاطرها قرمز شده بود همراه با دود و زبانههای آتش در دره موج میزد و از دامن کوه بالا میآمد.
آسمان گرفت.
- چه میکنی؟ این آتش است! برای چه این قدر میروی و میآیی؟
- با منقار آب میآورم و بر آتش میریزم.
- میخواهی با یک منقار آب، یک کوه آتش را خاموش کنی؟!!
چشمان خیس گنجشک برقی زد و گفت: میدانم این آب برای این آتش کم است؛ میخواهم برای نجات ابراهیم بیشترین کاری که در توان دارم انجام دهم.
🌹 امروز حضرت حجت بن الحسن علیه السلام، پسر ابراهیم خلیل است؛ بیاییم برای فرج او بیشترین کاری کا در توان داریم انجام دهیم...
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
پسرک چوب خط را برداشت.
محکم بر دیوار می کشید
و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کرد
وگاهی لگدی به دیوار می کوبید
و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید
و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد.
😭باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست.
او می دانست یتیم است.
می دانست پناهش را از دست داده است.
همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد.
❗️❗️ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم.
من خودم، خودم را یتیم کردم،
ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم
تا شاید این روزها، که تلنگرش،
مرا از خواب بیدار کرد.
دیگر نمی خواهم،
نمی خواهم از پدرم دور باشم.
پدری که مرا می بیند...
و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است.
دیگر نمی خواهم خودم،
خودم را یتیم کرده باشم...
﷽
#از_او_بگوئیم
🔸مسعده از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: روزی نزد آن حضرت بودم که ناگاه پیرمردی بر آن حضرت وارد شد، درحالی که از شدت پیری از کمر خمیده شده و بر عصایش تکیه کرده بود.
🙋🏻♂️پیرمرد بر حضرت سلام کرد و حضرت پاسخ داد. سپس عرض کرد: ای فرزند رسول خدا دستت را بده تا آن را ببوسم، حضرت پذیرفتند و او دست حضرت را بوسیده و شروع به گریه نمود!.
🔹امام صادق علیه السلام سوال نمود: ای پیرمرد چه چیز باعث گریه تو شده است؟
پیرمرد پاسخ داد:
🔆فدای شما بشوم! اکنون حدود صد سال است که من در انتظار قیام کننده شما اهل بیت هستم، همواره با خود می گویم او در این ماه قیام خواهد نمود یا در این سال قیام خواهد نمود. دیگر سن و سالم زیاد شده، استخوان هایم نازک شده و اجل و مرگ خود را نزدیک می بینم، اما آنچه دوست دارم [یعنی فرج شما] را نمی بینم. شما اهل بیت را شهید و آواره می بینم و دشمنان شما را شاد و راحت می یابم، پس چگونه گریه نکنم؟!
🔸سخن که بدینجا رسید چشمان امام صادق علیه السلام نیز پر از اشک شد.
سپس آن حضرت فرمود: ای پیرمرد اگر زنده بمانی و قیام کننده ما را ببینی همراه ما در درجات بالا خواهی بود و اگر مرگ تو را دریابد، در روز قیامت با ما اهل بیت که ثقل رسول خدا هستیم همراه خواهی شد. همان ثقلی که آن حضرت فرمود: من در میان شما دو امانت بجا می گذارم، به آنها چنگ زده و متمسک شوید تا نجات یابید؛ قرآن و عترتم اهل بیتم.
🔹پیرمرد گفت: پس از شنیدن این خبر دیگر نگران امری نخواهم بود.
🔸حال سوال این است؛ آیا ما نیز این حال انتظار را که باعث دعای خیر امام صادق علیه السلام در مورد پیرمرد شد، در خود سراغ داریم!؟
📌اگر نه، برای بدست آوردن حال انتظار چه باید بکنیم؟
📚 کفایة الاثر، ص264
﷽
#از_او_بگوئیم
💠از وقتی که مسجد النبی ساخته شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موقع ایراد خطبه بر تنه ی درخت خرمایی که در مسجد باقی مانده بود تکیه می دادند، اما وقتی جمعیت زیاد شد، منبری از چوب با دو پله و یک عرشه ساخته شد.
در اولین جمعه ای که پیش آمد، رسول اکرم جمعیت را شکافتند و با پشت سر گذاشتن آن تنه ی نخل، به طرف منبر رهسپار شدند. همین که بر عرشه ی منبر قرار گرفتند، 👈یک باره صدای ناله ی تنه ی خشکیده همانند زنِ فرزند مرده بلند شد. با ناله ی تنه ی نخل، صدای جمعیت نیز به گریه و ناله برخاست.
🔺رسول خدا از منبر به زیر آمدند؛ تنه ی نخل را در بغل گرفتند و دست مبارک را بر آن کشیدند و فرمودند: "آرام باش". و او آرام شد. سپس به طرف منبر برگشته خطاب به مردم فرمودند:
👈ای مردم! این چوب خشک نسبت به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی محزون می گردد؛ ولی برخی از مردم، باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا از من دور گردند! اگر من او را در بغل نگرفته و بر آن دست نکشیده بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد.
⚜️آری، درخت خشک لحظه ای از پیامبر دور شد و صدا به ناله بلند کرد؛ با این که آن حضرت را می دید.
👈ما را چه شده است که امام زمان خویش را نمی بینیم و از او دوریم؛ امّا به زندگی عادی خویش سرگرم ایم؟ به یاد همه کس و همه چیز هستیم؛ جز امام زمانمان!
📚 بحارالأنوار، ج17، ص326
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
ناگهان خودرو خاموش شد؛ بنزین تمام شده بود، جز صبر، چارهای نبود. ساعتها گذشت تا بالاخره در آن جادهی متروک یک سواری توقف کند و بطری بنزینی که همراه داشت را به او بدهد؛
«یک بطری بنزین» آن قدر دوستیشان را استوار کرد که رفاقتی که بینشان پا گرفت، به آمد و شد خانوادگی منجر شد و دوستیشان سالیان سال ادامه یافت.
گاهی یک بطری بنزین، یک شوخی و یا حتی اتفاقی تلخ میتواند منشا دوستی و رفاقتهای پایدار باشد اما آن چه اهمیت بیشتری دارد نگه داشتن و ادامه دادن دوستیهاست.
عمریست که او رسم دوستی را به جا آورده و هوایمان را داشته. هیچ وقت در جادهی زندگی رهایمان نکرده.. هر جا صدایش کردیم پاسخ داده.... و در رفاقت از هیچ چیز دریغ نکرده!
او امام انیس و رفیق بوده و پدر مهربانی که فرزندانش را دستگیری کرده ...
اما...
ما در این دوستی چگونه بودهایم؟
بر دوستیمان استوار بودهایم؟
رفاقتمان را با او تازه کردهایم!
«مونسترین رفیق» چشم انتظار ماست!
﷽
#از_او_بگوئیم
امام موسی کاظم علیه السلام میفرمایند:
"وَ یظْهَرُ لَهُ کُنُوزُ الاَرْضِ."
"برای او گنجهای زمین هویدا خواهد شد."
در ژرفای این زمین خاکی گنجهایی است که برای هیچ کس ظاهر نشده است، گوشهای از آن را خداوند در دست قارون زمان حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام قرار داد تا او را امتحان کند، قرآن کریم میفرماید:
"آن قدر از گنجها به او [قارون] داده بودیم که حمل کلیدهایش برای گروهی از مردمان تنومند مشکل بود."
📔 سوره قصص، آیه 76
همهی ثروت او به خاطر سرکشیاش به زیر زمین رفت.
اما تمام آن گنجهای ظاهر نشده و این خزائن باز فرو رفته و همهی معادن، در روز خجستهی ظهور که زمین سفرهی دلش را برای آن امام کریم باز میکند، بیرون خواهد آمد و همهی اموال دنیا نزد آن پادشاه بخشش و جود، جمع خواهد شد.
و امام عصر به مردم میفرماید:
"بیایید این چیزهایی است که به خاطر آن قطع رحمها کرده، و خونهای محرّم را میریختید، و مرتکب محرّمات الهی میشدید."
پس آن قدر از آن اموال به مردم میبخشد که پیش از آن حضرت هیچ کس چنین بخششی نداشته است.
و چنان به تساوی تقسیم نماید که محتاجان بینیاز گردند، و کسی به دیگری برتری مالی نداشته باشد.
📚 ویژگیهای حضرت مهدی علیه السلام: نگاهی گذرا به کتاب «الخصائص المهدیه» آیه الله میرزا محمدباقر فقیه ایمانی رحمه الله، شریف سائلی
@yousefezahra
#از_او_بگوئیم
❤️شدیداً دلتنگِ پسرم شدهام. فقط دو روز است که او را به پابوسِ امامِ غریب بردهاند اما انگار چند هفته ندیدمش..
آن قدر بیتاب شدهام که گاهی در دلم با او حرف میزنم و از او گله میکنم که چرا بدون من رفته یا چرا هر وقت زنگ میزنم خواب است!
و این یعنی دلتنگی..
🌅باید لحظاتی از روزم را نیز با امامِ زمانم حرف بزنم؛ از دوری گله کنم، دردهایم را بگویم، جای خالیش را نشانش بدهم!
خلاصه این که گاهی برایش دلتنگی کنم، که او حرفهایم را بشنود و بیقراریِ مرا ببیند، و پدرانه دلداریام دهد!
ای محبّینِ مهدی! او امامیست زنده و شنوا، که شب و روزِ خود را در انتظارِ دوستانش سپری میکند.
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
وقتی کشتی را میساخت هر روز عدهای به او میخندیدند و میگفتند:
این پیرمرد چند صد ساله را ببینید، در این سرزمین خشک که دریایی در این نزدیکی نیست چه کار بیهودهای میکند!
🌨آن روز رسید و آب از زمین جوشید،
او به پیروانش گفت سوار کشتی شوند، آن عده هنوز مسخره میکردند...
موج به بزرگی کوهها بود، نوح به پسرش گفت:
يَابُنىَّ ارْكَب مَّعَنَا؛
پسرکم! بیا با ما سوار کشتی شو! پسر گفت: میروم بالای کوه تا از موجها در امان باشم.
🔆نوح گفت:
قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِم؛
امروز هيچ نگهدارندهای در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كس را كه او رحم كند!
موج بین آن دو فاصله انداخت ... و پسر غرق شد........
🌌امروز که دنیا را امواج کوبنده و درهم شکنندهی مشکلات فراگرفته، گویی صدای رسول خدا صلی الله علیه و آله را میشنویم که میفرمایند:
"مَثَل اهل بیتم، مَثَل کشتی نوح است؛ هر کس سوار شد نجات یافت. هر که تخلف ورزید غرق شد."
💠و ما را به کشتی فرزندش صاحب الزمان دعوت میکند...
و بانگ دلسوزانهی امام عصر علیه السلام را که جا ماندگان را میخوانند:
فرزندانم!
با من همراه شوید! خطر نابودکنندهای در کمین است؛
❗️❗️یادمان باشد!
لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِم
ما را جز امام عصر پناهگاهی نیست!
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
✏️چه قدر این نامه آشناست!
😞طلبکارها روزگارش را سیاه کرده بودند.
با این که خجالت میکشید اما چاره ای نبود جز این که از امام رضا علیه السلام کمک بگیرد.
نمیخواست طلب پول کند اما اگر امام نزد طلبکارانش وساطت میکردند، آنها حتما مهلت بیشتری به او می دادند.
شرم و حیا دو دلش کرده بود اما به خوبی می دانست یک لحظه دیدار امام، تمام بار غم را از دوشش بر میدارد.
🌷پس به شوق دیدار به راه افتاد. در محضر امام هشتم، هم محو نگاه گرم و کلام دلنشین ایشان بود و هم شرم داشت از سوال!
حاجتش را بازگو نکرد و تصمیم گرفت برخیزد.
ناگاه امام علیه السلام اشاره کردند که زیر سجّاده ای که در اتاق بود را نگاه کند.
کیسهای پول بود و یک نامه:
ما تو را از یاد نبردهایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانوادهات ...
🗞 بحار الانوار، ج 49
📋چه قدر آن نامه برایم آشناست!
خوب که میگردم انگار در میان صفحه های دلم، دستخط ظریف و خوش نقش مولایم امام زمان علیه السلام را مییابم که فرمود:
"انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم ..."
ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را فراموش نمیکنیم.
🗞 بخشی از توقیع امام زمان به شیخ مفید
😭فدای دستتان که قلم را چنین به جوشش مهر آورده:
"من" همیشه در یاد "شما" هستم.
#از_او_بگوئیم
دوستی میگفت: ما جلسه ی ماهیانه ی فامیلی داریم.
پرسیدم: در آن جلسه چه میکنید؟
گفت: دورهمی است و خوش و بش و گفتگو و از احوال هم خبردار شدن و در نهایت خوردن شام.
گفتم: تو چه میکنی؟
گفت: من هم مثل بقیه!!
با تعجب پرسیدم: مثل بقیه؟ چرا؟ مگرتو ادعای دوستداری و تبلیغ امام زمان علیه السلام را نداری؟ تو باید با بقیه فرق داشته باشی!
✅شایسته است که تو در این جمع به نحوی یاد امام زمان را برای دیگران زنده کنی و آنان را از غفلت نسبت به ایشان خارج کنی!
-
✅می توانی پیشنهاد کنی جلسه را با دعا بر امام زمان علیه السلام شروع کرده و به پایان برسانند و دربارهی فوائد دعا برای ایشان کمی صحبت کنی.
✅از مناسبتهای مذهبی برای این هدف میتوانی بهره ببری.
✅قبلا میتوانی با افراد مذهبی فامیل هماهنگ شوی.
✅میتوانی با برگزاری یک نمایشگاه کوچک کتاب فضا را به سمت هدفی که داری تغییر دهی.
و خیلی کارهای دیگر که با کمی فکر و خلاقیت قابل اجرا هستند.🌺
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
🏝 در تعطیلات نوروز به همراه خانواده ام به دریا رفته بودیم.
فرزندانم در ساحل مشغول بازی بودند و من در کنار آنها بودم و نظاره گر آنها،
یک آقایی به همراه کودک حدودا ۴ یا ۵ ساله اش آمد و از من اجازه گرفت که کودکش در کنار فرزندان من مشغول ماسه بازی شود.
بعد از مدتی کوتاه که بچه ها کاملا سرگرم بازی بودند، آن مرد از من خواست همانطور که حواسم به بچه های خودم است، مواظب کودک او هم باشم بعد از ما فاصله گرفت و رفت درون ماشینش که چندین متر از ما فاصله داشت نشست و در حالی که حواسش به کودکش هم بود مشغول کاری که داشت شد.
👦🏻 من از فرزند خودم و آن کودک فاصله ای نداشتم و اوضاع تحت کنترلم بود،
کمی بعد کودک سرش را بلند کرد در حالی که از شوق ماسه بازی چشمانش برق می زد اما در عین ناباوری پدرش رو پیدا نکرد، آن همه خوشحالی و شوق و شادی در چشمانش رنگ باخت و انگار دنیا بر سرش آور شد، چشمانش اشک بار و صدای گریه اش فضا را پر کرده بود، با اینکه من کنارش بودم و پدرش را که در اتومبیل نشسته بود به او نشان دادم اما قانع نشد و با سرعت به سمت پدرش دوید، پدرش هم سراسیمه از اتومبیل پیاده شد و سمت طفل صغیرش دوید تا او را در آغوش بگیرد و آرامش کند.
⏳ همه این اتفاقات چند لحظه بیشتر طول نکشید اما ذهن من برای مدت ها درگیر بود.
به این فکر می کردم که آن کودک چه خوب غیبت پدرش رو درک کرد؛ چه مشتاقانه به سمتش دوید و سرانجام پدرش را در آغوش گرفت.
اما من چه؟!
چه آسوده دوران غیبت پدرم را سر می کنم، غافل از اینکه پدرم در کنارم نیست.
چه مشتاقانه مشغول بازی های دنیا شده ام و پدر را فراموش کرده ام ولی او...
ولی او چشم از من برنداشته که اگر غیر این بود مشکلات، من را از پا در می آورد.
💐 "سلام پدر مهربانم شرمنده ات هستم بابت تمام نبودن هایم، این که هیچ وقت به فکرتان نبودم، بیادتان نبودم، درکنارتان نبودم، هیچگاه برای شما نبودم.
اما حال بسیار پشیمانم و دوست دارم که بر گردم، مطمئن هستم که هنوز هم راهی هست، آخر مگر می شود پدر دست پسرش را نگیرد هنگامی که می داند پسرش جز آغوش او راه دیگری ندارد"
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
🌅امام زمان عليه السلام ما را میبینند!
🖌موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است میگوید:
"وقتی به همراه ایشان به دیوارهای طوس رسیدیم، صدای ناله و گریهی عدهای که جنازهای را تشییع میکردند توجهمان را جلب کرد. با تعجب دیدم که امام رضا علیه السلام به جانب جمعیت و جنازه رفتند. چند قدمی در تشییع او شرکت کردند و سپس در کنار قبر، مانند فرزندی که مادر را در آغوش میگیرد، جنازه را در بغل گرفتند، برایش طلب مغفرت کردند.
مبهوت بودم و با خودم فکر میکردم که امام رضا علیه السلام اولین بار است که به این سرزمین پا میگذارند! پس چگونه است که این گونه رفتار میکنند؟
امام علیه السلام که تعجب من را دیده بودند فرمودند:
👌"هر کس جنازهای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک میشود "
سپس امام علیه السلام، دست مبارک خود را روی سینهی جنازه گذاشتند و فرمودند: " فلانی! تو را بشارت میدهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! "
عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را میشناسید؟
امام علیه السلام فرمود: موسی! مگر نمیدانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه میشود؟
📚 بحارالانوار، ج49، ص98
🔸اگر کسی در محضر بزرگی باشد، مراقبت و دقت خاصی را نسبت به اعمال و رفتار خود در نظر میگیرد و خیلی سنجیده و حساب شده کارهای خود را انجام میدهد. ما انسانها هر رفتاری که داریم باید بدانیم مطابق آیهی شریفهی
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»
📔 توبه، 105
«و بگو كه هر عملی كنيد خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مىبيند [و از آن آگاه میشوند].
🌅امام عصر علیه السلام ما را می بینند؛
‼️‼️مراقب عملمان باشیم!
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
👧🏻👦🏻کمتر از پنج سال داشتم، در یزد خشکسالی بود، یادم می آید اسفند ماه بود، پدرم بیل و مقداری گندم برداشت و راهی زمین شد من هم به دنبالش. بیل که میزد از زمین خاک بلند میشد!
در عالم خودم گفتم: پدر این بذرها سبز نمیشوند ! باید زمین خیس باشد که گندم بکاری.
هنوز چشمان اشک آلود مرحوم پدرم و جوابش را از یاد نمی برم!
پسر کفر نگو، من دانهها را زیر خاک میگذارم، هر چه روزی مور و حشرات باشد می خورند هر چه را هم خدا خواست سبز میشود!
اسفند بدون بارش گذشت. فروردین و اردیبهشت آمدند و بدون باران رفتند.
خرداد بود که به خودم گفتم؛ دیگر باران نمی آید می روم به پدرم می گویم دیدی گفتم بیخود گندم نکار سبز نمیشود!
یک روز لکهای ابر در آسمان پیدا شد، بارید و ... آن سال در روستای ما فقط پدرم بود که گندم برداشت کرد، به خاطر خشکسالی هیچ کس چیزی نکاشته بود. روزگار سختی بود. پدرم محصول را که برداشت قدری را برای آذوقهی خودمان نگه داشت بقیه را به هر که نیاز داشت میداد.
😢پیرمرد حرفش که به اینجا رسید در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و صدایش کمی میلرزید ادامه داد:
🙏🏻امروز دعاهای فرج خودم و دیگران را در این خشکسالی غیبت، شبیه همان بذری میبینم که پدرم آن روزها به امید رحمت خدا کاشت و جواب گرفت!...
@yousefezahra
﷽
#از_او_بگوئیم
👦🏻چند سال قبل با عدّهای از نوجوانان، کلاس داشتم. یک روز از آنها پرسیدم كه اگر در مدرسه باشید و مدرسهتان هم دو سه ایستگاه با منزلتان فاصله داشته باشد، و پول هم برای رفتن به منزل نداشته باشید، چه کار می کنید؟
پیاده به منزل میروید؟ یا از راننده پول قرض میگیرید و بعداً به او میپردازید؟!
🚶♂همهی آنان گفتند: پیاده به منزل میرویم.
از آنها پرسیدم: مخارج زندگی شما را چه کسی تأمین میکند؟
گفتند: خوب معلوم است پدرمان!
گفتم: چطور هر روز میتوانید از پدرتان پول بگیرید و آن هم نه اینکه قرض کنید، بلکه بلاعوض پول می گیرید! ولی حاضر نیستید از راننده تاکسی یا یک مغازهدار مبلغ مختصری قرض بگیرید؟
گفتند: خوب پدرمان فرق میکند!
گفتم: پس بدانید بعضی وقتها درخواست نیاز کردن پیش یک فرد، نشان از علاقه و اعتماد ما به اوست.
❗️این یک واقعیّت است که ما نیازمان را به کسی میگوییم که قبولش داریم؛ به او علاقه داریم و اظهار نیاز، نشاندهندهی علاقهی ما به طرف مقابل است!
و برای همین است که خداوند به دعا کردن دستور و اهمیّت داده است، و دعا نکردن را خودبزرگبینی دانسته است. لذا ما باید تمام نیازهای زندگیمان را از خداوند بخواهیم.
✨بردن نیازهایمان به درِ خانه ی امام زمان علیهالسّلام نیز از این جنس است و معنای اظهار محبّت ما به ایشان میباشد؛ و از طرفی باعث برآورده شدن سریعتر نیازهایمان نیز میشود!
پس در حقیقت گفتن مشکلات و خواستن و راز و نیاز با امام زمان علیهالسّلام نیز بیانگر این است که آقا و مولای من! ما شما را قبول داریم! به برتری شما و مقامی که خداوند متعال به شما عطا فرموده است، باور داریم و شما را به عنوان بزرگ و صاحباختیار و ولیّ نعمتمان میشناسیم.
همین عرضِ خواستهها باعث میشود که محبّت ما به امام زمان و محبّت امام زمان به ما بیشتر و بیشتر شود.
🌅از امروز تصمیم بگیریم در هر مسألهی کوچک و بزرگی، درخواستمان را به ساحت مولایمان عرضه کنیم.
... شروع کنیم!
@yousefezahra