13.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقت بزن در رو دیگه تموم شد 😊💐🇮🇷
😁@yousefi_ravi باماهمراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 سرزمین نینوا یادش بخیر
🚩🚩 کربلای جبههها یادش بخیر
🌴 دوران #دفاع_مقدس
باشهداء_تـاسیدالشهداء🇮🇷
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
☫﷽☫ اللهم عجل لولیک الفرج مبارزه با دشمن خدا #قسمت_اول سر هفت شیعه، بهشت را واجب میکند 🥷 اک
☫﷽☫
اللهم عجل لولیک الفرج
مبارزه با دشمن خدا
#قسمت_دوم
عربستان یا ایران؟ مسئله این بود
🥷پدر و مادرم و بقیه اعضای خانواده می خواستن برای بدرقه من به فرودگاه بیان ...
اما من بهشون اجازه ندادم و گفتم:
من شاید 16 سال بیشتر ندارم اما از امروز باید به خاطر خدا محکم باشم و مبارزه کنم. مبارزه برای خدا راحت نیست و باید تنها برم تا به تنهایی و سختی عادت کنم .. .
اشتیاق حرکت باعث شد که خیلی زودتر از خانه خارج بشم ...
تنها، توی فرودگاه و سالن انتظار، نشسته بودم که جوانی کنار من نشست و سر صحبت باز شد ..
وقتی از نیت سفرم مطلع شد با یک چهره جدی گفت:
خوب تو که این همه راه می خوای به خاطر خدا هجرت کنی، چرا به ایران نمیری؟
برای مبارزه و نابود کردن یک مردم، هیچ چیز مثل این نیست که بین خودشون زندگی کنی و از نزدیک باهاشون آشنا بشی ... اشتباهات و نقاط ضعف و قوت شون رو ببینی و ....
تمام طول پرواز تا عربستان، مدام حرف های اون جوان توی ذهنم تکرار می شد ...
این مسیر خیلی سخت تر بود ... اما هر چی بیشتر فکر می کردم، بیشتر به این نتیجه می رسیدم که این کار درست تره ...
من تمام این مسیر سخت رو به خاطر خدا انتخاب کرده بودم و از اینکه در مسیر سخت تری قدم بزارم اصلا نمی ترسیدم ..
هواپیما که در خاک عربستان نشست، من تصمیم خودم رو گرفته بودم ...
"من باید به ایران میومدم " ... اما چطور؟
بعد از گرفتن پذیرش و ورود به یکی از حوزه های علمیه عربستان،
تمام فکرم شده بود که چطور به ایران برم که خانواده ام، هم متوجه نشن؟
سه ماه تمام، شبانه روزی و خستگی ناپذیر، وقتم رو روی یادگیری زبان فارسی و تسلطم روی عربی گذاشتم ...
و همزمان روی ایران، حوزه های علمیه اهل سنت و شیعه و تاریخچه هاشون مطالعه می کردم ... تا اینکه بالاخره یه ایده به ذهنم رسید ...
با وجود ترس شدید از شیعیان و ایران ...
از طرف کشورم به حوزه های علمیه اهل سنت درخواست پذیرش دادم تا بالاخره یکی از اونها درخواستم رو قبول کرد ..
خاطره را در ادامه پیگیری کنید
🥷https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
⭐️رهبر معظم انقلاب در مراسم سی اُمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۹۸ فرمودهاند:
💫«برادران و خواهران عزیز! این را من به شما عرض میکنم: افول سیاسی آمریکا اگر یک دلیل بیشتر نداشته باشد کافی است، و آن دلیل عبارت است از انتخاب فردی با مختصّات آقای دونالد #ترامپ در آمریکا.»
💫معظم له در دیگر سخنرانی خود فرموده بودند: «امریکا نابود خواهد شد، البته این نابودی با وجود شخصی مانند #ترامپ سریع تر اتفاق خواهد افتاد
و اگر رقیب ترامپ (بایدن) پیروز شود این نابودی اندکی با تاخیر خواهد بود ،
اما امریکا مانند کشتی تایتانیک غرق میشود و این سرنوشتی ست که خداوند متعال مقدر فرموده».
#افول_امریکا
📡https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
شهید علیرضا محمودیپارسا نوجوان رزمندهای است که اسلحهاش را به آغوش کشیده و کنار «شنی» تانک، آرام خوابیده است. او توبهنامهای دارد که برای همه مردم و مسئولین قابل تأمل است.
علیرضا محمودی پارسا روز ۲۳ تیرماه سال ۱۳۴۸ در کرج متولد شد و در حالی که فقط 13 سال داشت با آغاز حمله نظامی عراق به کشور ایران، داوطلبانه پنج بار در جبهه کردستان حضور مییابد. در روز26 دی ماه سال 61 عازم جبهه اندیمشک شد و از آنجا به منطقه عملیاتی «فکه» رفت. حضور او در جبهه فقط 33 روز دوام داشت چرا که علیرضا در روز ۲۷ بهمن ماه همان سال بر اثر اصابت ترکش گلوله خمپاره از ناحیه شکم و سینه به شدت مجروح شد. نیروهای امدادی او را به بیمارستان آیتالله کاشانی در اصفهان منتقل کردند. این نوجوان قهرمان توانست دو روز با درد و رنج بجنگد اما سرانجام روز 29 بهمن ماه سال 61 به شهادت رسید
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
ارسالی از طرف دانش آموزان دبیرستانی منطقه ۲ آموزش و پرورش همدان
روایتگری در باغ موزه دفاع مقدس همدان
پاییز ۱۴۰۳
🇮🇷@yousefi_ravi🌸
12.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ
ماهواره های پرتاب شده بدست متخصصین و مهندسین جوان ایرانی
ایران سرزمین اراده های قوی
✌️@yousefi_ravi 👊
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
☫﷽☫ اللهم عجل لولیک الفرج مبارزه با دشمن خدا #قسمت_دوم عربستان یا ایران؟ مسئله این بود 🥷پدر و م
☫﷽☫
اللهم عجل لولیک الفرج
خطرات یک وهابی
مبارزه با دشمن خدا
#قسمت_سوم
قلمرو دشمن
به اسم تجدید دیدار با خانواده، مرخصی گرفتم ... وسایلم رو جمع کردم و برای آخرین بار به دیدار خانه خدا رفتم ...
دوری برام سخت بود اما گفتم: خدایا! من به خاطر تو جانم رو کف دستم گرفتم و به راهی دارم وارد میشم که ...
به کشورم برگشتم ...
از ترس خانواده، تا زمان گرفتن تاییده و ویزای تحصیلی جرات نمی کردم به خونه برگردم ...
شب ها کنار مسجد می خوابیدم و چون مجبور بودم پولم رو برای خرید بلیط نگهدارم ، روزها رو روزه می گرفتم ...
بالاخره روز موعود فرا رسید ...
وقتی هواپیما توی فرودگاه امام خمینی نشست، احساس سربازی رو داشتم که یک تنه و با شجاعت تمام به خطوط مقدم دشمن حمله کرده ...
هزاران تصویر از مقابل چشم هام رد می شد ...
حتی برای سخت ترین مرگ ها، خودم رو آماده کرده بودم ...
هر چیزی رو تصور می کردم؛ جز اینکه در راهی قدم گذاشته بودم که ...
سرنوشت من، دیگه توی دست های خودم نبود ...
از بدو امر و پذیرش در ایران ... سعی کردم با مردم ارتباط برقرار کنم ...
با اونها دوست می شدم و گرم می گرفتم و تمام نکات ریز و درشت رو یادداشت می کردم
کم کم داشت تفکرم در مورد ایرانی ها کمی نرم تر می شد ... تا اینکه ...
یکی از شیعه هایی که باهاش ارتباط داشتم منو برای خوردن کله پاچه به مهمانی دعوت کرد ...
ادامه در روز آینده
📡https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
پسرخاله زن عموي باجناق
يك روز سيد حسن حسيني از بچههاي گردان رفته بود ته درهاي براي ما يخ بياورد. موقع برگشتن، عراقيها پيش پاي او را با خمپاره هدف گرفتن، همه سراسيمه از سنگر آمديم بيرون، خبري از سيد نبود، بغض گلوي ما را گرفت بدون شك شهيد شده بود. آماده ميشديم برويم پائين كه حسن بلند شد و لباسهايش را تكاند، پرسيديم: «حسن چه شد؟»
گفت: «با حضرت عزرائيل آشنا در آمديم، پسرخاله زن عموي باجناق خواهرزاده نانواي محلمان بود. خيلي شرمنده شد، فكر نميكرد من باشم والا امكان نداشت بگذارد بيايم. هرطور بود مرا نگه ميداشت!»
#طنزجبهه
😁@yousefi_ravi باماهمراه باشید
6-tarkeshhaye_velghard.mp3_95331.mp3
1.42M
کتاب صوتی " ترکش های ولگرد" اثر داوود امیریان
(داستان های طنز دفاع مقدس)
با صدای #محمد_رضا_سرشار (رضا رهگذر)
قسمت پنجم
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید