فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید علم الهدی به روایت همرزمان
#روز_شهدای_دانشجو
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
ahmadian-01.mp3
1.64M
پشتیبانی شهدا از ولایت فقیه حتی بعد از شهادتشان در ناآرامیهای سال ۱۳۷۸
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
مهندس مهدی چمران درباره برادرش می گوید:
🥀شهید دکتر مصطفی چمران 🥀
او از کوچکی تدریس می کرد و قسمتی از خرج روزمره خود را از راه تدریس به دست می آورد.
مصطفی در ریاضیات و بخصوص درس هندسه، آن قدر توانا بود که حریفی نداشت. برای حل بعضی از مسائل مشکل، ساعتها و روزها و ماهها فکر می کرد. اغلب در خیابان که راه می رفت یا شبها در رختخواب، با مسائل مشکل ریاضی دست و پنجه نرم می کرد.
در همین سالها با بزرگمردی به نام آیةالله سید محمود طالقانی آشنا شد که در دست نوشته ها از او به بزرگی یاد می کند. از آن زمان تا پانزده سال بعد، در درس تفسیر قرآن ایشان در مسجد هدایت حاضر می شد.
در آن دوران، مصطفی به سه موضوع توجه زیادی داشت: مسائل مذهبی، موضوعات سیاسی و ورزش. شبهای جمعه که ما در خانه رادیو نداشتیم با دوچرخه به میدان ارگ تهران می رفتیم. من دوچرخه بازی می کردم و او به سخنرانی مرحوم راشد از بلندگو گوش می داد.
او به کشورهای مختلف سفر کرد که از آنها می توان به مصر، لبنان و امریکا اشاره کرد.
وی با شخصیتهای مذهبی و علمی بسیاری نیز دیدار داشت. او از زندگی خودش می گوید:
«من در امریکا زندگی خوشی داشتم و از همه آنها گذشتم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومان، زندگی کنم. می خواستم اگر نمی توانم به این مظلومان کمکی بکنم، لااقل در میانشان باشم ؛ مثل آنها زندگی کنم و درد و غم آنان را در قلب خود بپذیریم».
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
کانال حوزه علمیه همدان.mp3
1.35M
❇#مشاوره_دینی
اگر شخصی توفیق انجام اعمال ماه رجب را نداشته باشد ، چه عملی در این ماه اولویت دارد؟
#استاد_افشاری
#ماه_رجب
#ادعیه
#استغفار
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌برخورد جالب رهبرمعظم انقلاب با دختر بچهای که به ایشان گفت: از دستت ناراحتم!
❤️خدایا بابت این نعمت از تو سپاسگزاریم.
«اللهم احفظ قائدنا سیدنا نور عیوننا الامام سید علی االحسینی الخامنه ای
حالشوببرید
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تراریخته - GMO، این چیه دقیقا؟
دانستنی های مهم، عجیب و نگران کننده درباره محصولات تراریخته که هر ایرانی باید درموردش بدونه...
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🌹سهم خانواده من
🌹همسر شهید:
يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد #گرم. فصل #تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت.
رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان.
یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم:
پس شوهر ما #كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت:
اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت:
شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست.
انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن #مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
زنده نگه داشتن یاد و نام شهدادکمتر از شهادت نیست.🌹
#سیره_شهدا
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
دلانه✨
"رزمنده ای كه در فضای سایبر میجنگی !
-برای فشردن كلید های كامپیوتر و موبایل وضو بگیر و با نیت قربت الی الله مطلب بنویس .
بدون كه تو مصداق و ما رمیت اذ رمیت ... هستی👀
شما در شب های تاریك جبهه سایبری، از میدان مین گناه عبور می كنید . . .
مراقب باشید، به شهدا تمسك كنید بصیرتتون را بالا ببرید كه تركش نخورید.
رابطه خودتونو با خدا زیاد كنید✨
با اهل بیت یكی بشید و در این راه گوش به فرمان انها باشید."]
+حاج حسین یکتا
#دلانه ،، #خودسازی
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼 🌱 سرزمین زیبای من 👨🌾کوین پسر برده بومی استرالیا که ب
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼
🌱 سرزمین زیبای من
👨🌾کوین پسر برده بومی استرالیا که به ایران آمد
قسمت 2⃣3⃣ بردگی فکری
🤷♂ به مرور زمان، این حالت ها داشت زیاد می شد ... بالاخره یکی از بچه های نیجریه اومد سراغم و من رو کشید یه گوشه ...
- کوین، باید در مورد یه موضوع جدی باهات صحبت کنم ... بچه ها از دست رفتارهای تو صداشون در اومده ...
شاید تفاوت فرهنگی بین ما خیلی زیاده اما همه یه خانواده ایم ... این درست نیست که اینطوری برخورد می کنی ...
- مگه من چطور برخورد می کنم؟ ...
- همین رفتار سرد و بی تفاوت ... یه طوری برخورد می کنی انگار ...
تازه متوجه منظورش شده بودم ... مشکل من، مشکل منه ... مشکل بقیه، مشکل اونهاست ...
نه من توی کار کسی دخالت می کنم، نه دوست دارم کسی توی کار من دخالت کنه ... برای بقیه چه سودی داره که به کارهای من اهمیت میدن؟ ...
من توی چنین شرایطی بزرگ شده بودم ... جایی که مشکل هر نفر، مشکل خودش بود ... کسی، کاری به کار دیگران نداشت ... اما حالا ...
یهو یاد هم اتاقیم افتادم ... چند باری در کانون اجتماع بچه ها دیده بودمش ...
- این کار درستی نیست که خودمون رو از جمع جدا کنیم ... مسلمان ها با هم برادرن و برادر حق نداره نسبت به برادرش بی تفاوت باشه ...
پریدم وسط حرفش ...
-و لابد کانون تمام این حرف ها شخصی به نام هادیه ...
با شنیدن اسم هادی، حالت چهره اش عوض شد ...اصلا فکرش رو هم نمی کردم اینقدر بین بچه ها محبوب باشه ...
- اینقدر راحت در مورد بقیه قضاوت نکن ... هادی کسی بود که بچه ها رو در برابر رفتارهای تو آروم می کرد ... من از سر دوستی و برادری این حرف ها رو بهت گفتم ...
اینها رو گفت و رفت ... من هنوز متعجب بودم ... شب، توی اتاق... مدام حواسم به رفتارهای هادی بود ...
گاهی به خودم می گفتم ...حتما دفاعش از من به خاطر ترحم و دلسوزی بوده ... ولی چند دقیقه بعد می گفتم ... نه کوین، تو چنان جسور و محکم برخورد کردی که جایی برای ترحم و دلسوزی نگذاشته ... پس چرا از من دفاع کرده؟ ...
هیچ جوابی برای رفتار هادی پیدا نمی کردم ...
آبان 89 ... توی اتاق بچه های نیجریه، با هم درس می خوندیم ... یهو یکی از بچه ها از در وارد شد و به زبان خودشون یه چیزی به همه گفت ... با صورتی غرق شادی و شعف، چشم هاشون برق می زد ... حالت شون واقعا خاص شده بود ... با تعجب نگاه شون می کردم که یهو حواسشون بهم جمع شد ... و یکی با ذوق و خوشحالی فراوانی گفت ...
- برنامه دیدار رهبره ... قراره بریم رهبر رو ببینیم ...
رهبر؟ ... ناخودآگاه و از فرط تعجب، پوزخندی زدم ... یعنی به خاطر چنین چیزی اینقدر خوشحال بودن؟ ... دیدن یه پیرمرد سفید؟ ...
هنوز غرق تعجب شنیدن این خبر بودم ... طول کشید تا متوجه تغییر حالت اونها بشم ... با حالت خاصی بهم نگاه می کردن ...
👈 ادامه دارد
🌳https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 عشق دل افروز
📽 شعر کوتاه مقام معظم رهبری :
... گرم است به هم
پشت رقیبان پی قتلم
ای عشق دل افروز
دل من به تو گرم است...
🤲 همیشه سربلند و سرافراز باشید رهبرم
#رهبر_انفلاب
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•