eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
✨رسول خدا (ص) فرمودند: ❤️ دل سه گونه است: 👈🏻 گرفتار دنیا، گرفتار عُقبی وِ گرفتار مولا. 1️⃣👌 دلی که گرفتار دنیا باشد، سختی و رنج نصیب اوست؛ 2️⃣👌 دلی که گرفتار عقبی باشد، درجات بلند نصیبش شود؛ 3️⃣👌 دلی که گرفتار مولا باشد، هم دنیا دارد و هم عقبی را و هم مولا را. 📚 سید بن طاووس، محاسبه النفس، ص 35 @yousof_e_moghavemat
‏بالاخره شورای شهر تهران یک کوچه را به نام (خبرنگار ربوده شده همراه ) نام‌گذاری کرد. ممنون که بعد از ۴۰ سال در حد نام‌گذاری یک‌کوچه یادتون اومد که خبرنگاری هم‌ توسط مزدوران اسرائیلی‌ها ربوده شده @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | حاج قاسم سلیمانی: امام آمد نسلی را انتخاب کرد، که انتخاب این نسل ریسک داشت اما امام این ریسک را پذیرفت... بلکه مهمترین دستاورد انقلاب ما همین بود و آن اعتماد به نسل جوان بود... @yousof_e_moghavemat
کمپوت اهدایی به رزمندگان ... @yousof_e_moghavemat
شهیدنویدصفرے تاریخ تولد: 1365/04/16🎉 محل تولد : تهران تاریخ شهادت : 1396/08/18 محل شهادت : دیرالزور – سوریه وضعیت تاهل : متاهل محل مزار شهید : تهران – بهشت زهرا (س) – قطعه 53 @yousof_e_moghavemat
(یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ) سوره مبارکه انفطار | آیه ۶ ای انسان ، چه چیزی تو را به پروردگار کریمت مغرور کرده ؟ @yousof_e_moghavemat
شما و ما عاشقان کربلا.. اما کاش "عشقِ کربلا" ما را هم زائر می‌کرد؛ نه فقط مسافر! @yousof_e_moghavemat
📣اطلاع رسانی📣 بزرگداشت زمان: هفدهم تیر ۱۴۰۰ ساعت ۱۸ نشانی: خیابان سمیه حوزه هنری تالار اندیشه @yousof_e_moghavemat
❣️ جانا بیا که بی تو دلم را قرار نیست بیشم مجال صبر و سر انتظار نیست دیوانه این چنین که منم در بلای عشق دل عاقبت نخواهد و عقلم به کار نیست @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📌روزی که حاج قاسم سه بار تا مرز شهادت پیش رفت ✍️شهید پورجعفری که از همرزمان و دوستان شهید سلیمانی بود، در خاطره‌ای به تشریح یک روز کاری حاج قاسم و خطرات و سختی‌هایی که با آنها دست و پنجه نرم می‌کرد، پرداخت. سردار حسنی سعدی به بیان خاطره‌ای از شهید پورجعفری درباره یک روز از زندگی شهید حاج‌ قاسم سلیمانی پرداخت و اظهار داشت: شهید پور جعفری عزیز می‌گفت من فقط یک روز از زندگی حاج قاسم را برایتان تعریف می‌کنم که ای‌ کاش وقت داشتیم و می‌نشستم بیشتر می‌گفتم. یک روز رفتیم کردستان عراق که داعش آنجا آمده بود. مردم خانه‌ها را خالی کرده و رفته بودند. در خانه‌ای مستقر شدیم و صبحانه خوردیم. حاج قاسم دوربین را برداشت و در منطقه راه افتادیم. بر روی پشت‌ بام یک خانه کنار بالکن، دوربین را گذاشت و شروع به شناسایی منطقه کرد. من دیدم بلوکی آن کنار افتاده است. این بلوک را برداشتم و روی بالکن گذاشتم تا وی از سوراخ‌های بلوک، منطقه را دید بزند تا تک‌تیرانداز‌های داعش ما را نزنند. هنوز بلوک را نگذاشته بودم روی بالکن که تک‌تیرانداز تیر زد و خورده‌های بلوک روی من و حاج قاسم پاشید. از این خانه به پشت‌ بام خانه دیگری برای شناسایی رفتیم. آنجا هم تیری زدند و آن هم از کنار گوش حاج‌قاسم رد شد و داخل دیوار رفت. از آنجا هم رفتیم. حاج قاسم به من گفت: حسین، برو ببین اینجا سرویس بهداشتی کجا هست؟ جایی تمیز که در آن وضو بگیریم و آبی به صورت بزنیم. رفتم و گشتم اما جای تمیزی نبود در نتیجه به حاج قاسم گفتم به بغداد برویم، اینجا سرویس تمیز نیست. حاج قاسم گفت: تا بغداد ۱۸۰ کیلومتر راه هست. می‌رویم خانه‌ای که امروز آنجا صبحانه خوردیم و من قبول کردم. وقتی رسیدیم، من نشستم و حاج قاسم رفت وضو بگیرد. احساس کردم که دلم شور می‌زند و استرس دارم. دنبال او رفتم تا ببینم کجا رفت. دیدم وضو گرفته است و اورکتش روی دست راستش و جوراب‌هایش هم در دست چپش هستند و دارد می‌آید. گفتم: حاجی، از این جا برویم. گفت: حسین، تو را امروز چه شده؟ از او خواستم که برویم. گفت بگذار جوراب‌هایم را بپوشم. گفتم داخل ماشین بپوش. با زحمت او را سوار ماشین کردم و در را بستم و راه افتادیم. ۱۰۰ متری که از آن خانه فاصله گرفتیم، تمام خانه با ۱۷ نفر از نیرو‌های خودی که داخلش بودند، منفجر شد. در زمان دیگری برای شناسایی و ارتباط با بچه‌ها و دوستانمان رفتیم. سوار ماشین بودیم که یک مرتبه شنیدیم بچه‌ها داد زدند: «بایست، بایست و جلوتر نیا». ایستادیم. در جاده یک بمب کار گذاشته بودند که چاشنی کششی داشت و ۲۰ سانتی متر دیگر مانده بود تا ماشین ما روی آن برود و منفجر شود. شب که برای استراحت به بغداد رفتیم، فقط حاج قاسم یک کلام گفت: عجب؛ امروز دو سه بار می‌خواستیم شهید شویم اما نشدیم. سردار سعدی در آخر این خاطره گفت: تمام زندگی حاج قاسم استرس، خطر، ریسک، تلاش و کار و دست‌ و پنجه نرم کردن با مرگ بود... @yousof_e_moghavemat