eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
280 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لازم به ذکر است پانزدهم فروردین 1332 تولد شناسنامه ای ایشان است وبه نقل از خواهر گرامی ایشان تولد اصلی شان اول بهمن 1331 است @yousof_e_moghavemat
در جهاد فی‌سبیل‌الله که باشی خوابش هم می‌ چسبد ؛ حتی اگر در این وضعیت باشی ..! @yousof_e_moghavemat
: بزرگترین ویژگی شهید ناظری این بود که در این سال ها از ابتدای انقلاب تاکنون هیچ تغییری در ایشان ایجاد نگردید. همیشه پرکار و در صحنه و هر جای انقلاب که نیاز بود مسئولیت سخت ترین کارها را به عهده می گرفتند. علیرغم جایگاه و سنشان همچنان در صحنه بوده و تا اخرین لحظات عمر مشغول به خدمت بودند. ما جهاد مهمی را به یاد نداریم که شهید ناظری در آن شریک نبوده باشند و بنده از سال ۵۸ که نیروی آموزشی ایشان بودم، تا کنون تغییر یا خستگی در ایشان ندیدم. 🌷۲۲ اردیبهشت، سردار . @yousof_e_moghavemat
📷 امروز ایاد الحسنی عضو شورای نظامی و فرمانده عملیات سرایا القدس در غزه توسط دشمن به شهادت رسید 🔹او عموی رماح فایز الحسنی بود که گفته بود «من آرزو میکنم شهید شوم همانطور که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید.» 🔹خانواده حسنی از سادات فلسطین هستند و نسبشان به امام حسن علیه السلام می‌رسد.انگشتر عقیق در تصویر هم هدیه سید حسن نصرالله به این شهید است. @yousof_e_moghavemat
شهید «محسن حاجی بابا» در گمنامی فرمانده بودُ در گمنامی پر کشیدُ در گمنامی دل از دنیای وانفسا کَند؛ همانطور که از رتبه تک رقمی رشته پزشکی گذر کردُ دل به سبزی لباس پاسداری دوخت. اِرباً اِرباً شده بود. چیزی شبیه به پیکر قطعه قطعهِ شده علی اکبر(ع). یک تکه از بدنش در روستای «عظیمیه» در غرب به یادگار ماندُ تکه ای دیگر میهمان قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) شد. در عملیات شناسایی، گلوله تانک مامور بود تا او را به آرزوی دیرینه اش که همان تکه تکه شدن در راه اسلام بود برساند. در جایی خواندم شهید به همرزمش گفته بود «دعا کن با گلوله توپ شهید شوم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم می توانیم مطمئن شویم که خداوند گناهان ما را بخشیده است.» پدر او هم شبیه به تمام باباها آرزوی دامادیِ پسرش را داشت. اما هر بار که از او می خواست تا ازدواج کند! در جواب می شنید؛ باباجان «دعا کن شهید شوم». قرار بود ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ لباس دامادی بر تن کند و به خانه اش عروس بیاورد. اما روز ۲۲ اردیبهشت ۶۱ شمسی لباس شهادت را از مادر سادات گرفتُ به تن کرد. به راستی که «عروسی ما شهادت است.» @yousof_e_moghavemat
گفته‌اند : سحرخیز باش تا کـامروا شوی و کامِ ما روا نمی‌شود؛ به جز از رزقِ سفرۀ شهدا ... @yousof_e_moghavemat
🌸 🌺عن الامام الباقر عليه السلام: 《اَيُّما رَجُلٍ غَضِبَ وَهُوَ قائِمٌ فَلْيَجْلِسْ فَاِنَّهُ سَيَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّيْطانِ وَاِنْ كانَ جالِسا فَلْيَقُمْ》 هر كس خشمگین شود در حالی که ايستاده است ، بنشيند و اگر نشسته است باید برخیزد، كه اين كار به سرعت وسوسه شيطان را از او دور خواهد کرد🌺 بحارالأنوار، ج ۷۳ ص ۲۶۴ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔖 روایتی از جنایت حمله به زندان دولتو توسط صدام و ضدانقلاب 🔻اسرایی که زنده زنده در آتش سوختند!🔥🔥 ⏳ در 22 اردیبهشت 1360 جنگنده‌های رژیم بعث عراق با هماهنگی گروهک معاند کومله‌دموکرات، زندان "دوله‌تو" را که تنی چند از نیروهای سپاه پاسداران، ارتش، جهاد سازندگی، بسیج، ژاندارمری، پیشمرگان مسلمان کرد و مردم بی‌دفاع، توسط حزب دمکرات در آنجا زندانی بودند به طرز وحشیانه‌ای بمباران کرد. 🔹محمود صلاحی که آن ایام در کردستان حضور داشت در رابطه با مظلومیت رزمندگان و جنایت‌های رژیم بعث و گروهک‌های ضدانقلاب در بمباران زندان دوله‌تو می‌گوید: بین جاده سردشت به پیرانشهر، تقریبا میانه مسیر دو شهر، روستایی به نام میرآباد بود. انتهای مسیر روستا به سمت مرز عراق منطقه‌ آلواتن نام داشت که زندان دوله‌تو در آنجا قرار داشت. هریک از رزمندگان جان بر کف در منطقه از سرباز و بسیجی گرفته تا پاسدارانی که به دست ضدانقلاب افتاده و به رژیم بعث عراق تحویل داده می‌شدند، در این زندان به سر می‌بردند. 🔹در یک شب ناآرام و شوم در حالی که دست و پای همه‌ زندانیان غل و زنجیر شده بود، همه‌ زندانبانان درهای زندان را قفل کرده و به بالای ارتفاعاتی که در آن نزدیکی قرار داشت، رفتند. بعد از گذشت چند دقیقه هواپیماهای عراقی بر فراز آسمان ظاهر شده و زندان دوله‌تو را با همه‌ اسیرانش بمباران کردند. عمق مظلومیت و معصومیت را باید در این رزمندگان اسیر سراغ گرفت که بعد از تحمل آن همه سختی و مشقت، آن همه جنگ و دفاع در کوه‌ها و جنگل‌ها، در سرما و گرما، اکنون با دستان و پاهای بسته، پشت در زندان بسته، در آتش ناجوانمردی سوختند. 📚منبع: کتاب خاطرات محمود صلاحی، چاپ: مرکز اسناد انقلاب اسلامی @yousof_e_moghavemat