سرم را سرسری متراش
ای استادِ سلمانی
كه ما اندر ديار خود ؛
سری داريم و سامانی ...
#روزتان_شهدایی
@yousof_e_moghavemat
💠 با تشکیل تیپ محمد رسول الله(ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان در زمستان ۱۳۶۰، محل استقرار آن در جبهه جنوب، پادگانی متروکه و متعلق به ارتش به نام "دوکوهه" در نظر گرفته شد (واقع در حومه اندیمشک) - در آغاز تقریباً هیچ گونه امکاناتی در آنجا نبود بجز تعدادی آپارتمان فاقد در و پنجره ... و حتی حمام و سرویس بهداشتی!! ... با محوطه خاکی و بدون هیچ گونه فضای سبز!! - نه امکانات گرمایشی و سرمایشی وجود داشت و نه آشپزخانه!! .. و با ورود نیروها به آنجا حتی نانی برای خوردن یافت نمی شد. نیروهای سپاه و بسیجی که برای عملیات فتح المبین آمده بودند.
🔹 هر کدام از گردان های تیپ در یک ساختمان چند طبقه استقرار یافت.
🔸 در محوطه پادگان زمین صبحگاه بود که مکان تجمع نیروها برای برگزاری مراسم صبحگاه، سخنرانی ... و محل ساماندهی برای عزیمت نیروها به سوی خطوط مقدم به شمار می رفت
🔺 به تدریج امکانات بیشتر شد و علاوه بر آشپزخانه و حمام با ایجاد سوله بزرگی، حسینیه ای نیز احداث شد که مکان برگزاری نماز جماعت و مراسم دعا و سخنرانی بود.
@yousof_e_moghavemat
"اعجوبه ریش خرمایی!"
از خاطرات شهید علی چیت سازیان
فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «جوان ریش خرمایی کیه؟»
گفتیم: «مسئوول اطلاعات و عملیات، یه اعجوبه ایه توی کار اطلاعات.»
و از او خواستم گزارش آخر رو بده.
مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده ی زرباطیه به بدره گذاشت.
و مفصل گفت که فرمانده تیپ عراقی کی میاد و کی می ره و حتی اینکه تا کجا اونو با سواری می آرن و بقیه ی مسیر رو تا خط با جیپ و نفربر فرماندهی.
فرمانده قرارگاه باورش نمی شد که علی و بچه هاش ظرف یک ماه، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند!!!!
🌹
@yousof_e_moghavemat
"قرعه اول"
از خاطرات شهید حاج یدالله کلهر
به قول امروزی ها، حاجی خیلی «فدایی» داشت.
بچه ها صف کشیده بودند جلوی بیمارستان و سر اهدای کلیه به حاجی، جر و بحث می کردند.
هر کسی می خواست قرعه به نام او بیفتد. بچه ها سر از پا نمی شناختند. هر لحظه به تعداد بچه ها اضافه می شد.
لحظه شماری می کردند برای اهدای کلیه. اما هر کاری کردند حاجی زیر بار نرفت و گفت:
« من شرعاً راضی نیستم که شما جان خودتان را به خطر بیندازید و به من کلیه بدهید. هر چه خدا بخواهد ، همان می شود.»
🌹
@yousof_e_moghavemat
💔
#خاطرات_طنز_شهدا
#شهید_روح_الله_سلطانی🌹
روح الله خدمت حضرت آقا رفته بود.
از قرار آقا به او فرموده بود چه قد رعنایی داری.
بچه کجا هستی؟
پسرم هم گفته بود بچه آمل هستم.
بعد حضرت آقا به سر پسر شهیدم دست میکشند و به روح الله میگویند: «دانه بلند مازندران!>>
😊☺️😌
راوی مادر شهید
@yousof_e_moghavemat
❣️عاشقانه_شهدا
💠 #مرد_کچل...
💕زمستون که شد...
واسه اینکه فضای خونه گرم بمونه...
جلو ایوونو پلاستیک کشید...
شبا میشِستم کنار پنجره و...
گوشه ی پلاستیکو ميزدم بالا و...
زل ميزدم به خيابون...
تا ببینم كِی ماشینش پیدا میشه...❤️
💕خانه مون سر ۴راه بود...
واسه همین از هر طرفی که میومد میدیدمش...
ماشینشو که میدیدم...
سریع پا میشدم و...
خودمو سرگرم کاری نشون میدادم...
تا مثلا نفهمه این همه چشم براش بودم...
💕یه بار که حواسم نبود...
همون جوری رو به پنجره ماتم برده بود...
یهو از پشت سر صداشو شنیدم که گفت...
"بابا این در و پنجره ها هم شکلتو یاد گرفتن...
بس که نشستی اونجا..."
خودشم یه کارایی میکرد...
که فاصله ی بینمون کمتر شه...
💕یه روز صبح که از خواب پاشدم...
چشامو که وا کردم...
دیدم یه مرد غریبه...
با کله ی کچل...!
نشسته بالا سرم و زل زده بهم...
اولش ترسیدم...
ولی بعد دیدم عههه...
این که آقا مِهدیه...❤️
موهاشو با نمره ی هشت زده بود...
💕پرسید...
"چطور شدم و زد زیر خنده...😁
خنده هاش مخصوص خودش بود...❤️
لب زیریش اول کمی به یه طرف متمایل میشد...
بعد لب بالا...
با هم باز میشدند...
خیلی قشنگ بود خندیدنش...❤️
نمیدونستم چه توقعی باید از زندگی داشته باشم...
#شهید_مهدی_زین_الدین🌷
🍃🌹🍃🌹
@yousof_e_moghavemat
🇮🇷 مقام معظم رهبری:
در قضایای سال ۸۸ که دشمن تصور میکرد طراحی دهسالهی او بر ضد جمهوری اسلامی به نتیجه رسیده است، ملت ایران باقدرت در صحنه حاضر شد و بر دهان مخالفان و معارضان بینالمللی زد؛ چه برسد به مزدوران داخلی آنها که در مقابل عظمت ملت ایران به حساب نمیآیند.
۱۳۹۱/۱۰/۲۷
سالروز حماسه ۹ دی گرامی باد.
🌹
@yousof_e_moghavemat