خوشا آن روز را که سنگری بود
شبی ، میدان مینی ، معبری بود
خوشا آن روزهای آسمانی
که شوری بود ، سودا و سری بود
📷👆رزمندگان استان چهارمحال و بختیاری
#دفاع_مقدس
#جبهه
#شهدا
#بیست_و_دوم_اسفند
#روز_شهدا
#رزمندگان_استان_چهارمحال_بختیاری
@yousof_e_moghavemat
🍃رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ
وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ
وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي
إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ
وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ.....
🍃پروردگارا!
مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم...
و کار شایستهای انجام دهم که از آن خشنود باشی،
و فرزندان مرا صالح گردان؛
من به سوی تو بازمیگردم و توبه میکنم،
و من از مسلمانانم!....🖇
📚سوره احقاف، آیـــــہ۱۵
#یک_آیـه_قرآن
#استوری
@yousof_e_moghavemat
پيامبر خدا فرمود :
هر امّتى را سياحتى است؛
و سياحت امّت من
جهاد در راه خداست
کنزالعمال ۱۰۵۲۷
#مجاهدین_فیسبیلالله
#دفاع_مقدس
#حدیث_پیامبر_اکرم
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهمرگ داخل بستر نمیشود
خدا کند که
#شهادت بهداد ما برسد....
#روز_شهدا
#بیست_و_دوم_اسفند
@yousof_e_moghavemat
زمزمهی لبان من
این طلب است از #خدا کند..
کاش شوم من عاقبت
یک نفـر از سـپاهِ تـو...
فرمانده لشکر ۲۷
#شهید_محمدابراهیم_همت
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
📄اکثرا شب ها این موادغذایی را میبردیم و خیلی دقت میکرد تا کسی تو کوچه نباشد وآبروی آن خانواده نرود چون طرف مقابل خانم بود آقا سجاد وسایل را بمن میداد تا تحویل بدهم یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم فاطمه رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم سنگین بود بنابر این نتوانستم پیاده شوم به آقا سجاد گفتم شما برو... کمی مکث کرد بعد پیاده شد درب صندق عقب ماشین را باز کرد گونی برنج را زمین گذاشت عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد زنگ خانه را زد.از برداشتن عینکش تعجب کردم و به فکر رفتم.از این کارش دو منظور به ذهنم رسید:
1.میخواست نامحرم را نبیند
2.میخواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد و خجالت نکشد...
دلیل دوم بذهنم قویتر بود چون چشمان آقا سجاد آستیکمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت.هیچ وقت از او نپرسیدم چرا اینکار را کرد چون منظورش را فهمیده بود و او را بهتر از هر کسی میشناختم مطمئن بودم که میخواست آن خانم نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد...خیلی حواسش به همه چیز بود.
راوی:"همسر شهید🍃
#کمک_به_نیازمندان
#شهید_سجاد_طاهر_نیا
#مدافع_حرم
@yousof_e_moghavemat
هوای بی تو
چنان سرد شد
ڪہ برف آمـد ...
#مادرشهید_شاهین_باقرینیا
• تهران خیابان انقلاب سال۱۳۷۴
عکاس : محسن برمهانی
@yousof_e_moghavemat
#سلام_ارباب_دلم ❤️
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغیست کزین خانہ بہ آن خانہ برند
#روزتان_حسینی 🌤
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین
@yousof_e_moghavemat
❇️ خداوندا، مرا به خودت متصل کن...
عزیزم، من از بیجاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابانها گذاردهام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.
#سردار_دلها
#حاج_قاسم_سلیمانی
#وصیت_نامه
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۴۴
🌺 فرماندهای از جنس خاک، به قیمت افلاک...
#متن_خاطره
توی صف غذا دیدمش. رفتم جلو و بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: شما چرا ایستادی توی صفِ غذا آقای برونسی؟ مگه شما فرماندهی گردان... نذاشت حرفم تموم بشه. لبخند از لبهاش رفت و گفت: مگه فرمانده گردان با بسیجیهای دیگه فرق داره که باید بدونِ صف غذا بگیره؟ بسیجیها خیلی مانع توی صف ایستادنش شده بودند ، اما حریفش نمیشدند...
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید عبدالحسین برونسی
📚منبع: کتاب خاکهای نرم کوشک ، صفحه ۷۶
#شهید_برونسی #شهدای_مشهد #اخلاص #تقوا #تواضع
#سالروز_شهادت
@yousof_e_moghavemat