13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰اعلام خبر شهادت محسن وزوایی به حاج #احمد_متوسلیان
لحظات شهادت فرمانده محور تیپ ۲۷، #شهید_محسن_وزوایی در اولین روز #عملیات_الی_بیت_المقدس و اعلام خبر شهادت به #حاج_احمد_متوسلیان
دقایقی از فیلم #ایستاده_در_غبار
#یک_تکه_فیلم
#سکانس_برتر
@yousof_e_moghavemat
امیرالمؤمنین علیه السلام:
اُحْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ، بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ
بدى را از سينه ديگران، با كندن آن از سينه خود، ريشه كن نما
حکمت 178 نهج البلاغه
#استوری
#حدیث_امام_علی
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای کارت بانکی سردار حاج قاسم سلیمانی که ریالی از آن استفاده نکرده بود!
حاج قاسم سلیمانی از ناحیه دست راست، بازو و پای چپ، صورت و چشم و ریه و سایر نقاط بدن مجروح شده بود و جانباز هفتاد درصدی بود. هم حقوق جانبازی داشت هم حق پرستاری اما حتی یکبار هم از آن استفاده نکرد.
#استوری
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
🕊شهیدان عزیز روز ۱۶ بهمن ماه ....(تصاویر مشاهده شود)
#سالروز_شهادت
#مدافع_حرم
#استوری
@yousof_e_moghavemat
دیوارنگاره متفاوت میدان انقلاب درباره جنایتهای دیکتاتوری پهلوی
همزمان با دهه فجر، دیوارنگاره میدان انقلاب با طرح متفاوتی درباره شکنجه مردم توسط رژیم پهلوی اکران شد. این طرح با شعار "نشان شکنجه" همراه با مضمون نشانهای افتخار شکنجه مردم برروی سینه دیکتاتوری پهلوی به نمایش در آمد.
#دهه_فجر
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
در سال ۱۳۴۲ شمسی
برای تبلیغ در ایام ماه رمضان
در اواخر زمستان به زاهدان رفتم
که دوباره بازداشت شدم.
بعد از بازجویی مرا بیرون بردند
و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند.
هوا تاریک و بسیار سرد بود.
فهمیدم جایی که مرا بردهاند پادگان نظامی است.
مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند.
این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود.
سربازان از جای خود برخاستند
و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند.
فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد.
صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.
در طی این مدت از من بازجویی شد
که چند ساعت طول کشید.
تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است
و من در بازیهای کودکانهی او و برادرانش شرکت میکردم.
پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند.
عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند
و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند.
بعداَ متوجه شدم
که عازم تهران هستیم.
این نخستین سفر من با هواپیما بود.
در هواپیما به مسائل مختلفی میاندیشیدم.
به آیندهی این نهضت اسلامی که برپا شده...
به برپاکنندهی نهضت امام خمینی...
به آیندهای که در انتظار من بود.
از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.
مجلهای برداشتم
و به ورق زدن آن پرداختم.
چشمم به غزلی افتاد
که از آن خوشم آمد.
من عادت داشتم که هر شعری را میپسندیدم،
در دفتر خاصی که سفینهی غزل نامیده بودم، مینوشتم.
دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن میکشند
تا ببینند من چه مینویسم.
وقتی شعر را نوشتم،
ذیل آن این عبارات را هم افزودم:
«این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوشاخلاق از زاهدان به جای نامعلومی میبرد، نوشتم!»
این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آنها گذاشت.
🎤 راوی: حضرت امام خامنهای
📖 منبع: کتاب "خون دلی که لعل شد
#مقام_معظم_رهبری
#انقلاب_اسلامی
@yousof_e_moghavemat