1_142064925.attheme
68.7K
• #حاج_احمد_متوسلیان
• #تم_رفیق_جاوید_نشان 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن
@yousof_e_moghavemat
#خاطرات_ناب_شهدا
🌺#سردار_شهید_علی_چیت_سازیان💐🌹
لباسهای خیس به تنمون سنگینی میکرد😐 ...
ستون گردان پایین ارتفاع زیر پای عراقیها بود . همهمهی بسیجیها میان رعد و برق و شر شر باران گم شده بود🙄 ...
حالا گونیهایی رو ڪہ عراقیها پلہ وار زیر ڪوه چیده بودند از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر😒 ... بچہ ها از ڪت و ڪول هم بالا میرفتند ڪه از شر باران خلاص بشند و خودشان را به داخل غار بزرگ زیر قله برسونند😊 .
انگار یہ گونی ،جنسش با بقیه فرق داشت 😳. لیز و سُر نبود ...
بسیجیها پا روش ڪه میگذاشتند ، میپریدند اون ور آب و بعد داخل غار 👌. اما گونی هر از گاهی تڪون میخورد 🧐!!
شاید اون شب هیچ بسیجیای نفهمید ڪه علی آقا🌷 ، فرمانده شون پله شده بود برای بقیه 🕊... یڪی دو نفر هم ڪه متوجه شدیم ، دم غار ، اشڪهامون با بارون قاطی شده بود 😢.
خدایا...
بہ ماتوفیق ده ڪہ اگر باخون وضو نگرفتیم
بہ یاد خون دادگان وضو بگیریم..
#یاد_شهدا_با_صلوات
🌺
#شهید_علی_چیت_سازیان
@yousof_e_moghavemat
⚘﷽⚘
#خاطرات_شهدا
محاصره شهید غیوری
سردارشهید علی غیوری رزمنده ای بود که سال ۶۱باشهیدان تقی رحیمی مقدم،شهبازی ازبچه های ایلام وجعفری بچه اصفهان وبرادرحاتمیان
بچه ایل خزل برای شناسایی به منطقه
حلاله وفصیل میمک رهسپار می شوند ،
که صبح ان روز درمحاصره گاردکماندویی دشمن قرار می گیرند،
شهید علی دراین نبرد ناجوانمردانه باوجود۸۹ فشنگ درکمر وخشاب،با دواسلحه کلاشینکف یکی دردست راست
روی حالت تک تیر ودیگری روی حالت رگباردردست چپ باگروهان کماندویی دشمن چنان مبارزه می کندونمی گذارد به پشت سنگی که کمین کرده نزدیک شوند
دراین عملیات شناسایی سه برادر رحیمی
مقدم،شهبازی ومصطفی جعفری به شهادت می رسندوبرادر علی حاتمیان
با جراحت سه گلوله دشمن زخمی
می شود.
که غیوری قهرمان بامقاومت بی نظیرخود۱۶ ساعت بادشمن جنگیدوخم به ابرو نیاورد.
ویک کماندوی زبده عراقی ودهها نفرازسربازان دشمن رابه هلاکت رساندو
شهید غیوری فردای آن روز زنده به پایگاه سپاه درسرنی صالح آباد برگشت .
《این حکایت از زبان خود شهید در دفتری
در۲۷صفحه نگاشته شده است》
#شهید_علی_غیوری_زاده
@yousof_e_moghavemat
🍃🌹🕊
دستور بود هیچکس بالای ۸۰کیلومتر سرعت، حق ندارد رانندگی کند!
یه شب داشتم می اومدم که یکی کنار جاده، دست تکان داد.
نگه داشتم سوار که شد،
گاز دادم و راه افتادم من با سرعت می روندم و باهم حرف می زدیم!
گفت؛ می گن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید!
راست می گن؟!
گفتم؛ فرمانده گفته!
زدم دنده چهار و ادامه دادم؛ اینم به سلامتی فرمانده باحالمون.....
مسیرمون تا نزدیکی واحد ما، یکی بود، پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می گیرن!
پرسیدم؛ کی هستی تو مگه؟؟
گفت؛ همون که به افتخارش زدی دنده چهار.....
#فرمانده_شهید_مهدی_باکری
@yousof_e_moghavemat
تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلامالله علیها زیر و رویش کرد...بلند شد اومد جبهه .یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیهالسلام نرفتم.میترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم .یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیهالسلام زیارت کنم و برگردم اجازه گرفت و رفت مشهد دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیتنامهاش نوشته بود:در راه برگشت از حرم امام رضا علیهالسلام، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم .آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام میبرمت...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود.نیمه شبا تا سحر میخوابید داخل قبرگریه میکرد و میگفت: یا امام رضا علیهالسلام منتظر وعدهام.آقا جان چشم به راهم نذار...توی وصیتنامه ساعت شهادت، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود.شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده !دقیقاً توی روز، ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیتنامهاش نوشته بود.راوی: همرزم شهید، حاج مهدی سلحشور
.
.
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#شهدا_ی_دفاع_مقدس
#آقا_زاده_حقیقی
#ژن_خوب
#شهید_حمید_محمودی
@yousof_e_moghavemat
💥 "حاج علی افراسیابی" و "پیت حلبی" که سهم او از سفره انقلاب شد...
سالها پیش در دوران نوجوانی چند باری که از حوالی خیابان پیروزی تهران رد می شدم، پیرمردی را دیدم که دم منزل خود روی یک"پیت حلبی" می نشست و گویی منتظر چیزی بود...
می گفتند کار هر روز و هر شبش هست این انتظار، اهالی احترامش می کردن؛ حاج علی، چهار فرزندش را در هشت سال دفاع مقدس تقدیم کشور کرده بود و یک فرزند را در در مبارزات با رژیم ستم شاهی... خودش هم با شصت ماه جبهه, جانباز شیمیائی بود . گفتنش راحت است، اما دادن پنج فرزند در راه انقلاب چیز کمی نیست... اصلا تصورش هم ممکن نیست. می دانم تا لحظه آخر هیچ طلبی از "انقلاب" نکرد و از "سفره انقلاب" چیزی برنداشت؛ تمام سهمش ازاین "سفره" شد یک "پیت حلبی" و سال ها انتظار...
@yousof_e_moghavemat
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
✍مرد انگلیسی گفت «شما خیلی غیر واقع بینانه با مسائل برخورد میكنید. این طور جلو بروید تحریم میشوید». بهشتی گفت:
«انقلاب ما انقلاب آرمانها است نه تسلیم به واقعیتها. همان نان و پنیر برایمان كافی است».
#شهید_بهشتی
برگرفتہ از کتاب صد و ده دقیقہ تا بهشت📗
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۷۲
🌸 شهید رجایی این شهید را الگویِ خود در حزباللهی بودن میدانست
#متن_خاطره :
ساواک توی زندان از آقای لاجوردی پرسیده بود:
به چی اعتیاد داری؟ ایشان هم گفته بود: به مطالعه! اونقدر اهل مطالعه بود، که توی زندان به درجه ی اجتهاد رسید...
جالبه وقتی از شهید رجایی پرسیدند: آیا شما حزب اللهی هستید؟ ، جوابی داد که خیلیها رو متعجب کرد. گفت: اگر حزب اللهی باشم، نوعِ آن، از نوعِ لاجوردیهاست...
📌خاطرهای از زندگی شهید سیّد اسدالله لاجوردی
📚منبع: کتاب دیدبان انقلاب
#مطالعه #شهیدلاجوردی #شهیدرجایی #علمآموزی #انقلابیگری #تقوا
🇮🇷
@yousof_e_moghavemat
#لالههای_آسمونے
علیرضا می گفت: جان من که ارزشی ندارد، من سعادت شهادت را ندارم.
یک روز که همه دور هم نشسته بودیم علیرضا پرسید #غسل_شهادت چگونه است؟
خیلی دوست داشت طریقه غسل شهادت را یاد بگیرد که گرفت.
خیلی با حجب و حیا بود. حتی در چشم من که مادرش بودم نگاه نمی کرد. ساده زندگی می کرد و لباس نو نمی پوشید. همیشه می گفت: به فکر مردم بی بضاعت باشید....
شبی به خانه آمد در حالی که برگه ای در دست داشت که روی آن نوشته بود اعزام به اسلام آّباد غرب...
گفتم: تو که هنوز وقت سربازیت نیست. گفت: در این شرایط، بی غیرتی است اگر نرویم، برای حفظ ناموس و مملکتمان باید برویم.
مادر نیز از علیرضا خواست که به جبهه نرود اما او در پاسخ گفته بود: شما در محافل مذهبی شرکت می کنی برای چه؟ نماز می خوانی برای چه؟
مادر! از خون برادرهای ما که انقلاب کردند جوی خون راه افتاده است . ما باید از این انقلاب دفاع کنیم.
به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_علیرضا_جانبزرگی
#سالروز_شهادت
ولادت: ۱۳۴۳/۱/۱ شهر ری
شهادت: ۱۳۶۱/۹/۹ سومار
@yousof_e_moghavemat