eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
285 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
: مقر تفحص لشکر محمد رسول‌الله(ص)؛ یکی از بچه های گروه تفحص، موهای را اصلاح می‌کند، پازوکی یک ماه بعد در هفدهم مهر ماه سال ۱۳۸۰، حین جستجوی پیکر شهدا در منطقه عملیاتی به شهادت رسید.... پ‌.ن: فکه، شهریور ۱۳۸۰ عکاس:محمدعلی بهمنی @yousof_e_moghavemat
28.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 تو مولای منی، مگه نه!!؟ 🚩 . . . تو آقای منی، مگه نه !؟ تو مولای منی، مگه نه !؟ منم بنده ی تو، مگه نه!؟ تو دنیای منی، مگه نه!؟ 💕 💐 ولادت سراسر نور حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه بر همه شیعیان جهان اسلام به خصوص شما بزرگواران حاضر در این صفحه مبارک و تهنیت باد...⚘🌷💐🚩 . . . @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● میلاد با سعادت یگانه منجی عالم بشریت مبارک باد ○ بسم الله الرحمن الرحیم إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 😊☺️😌😍 💐🥀🌻🌹🌺🌸🌷🌼 @yousof_e_moghavemat
16.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💻 نماهنگ | شما جوان‌های انقلاب ✅ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «دهه‌های آینده دهه‌های شما است و شمایید که باید کارآزموده و پُرانگیزه از انقلاب خود حراست کنید و آن را هرچه بیشتر به آرمان بزرگش که ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمیٰ (ارواحنافداه) است، نزدیک کنید.» بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ 💾 کیفیت متوسط و فرمت Mp4 و با حجم 30.3 MB @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبرانقلاب: صياد شايسته شهادت بود؛ حيف بود صياد بميرد ماجرای حضور رهبر انقلاب بر مزار شهيد صيادشيرازی دو روز پس از تدفين شهيد 🔹پیکر شهید صیاد که دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانواده‌اش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش. وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یک‌سری محافظ که نمی‌شناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظ‌ها معلوم شد که آقا آن‌جا هستند. گفتند ما خانواده‌ی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد که آقا نماز صبح را آن‌جا بوده‌اند. 🔸خانواده‌ی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچه‌ی‌ صیاد رفته بودند بالای سر مزار او. این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند. 📝 روايت از امير ناصر آراسته از هم‌رزمان شهید صیاد شیرازی @yousof_e_moghavemat
در قامت يك همسر در آيینه کلام ژيلا بديهیان منظورش را نفهمیدم😕.باز گذاشتم به حساب بےاحترامی😒.گفت:توی سفر حج‌ام🍃،در تمام لحظه‌هایی که دور خانه خدا طواف🕋 می‌کردم،فقط تو را کنار خودم می‌دیدم😌،آن جا خودم را لعنت می‌کردم😤،می‌گفتم این نفس پلید من است،نفس اماره‌ای من است،که نمی‌گذارد من به عبادتم برسم😞.ولی بعد که برگشتم پاوه و باز تو را دیدم،به خودم گفتم این قسمتم بوده که😌...نگاهم کرد.گفتم:در هر حال من سر حرف خودم هستم🙄،راضی کردن خانواده‌ام با تو؛حرف آخر😕.یک ماه بعد پس از عملیات سختی که عده‌ای از بچه‌های اصفهان در آن شهید شده بودند💔، برای خواستگاری؛به خانه ما آمد☺️.با آمبولانس آمده بود🚑.خسته و خاکی و خونین💔.من هم خانه نبودم،رفته بودم پاوه.والدین من، به گفته بودند:این دختر خواستگار زیاد داشته😐.چون قصد ازدواج ندارد ،همه را رد کرده😑.گفته بود:شاید این بار،با دفعه‌های بعد فرق داشته باشد🤗.گفتند:فعلا که خودش اینجا نیست تا جواب بدهد🍃.گفته بود:بزرگترهایش که هستند😊.اعلام رضایت شما هم برای من شرط است👌.گفته بودند:ولی اصل ماجرا با اوست،نه ما؛که بیایم مثلا چیزی بگوییم🙂.گفته بود:خدای او هم بزرگ است.همینطور خدای من☝️☺️.بعدها مادرم به من می‌گفت:نمی‌دانم آن روز چرا نرم شدیم،یا بدقلقی نکردیم😕.یا جواب رد ندادیم😐.من اصلا آماده شده بودم بگویم شرط اولمان این است که دامادمان سپاهی نباشد😐.واقعا نمی‌دانم چرا این طور شد.شاید قسمت بوده.☺️❤️ راوےهمسرشهید @yousof_e_moghavemat
سید حسن نصرالله: رژیم صهیونیستی نگران است هشتاد سالگیش را نبیند دبیرکل جنبش حزب‌الله لبنان: 🔹باور به منجی در کتب سماوی، ادیان بوده و بسیاری از خاخام‌های یهود منتظر ظهور ایشان هستند. 🔹هم‌اکنون در فلسطین اشغالی، رژیم غاصبی وجود دارد که نگران حفظ موجودیت سیاسی است. 🔹این رژیم بیم از آن دارد که بیش از هشتاد سال عمر نکند. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 ✅ ✔ 💠 بعد از پایان مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس و جنگیدن بیش از ۱۰ شبانه روز بدون وقفه و استراحت، دیگر نایی برای ادامه عملیات در لشکرهای سپاه و ارتش وجود نداشت. در محاصره ما بود و یک "یاعلی" می خواستیم که برویم و آزادش کنیم ولی ما جانی در بدن نبود که حداقل آن را بگوید؛ از بس فشار روحی و روانی به ما وارد شده بود.❗ . در اینجا، خداوند یک امداد عظیم نصیب ما دو نفر (من و محسن رضایی) کرد .در این امداد، به یک طرح رسیدیم. صحبت که می کردیم، نشان می‌داد یاری خداوند نصیبمان شده است. حتی یک ذره بحث هم در نگرفت. چشم هایمان از خوشحالی درخشید و ما پیروزی را در آن جرقه ذهنی که به وجود آمد، دیدیم.❗ . مشکل کار در این بود که این طرح را چطور به فرماندهان ابلاغ کنیم. با آنان بحث های دیگر کرده بودیم و حالا ناگهان می‌خواستیم این طرح را مطرح کنیم! خداوند یاری کرد و گفتم: "من این را ابلاغ می‌کنم." آقای رضایی هم قبول کرد و گفت: "اشکالی ندارد. از طرف من هم شما به سپاه و ارتش ابلاغ کنید."😍 . به فرماندهان ابلاغ کردیم که سریع جمع شوند. از نظر نظامی، چون با ارتشی هاآشنا بودم، می دانستم که برایشان مشکل نیست. منتها بچه‌های سپاه، باید ملاحظه می‌شدند. برای این که آنها هم کنترل شوند، مقدمه را طوری گفتم که احساس کنند فرصتی برای بحث نیست و به عبارت دیگر، دستور ابلاغ می‌شود و باید فقط برای اجرا بروند.🤫 . چون وقت کم بود و اگر می‌خواست فاصله بین عملیات بیفتد، طرح خراب می شد. گفتم: "من مأموریت دارم که تصمیم فرماندهی قرارگاه کربلا را به شما ابلاغ کنم. خواهش می کنم خوب گوش کنید و اگر سوالی داشتید بپرسید تا روشن تر توضیح بدهم. مأموریت را بگیرید و سریع بروید برای اجرا.🤭 . حکم مأموریت را ابلاغ کردم. در یک لحظه همه به هم نگاه کردند و آن حالتی که فکر می‌کردیم، پیش آمد. اولین کسی که صحبت کرد، برادر شهیدمان - که انشاءالله جز ذخیره‌ها مانده باشد - ؛ فرمانده تیپ حضرت رسول (ص) بود. ایشان در این زمینه ها خیلی جسور بود. گفت: "چه جوری شد؟ نفهمیدیم این طرح از کجا آمد؟" من گفتم: "همین طور که عرض کردم این دستور است و جای بحث ندارد."😉 . تا آمدیم از ایشان فارغ شویم، شهید خرازی صحبت کرد. احتمالاً احمدکاظمی هم صحبت کرد. من یک خورده تند تر شدم و گفتم: "مثل اینکه متوجه نیستید. ما دستور را ابلاغ کردیم، نه بحث را."🤔 . . ادامه دارد...⬅️⬅️ 💐 ✔ 📸 شناسنامه تصاویر: تابستان ۱۳۶۰ ، شناسایی محور مرزی مریوان - پنجوین، با حضور 😍 . . @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
(قسمت دوم: عذرخواهی )😍 ✔ ✅ 💠 از آن ته دیدم آقای رحیم صفوی با علامت دارد حرف می‌زند. توصیه به آرامش می کرد. خودش هم لبخندی بر لب داشت و به اصطلاح می گفت مسئله ای نیست. هم متوجه بود که این طور باید گفت و هم متوجه بود که این صحنه طبیعی است، باید تحملش کرد.❗ . من غافل شده بودم؛ ولی در اثر برخورد روانی برادر رحیم صفوی، کمی تحمل خودم را بیشتر کردم. داشتم ناامید می شدم و فکر می‌کردم این جلسه به کجا می‌انجامد. به خودم گفتم: "در نهایت به تندی دستور را ابلاغ می کنم بالاخره باید اجرا شود میدان جنگ است و بایستی یک خورده روح و روان هم آماده باشد." خداوند متعال می فرماید: "فَانَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا" (سوره انشراح آیه ۴) او ما را کشاند تا نقطه اوج سختی و ناگهان آسانی را نازل کرد، بدون اینکه خودمان نقش زیادی داشته باشیم.❗ . جریان جلسه ناگهان برگشت. برادر گفت: "من خیلی عذر می خواهم که این مطلب را بیان کردم. ما تابع دستور هستیم و الان می رویم به دنبال اجرا. هیچ نگران نباشید." برادر خرازی هم همینطور. همه شان با هم هماهنگ کردند و شروع کردند به تقویت فرماندهی برای اجرای دستور. این طور شد که گفتم: "بسیار خوب! این قدر هم وقت دارید. سریع بروید برای عملیات آماده شوید و اعلام آمادگی کنید."❗ . آنها که رفتند، غبار غمی دلم را گرفت. در دل گفتم: "خدایا! با این قاطعیتی که در ابلاغ دستور نشان دادم، با این شرایطی که توی جلسه به وجود آمد و بعد هم خودت حلش کردی، حالا اگر این طرح نگرفت، آن وقت چه کار کنیم؟ دفعه بعد، توی اتاق‌های جنگ، نمی شود این طور دستور داد! چون یاد صحنه‌های قبلی می‌کنند." به آخر خاطرات این عملیات که برسیم، می بینید خداوند متعال چطور یاری و نصرتش را بر ما وارد کرد و ما از شکرگزاری به درگاه خدا، برای نعمت هایی به ما داده، غافلیم.🌸 ❕❕ ❗❗ 📚 برگرفته کتاب خواندنی و جذاب - خاطرات ، صفحات ۲۶۸ الی ۲۷۱ 🖨 . . @yousof_e_moghavemat