💗 حاج احمد 💗
💥 #عملیات_رمضان_ضربت_متقابل 💣
▪︎
▪︎
▪︎
🔘 بدین ترتیب، مرحله اول عملیات بزرگ رمضان، ساعت ۲۱:۳۰ در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۶۱ با رمز مقدس #یا_صاحب_الزمان_ادرکنی آغاز گردید. از آنجایی که تلاش اصلی مرحله اول به عهده #قرارگاه_فتح محوّل شده بود، لذا در عرض بیست و پنج دقیقه، خاکریزهای اول و دوم دشمن توسط تیپ ۱۴ و تیپ ۸ نجف به تصرف درآمد. تا ساعت ۲۳:۰۰ همه مقاومت های دشمن درهم شکسته شد و رزمندگان قرارگاه فتح حدود سه کیلومتر در خاک دشمن پیشروی کردند.
🔸️
خاکریزهای دشمن در نیمه شب ۲۳ تیر ۶۱ یکی پس دیگری در محدوده عملیاتی محوله به قرارگاه فتح، تصرف شد.
یکی از جالب ترین حوادث صبح ۲۳ تیر، تصرف قرارگاه تاکتیکی لشکر ۹ زرهی سپاه سوم دشمن بود که توسط تیپ ۱۴ امام حسین(ع) صورت گرفت. پس از انهدام کامل آن قرارگاه، خودروی #مرسدس_بنز فرمانده لشکر۹ را به غنیمت گرفتند.
🔹️
امّا به دلیل عملکرد ضعیف قرارگاه های دیگر و همچنین خالی مانده قرارگاه فجر و با وجود ۱۵ کیلومتر پیشروی توسط رزمندگان قرارگاه فتح در عمق خاک دشمن، فرماندهان نظامی ایران تصمیم به عقب نشینی اجباری گرفتند.
🌸
یکی از نکات جالب توجه در مرحله اول، مقاومت حیرت انگیز و رشادت های دلاورمردان تیپ ۴۱ ثارالله به فرماندهی «قاسم سلیمانی» است که با توجه به گستردگی میران خسارات وارده، با باقی مانده نیرو هایش، به نبرد نابرابر خود با دشمن ادامه داد.
✔
با انجام تاکتیک حرفه ای و خارق العاده تیپ قدرتمند مستقل ۱۰ زرهی ارتش عراق به صورت "دفاع متحرک"، بالاجبار رزمندگان قرارگاه فتح نیز از مواضع خود عقب نشینی کردند. این در حالی بود که به دستور یکی از منفورترین و خونخوارترین فرماندهان ارتش بعثی یعنی سرتیپ ماهر عبدالرشید، ۵۰۰ تن از نیروهای ایرانی که در جریان عقب نشینی به اسارت دشمن درآمده بودند، اعدام شدند.
💕
طی مرحله اول #عملیات_رمضان ، ۸۵ دستگاه تانک و نفربر و ۱۲ عراده توپ دشمن منهدم گردید و ۷۱ دستگاه تانک و نفربر به غنیمت گرفته شد. ۲۷۰۰ تن از نیروهای دشمن کشته و زخمی شده و ۸۵۰ تن به اسارت درآمدند.
🧨
نکته آخر اینکه در روز دوم عملیات (یعنی پنج شنبه ۲۴ تیر ۶۱) نیروهای عراقی در ادامه پاتک های خود، نیروهای ایرانی را از کرانه شرقی #کانال_پرورش_ماهی به عقب راندند و سه تیپ زرهی قدرتمند خود را برای حفاظت از کانال مزبور وارد منطقه کردند.
#دفاع_مقدس
#جنگ_ایران_و_عراق
@hemaseh27
🌸اسم شب
در خاطره رزمنده ای آمده است: یک شب با دوست همرزمم سالار محمودی در سنگر بودیم و نگهبانی می دادیم. نوبت ما تقریباً تمام شده بود. منتظر نفر بعدی بودیم. سرو کله کسی از دور پیدا شد. طبق معمول ایست دادیم. گفت: آشنا. پرسیدم: آشنا کیست و اسم شب (رمز ) چیست؟ او پیرمردی بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت و اسم رمز بالطبع در خاطرش نمانده بود. دستپاچه و هراسان به زبان محلی گفت: «خومانیم،خومانیم» یعنی خودمان هستیم خودمان هستیم. او را روی زمین خواباندیم. محمودی دوباره از او اسم رمز خواست. بیچاره مانده بود چه بکند، با عصبانیت گفت: بابا من چراغان معافی هستم که دو ساعت پیش شام با هم سیب زمینی خوردیم
#طنز_جبهه
@yousof_e_moghavemat
🌷 "شهید سید ولی جناب"
از یاران حاج احمد متوسلیان در کردستان
از یاران قدرتمند حاج احمد بود و در کردستان نفس ضد انقلاب را گرفته بود
رزمی کار بود و هر وقت در مأموریت و عملیاتی کار گره می خورد، او بود که خط شکنی می کرد و کنترل میدان را به دست می گرفت
شهادت: مریوان، خرداد ۵۹
مزار غریبانه شهید سید ولی جناب
در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران
قطعه ۲۴، ردیف ۳۳، شماره ۶
#شهید_سید_ولی_جناب
هم رزم
#حاج_احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
💠آن زمان ماشین نداشتیم . با آژانس به میدان شهدای گمنام در فاز 3 اندیشه رفتیم .
آنجا اصلا محل زندگی نبود که مصطفی دوستی داشته باشد و بخواهد با او دعوا کند.
چند تا پله میخورد وآن بالا 5 شهید گمنام دفن بودند.
من از پله ها بالا رفتم و دیدم که مصطفی حتی از پله ها هم بالا نیامد.
پایین ایستاده بود و با لحن تندی میگفت:«اگر کار اعزام مرا جور نکنید،هر جا بروم به همه میگویم که شما کاری نمیکنید.هر جابروم میگویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند،میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید .خودتان باید کارهای مرا جور کنید.»
دقیقا یادم نیست که 21 یا 23 رمضان بود.من فقط او را نگاه میکردم. گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم.
او حتی بالانیامد که فاتحه ای بخواند؛فقط ایستاده بود و زیر لب با شهدا دعوا میکرد.
کمتر از ده روز بعد از این ماجرا، حاجتش را گرفت.
سه روز بعد از عید فطر بود که اعزام شد.
راوی همسر شهید
🌹
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
#مدافع_حرم
@yousof_e_moghavemat
📚خاطرات شهید مدافع حرم احمد مشلب
راوی:سیده سلام بدرالدین مادر شهید
#تولد
من ۳۰ مارس سال ۱۹۷۷ (۲۹اسفند ۱۳۵۵)در شهر نبطیه به دنیا آمدم نبطیه شهری شیعه نشین در جنوب لبنان است.
خانواده ی من شیعه و بسیار مذهبی بودند ما التزام زیادی به اسلام و به ویژه حزب الله داشته و داریم.
اهمیت به این حزب اسلامی شیعه در خانواده ی ما موج می زد از زمانی که خدمت داشتم در برنامه های اجتماعی و فرهنگی حزب الله فعالیت داشتم
در ۱۶سالگی ازدواج کردم همسرم نیز مذهبی بوده و مانند من و خانواده ام هوادار و پیرو حزب الله بود ما در منزل شخصی خود زندگی میکردیم و زندگی راحت ومرفهی داشتیم مدتی بعد از ازدواج باردار شدم و ۳۱آگوست سال ۱۹۹۵میلادی (۹شهریور ۱۳۷۴)زندگی شیرین ما با تولد اولین فرزندم زیباتر و جذاب تر شد همسرم به عشق پیامبر مکرم اسلام نامش را #احمد گذاشت
#خاطرات
#شهید_احمد_مشلب
#حزب_الله
@yousof_e_moghavemat
هدایت شده از گسٺࢪده شبانہ شھید آنیلے
🌍 در آشفته بازار سیاست به دنبال یک منبع موثق میگردی؟؟ ♨️
✨اگر خواهان افزایش معلومات سیاسی-اجتماعی📖 بدون اتلاف وقت هستی ⌚
✨ اگر میخوای صاحب تحلیل دقیق و معتبر باشی👌🏻و میخوای اخبار، عکس نوشته ، کلیپ های به روز سیاسی رو دنبال کنی
👇🏻♨️👇🏻🔉👇🏻🖋️👇🏻📚👇🏻
🔉 پیشنهاد ما به شما کانال خبری تحلیلی فانوس💡 هست
⬇️ کافیه لینک زیر رو لمس کنید⬇️
@faanos313
🙏🏻با سپاس از انتخاب هوشمندانه شما🙏🏻
🔻عملیات مرصاد به روایت سردار فضلی
🔹از مصادیق درخشش سردار فضلی ،حضور نقش آفرین او درعملیات «مرصاد» است که منافقین در۵ مرداد۶۷، دست در دست صدام، به خیال خام خود،به ایران اسلامی ، حمله کردند و امروز، پس از ۳۲سال، جریان نفاق همچنان به شرارت علیه ملت ایران مشغولند.
🔹از بازجویی اسراء منافقین مشخص شد که آنان در خیال خود قصد داشتند با تصرف بایگاه هلیکوپتری ارتش، سوار بر هلیکوپترها به تهران پرواز و با هجوم به زندان اوین، منافقین زندانی را آزاد نمایند و پس از آن با حمله به جماران، امام را شهید و کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند که عنایت الهی شامل حال رزمندگان اسلام شد و با سرکوب منافقین، برگ زرین دیگری بر تاریخ افتخارات ملت ایران افزوده شد.
#سردار_فضلی
#سالروز_عملیات_مرصاد
#پنجم_مرداد
@yousof_e_moghavemat
🌹شهید حاج حسین خرازی🌹
🍂 نگاهش می کردم. یک ترکه دستش بود، روی خاک نقشه ی منطقه را توجیه می کرد. به م برخورده بود فرمانده گردان نشسته، یکی دیگر دارد توجیه میکند. فکر می کردم فرمانده گروهان است یا دسته. ندیده بودمش تا آن موقع بلند شدیم. می خواست برود، دستش را گرفتم. گفتم « شما فرمانده گروهانی ؟ » خندید. گفت « نه یه کم بالاتر» دستم را فشار داد و رفت. حاج حسن گفت « تو این و نمی شناسی ؟ » گفتم « نه. کیه ؟ » گفت « یه ساله جبهه ای، هنوز فرمانده تیپت رو نیمشناسی؟»🍂
📚 یادگاران ۷، شهید خرازی، ص ۶
#شهید_حسین_خرازی
نفر اول ایستاده از سمت چپ
@yousof_e_moghavemat