eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۶سال بود که قفل در خونه ش رو عوض نکرده بود... ۲۶سال بود که شبا تلویزیون خونه ش رو خاموش نکرده... ۲۶سال، خودش میگه دنبال حسینم گشته م... دیوارهای خونه ش ترک برداشته... از پله های گلی خونه ش نشسته فقط میتونه بالا و پایین بره . واسه همین بیشتر چله میگرفت و چهل روز از خونه ش بیرون نمیومد و کسی مادرو نمیدید... ﭘﺴﺮش ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﯾﻦ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺤﻤﺪﯼ دم در خونمون ﮔﻞ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﺮ میگرﺩﻡ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ ﮔﻞ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ .. ﺭﻭﺯﯼ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﺰﺍﺩﻩ ﺟﻮﺍﻧﻪ میزﻧﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﮑﻮﻓﻪ میکنند و خبر پیدا شدن حسین رو به مادرش میدهند... شهید حسین علیزاده در عملیات تک دشمن در سال ۱۳۶۷در جزیره مجنون به شهادت رسید . پلاک هویتی این شهید والا مقام پس از گذشت ۲۶ سال از شهادتش در همان محل کشف شد . 🌷 @yousof_e_moghavemat
: . اگر بنده‌ی من یک قدم به سوی من بیاید ؛ من ده‌ها قدم به سوی اومی‌روم ...! . کنزالعمال حدیث1133 @yousof_e_moghavemat
🥀 تا که پرسیدم ز قلبم عشــق چیست 🥀در جوابم این چنین گفت و گریست 🥀لیلی و مجنون فقــــــط افــسانه اند 🥀عشق در دست حسـین بن علی ست @yousof_e_moghavemat
سردار نائینی رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: حاج قاسم یک ماه قبل از شهادت با بنده تماس گرفت و درخواست نوار صوتی مکالمات عملیات کربلای5 را کرد که شنیدم در این مدت قبل از شهادت، همواره این مکالمات را به‌یاد شهدای آن زمان گوش می‌دادند. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌷 ﺩﻩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ 2 ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺳﺎﺯﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺎﺑﺮﺍﺗﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﮐﺮﯾﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ . ﮔﻔﺖ : ‏«ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﯾﮏ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ . ‏» ﮐﺮﯾﻢ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻣﺨﺎﺑﺮﺍﺕ ﻟﺸﮑﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ، ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ‏«ﭼﺮﺍ؟ ‏» ﮔﻔﺖ : ‏«ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺗﮏ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﺎ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ ﺑﺮﻭﻡ . ‏» ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﯿﭗ‏[ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺍﺳﺪﯼ‏] ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ . ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ‏« ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ .!‏» ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺶ . ﮔﺬﺷﺖ، ﺗﺎ 24 ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ . ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻗﻄﺎﺭ ﻓﺎﻧﺴﻘﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻤﺮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﮔﻔﺘﻢ : ‏« ﮐﺮﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ«! ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ‏« ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺭﻭﯼ ﻣﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻦ«! ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ . ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗَﻤﻄَﺮﻩ ﺭﻓﺘﻢ . ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﺁﻣﺪ ‏[ ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ‏] ﺭﺣﻤﺎﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺑﺸﺎﺷﯿﺖ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﺍﺷﺖ . ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺸﯿﺪ . ﮔﻔﺖ : ‏« ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻤﺎﻧﻢ، ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ . ﺁﻏﻮﺷﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ . ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﺍﻡ، ﻣﺎﻧﻌﻢ ﻧﺸﻮﯾﺪ . ‏» ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ‏« ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﭘﺨﺘﻦ ﻧﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ .‏» - ‏« ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ «! - ‏« ﭼﻪ ﺷﺮﻃﯽ «! - ‏«ﺷﻔﺎﻋﺖ «! ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺟﻠﻮ ﮐﺸﯿﺪ، ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ‏«ﻗﻮﻝ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﮐﻨﻢ «! ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺣﻤﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺴﯿﻢ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ‏«ﺍﻣﺎﻧﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ . ﺩﻭﺯﺍﺭﯼ ﺍﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﮐﺮﯾﻢ ﻫﻢ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ . ‏»😭 🌷 تولد:۱۳۳۹ سمت:معاون مخابرات تیپ ۳۳المهدی(عج) شهادت:والفجر۲،حاج عمران (راوی: همرزم شهید) @yousof_e_moghavemat
🌴جلسه فرماندهان در قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)-۱۳۶۱ شهید ناصر کاظمی،فرمانده سپاه کردستان شهید حسن آبشناسان،فرمانده تیپ23نوهد ارتش شهیدبزرگوار محمدبروجردی،فرمانده قرارگاه حمزه شهید گنجی زاده جواد استکی @yousof_e_moghavemat
معرفی 💠 «نُعمان» مردی شجاع، دلباخته اهل بیت، بصیر در دین، سوارکاری رزمدیده و شیعه‌ای مخلص و پاکباخته بود. @yousof_e_moghavemat
🌷اوایل ازدواجمون بود و هنوز نمى تونستم خوب غذا درست کنم. یه روز تاس کباب بار گذاشتم و منتظر شدم تا یوسف از سر کار بیاد. همین که اومد، رفتم سر قابلمه تا ناهارو بیارم ولی دیدم همه سیب زمینیها له شده،خیلی ناراحت شدم. یه گوشه نشستم و زدم زیر گریه!... وقتی فهمید واسه چی گریه مى كنم، خنده اش گرفت. خودش رفت غذا رو آورد سر سفره. اون روز اینقدر از غذا تعریف کرد که اصلاً یادم رفت غذا خراب شده. 📚 زندگی_به_سبک_شهدا, ناصرکاوه راوى: همسر شهید یوسف کلاهدوز منبع: كتاب نیمه پنهان ماه، جلد ٨ @yousof_e_moghavemat
َالْحَمْدُ للهِِ الَّذي يحْلُمُ عَنّي حَتّي كَاَ نّي لا ذَنْبَ لي ستایش خدایی را که با من صبوری می کند گویی هیچ گناهی ندارم... @yousof_e_moghavemat
1_439553730.mp3
6.83M
باور نمیکردم گذرها را ببندند آقای سیدمجیدبنی فاطمه @yousof_e_moghavemat
🌴 ۳۰ شهریور ۶۹ - سالگرد شهادت رزمنده دفاع مقدس، مسعود امینی 🌿 در آذر ۱۳۴۸، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش علی اکبر، پارچه فروش بود و مادرش، صدیقه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. پاسدار بود. سال ۱۳۶۸ ازدواج کرد. سی ام شهریور ۱۳۶۹، در سردشت بر اثر شکنجه و اصابت گلوله توسط گروههای ضدانقلاب شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. @yousof_e_moghavemat