eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
امام علی علیه السلام میفرمایند: براى آنچه از دست رفته است اندوه به دلت راه مده، كه تو را از آنچه مى آيد باز میدارد غررالحكم حدیث10434 @yousof_e_moghavemat
سال ۱۳۶۵ در آزمون سراسری شرکت کرد و در دانشگاه اهواز قبول شد. بعد از قبولی در دانشگاه، خانواده ­اش را به اهواز منتقل کرد و چند روزی نیز به دانشگاه رفت اما از آنجا که روح بلند عزیز آرام و قرار نداشت، دوری از جبهه را نتوانست تحمل کند. عزیز الماسی دانشگاه را رها کرد و به جبهه برگشت. پس از خاتمه جنگ تحمیلی در یک مأموریت و بدون در نظر گرفتن کمک­ های بی­شمار دولت کویت به عراق در زمان جنگ تحمیلی به آن کشور رفت شهید بزرگوار عزیز الماسی تیمی خبره از بچه های سپاه را برای مهار چاههای نفت با استفاده از شیوه انفجار و به وجود امدن خلا در اطراف چاههای نفتی آتش گرفته را سازماندهی میکند و در قالب نیروهای وزارت نفت به ان کشور رفته و مبادرت به خاموش کردن چاهای مشتعل نفتی انجامید . سپس این شهید بزرگوار پس از بازگشت از کویت با پولهایی که ازدولت کویت دریافت کرده است عازم لبنان میشود تا در سال ۷۱ چاه شماره ۵۰ نفتی اهواز را منافقین به اتش میکشند که دوباره این مرد خستگی ناپذیر جهاد و سرباز خمینی به ایران میاید با بسیج امکانات سپاه نقش مهمی در مهار فوران این چاه به عنوان یکی از بی نظیرترین عملیات های مهار فوران چاه های نفت، در کنار دلاورمردان صنعت نفت داشت مهار این چاه ۴۵ روز به طول انجامید و شهید الماسی در جریان مهار آتش این چاه نفتی در ۱۷ اسفند ۱۳۷۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و روح بزرگش به لقاء معبودش شتافت‌ @yousof_e_moghavemat
🌹 شهید ابراهیم هادی ♦️خیلی از دوستانش می‌گفتند ما که نمی‌توانستیم مثل او باشیم بارها عصبانی شدیم و کارهایی کردیم که بعدا پشیمان شدیم. ♦️اما ابراهیم از توی کوچه رد می‌شد بچه‌ها داشتند فوتبال بازی می‌کردند یکی توپ را شوت کرد و محکوم به صورت ابراهیم خورد و صورتش سرخ شد. ♦️کمی نشست بچه ها از ترس فرار کردند ابراهیم دست کرد داخل کیف دستی‌اش مقداری خوراکی بیرون آورد و گفت کجا رفتید؟ بیایید براتون خوراکی آوردم و بعد خوراکی‌ها رو گذاشت کنار دروازه و رفت. او مصداق آیه ۹۶ سوره مومنون بود. @yousof_e_moghavemat
فرق است میان کسی که در انتظار "شهادت" است و آنکه شها‌دت به انتظار اوست ... نفر وسط شهید ابوالفضل اسفندیاری شهادت: شلمچه ، بهمن 1365 https://www.ali-akbar.ir/2693 @yousof_e_moghavemat
💠🔹امام‌ صادق علیه‌السلام میفرمایند: 《اَلْعَافِيَةُ نِعْمَةٌ خَفِيفَةٌ إِذَا وُجِدَتْ نُسِيَتْ وَ إِذَا عُدِمَتِ ذُكِرَتْ》 ↫◄ سلامتی نعمتی پنهان است تا زمانی که هست فراموش می‌شود و هرگاه از دست رفت به یاد می‌آید 📚بحارالانوار، جلد۷۸، صفحه۱۷۲ @yousof_e_moghavemat
💠‍ ، براساس شناسنامه ۱۵ فروردین ۱۳۳۲، در محله‌ "امامزاده اسماعیل" تهران به دنیا آمده است. 🔸فریده متوسلیان (خواهر حاج احمد): «تاریخ اصلی تولد حاج احمد آقا، اول بهمن ۱۳۳۱ است که متأسفانه پدر مرحومم این تاریخ را در شناسنامه‌ برادرم اشتباه قید کرده‌اند. ولی دایی مرحومم اصل تاریخ را در پشت یک قرآن نفیسی که داشتیم به این گونه رقم زده‌اند که "تاریخ تولد نور چشمی میرزا احمد متوسلیان در اول بهمن ۱۳۳۱" یزدی‌ها فرزندان پسر خود را که مادرانشان سید و پدرانشان عام هستند، میرزا می‌نامند.» ✍ پی‌نوشت: به دلیل تاخیر در اخذ شناسنامه تاریخ تولد اصلی حاج احمد ۱۳۳۱/۱۱/۱ می‌باشد. @yousof_e_moghavemat
حضرت امام حسین عليه السلام: اللّهُمَّ يا مَن مَلَكَ فَقَدَرَ ، وقَدَرَ فَقَهَرَ ، وعُصِيَ فَسَتَرَ ، وَاستُغفِرَ فَغَفَرَ ، يا غايَةَ رَغبَةِ الرّاغِبينَ ، ومُنتَهى أمَلِ الرّاجينَ خداوندا! اى پادشاه قدرتمند! اى آن كه همه چيز ، مقهور قدرت اوست! اى آن كه نافرمانى مى شود و پرده پوشى مى كند، و از او آمرزش مى طلبند و مى آمرزد! اى نهايت آرزوى آرزومندان، و منتهاى اميدِ اميدواران! @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
‍ سردار و ایام فاطمیه ✒️ روز جمعه بود، بعد از دعای ندبه، پیام فرستاده بود که قبل از نماز ظهر بیا ببینمت .... کارهامو ردیف کردم و قبل از نماز خدمتشان رسیدم ... چند دقیقه ای برای اذان ظهر مانده بود, با هم رفتیم نماز جماعت.... بعد از نماز، فرمودند: نفری یه پرس غذا برداریم و بریم نخلستان هم باهم نهار بخوریم و هم کمی صحبت کنیم . از مقر که جدا شدیم، صلوات خاصه حضرت زهرای مرضیه را زمزمه می‌کرد. رسیدم کنار نهر کوچکی فرمودند: همین جا خوب است زیاد دور نشویم .... بازم همون ذکر بر لبانشان جاری بود همراه با اشک ..... نفهمیدم نهار را چطور خوردیم، چون یه ریز اشک چشمانش جاری بود .... یهو عرض کردم داداش چی شده؟! هنوز یه ماه به ایام فاطمیه مونده ... فدای اشکات بشم چیزی شده؟ یه نگاه عجیبی کردند و خیلی حزین فرمودند: « گریه بر مادر پهلو شکسته را خیلی دوست دارم، ایام فاطمیه برام خیلی با ارزش است، ای کاش تمامی روزهای سال را به نام حضرت مادر نام می نهادند ... شاید امسال فاطمیه نباشم، ولی سال گذشته ایام فاطمیه، به ............ قول داده بودم که باز خدمتشان برسم، از دیشب خیلی داغونم که چرا برایشان قول دادم .....» حرفشون رو قطع کردم و گفتم: رحمت جان! این که ناراحتی نداره، ان شاءالله که خودت این ایامو درک می‌کنی، اگه نباشی و برسی خدمت حضرت مادر، نگرانی نداره، آدرس بده من به نیابت خدمتشان میرسم ..... تا اینو گفتم خوشحال شد ... فرمود: قولِ قول ؟ عرض کردم: قول مردانه کمی آرام گرفت و فرمود: آدرس را می‌نویسم شب برات می‌آورم .... گفتم: اگر زنده بودم، به روی چشششم ..... لبخندی زد و فرمود: خواهی بود ... برگشتیم اجاقلو و تو راه باز صلوات خاصه حضرت مادر را زمزمه می‌کرد ... 🌹 یک هفته بعد، حضرت مادر آمده بود پیشوازش تا با خود ببرد خیمه سالار شهیدان .... رحمت یک ماه قبل از ایام فاطمیه آسمانی شد قول اش را عمل کردم ... هر آنچه بود عملی شد .... اما در میان آن خانواده ی عشایر، دختری بود که بیشتر از همه برای شهادت رحمت گریه می‌کرد .. و چندین بار با گریه و زاری می‌گفت: بدون عمو رحمت، مگر می‌شود زندگی کرد ..... 🏴 آری سردار اوهانی، به خاطر حضرت مادر، خیلی اعمال انجام می‌داد و می‌گفت: بگذار نام حضرت مادر بر زبانها جاری شود . @yousof_e_moghavemat