اشعار ناب آیینی:
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
بخوان حسينِ غريبم، كه سخت دلگيرم
نگـاه كن كه زداغت چه خسته و پيرم
به رحلِ نيـزه تو قـرآن بخوان عزيز دلم
كه بـاز از نفس اطهـرِ تو جـان گيـرم
چه غافلنـد چنيـن مـردمي كه پنـدارند
به سنگ كينـهی خود میكننـد تحقيرم
بخوان مفسـر قـرآن: «لِيُـذهِبَ عَنكم»
بخوان و شـرح بـده آيهای ز تطهيرم
بخوان «وَليُّكُـمُ الله» را كه تا از جهـل
كسي دگــر نگشايد زبان به تكفيرم
كمان ابرويت از سنگِ شاميان بشكست
دگر مخوان كه غمت میزند به دل تيرم
مخوان كه خون زگلويت به نيزه ميريزد
قسم به قطرهی خونت، زعمرِ خود سيرم
فرشتگان همه پشتِ سرِ تو صف بستنـد
نمازِ عشـق بخـوان با صـداي تكبيرم
چگـونه باتو بگـويم كـه غيـرت اللهي
كشيـده ديـدهی نامحرمان به تصويرم
نوشتـه است «وفایی» به اشك خونينش
كه من رضـا به رضـایِ خـدا و تقديرم
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
یک لحظه بی حسین، جهان دلپذیر نیست
بیچاره آن کسی که به عشقت اسیر نیست
شکر خدا که چشم من از کودکی حسین
چون چشمه در عزای تو بود و فقیر نیست
از برکت دو چشم پر از زمزم است که
فردای حشر، نوکر تو سربهزیر نیست
ای دستگیر آدم و نوح و خلیلها!
چیزی شبیه روضهی تو، دستگیر نیست
در روزهای سخت نگاهت گره گشاست
ای آنکه غیر نام تو نعم الامیر نیست
خیری ندیده است، نه دنیا، نه آخرت
هر کس مسیر زندگیاش این مسیر نیست
گفتی به روی باز و گلِ خندهات به حُر
هرگز برای توبه درْ این خانه، دیر نیست
در آسمان شهر دلم گر چه ماه هست
جز چشم ماهِ علقمه، ماهِ منیر نیست
من در تمام عمر تو را گریه میکنم
ای عشق بی کفن! دلم از گریه سیر نیست
**
آه ای ذبیحِ فاطمه! در هیچ مذهبی
تیر سه شعبه تشنهی طفلِ صغیر نیست
لا یَوم مِثلُ یَومِکَ، ای پاره پاره تن
در کربلا مگر کفنی جز حصیر نیست؟
قاریِ لحظههای غم انگیز زینبی
شاهی به جز تو، نیزه برایش سریر نیست
"ای کشتهی فتاده به هامون" غم تو را
در هفت آسمانِ خدا یک نظیر نیست
"یَومُ الوُرود" میشود و چشم نوکرت
چشم انتظار هیچ کسی جز امیر نیست
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی:
#السلام_علیکم_یااهل_بیت_النبوه
#مصائب_شام
دم دروازة ساعات خدا رحم كند
به دلِ عمة سادات خدا رحم كند
محملم پرده ندارد مددي يا ستّار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم كند
چشم من تار شده ، يا تو به هم ريخته اي
گريه دار است ملاقات خدا رحم كند
كو علمدار حرم ؟ آبرويم در خطر است
وسط اين همه الوات خدا رحم كند
سَرِ بازار به انگشتْ نشانم دادند
رد شدم با چه مكافات خدا رحم كند
به همان خنجر كُنْدي كه تو را زَجْرَت داد
مي كند شِمْر مُباهات خدا رحم كند
سرت از نيزه زمين خورد دلم ريخت حسين
زير پا رفتي ؟ به لبهات ْ خدا رحم كند
نيزه نيزه شده از بس گلويِ پارة تو
گُم شدي بين جراحات خدا رحم كند
به حرم چون لبِ تو چوبِ حراجي زده اند
تا نميرم ز بليّات خدا رحم كند
چشم يك شهر به دنبال كنيز است حسين
تا كنم حفظ امانات خدا رحم كند
چانه مي زد سَرِ گهواره يكي پيش رباب
بهر تسكين مصيبات خدا رحم كند
#قاسم_نعمتی
#صلوات
السلام علیک یااباعبدالله
روز اول ماه صفر
نماز اول ماه رکعت اول 30 مرتبه توحید رکعت دوم 30 مرتبه قدر
صدقه برای سلامتی امام زمان عج و دفع بلا از دوستان اهل بیت
دعایی که در مفاتیح آمده است
آگاه باش که این ماه معروف به نحوست و بد یمنى است و براى رفع نحوست و بد یمنى چیزى بهتر از صدقه دادن و خواندن دعاها و استعاذات وارده نیست و اگر کسى بخواهد از بلاهاى نازله این ماه، محفوظ بماند، چنانکه محدّث فیض و غیر او فرمودهاند، هر روز ده مرتبه بخواند:
یَا شَدِیدَ الْقُوَى وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
کانون ذاکران امام حسین زرند
۞﴾﷽﴿۞
🏴خاک پای عزاداران حسینی توتیای چشم ماست🏴
⚫️مراسم عزاداری دهه اول صفر۱۴۴۵⚫️
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🎤سخنران:
حجتالاسلام والمسلمین ابراهیم قاسمی
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🎤قرائت سوره یاسین و مجریگری:
کربلایی علیرضا ظهیر صادقی
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🎤دعای معراج و زیارت حضرت رقیه :
کربلایی عماد ظاهری
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🕖زمان و مکان:
شنبه 28مرداد همزمان با نماز مغرب و عشاء
« زینبیه »مسجد الزهرا_بلوار طالقانی
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
🔹لینک کانال روبیکا، هیئت خادمین بقیة اللَّه
https://rubika.ir/khademin_baghiatalah
......................................
🔹لینک کانال ایتا هیئت خادمین بقیة الله:
https://eitaa.com/dkitla
......................................
🔹لینک پیج صدا برداری هیئت خادمین بقیة الله:
https://rubika.ir/heiat_khadmin_biqiyt_allah
ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ
{هیئت خادمین بقیة اللَّه}
اشعار ناب آیینی:
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت
وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت
دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند
پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت
کاش شب بود و نمیدید کسی زینب را
بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت
وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا
سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت
آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد
ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت
هر کسی بُغض علی داشت به اکبر میزد
پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت
سر بُبریده درآورد سر از طشت طلا
خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت
چوب میخورد حسین و لب زینب میسوخت
وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
هرلحظه یک جوری بساط گریه جور است
میخواهم از رویت ببوسم نیزه دور است
ای رنگ برگشتهترین سرگشتهی من
نفرین و آه من به دنبال تنور است
اینقدر خود را از روى نیزه نینداز
فکر مرا اصلاً مکن، زینب صبور است
ما میل در بازار رفتن را نداریم
اما به میل ما نمیباشد، به زور است
بی پوشیه محرم کنار ما نباشد
این کوچه و بازارها صعب العبور است
نان تصدق پیش ما آورده بودند
این چیزها از خاندان ما به دور است
حال ربابَت هیچ تعریفی ندارد
مادر بدون بچهاش زنده به گور است
از کربلا تا شام، صد بار اصغر افتاد
خیلی برای حنجرش نیزه قطور است
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
بر زینب مظلومه شبِ تار رسیده
ناموس خدا بر سر بازار رسیده
دروازهی ساعات پُر از مردم شامیست
بر گوش همه خندهی انظار رسیده
بر سوختگان در عوض تسلیت و گل
هم آتش و خاکستر و هم خار رسیده
بر عترت پیغمبر اسلام در این شام
از قوم یهودی غم و آزار رسیده
ترسم فکَنَد از سرِ نیزه به زمینش
سنگی که به پیشانیِ سردار رسیده
دیدند که چون حجلهی خون کرده رخش را
تیری که به چشمان علمدار رسیده
با خواندن قرآنِ تو ای ناطق قرآن
مرهم به دل خسته و بیمار رسیده
بنویس «وفایی» که پی محو ستمگر
زینب نه، بگو حیدر کرار رسیده
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
.کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعارناب،ترحیم خوانی:
#امام_حسین_علیه_السلام
#اسارت_شام
خنده بر پاره گریبانی مان می کردند
خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند
پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم
خوب آماده ی مهمانی مان می کردند
از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه
سنگ را راهی پیشانی مان می کردند
هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم
بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند
شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را
وارد بزم طرب خوانی مان می کردند
بدترین خاطره آن بود که در آن مدت
مردم روم نگهبانی مان می کردند
هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود
تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند
#علی_اکبر_لطیفیان
#صلوات 👉
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_شام
ای سایه ی روی سرم آقای نیزه
بر دامنم ای کاش بودی جای نیزه
افتاده ام از پا برادر پای نیزه
قرآن بخوان برحال من بالای نیزه
ما خارجی هستیم این بُهتان شام است
قرآن بخوان که راه رفع اتهام است
بی تو هزاران داد از دست زمانه
دادند مارا ناسزا خانه به خانه
خوردیم شلاق و کتک با هر بهانه
میسوزد از بس جای ضرب تازیانه
انگار آتش بر روی بال و پر ماست
زنجیر گردن بند دختر های زهراست
وقتی مسیر ما سر بازار افتاد
ار روی "ناقه" "صالحی"بیمار افتاد
با جسم زخمی و تنی تبدار افتاد
پایم ز فرط خستگی ازکار افتاد
ازبس دویدم پشت این سرها برادر
یک شهر دشمن بود و من تنها برادر
بر خارها رفتیم چون ناچار بودیم
در چشم این مردم برادر خار بودیم
شب در خرابه روز در بازار بودیم
هر لحظه زیر هجمه ی آزار بودیم
ما را ببین دنیا به چه روزی کشانده
سیلی نخورده فاطمه زاده نمانده
دیدیم در این شام یک دنیا مُکافات
از کربلا هم بیشتر دارد مُصیبات
تو روی نی ناموس تو همراه اَلوات
دیدم برادر زاده را گرم مناجات
دیدار ما را راهی بازار برده
"یا لیتَ اُمی لَم تَلُدنی"شرح کرده
سخت است داغ و درد و غم یکجا ببینی
خود را به چندین وجه چون زهرا ببینی
هر شب میان خواب بابا را ببینی
فردا ولی اورا روی نی ها ببینی
دور از تعجب نیست از خود سیر باشی
حتی سه ساله هم که هستی پیر باشی
#محمد_داوری
#صلوات 👉
#امام_حسین_علیه_السلام
#ورودبه_شام
روضه در یک کلام وای از شام
دردِ بی التیام وای از شام
کاش مادر مرا نمی زائید
ناله های مدام وای از شام
ناسزاهای بد به ما گفتند
همه جایِ سلام وای از شام
آن دیاریِ که کرده بازی با
آبروی امام وای از شام
قافله تا غروب گیر افتاد
کوچه ها ناتمام وای از شام
دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام وای از شام
گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود
آتشِ رویِ بام وای از شام
جایِ حیدر زگیسویِ دختر
می گرفت انتقام وای از شام
در میان ِ چهار هزار رقاص
گریه در ازدحام وای از شام
سر و تشت و پیاله های شراب
چوبِ بی احترام وای از شام
لعنتی در کنارِ سر میریخت
میِ باقیِ جام وای از شام
سرخ موئی اشاره کرد و یزید
گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام
من چهل سال گریه میکردم
با همین یک کلام وای از شام
#قاسم_نعمتی
#صلوات
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی:
یگانه حامی خون خدا، بنفسی انت!
سلالۀ سرِ از تن جدا، بنفسی انت!
بیا که میگذرد قرنها، هنوز دهند
تو را هماره شهیدان ندا، بنفسی انت!
بیا که حضرت صدیقه چارده قرن است
کند برای ظهورت دعا، بنفسی انت!
بیا که از جگر چاه، اشک میجوشد
ز بس گریست علی بی صدا، بنفسی انت!
بیا که طشت بُوَد مثل باغ لاله هنوز
ز پارههای دل مجتبی، بنفسی انت!
بیا که چشم به راه ظهور توست هنوز
سر بریدۀ خون خدا، بنفسی انت!
بیا که نالۀ «عجل علی ظهورِ» حسین
رسد به عرش، ز طشت طلا، بنفسی انت!
بیا دعای فرج بشنـو از لب زینب
به شهر کوفه و شامِ بلا، بنفسی انت!
بیا که دیدهی "میثم" به عارضت* نگرد
کنار تربت پاک رضا، بنفسی انت!
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
بکش به روی سرم دست مهربانت را
که باز حس کنم آن لطف بیکرانت را
عجیب نیست از این "چشمِ هرچه را دیده"
ندیده است اگر جلوهی عیانت را
غریبه راه ندارد به خلوتت اما
به روضه یافتهام بارها مکانت را
"رواق منظر چشم من آشیانهی توست"
کرم نما و نگاهی کن آشیانت را
به این امید که باشم اسیر دستانت
کبوترانه رها بودم آسمانت را
هزار جاده مرا میرسانَدَم تا عشق
اگر که گم نکنم راه جمکرانت را
به زیر سایهی الطاف تو بزرگ شدم
مگیر از منِ کوچک، تو سایهبانت را
**
بگو حسین و درآور دوباره اشک مرا
که سیر گریه کنم چشم روضهخوانت را
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
بیا بر قلهی هستی لوای عدل برپا کن
بیا دین را دوباره مثل جدّ خویش احیا کن
چرا از چشم خود تنهای تنها اشک میریزی؟
بیا در ماتم جدّ غریبت گریه با ما کن
بیا از چشم سقّا تیر دشمن را برون آور
بیا زخم گلوی خشک اصغر را مداوا کن
بیا اشک خجالت پاک کن از دیدهی سقّا
بیا از خون دل بر تشنه کامان دیده دریا کن
بیا با عمّه هایت جستجو کن در بیابانها
گلی در کربلا گم گشته زیر خار پیدا کن
بیا و گریه کن بر یاسهای نیلی زهرا
بیا روی کبود عمّههایت را تماشا کن
بیا خونْ پاک کن با اشک از پیشانیِ جدّت
بیا قرآنِ ثارالله را بر نیزه معنا کن
بیا و عمّه را بیرون ببر از بین نامحرم
بیا زنجیر از بازوی زین العابدین وا کن
برای آنکه در محشر قبول مادرت افتد
بیا و دفتر اشعار ” میثم ” را تو امضا کن
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
منزل به منزل، غصهام، اشک روانم
با دستِ بسته، پشت محمل، روضه خوانم
خورشید، بعد از سالها روی مرا دید
او هم دگر فهمید که بی سایهبانم
ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم
وقتی که کامل شد رخت در آسمانم
در محمل بی پرده رفتم بین انظار
شاگردها دادند با طعنه نشانم
همسایهی سابق مرا خیرات بخشید
آتش گرفته بند بند استخوانم
دریاب حال دختر دردانهات را
اشک یتیمیاش زده آتش به جانم
شد هم کلامم ابن مرجانه، برادر
فرزند بدکاره زده زخم زبانم
با خطبههایم خوار کردم بی حیا را
صوت پدر خارج شد انگار از دهانم
میخواست زین العابدین را سر بِبُرد
سینه سپر کردم که باشد در امانم
لبهای تو خونی شد و من دردم آمد
آشفته از برخورد چوب خیزرانم
باور نمیکردم که در زندان بخوابم
باور نمیکردم شود این امتحانم
نذرم شده این که بیایم اربعینت_
تا قبر خاکیات، اگر زنده بمانم
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی:
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی
تو مه چارده یا مهر جهانآرایی؟
ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟
کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی
پر زند فوج مَلَک تا به فلک از در دِیْر
ز پی عرض سلام تو؛ مگر عیسایی؟
سالها در طلبت، روزشماری کردم
به امیدی که شبی در بر من بازآیی
آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس!
که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی
خون مظلومیات از هر طرفی میجوشد
تو مگر، ای سر بُبْریده! سر یحیایی؟
زآن چه در خواب نمودند مرا، دانستم
تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!
من سرت را به یکی بدرهی زر، بسْتاندم
به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی
از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا
من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی
شویَم از اشک و دهم جای تو، در خانهی دل
چون مرا نیست جز این خانهی ویران، جایی
سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم
که تو مجلای حق و قبلهگه دلهایی
دولت وصل تو، پاداش عبادات من است
وه! چه نیکوست، نمازی که تواَش معنایی!
لب خشک تو، حکایت کند از تشنگیات
ای که لبتشنه شهید از ستم اعدایی!
وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم
خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
میفشارم در گلویم بغضِ سنگین را مدام
داغ دیدم! دلخوشیهایِ زیادم شد تمام
آمدم در محملی از نور، همراهِ حسین
میروم با دستِ بسته، بی برادر سمتِ شام
آمدم با غیرتُ اللهِ حرم، در کربلا
با أباالفضل آن علمدارِ یلِ والا مقام
دستهایم را گرفت و چادرم خاکی نشد
آمدم از ناقه پایین، در کمالِ احترام
داغِ مادر، داغِ بابا، آن حسن، این هم حسين
میروم با زخمهایی کهنه و بی التیام
در حدودِ چند ساعت، هستیام را نیزه بُرد
پیش چشمم شد همه دار و ندارم قتلِعام
تا که توهین و جسارت بعدِ غارت شد شروع
آتشی افتاد در جانِ من و جانِ خِیام
با اسارت میکشم غم را چهل منزل به دوش
میرسد در هر قدم عطرِ حسینم بر مشام
در تمام عمر، نامحرم ندیدم لحظهای
وای از چشمانِ نحسِ عدهای لقمهحرام
پشتِ سر، تلّ و تنی دور از وطن در قتلگاه
پیشِ رو، یک شهرِ آذین بسته، جشن و ازدحام!
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب
از قبل شد کمانتر، قدّ کمان راهب
یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه
به او سپرده بودند، پیشینیان راهب
با مشت زد به سینه، با اشکِ دیدهاش گفت
زیباتر از مسیحا! دردت به جان راهب
شاهی که هر دو عالم بودند در امانش
آن شب سپرد اما، سر در امان راهب
بعد از تنور خولی، قبل از مساجد شام
شد نوبت کلیسا، شد میهمان راهب
تا شد سرش مرتب، پیش نگاه زینب
فوراً رسید خیرش، به خاندان راهب
مریم به سینه میزد، آسیه گریه میکرد
در مجلسی که زهرا شد روضهخوانِ راهب
حجم گلاب کم بود، از حجم خون رویش
تا که به کارش آمد، اشک روان راهب
دردی به جانش افتاد، تا دید وضع سر را
دردی که شعله میزد، تا استخوان راهب
گیسوی چنگ خورده...، ابروی سنگ خورده...
اوضاع صورتش برد، تاب و توان راهب
وضع بد دهان را، زخم روی زبان را
تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب
آبی نخورد دیگر، نانی نخورد دیگر
خونِ جگر از آن پس، شد آب و نان راهب
آرام شد رقیه، وقتی که از کلیسا
آمد سحر به گوشش، صوت اذان راهب
در اوج قِصه بوسه میزد به گونهی او
جای رباب خالی در داستان راهب
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
سفر کردن بدون تو! گمانم خواب میبینم
من از بس بر تو میگریم جهان را آب میبینم
سفر کردن بدون تو! برای ما خطر دارد
که این راهِ چهل روزه، هزاران درد سر دارد
سفر کردن بدون تو! عجب فرجام و تقدیری
میان خواب هم دیگر سراغم را نمیگیری
سفر کردن بدون تو! به رویِ ناقهی عریان
امان از هسفرهایم، دعایم کن برادر جان
سفر کردن بدون تو! پر از زخم است احساسم
چقدر این روزها در قافله محتاج عباسم
تو رفتی شانههایت رفت دیگر تکیهگاهی نیست
برای خواهرت جز سوختن، جز صبر راهی نیست
شبیه سرو بر پا هستم و نستوه میمانم
میان گردبادِ غم شبیه کوه میمانم
به راهت لحظه لحظه با تمامِ خویش میجنگم
ندارم شِکوهای آخر، فقط بسیار دلتنگم
نه تو هستی، نه عباسم، نه قاسم، نه علی اکبر
صدایم کن ز روی نی، صدایم کن بگو: خواهر!
طلوعت را به نی دیدم تو سِرِّ مَطلَعُ الفَجری
عجب تعبیرِ جانکاهی، عجب تفسیرِ پُر زجری
به لبخند تو عادت داشتم، بر نِی تبسم کن
تبسم گر میسر نیست با قرآن تکلم کن
بخوان قرآن و رفع اتهام از آل عصمت کن
به اثبات مسلمان بودنت قرآن تلاوت کن!
به حال کودکانِ تو ندارد هیچ کس رحمی
نه از آب و نه از نان نیست ما را اندکی سهمی
نمیدانم که شمر آخر چه میخواهد در این عرصه
کنارِ ناقهها با تازیانه میزند پَرسه
یتیمانت ز روی ناقهها صد بار افتادند
به ضرب نیزه و کعبِ نیِ اشرار افتادند
پس از آنکه به نعلین تو دستان جسارت رفت
لباس و کفشِ پای کودکانت هم به غارت رفت
اسیران پا برهنه آمدند و غم مفصّل شد
کف پای یتیمانت پر از گُلهای تاول شد
نشسته نافله خواندم، برادر گریهها کردم
ولی آرام و پنهان زیر معجر گریهها کردم
کجا بودم؟ کجا هستم؟ ببین بازیِ دنیا را
به عرض تسلیت، نیزه تسلّی میدهد ما را
نخواهد رفت از یادم جسارتهای خصمانه
نخواهد رفت از یادم جفای اِبنِ مرجانه
در آن مجلس به حسرت هستیام را خوب میدیدم
گل و گلزخمهایش را به زیر چوب میدیدم
کشیدم زادهی مرجانه را در بند رسوایی
اگر چه این مصائب را ندیدم غیر زیبایی
هزار و یک مصیبت تا مدینه پیشِ رو دارم
دعایم کن حسین من، گرفتارم گرفتارم
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
کانون ذاکران امام حسین زرند
اشعار ناب آیینی:
ذکر شریف ارباب، تسبیحِ مستجاب است
پس یاحسین گفتن، اصلیترین ثواب است
یک قطره اشک ما را، هفتاد حج نوشته
اربابِ دستودلباز، از بس که خوشحساب است
یک بیت گریه کردیم، صد جِلد معرفت شد
شوریِ اشکِ هیئت، شیرینترین کتاب است
جُونِ حسین باشی، بوی بهشت داری
عطر لباس نوکر، خوشبوتر از گلاب است
هر منصبی که داریم، با انتخابِ زهراست
مادر برای فرزند، دنبالِ انتصاب است
ذکرِ مصیبتِ او، تضمین خانهی ماست
کاخ بدون روضه، کاشانهای خراب است
ما شهروندهایِ، جمهوریِ حسینیم
خونِ شهید گودال، تضمینِ انقلاب است
تا کارمان گره خورد، گفتیم: یا رقیّه
این نازدانه نامش، در هر زمان جواب است
دوری وَبالمان شد، زخمی به بالمان شد
یک سالِ بی زیارت، بالاترین عذاب است
خرجیِ کربلا را، پایِ نجف نوشتند
بانیِ اربعینش، شخصِ ابوتراب است
**
اربابِ آبها را، لبتشنه سر بُریدند
از داغ حنجرِ او، دلهای ما کباب است
آزار پشتِ آزار، بازار پشتِ بازار
آل علی گرفتار، دست همه طناب است
آن بانویی که گریان، دنبالِ نیزهداران
هِی میدَوَد پریشان، حس میکنم رباب است!
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
از گلستان لالههای پرپرم آید به یاد
از نیستان داغهای خاطرم آید به یاد
با دل خود هر زمانی را که خلوت میکنم
در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد
سالها از ماجرای کربلا بگذشت و باز
هر نظر آن صحنهی حزنآورم آید به یاد
هرکجا آب است آتش میزند بر جان من
چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد
هر جوانی را که میبینم به یاد کربلا
گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد
چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش
از رباب و گریههای اصغرم آید به یاد
میشوم از آتش شرم و محن چون شمع آب
چون زحال عمّهی غمپرورم آید به یاد
من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن
روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد
حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع
وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد
چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی
سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد
از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز -
از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد
.
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
کانون ذاکران امام حسین زرند