eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
627 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۞﴾﷽﴿۞ ⚫️مراسم شهادت امام صادق(علیه‌السلام) ⚫️ ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🎤سخنران: حجت الاسلام والمسلمین موحدیان ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🎤بانوای: کربلایی احمد عرب زاده کربلایی مهدی مختاری کربلایی حسینی نژاد ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🕖زمان و مکان: سه شنبه ۲۶ اردیبهشت همزمان با نماز مغرب و عشاء تکیه سید الشهدا _ خیابان پزشک ۶ ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ لینک کانال روبیکا، هیئت خادمین بقیة اللَّه            https://rubika.ir/khademin_baghiatalah ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ {هیئت خادمین بقیة اللَّه}
ختم وترحیم خوانی: ناگهان سجّاده را از زیر پایش می‌کِشند مثل حیدر در میان کوچه‌هایش می‌کشند    بی‌مروّت‌ها سوار مرکب و دنبال خود پیرمردی را پیاده، بی‌عصایش می‌کشند با طناب و آتش و سیلی و دست بسته‌اش لحظه‌لحظه عکس مادر را برایش می‌کشند    روضه‌ها را در خیالش هی مجسم می‌کنند از مدینه ناگهان تا کربلایش می‌کشند "زینت دوش نبی" افتاده بی‌سر بر زمین وای بر من از کجاها تا کجایش می‌کشند    شاه غیرت روی خاک افتاده و بی‌غیرتان  نقشه‌ی حمله به سوی خیمه‌هایش می‌کشند    چون نمی‌برّید خنجر حنجرش را از جلو  ناکسان این بار خنجر بر قفایش می‌کشند اشک دختربچه‌ای یک شهر را برهم زده  با سر بابا رمق را از صدایش می‌کشند در قنوتش رفته در فکر تمام روضه‌ها  ناگهان سجاده را از زیر پایش می‌کشند ... ششم امامِ غریبی که جود کارش بود مدینه باز هم امروز بی قرارش بود اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد ولی دقایق آخر پسر کنارش بود ملایکه همه پوشیده اند رخت عزا برون ز هجره اجل هم در انتظارش بود نبود در وسطِ آتشِ جفا جایش کسی که عالم هستی در اختیارش بود شکست حُرمتِ ریشِ سفید او افسوس به مجلسی که فقط آه، غم گسارش بود امامِ طاهرِ ما را تعارفِ مِیْ کرد همان کسی که نجاسات، زهرِمارش بود سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش پیمبر آمد و اینجا خلاصه یارش بود ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر که خواهرش نگران بود و داغدارش بود رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود 👉 بر هم نزن نماز مرا، بی هوا نزن حالا که می زنی، جلوی آشنا نزن سجاده و عبای مرا می کِشی، بکش اما لگد به تربت کرب و بلا نزن آتش زدی به زندگی ام بس کن و برو دیگر نمک به زخم دل من، بیا نزن در خانه بس نبود غرورم شکسته شد؟ حداقل مقابل همسایه ها نزن با تازیانه ات به سر و صورتم بزن حرفی فقط به حضرت خیرالنساء نزن بالای مرکبی و خجالت نمی کشی پیچیده پای من... چه کنم؟! بی حیا نزن موی سپید دارم و شیخ الائمه ام هر طور می زنی بزنم، با عصا نزن وقت گریز من شده "نوحوا علی الحسین" زینب دوید و گفت: غریب مرا نزن ای شمر بس کن و به روی سینه اش نرو با چکمه ات قدم روی عرش خدا نزن با دست و پا زدن گره ای وا نمی شود تشنه لبم... عزیز دلم... دست و پا نزن ذاکران امام حسین
در حقیقت‌نگری، آینه‌ای صادق بود آنچه می‌داشت ز ایزد همه را لایق بود این که باید به ولایش همه عاشق باشیم پیر عشق است، بیا عاشق صادق باشیم عاشق آن است که از نسل شقایق باشد شجری میوه رسانده‌ست که لایق باشد ششمین شمس سپهر ازلی آن مولاست خط سِیْرِ افق چشم علی، آن مولاست جعفرش نام نهادند که جانش نور است ظلمت از ساحتِ قدسیش، همانا دور است عشق در دایره‌ی چشم سبو می‌گردد عِلْم در حیطه‌ی اندیشه‌‌ی او می‌گردد مدفنش عینِ بهشت‌ست اگر ویران است گنج در گوشه‌ی ویرانه فقط پنهان است کاش دل زائر آن تربت بی زائر بود کاش بر گِرد حریمش دل من حائر بود کاش چشمان منِ خسته کبوتر می‌شد بال و پر می‌زد و در اشک شناور می‌شد اگر آن مدفن ویرانه رواقی می‌داشت لااَقل داغِ دل آینه کمتر می‌شد آه ای شهر نبی! شاهد این قصّه تویی که چه با زاده‌ی آزاده‌ی حیدر می‌شد بوی گلچین به گلستان ولایت پیچید باغی از اشک در آن مرحله پرپر می‌شد خانه‌ی فاطمه می‌گشت تداعی، آری داشت آن حادثه‌ی تلخ، مکرّر می‌شد آه آن روز اگر دست علی را بستند لیک این بار چنین حضرت جعفر می‌شد در دل شب به نماز آمده بود آن مولا بود در زمزمه، در حال سجود آن مولا ناگهان خصم، هجوم از در و بامش آورد تلخی اهل ستم باز به کامش آورد دست او بسته و از خانه برونش بُردند شعله بر جان زده و با دلِ خونش بُردند بعد ازین حادثه آسوده نبود آن مولا داشت از خونِ جگر، چشم کبود آن مولا حالتی داشت که غم بود همی دنبالش گرچه بودند همه فارغ ازین احوالش همه بودند در اندیشه‌ی خود آسوده جگری سوخت ز انگور به زهر آلوده جگری سوخت و آتش به همه عالم زد نفسی شعله شد و کار جهان بر هم زد آتشی بود که بال و پرِ پروانه بسوخت آتشی بود که آئینه و گلخانه بسوخت داغِ گل، مشتعل و جلوه‌ی محشر دارد "یاسر" از آتش آن، شعله به پیکر دارد ✍ (یاسر) 🔹 🔹 ذاکران امام حسین
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس: آقا تو را چون حیدر کرار بردند در پیش چشم بچه های زار بردند تو آن همه شاگرد داری پس کجایند! آقا چه شد آن شب تو را بی یار بردند؟ این اولین باری نبود این طور رفتید آقا شما را این چنین بسیار بردند وقتی شما فرزند ابراهیم هستی قطعاً شما را از میان نار بردند آن شب میان کوچه ها با گریه گفتی که عمه جان را هم سرِ بازار بردند یاد رقیه کردی آن جا که شما را پای برهنه از میان خار بردند این ظاهرِ درهم خودش می گوید آقا حتماً شما را از سر اجبار بردند سخت است اما آخرش تابوتتان را آقا هزاران شیعه در انظار بردند پیرمردم نکشیدم ندهید آزارم بگذارید به همراه عصا بردارم به زمین می خورم و طاقت ره رفتن نیست در همین اول ره، کاش که جان بسپارم مویم آشفته شد از بس که کشیدید مرا کاش می شد که عمامه به سرم بگذارم پا برهنه، وسط کوچه به دست بسته به خدا هر قدمم فکر سر بازارم عمه ام را سر هر کوچه تماشا کردند مثل یک ابر بهار، از غم او می بارم جگرم سوخت همان لحظه که خانه می سوخت خانه ام سوخت ولی یاد در و دیوارم خانه پر دود شد و شُکر، که در میخ نداشت دائماً یاد تن فاطمه و مسمارم صورت همسرم از شعله ی در گُر نگرفت صورت مادر ما سوخت و من بیمارم زن و اطفال من از ترس به خود لرزیدند نزند هیچ کسی لطمه به روی یارم چون لحظه ای که صیاد در کف گهر بگیرد ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند می خواست هرکس از تو خونِ جگر بگیرد زهراست پشت این در؟ یا که عزیز زهرا؟! بار دگر قرار است خانه شرر بگیرد من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد دور سرت بگردم خیلی تو را کشیدند ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد گفتند پشت مرکب خیلی تو را دواندند شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد با این همه مصیبت صد جای شکر باقیست قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد ناموس تو به خانه در حجره های بسته کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد ترسیده اند امشب این دخترانت اما آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟ فرق است بین آن که در خانه گریه کرده با آن که در خرابه یاد پدر بگیرد فرق است بین آن که رفته به مجلس مِی.. با آن که پشت پرده حسِّ خطر بگیرد مرحمی نیست که این زخم مداوا بکند کاشکی با جگرش زهر مدارا بکند زهر آهسته تمامِ جگرش را سوزاند حق بده این همه از درد تقلا بکند چند روز است که کارش شده از بسترِ مرگ خانه‌ای سوخته را خوب تماشا بکند غربت این است که در شهرِ مدینه هر شب باید او با درِ آتش زده احیا بکند رسم این است در این شهر که حُرمت شکنند چقدر روضه مهیاست که برپا بکند این حرامی که رسیده است که او را بکشد از زن و بچه‌اش ای کاش که پروا بکند پیرمرد است عصا یا که عبا با نعلین فرصتی حیف ندادند مهیا بکند عادتش بود که در آخرِ هر مجلسِ درس رویِ زانو بزند وای حسینا بکند عمه‌اش تا دل گودال ندارد راهی باید او داد زنَد با همه دعوا بکند تا مگر بعدِ سه ساعت برسید پیشِ حسین قبل از آنی که بر آن سینه کسی جا بکند بعد از آن هم بدود خیمه به خیمه تنها تا مگر دخترِ آتش زده پیدا بکند ... همه افلاک تو را بحر حقایق گویند اهل تفسیر، تو را مصحف ناطق گویند چارده صادق و معصوم همه نسل به نسل که خلایق همه را جلوه ی خالق گویند کذب و کذاب فزون بوده به دوران شما زین جهت بین امامان به تو صادق گویند پدر علم به هر رشته تویی در عالم نه من این را همه جا مؤمن و فاسق گویند شیخ عشاق شمایی به حقیقت نه مَجاز وَ طبیب دل هر بنده ی عاشق گویند قالَ صادق همه جا راه گشای علماست که به هر علم تو را منبع واثق گویند شیعه ی جعفری ات را متخلق بنما که جهانی به تو ما را متعلق گویند شکر حق گر نشدم رهرو شایسته ی تو به «رئوفی» نه که شیعه، به تو عاشق گویند ذاکران امام حسین
حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود؟ یا مگر ریحانه‌ی صدّیقه‌ی اطهر نبود؟ با چه تقصیر و گنه بر خانه‌اش آتش زدند؟ اجر نشر دانش او شعله‌ی آذر نبود اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او در دل شب حمله بر باب‌ُ اللَهِ اکبر نبود نیمه‌شب کز خانه می‌بردند صاحب خانه را بر روی دوشش عبا، عمامه‌اش بر سر نبود از برای بردن مولا، کس از ابن ربیع سنگدل‌تر، بی‌حیاتر، بلکه ظالم‌تر نبود او پیاده می‌دوید و این به اسب خود سوار گوئیا در سینه‌ی تنگش نفس دیگر نبود دیدن بابا در آن حالت پسر را می‌کُشد خوب شد همراه بابا موسیِ جعفر نبود از شرارِ زهر مثل شمع سوزان آب شد غیر تصویری به جا زآن نازنین پیکر نبود پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد از بنی العبّاس جز این شیعه را باور نبود بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن این ستم باللَه روا بر آل پیغمبر نبود «میثم» آن روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود ✍استاد 🔹 ذاکران امام حسین
خادمه اهل بیت 🌺: “ آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد” دختر مرتضی علی(ع)، فاطمه(س) وار می رسد زانوي شاهزاده ها هست ركاب محملش با چه شكوه و شوکتی کوه وقار می رسد هاشمیان به گرد او، فاطمیات پشت سر قامت عصمتش در این حصن و حصار می رسد دار و ندار فاطمه (س)، گوهر ناب مصطفي (ص) به كربلا حسين (ع) با دار و ندار می رسد خامس آل پنج تن(ع)همره طفل شیرخوار زودتر از روز دهم سر قرار می رسد شانه‌ی آسمانیان، محمل دختران شده چه نازدانه دختری به این دیار می رسد گرد و غبار این زمین تا نرسد به معجری بال فرشته از یمین یا که یسار می رسد رونق کار ماذنه، رکن شباب هاشمی وارث هیبت نبی، یکّه‌سوار می رسد “رونق باغ مي رسد چشم و چراغ می رسد” “عنبر و مشک می دمد” دولت يار می رسد وزير اعظم حسين (ع) آيه ي محكم حسين (ع) صاحب پرچم حسین (ع) آن جلودار می رسد آن سوی دیگر از زمین، نیزه و تیغ آبدار ارتش زمهریرها چند هزار می رسد رفت قرار ناگهان از دل خواهر حسین ع در نظرش همه جهان تیره و تار می رسد پرده کنار می رود، واقعه‌ی روز دهم صحنه به صحنه از دل گرد و غبار می رسد “چاک شده است آسمان غلغله ای ست در جهان” ديد ز هر طرف غمی همچو شرار مي رسد ديد كه از جور فرس، چه استخوان ها كه شكست ناله و بانگ قاسمِ لاله عذار می رسد حلقه زدند کوفیان دور حسین و اکبرش صداي طبل شادی و داد و هوار می رسد طفل به دست آسمان، بود و صدای خنده از لشكر شاميان بر اين طرز شكار مي رسد لحظه ي تلخ حادثه چکمه‌ی نونوار شمر همره کهنه خنجری سرکش و هار می رسد گوشه به گوشه آسمان سرخ تر از خون گلو پنجه‌ی شمر و زلف او! آخرکار می رسد وقت نفس نفس زدن زمان دست و پا زدن ناله ی “یا بُنَیَّ” از گوشه کنار می رسد “آب زنيد راه را”، مادر او به قتلگاه با پر و بال زخمی و حالت زار می رسد گوش زمین و آسمان می شنود در آن زمان آه صدای پای آن چند سوار می رسد چشم حسین بسته شد، قوم هراس شد جسور موقع غارت از حرم، وقت فرار می رسد مرد سواره‌ی عرب، گر نرسد به دخترك به يارب اش ز پيشِ رو بوته‌ی خار می رسد گفت که این تیره خاک وادی کرب و بلاست هر که در این حلقه نیست فارق از این ماجرا است تجلی الله فی وادی الطوی الرحمن علی العرش استوی طنین حسینی پر از شور و نوا کاروان حجاز رسیده نینوا پرده دار محمل علی اکبر قاسمه علم تو دستای ماه بنی هاشمه نوحه ی امشب نوحه ی اکبر ناظمه سلام ما سلام ما به مرقد مطهرش سلام سلام ما به کربلای اطهرش سلام ما سلام ما به مرقد مطهرش چشم همه قافله بر دو لب شاد و عشق گفت که بر پا کنید خیمه و خرگاه عشق تجلی الله فی وادی الطوی اعوذ بالله من کرب و البلاء غصه دار قلب بچه های زهرا بوی نی و نیزه میاد از این صحرا یه روز بی محرم به شام بلا عازمه زینب عزیز دل علی و فاطمه نوحه ی امشب نوحه ی اکبر ناظمه سلام ما سلام ما به خواهر اسیر تو سلام ما سلام ما به جسم غرق تیر تو سلام سلام ما به کربلای اطهرش سلام ما سلام ما به مرقد مطهرش ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ جانِ عالم بر لب آمد تا هلالِ امشب آمد کربلا چشمِ تو روشن زینب آمد میزبانی تو از امشب خیمه‌ی شهر را خون نکن ای کربلا آخر در این صحرا بر دلِ زهرا زخمِ هجرانِ تو و جانِ زینب داغِ سوزان تو و جانِ زینب کربلا جانِ تو و جانِ زینب... زینبت گشته پریشان از برای تو حسین جان می‌دهد بوی جدایی این بیابان یا ابوفاضل ببین دل در دلِ من نیست این بیابان جای دختر بچه اصلاً نیست جای ماندن نیست کربلا شد منزلم یا ابالفضل شد قیامت در دلم یا ابالفضل ای پناهِ مَحمِلم یا ابالفضل... اشک غم از دیده جاری داغ بر دل می‌گذاری دستِ که اهلِ حرم را می‌سپاری؟ روزگارم را ببین دارم چه اقبالی زینبت باید ببیند با چه اهوالی بین گودالی بر سرِ نیزه سرت، ای حسین جان قطعه قطعه پیکرت، ای حسین جان دست بسته خواهرت، ای حسین جان کربلا جان تو و جانِ زینب... السّلام ای سرزمین کربلا السّلام ای منزل و مأوای ما کربلا یا کربلا یا کربلا  السّلام ای وادی دلجوی عشق وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق السّلام ای خیمه گاه خواهرم قتلگاه جانگداز اکبرم کربلا یا کربلا یا کربلا کربلا گهواره‌ی اصغر تویی مقتل عباس نام آور تویی آمدم آغوش خود را باز کن بستر مهمان خود را ساز کن ◾️◾️◾️◾️◾️◾️ ذاکران امام حسین
خادمه اهل بیت 🌺: برپا شده است در دل من خیمه غمی   جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی   عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان   غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی   بر سیل اشک خانه بناکرده ام ولی   این بیت سست را نفروشم به عالمی   گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود   چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی   دستی به زلف دسته زنجیرزن بکش   آشفته ام میان صفوف منظمی   می خوانی ام به حکم روایات روشنی   می خواهمت مطابق آیات محکمی   ذی الحجه اش درست به پایان نمی رسد   تقویم اگر نداشته باشد محرمی ذاکران امام حسین ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم مهمان تو و سُفره ی احسان تو بودم یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم ای کاش فقط بی ‏سر و سامان تو بودم تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد زان روز چو آهوی بیابان تو بودم طوفان عجیبی ست؛ غمِ عاشقیِ تو چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم ای گنبد تو عشق، منِ خسته دل ای کاش  چون کفتر پر بسته ی اِیوان تو بودم یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست   ای کاش زِ زُوّار خراسانِ تو بودم مهدی_صفی_یاری چهارشنبه های امام رضایی ‍🔳 🔳 🎙مداح: ذاکران امام حسین 🖤═✾♡🥀♡✾═🖤 غصه و غم اشک و ماتم را به من دادی حسین بهترین های دو عالم را به من دادی حسین یازده ماه است کارم را معطل کرده اند خوب شد ماه محرم را به من دادی حسین هر زمان دم میدهم یعنی ز تو دم میزنم نیستم عیسی ولی دم را به من دادی حسین خانه زاده کربلایم خانه ات آباد باد خانه ام آباد شدغم را به من دادی حسین پیش ختم الانبیا و پیش ختم الاوصیاء همنشینی و همنشینی من محرم تا محرم فطرس این خانه ام بال من افتاد بالم را به من دادی حسین من حسینیه شدم رخت سیاهم پرچمم ای به قربانت که پرچم را به من دادی حسین کار با باران ندارم گریه هایم را نگیر بهتر از باران زمزم را به من دادی حسین ریزه خواره محرم سفره داره عالمم سفره های چند حاتم را به من دادی حسین من کنار سفره های روضه ات آدم شدم توبه ی مقبول آدم را به من دادی حسین 🖤═✾♡🥀♡✾═🖤 ‍🎴 🎴 🎴 📒مداحان: 🎙 🎙 🖤═✾♡🥀♡✾═🖤 کجایی بابا، شده نماز من شکسته کجایی بابا، شده قیام من نشسته کجایی بابا بیا ببین تیمم به روی خاک صورتت، با دست بسته ای بابا حکایتی شده مویم ای بابا شکستگی ابرویم ای بابا ببین کبوده بازویم باشه، کوچه به کوچه رو نیزه ها رفتی، خونه ما نیومدی باشه، کنج تنور و طشت طلا رفتی، خونه ما نیومدی ای بابا حکایتی شده مویم ای بابا شکستگی ابرویم ای بابا ببین کبوده بازویم تو دست سردش میگیره عمه این دستامو میبوسه با اشک چشماش هرشب این زخمامو بارون چشم کبود من، بهونه ی هر روزه، هر روزه خدا میدونه که تا سحر، آبله هام میسوزه میسوزه باشه، بذار اشکامو دوری درآره باشه، بذار بگن که بابا نداره ای بابا حکایتی شده مویم ای بابا شکستگی ابرویم ای بابا ببین کبوده بازویم کجایی بابا عزا گرفته دختر تو میخونه روضه خودش برای خواهر تو تو بازار شام دیدم که میفروشن یه گوشوارم رو با انگشتر تو ای بابا ببین دیگه زمین گیرم ای بابا سه سالمه ولی پیرم ای بابا شبیه زهرا میمیرم ای وای دل پریشونم تو کوچه ها بابا بی کسی ام بد دردیه ای وای خیلی میترسم بردن ما رو بابا دور از نگاه غیرت عباس روی نی بر روی قیمت اسرا چانه میزدند ذاکران امام حسین 🖤═✾♡🥀♡✾═🖤
ختم وترحیم خوانی: زندگانيم و زمين زندان ماست            زندگاني درد بي درمان ماست راندگانيم از بهشت جاودان           وين زمين زندان جاويدان ماست گندم آدم چه باما كرده است       كآسياي چرخ سرگردان ماست جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر           باز لفظ زندگان عنوان ماست جمع آب و آتشيم و خاك و باد        اين بناي خانه ي ويران ماست نور را ماني ، كه اندر لانه ها            روز باران هر نم طوفان ماست احتياج اين كاسه دريوزگي             كوزه آب و تغار و نان ماست آبروي مابه صددر ريخته است         لقمه ناني كه در انبان ماست جز به اشك توبه نتوان پاك كرد    لكه ننگي كه بر دامان ماست ميزبان را نيز با خود مي برد     مهلت عمري كه خد مهمان ماست 👉 خواستم زنده بمانم غم دوران نگذاشت خواستم غم نخورم قصه ی هجران نگذاشت خواستم دست به هر کار خلافی بزنم آیه ی خوف و فمن یعمل قرآن نگذاشت خواستم صاحب زر گردم و سر نیزه ی زور مرگ چنگیز به یاد آمد و میدان نگذاشت خواستم بهر دو نان منت دونان بکشم پاسخ مور به پیغام سلیمان نگذاشت خواستم از خم شادی دوسه جا می بزنم غم آن خسته دل بی سرو سامان نگذاشت خواستم کاخ بسازم که کشد سربه فلک دیدن کوخ نشینان  بیابان نگذاشت خواستم سفره ی شاهانه بچینم به طرب یاد آن گرسنه ی سربه بیابان نگذاشت خواستم شعر بگویم  که بخندند همه ناله ی بیوه زن و اشک یتیمان نگذاشت خواستم جامه ی نو پوشم و نوشم می ناب یاد لرزیدن  سرمای زمستان نگذاشت نفس می خواست مرا منحرف از راه کند فطرتم برسر عقل آمد و وجدان نگذاشت یاس آمد که برد از دل《 ژولیده 》امید رحمت  واسعه ی  خالق سبحان نگذاشت 👉 ذاکران امام حسین
🔸امام کاظم علیه السلام خطاب به دختر بزرگوارشان حضرت معصومه سلام الله علیها : فداها ابوها 💐💐جشن بزرگ جان پدر بمناسبت میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار می گردد 🔻زمان : جمعه ۲۹ اردیبهشت ساعت ۱۶:۳۰ 🔻مکان : گلزار شهدا در کنار مضجع مطهر جان فدا
خادمه اهل بیت 🌺: پدرم کرده دعا پیرغلامت بشوم یا جوانمرگ ، شهیدِ سر راهت بشوم مادرم خواسته از مادرتان بعد نماز تا نفس هست فقط خرج عزایت بشوم کیمیایی ست عجب روضه ی جانسوز حسین مددی صاحب عزا تعزیه دارت بشوم کوچه کوچه بزنم حب تو را جار و سپس از روی بام پریشان فراقت بشوم کاش میشد گِل تقدیرم عوض گردد تا ظهر عاشور سیاهیِ سپاهت بشوم رخصت خیمه ی خود را بده تا مثل زهیر متحول شده از فیض وصالت بشوم مثل حر توبه ی من را بپذیر آقاجان تا رها از قفس و بند اسارت بشوم گوشه چشمی که شبیه وهب نصرانی من مسلمان شده ی طرز نگاهت بشوم وسط معرکه مجنون بشوم چون عابس پیرُهن پاره کنم مست ز جامت بشوم قاسم ابن الحسنی قد بکشم پای غمت زیر بار مِحنت خوش قد و قامت بشوم مثل شهزاده علی در صف میدان جهاد با لب تشنه اذان گوی نمازت بشوم یک سه شعبه ز کمان آید و چون طفل رباب عاقبت با گلوی پاره فدایت بشوم سر من باشد و دامان تو ، چون جون سیاه بین آغوش تو نائل به شهادت بشوم گوشه ای از حرمت خاک شوم مثل حبیب من هم همسایه ی نزدیک مزارت بشوم حضرت عشق به آمال دلم خرده مگیر من بقربان سر نیزه سوارت بشوم بشکند گردنم اما نرسد روزی که لکه ی ننگ شما باشم و بارت بشوم به نام آنکه دلم را زده به نام حسین که جلد کس نشوم تا که هست بام حسین خوش است اینکه شب جمعه جان دهم از شوق بدون دغدغه در پاسخ سلام حسین غلام همت آنم که زیر چرخ کبود به لطف بند تعلق شده غلام حسین چقدر حال جهان مرا عوض کرده شده است گریه به کام من و به نام حسین برای گریه نبود و به لطف توبه نبود خدا گذشت از آدم به احترام حسین به این امید که یک جمعه عاقبت بدمد به برق تیغ دعا صبح انتقام حسین 🔸شاعر: ؛ هر شب جمعه صدای مادر آید از حرم من تمام عمر دنبال صدای مادرم می‌زند ناله بُنَیَّ کو لباس کهنه‌ات؟ کو سرت، کو حنجرت، کو یاورت، کو دخترم؟ بشکند دست کسی که دستْ بر مویت زده گیسویت خاکی شد و من خاک می‌ریزم سرم مثل من پیشانی‌ات با تیزی سنگی شکست درد می‌گیرد کنار تو دوباره پیکرم پیش چشمانم تو را با حوصله سر می‌برند پیکر تو زیر و رو شد پیش چشمان ترم ✍ بسم‌الله الرحمن الرحیم کم نکن سایه ی لطفت ز سرم آقاجان گرچه من جنس خرابم بخرم آقاجان آنقَدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر از غم و غصه ی تو بی خبرم آقاجان یک قدم محض رضای تو نشد بردارم اصلا انگار فقط دردسرم آقاجان در بساط غمتان مدعی ام اما حیف غافل از ناله و اشک سحرم آقاجان پروبالم شده زخمی به زمین افتادم کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان غیر این خانه پناه دگری نیست مرا باز کن دربه رویم پشت درم آقاجان تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است راهی ام کن دم ایوان حرم آقاجان بعد مشهد سفر کرببلا میچسبد یک شب جمعه بیا و ببرم آقاجان در شب اول قبرم به شما محتاجم گر نیایی بخدا در خطرم آقاجان ذاکران امام حسین
خانه‌ای که سایه‌اش موسی‌ابن جعفر می‌شود خوشبحال آنکه در این خانه دختر می‌شود از زیارت نامه‌ات پیداست بیش از آن ، رضا از مقاماتت بگوید خلق کافر می‌شود از سفارش‌های آقایم رضا فهمیده‌ام خوشبحال هرکه  با تو  او برادر می‌شود باورش سخت است اما باورِ ما هست که..  زائرت با زائرِ زهرا برابر می‌شود می‌شود ام‌ابیها هرکه نامش فاطمه است دختر این خانه هم یک روز مادر می‌شود در مقام زائرانت دیده‌ام این شأن را هرکه از قم می‌رود مشهد کبوتر می‌شود تکه سنگی بودم و گفتند باید قم روی سنگ اگر عاشق شود در صحن مرمر می‌شود می‌شود مرمر ولی نه ، چند وقتی  بگذرد زیر پای زائران یک تکه  گوهر می‌شود دانش‌آموز آمدند و عاقبت مرجع شدند سنگ هم اینجا بیاید عاقبت زر می‌شود هر کویری  که تو را فهمید می‌گردد بهشت هر بهشتی  که به تو دل داد قمصر می‌شود گاه در مشهد زمانی قم زمانی شهر‌ری خوشبحال ما که با تو عمرِ ما سر می‌شود شاعر: 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تو مجموعه‌ی لطف‌ و جود و عطایی تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی چه‌گویم‌که‌هستی؟چه‌گویم‌چه‌هایی؟ تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو زهرا خصالی تو زهرا جمالی تو زهرا مَآبی تو زهرا جلالی تو زهرا سِرشتی تو زهرا مثالی تو در دوره‌ی خویش خیرالنّسایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تویی راحت جان موسی بن جعفر تویی روح و ریحان موسی بن جعفر تویی یاس بُستان موسی بن جعفر تو بنت الامامی تو بنت الهُدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو عَذراترین مریم اهل بیتی تو در هر دمی همدم اهل بیتی در اسرار حق، مَحرم اهل بیتی تو تندیس آن چارده مُقتدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی هُمای بهشتی و عرش آشیانی که در عُشّ دین صاحب آستانی تو باب الرّضایی تو بابُ الجَنانی بهشت خداوند در خاک مایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو مانند کلثوم، زینب ترینی خدیجه وقار اَستی و بی‌قرینی وفادار مانند اُمّ البنینی تو منظومه ی جمع معصومه هایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی چه گویم؟که بابا ثنای تو گفته ((فداها ابوها))برای تو گفته به مدحت ولیّ خُدای تو گفته که در حشر تو شافع شیعه هایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی در اطراف صحنت غُباریم بانو به درگاه تان خاکساریم بانو به لطفت در این شهر داریم بانو عجب کاظمینی؛عجب کربلایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو نَفس نفیس اَنیس النّفوسی تو همشیره‌‌ی شخصِ شَمس الشّموسی درِ خانه ات از پی خاکبوسی رسیدند صدها چو شیخ بهایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی از این در چو بُردیم فیض دوچندان طمع‌کار گشتیم ما مستمندان به اقرار ما فرقه‌ی دردمندان تو با درد هر بینوا، آشنایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی اگرچه در این خاک کم غم ندیدم در این شوره زار آب زمزم ندیدم به من درد دادند و مرهم ندیدم ولی از قُمم نیست مِیل جُدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی به این خسته حال مجاور نظر کن تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن به من هم به عنوان زائر نظر کن تو رُخصت دهی۰ می‌شوم نینوایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی شاعر: 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7