eitaa logo
زاینده رود ✅️
2.4هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.6هزار ویدیو
102 فایل
🌿 به نام دوست که هرچه داریم از اوست •🍂• کانال خبری تفریحی زاینده رود ✅ مخصوص همه، خصوصا زاینده‌رودی‌های عزیز ارتباط با مدیر @Hasan_Moazzeni کانال در سروش پلاس splus.ir/z_rood1 ایتا eitaa.com/z_rood روبیکا rubika.ir/z_rood1
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 هر بار چیزی گم میکنم ‌مادرم می گوید: ‌چند صلوات بفرست ان شاءالله پیدا میشود… مولای غریبم تو را گم کرده ام... ‌چند صلوات بفرستم تا پیدایت کنم؟؟؟ #یا_صاحب_الزمان ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
‏باورتون میشه این آدم فرمانده باشه!؟ چقدر این مرد خاکی و بی ادعا و بی آلایش بوده حالا میفهمم چرا یکی از دوستان عراقی گریه میکرد و میگفت ابومهدی به #پدر_یتیمان معروف بود... #ابومهدی_المهندس ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
📸سربازان حاج قاسم تهران را قُرق کردند. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سید حسن نصرالله: همه از ما میپرسند قصاص عادلانه یعنی چه؟ وزیر جنگ، رئیس ستاد ارتش؟ 🔹سر ترامپ هم اندازه کفش حاج قاسم نمی‌ارزد. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🔴سید حسن نصرالله:وقتی آمریکا از منطقه برود صهیونیست ها هم پشت سرش میروند 🔹وقتی ورود تابوت سربازهای سازمانی ارتش امریکا به این کشور آغاز شود ترامپ و دولتش می‌فهمند چه کار کرده‌اند. آن‌ها منطقه را باختند و انتخابات را نیز خواهند باخت. 🔹انتقام خون قاسم سلیمانی و ابومهدی همان اخراج نیروهای امریکایی از تمام منطقه‌ی ماست. 🔹وقتی امریکا از منطقه خارج شود صهیونیست‌ها هم چمدان‌هایشان را جمع می‌کنند و می‌روند و شاید نیازی به جنگ با اسرائیل هم نباشد. 🔹به نظر می‌رسد امریکایی‌ها نمی‌فهمیده‌اند دارند چه می‌کنند. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
جلسه هماهنگی ستاد مراسم بزرگداشت سردار شهید سپهبد درشهر زاینده‌رود ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🌷 مراسم گرامیداشت شهادت سردار بزرگ اسلام ※ #حاج_قاسم_سلیمانی ※ و مجاهد شهید #ابومهدی_المهندس و شهدای مقاومت... 🗓 چهارشنبه ۹۸/۱۰/۱۸ ⏰ ۱۴ الی ۱۶ 🕌 مصلی نمازجمعه شهر زاینده‌رود 💢 ستاد بزرگداشت مراسم سردار سپهد شهید حاج قاسم سلیمانی در شهر زاینده‌رود ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گریه رهبر عزیز انقلاب در هنگام اقامه نماز شهدای جبهه مقاومت ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
🎥گریه رهبر عزیز انقلاب در هنگام اقامه نماز شهدای جبهه مقاومت ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید
✨ اشک نریز آقاجان ما همه قاسم سلیمانی هستیم #سپهبد_قاسم_سلیمانی #انتقام_سخت ━━━🍃 @z_rood 🍃━━━ رهبرم دلم با اشکات بدجور میگیره 💔 قلبم تیکه تیکه میشه😭😭😭 ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۷ همه به خون نیاز دارند. چه حق چه باطل حق برای پیشبرد اهدافش، باطل هم برای پیشبرد اهد
۱_۹۸ جو وحشتناکی بود! تا ابوالفضل به زمین خورد، مثل کفتار دویدند به طرف ابوالفضل. هنوز ابوالفضل از سر جاش بلند نشده بود که دو سه نفر با لگد افتادند به جون سر و صورت مثل ماهش. همینجوری زیادتر میشدند! من داشتم با دیدن اون صحنه ها میمردم، ابوالفضل وسط یه مشت کفتار... یه مشت چوب و چماق به دست... با قمه و شمشیر... ابوالفضل حتی فرصت نکرد از خودش دفاع کنه... فقط دست و پا میزد... لا اله الا الله... وسط اون جمعیت، دیدم، دیدم یه زنی پرید وسط... دو سه نفرشون را از پشت سر زد و نقش بر زمین کرد. حتی چوب از دست یکیشون گرفت و محکم زد به صورتش و پرتش کرد اونطرف. پشتش به دوربین ما بود، من و بقیه با چشم گریه فقط نگاه صحنه میکردیم. نگاه کف خیابونی که بچه هامون داشتند پر پر میشدند. اون زنه رفت به طرف ابوالفضل، دید دارند با چوب میان به طرف ابوالفضل. فرصت دفاع نداشت، خودش رو انداخت روی سر ابوالفضل غرق خون کف خیابون کنار موتورش افتاده. سر ابوالفضل بیهوش را گرفت تو بغلش تا چوب و چماق بهش نخوره. اونها هم رحم نکردند و با چوب و چماق افتادند به جون اون زن. همینجوری که سر ابوالفضل تو بغلش بود و نمیگذاشت ابوالفضل کتک بخوره. چرخید به طرف دوربین...... ای وااااااای من.... ای وااااای من.... ای واااای من.... اون زن ۲۳۳ بود!!! ۲۳۳ بود که داشت وسط یه مشت حرامی کفتار صفت، کتک میخورد و نمیگذاشت ابوالفضل بیهوش غرق به خون بیشتر آسیب ببینه. سایه یه وحشی پشت سرش بود، پشت سر ۲۳۳ ... با میلگرد... میلگرد سنگین....... دیگه نمیتونم ادامه بدم... ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۸ جو وحشتناکی بود! تا ابوالفضل به زمین خورد، مثل کفتار دویدند به طرف ابوالفضل. هنوز ا
۱_۹۹ وقتی ۲۳۳ داشت از جون و سر ابوالفضل محافظت میکرد تا ضربه مغزیش نکنند، اون طرفتر داشتند بنزین میریختند روی موتور ابوالفضل. موتور هم به ۲۳۳ و ابوالفضل نزدیک بود. آتیشش زدند. خود موتور هم بنزین داشت، یه انفجار هم به خاطر باک موتور رخ داد، دود و آتش و سوختن و قتلگاه و یه زن و یه ابالفضل و عمود و میلگرد و چشمای نامحرم و ........ یاحسین... میلگرد، حکم عمود آهنین میکنه، معمولا برای شکستن اجسام سفت و سخت هم استفاده نمیشه. چون میلگرد وقتی به چیزی برخورد بکنه... زبونم لال ببخشید... ببخشید... اگه به چیزی برخورد بکنه، به صورت نامنظم متلاشی میکنه، جوری که بعدا نشه جمعش کرد. بعدا نشه حتی تیکه تیکه هاش را... اصطلاحا میگه میپکونه. میترکونه... سایه یه وحشی عقده ای پشت سر ۲۳۳... مادر دو تا بچه زبون بسته. بهترین نیروی زن کف خیابون گردان پیاده که تا حالا دیده بودم. سایه ای که معلوم بود اومده کار را تموم کنه و بره، معلوم نبود چی خورده بود که اینجوری مست توحشش شده بود و میخواست به جون یه زن بیفته. زنی که در اون شرایط، خم شده بود و اجازه نمیداد که کسی به سر ابوالفضل ضربه ای بزنه. سایه ای که وقتی به کفتارهای اطراف ۲۳۳ و ابوالفضل رسید، ازش ترسیدند و واسه_ش کوچه باز کردند که بیاد وسط قتلگاه و کار را تموم کنه. حتی خودشون هم از ژست و توحش اون سایه نامرد ترسیدند ... اما ... ۲۳۳ نترسید و سر ابوالفضل را ول نکرد. همه بچه ها داشتند با صدای بلند داد و بیداد میکردند و مادر را صدا میزدند. یا فاطمه زهرا... یا زینب کبری... کفتارهای دور و بر ۲۳۳ و ابوالفضل یه کم با فاصله ایستاده بودند و تماشا میکردند. میون اون همه تماشاچی یه نفر نبود که بگه آخه نامرد، مگه زنی که سر یکی را توی آغوش گرفته که نکشیدش، گناهش چیه که الان باید با میلگرد آهنین سفت و سنگین تاوونش را پس بده؟! داشتیم میدیدم، بعضی از بچه ها چشمشون را بستند تا نبینند. اما من دیدم. با چشم گریه دیدم. حتی اشکم رو پاک کردم که درست ببینم. دیدم اون نامرد دستشو برد بالا، خیلی بالا برد. طوری که اطرافیان ترسیدند و خودشون را بیشتر عقب کشیدند. برد بالای بالا. وای مادر ... وای مادر... جوری شتابان و با سرعت و سنگینی خاصی روی بازوی ۲۳۳ زد که دیگه ۲۳۳ تعادلش بهم خورد و از پهلو به زمین خورد. اما دست بردار نبود. بازم خودش رو کشوند روی ابوالفضل بیهوش غرق به خون. دیدند ۲۳۳ دست از سر ابوالفضل برنداشت. اون نامرد میخواست کارو تموم کنه تا لابد جلوی رفیقاش سرزنش نکنند که حریف یه زن نشده! دوباره برد بالا. میدیم که ۲۳۳ داره توی خون خودش و ابوالفضل دست و پا میزنه اما اجازه نزدیک شدن به ابوالفضل را به کسی نمیده. اون نامرد همینطور که میلگرد را بالا نگه داشته بود. چرخید و رفت به طرف جلوی اونها. یعنی جوری که میخواست ابوالفضل جلوش باشه، اما ۲۳۳ باهاش میچرخید و نمیگذاشت اون نامرد بتونه ابوالفضل را به راحتی ببینه. داشت دیرش میشد، چون دیدیم که از طرف دوربین های ضلع شرقی و غربی، بچه های ضد شورش و بسیجیا دارند معبر باز میکنند که بتونند به ابوالفضل و ۲۳۳ برسند. اون وحشی صفت. معطلش نکرد، لا اله الا الله... میلگرد را بالاتر برد. جوری که وقتی میخواند با تبر، هیزم سفت و سخت را تیکه تیکه کنند، دید سر و گردن ۲۳۳ مزاحمشون هست تا ابوالفضل را نبینند. فقط این رو بگم و رد بشم... سر و با گردن متلاشی کرد. زدش... جلوی چشم همه زدش... زنی را زدند که حتی تروریست های انگلیسی و پاکستانی و قاتلین شهید شاهرودی هم نتونسته بودند یه تار مو ازش کم کنند. اما الان ؛ وسط میدون توی تهران کف خیابون غرق به خون متلاشی به هم ریخته... شورشیا داشتند در میرفتند. چون صدای حیدر حیدر گردان ضد شورش و بسیجیا داشت میومد. میدونستند که حریف حیدری ها نمیشند. در رفتند. میدیدم که وقتی میدون خلوت شد و بچه های خودمون رسیدند بالای سر ۲۳۳ و ابوالفضل. تازه روضه از اونجا شروع شد. هاج و واج مونده بودند که چیکار کنند... در حالی که افتاده بودم کف زمین اتاق دوربین و همه داشتند دورم بال بال میزدند. نزدیک بیهوشی بودم و خون زیادی ازم رفته بود... اما درکشون میکردم، با چشمای نیمه باز میدیدم که بچه ها وقتی رسیدند بالای سر ۲۳۳ و ابوالفضل، نمیدونستند از کجا شروع کنند. از کجا جمع کنند. کف خیابون... جنازه نامنظم ۲۳۳ ... یا حسین...... ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۹ وقتی ۲۳۳ داشت از جون و سر ابوالفضل محافظت میکرد تا ضربه مغزیش نکنند، اون طرفتر داشت
۱_۱۰۰ نتونستم تحمل کنم. جون دادن که نه، کشتن یه زن مظلوم و شجاع. جلوی اون همه نامحرم، هیچ کاری هم از دستت بر نیاد. با میلگرد سنگین. چشمام دیگه بسته شد. نفهمیدم چی شد. وقتی به هوش اومدم، علاوه بر خون زیادی که از کمر خودم رفته بود، غم بچه هام تو کف خیابون هم رو دل و سینم سنگینی میکرد، به زور نفس میکشیدم، چندان قادر به تکلم نبودم، به زور تونستم حرف بزنم. به کسی که بالای سرم بود به زور و بدبختی تونستم بگم: «بچه ها را آوردند؟! ابوالفضل؟ ۲۳۳ ...» با چشم گریه گفت: «نه قربان!» گفتم: «چرا؟! الان که داره یه ساعت میگذره!» با لکنت و ناراحتی گفت: «ابوالفضل را بردند بیمارستان همون نزدیکی، الحمدلله ضربه مغزی نشده.» گفتم: «۲۳۳ چی؟! چرا حرف نمیزنی؟!» با هقهقه گفت: «حاجی! خدا صبرمون بده! روم سیاه، شرمنده. اما نشده هنوز جمعش کنند! بچه های اورژانس زیر بار نرفتند.» شروع کردم به سر و صورتم زدم. همینجور خودمو میزدم. نمیتونست من رو بگیره. دست خودم نبود. وسط گریه هام می گفتم: «وااااااااااااااای... واااااااااااای... یعنی هنوز جنازه اش کف خیابونه؟!» گفت: «الان دیگه احتمالا جمعش کردند حاجی! حاجی خودتون رو کنترل کنید. من از نیم ساعت قبلش خبر دارم، همون موقع همه بچه های بسیج و ضد شورش، دور تا دور ۲۳۳، سی چهل تا حلقه انسانی زدند تا کسی ..... بهش نزدیک نشه!» با گریه گفتم: «مگه دیگه میخواستند چی بر سرش بیارند؟! نامردااااااااا» ابوالفضل، جون سالم به در برد، با فداکاری که ۲۳۳ کرد. وقتی از بیسیمش شنیده بود که ابوالفضل تو دردسر افتاده و ممکنه نتونه زهره را کنترل کنه، راه افتاده بود و خودش رو از روی گراهایی که ما به هم میدادیم به ابوالفضل رسونده بود. پرستار بیمارستانش میگفت حتی وقتی داشتند دنده هاش را معاینه میکردند، بیسیم از دستش نمیفتاده و مدام مراقب اوضاع ما بوده! درباره این طور بچه هایی که جونشون میذارند کف دست برای اسلام و نظام و انقلاب. چی میشه گفت؟! چی باید گفت؟! حیفه بگیم خدا رحمتش کنه... فقط میشه گفت «خدا به برکت خون شهدای مظلوم سال های فتنه (دقت کنید به این کلمه: سالها...!) و شهدای مظلوم و گمنام امنیت، ما را ببخشه و بیامرزه!» خودم اینجوری رو تخت. ابوالفضل بیهوش و رو تخت. ۲۳۳ مظلوم هم که متلاشی. فقط مونده بود خانم عبداللهی! بیسیم زدم و گفتم: «عبداللهی! لطفا اعلام موقعیت!» عبداللهی با صدای با صلابت اما پر از غم و غصه گفت: «قربان! تسلیت میگم. عفت و ندا و تا حدودی هم فائزه، با رشادت های شما و بقیه بچه ها جمع و جور شدند. اجازه میخوام. یعنی دارم میرم که کار ابوالفضل و ۲۳۳ را تموم کنم!» گفتم: «شما هیچ جا نمیری! به والله اگر...» حرفهام را قطع کرد و گفت: «قربان! لطفا قسم نخورید که مجبور میشید کفاره بدید، من تصمیم رو گرفتم. حداکثر بعدش... البته اگر جون سالم به در بردم، توبیخم کنید، به جرم سرپیچی از فرمان، اخراجم کنید. اما الان دارم میرم دنبال کار نیمه تموم ابوالفضل. کار نیمه تموم ۲۳۳ مادر دو تا بچه ای که الان یتیم شدند!» زبونم قفل شده بود. گفتم: «برنامه_ت چیه؟!» گفت: «برای برنامه ریزی یه کم دیره. رد ون زهره و اینها را گرفتم، متاسفانه حدس شما مثل همیشه درست بود. دارند اونها را میبرند کهریزک!! یادمه که فرمودید اگر اشتباهی در کهریزک رخ بده، پای آبروی همه وسطه! قربان! دارم خودمو تحویل نیرو انتظامی میدم. میخوام به عنوان شورشی و فتنه گر برم کهریزک! فقط اینطوریه که میتونیم به نقشه زهره و رامین پی ببریم! قربان! امری ندارید؟! الان وقتشه!» گفتم: «میکرو باهات باشه! شاید خودمم اومدم!» گفت: «جی پی و میکرو توی دندونمه! الان لینک شدم روی سیستم شما. حلال بفرمایید. خدانگهدار!» عبداللهی را فرستادم تو دهن شیر، آرزو داشتم بمیرم. دوست داشتم مثل ۲۳۳ باشم که حتی سردخونه ها هم در اون شرایط، مسئولیت نگهداریم را به عهده نگیرن! پاشدم لباسمو پوشیدم، پلاک شاهرودی را برداشتم و انداختم گردنم. رفتم که جنازه ۲۳۳ را تحویل بگیرم. باید کارهای تحویل و کفن و دفنش را انجام بدم. خیلی کار داشتم، گوشیم رو برداشتم. شماره شوهرش را پیدا کردم. باید اول برای شوهرش تماس میگرفتم. لحظات سختی بود. همه_ش خدا خدا میکردم که بچه هاش گوشی رو برندارند. من خبر یتیمی و بی عزیز شدن مردم بلد نیستم بدم. همین حالاش هم بلد نیستم. آب دهنم نمیتونستم قورت بدم. لکنتم شدیدتر شده بود. (داشت زنگ میخورد... ما با ولایت میمانیم. شور ما از عاشوراست.) الو، سلام علیکم دلام... بفلمایید! وای چه کوچولویی، سلام خوبی عزیزم؟! آره. شما کی هسدی؟! من دوست بابا جونتم. با بابایی کار داشتم. خونه است؟ نچ. نیسدش. لفته مامولیت! مامانمم لفته. نیستن. ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا