سلام ونور🌸
بعد از قریب ده روز دوری....
عصر روز سه شنبه رسیدم خونه،تا شب به حال واحوال پرسی و زیارت قبول گذشت و فرصت حتی یک چرت کوتاه هم این وسط پیدا نشد.
بیست و چهار ساعت بی وقفه تو اتوبوس نشستن(با ماجراهای به خصوصش که إن شاء الله تو کانال میزارم🙃)باعث شده بود حسابی خسته و کوفته باشم.
نیمه های شب اصلا فرق بین واقعیت ورؤیا رو نمی تونستم تشخیص بدم
من و همسرم تو شلوغی زیارت بودیم😍ا
اما دقیق هم نمی دونستم کدوم زیارت،فقط بین جمعیت کشیده می شدیم..
اونقدر واقعی بود که وقتی همسرم برا نماز صبح بیدارم کرد، گفتم:اول بهم بگو الان کجاییم؟؟؟😁
بهم گفت:زهرا خونه ایم
دیشب هم که کلا من ونمی شناختی
اومدم کنارت، ازم پرسیدی:تو کی هستی ؟🙈😅
حالا من این مکالمه رو اصلا یادم نبود😄
✍شهیده۷۱
#اندر_احوالات_بعد_از_سفر_زیارتی
https://eitaa.com/zahraeii71