eitaa logo
آموزش تخصصی مداحی
342 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
202 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/MAHDI_EHTESHAMI شماره تماس: ۰۹۱۳۲۲۷۵۹۲۲ مهدی احتشامی
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌ جمعه‌ی‌‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه، بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌ بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌ بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا... ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
عصر یک جمعهٔ دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده‌ست؟ چرا آب به گلدان نرسیده‌ست؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده‌ست؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده‌ست به ایمان نرسیده‌ست و غم عشق به پایان نرسیده‌ست بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبۀ احزان به گلستان نرسیده‌ست؟ دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد فقط برد زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی‌ست ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده‌ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه دلم سوخته از آه نفس‌های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج‌نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرببلایی به خدا در هوس دیدن شش‌گوشه دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد قلمم گوشۀ دفتر غزل ناب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شده‌ام باز هوایی شده‌ام باز هوایی... گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده‌ست شما دیده‌ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و ارباب همه سینه‌زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «اَلشّمرُ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می‌گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرببلایی قسمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی... تو کجایی... ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
يا اين دل شكستۀ ما را صبور كن يا که به خاطر دل زينب ظهور كن ای ماه پرفروغ بنی‌هاشمی، بتاب! اين جاده‌های شب‌زده را غرق نور كن مانده‌ست چند کوچه به پایان انتظار؟ ما را برای همرهی خود غیور کن با كوله‌بار غربت و اندوه خود بيا از كوچه‌های سينه‌زنی‌مان عبور كن امشب بيا كه روضه‌بخوانی برايمان دل را پر از تلاطم و لبریز شور کن يا چند صفحه مقتل كرب‌وبلا بخوان يا روضه‌های شام بلا را مرور كن هم از طلوع ماه روی نیزه‌ها بگو هم يادی از مصيبت و داغ تنور كن ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
امام مسلکش از مردمِ زمانه جداست امام مظهر احقاقِ حقِ دینِ خداست امام گرچه خودش بنده‌ی خداوند است درست مثلِ خداوند، بی همانند است یقین بدان که مُبری زِ شک و تردید است امام سایه ندارد، امام خورشید است امام کعبه‌ی سیار، و خَلق حُجاج‌اند خلایقند که او را همیشه محتاج‌اند خلایقند که باید به او سلام کنند به کعبه واجبِ شرعی‌ست احترام کنند خلایقند که باید گرامی‌اش دارند امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند اگرچه خلق بدونِ امام محرومند امام و خلقِ جهان لازمند و ملزومند اگرچه خلقِ جهان را ز اوست شأنیتی به هر امامِ جماعت، سزاست جمعیتی اگرچه دینِ خداوند بی نیاز از ماست بدونِ مردم دنیا، امام هم تنهاست! سر خلافت اگر خَلق اختلاف کند امام چاره ندارد مگر مَصاف کند بنا به نص روایت، امام چون کعبه‌ست که واجب است جهان گِرد او طواف کند مطیع امرِ امامت همیشه پشت ولی‌ست اگرچه خَلق علیه وی ائتلاف کند مطیعِ امرِ ولی بینِ کوچه‌ها باید بنا به‌خواست او تیغ را غلاف کند غلاف گفتم و بازویی آمده یادم مگر که قافیه اینک مرا معاف کند قیام همت و عزمی رفیع می‌خواهد امامِ شیعه، محب نه! مطیع می‌خواهد! امامِ شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش دمی به همهمه‌ی شیعیانِ مُنفعلش به شیعه‌ی خود امامی علاقه‌مند نشد بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد امام، شیعه‌ی خود را عزیز می‌خواهد سرِ برهنه و شمشیرِ تیز می‌خواهد حدیثِ دین خدا، حرف تیغ و پیکار است اطاعت از ولی‌ُالله سخت دشوار است مطیع، بهرِ اطاعت همیشه آماده‌ست چنان که حضرت صادق نشان‌ ما داده ست * روایتی‌ست که خالی ز هرچه اشکال است ثقه‌ست چون سندش مُنتَهیُ الآمال است که بود حضرت صادق به خانه دورانی رسید محضر او شیعه‌ای خراسانی گلایه کرد به حضرت، که یا امام ششم! برای معرکه آماده‌اند این مردم نظر کنید مساجد پُر از مسلمان‌اند کنون که شکر خدا شیعیان فراوان‌اند به خَلق، حُجت خود را دگر تمام کنید زمان آن نرسیده‌ست تا قیام کنید؟! سخن رسید بدین‌جا، کلام کامل شد غلامِ خانه‌ی حضرت به خانه داخل شد امام گفت بیا و اطاعت از من کن تنورِ خانه‌ی ما را بیا و روشن کن همین که گشت تنور از حرارتش آذین خلیل‌وار برو بینِ شعله‌ها بنشین غلامِ خانه که هارون مکی است اسمش بدون اینکه ببینند ترس در جسمش بدون حرفِ اضافه در آن تنور نشست امام صادق دربِ تنور را هم بست پس از گذشتِ زمانی میان خوف و رجا  امام گفت فلانی! تنور را بگشا همین که باز شد آن از شراره‌ها گلگون غلام، سالمِ سالم پرید از آن بیرون! امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی! نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟ تویی که دعوی یاری شیعه‌ها داری بگو که شیعه‌ی اینگونه چندتا داری؟ رها ز همهمه ی شیعیان صوری باش اگر که شیعه شدی، شیعه‌ی تنوری باش * تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود تنورِ حادثه تنها همین تنور نبود دوباره در تب و تابی عجیب افتادم تنور گفتم و آمد حکایتی یادم تنورِ حضرتِ صادق اگر گلستان شد تنورِ خولیِ ملعون ز شعله سوزان شد تنور حضرت صادق اگر که عِلم افروخت سر حسین میان تنور خولی سوخت سر عزیز خدا و تنور آن فاسق در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟ سری که بود سرآمد به کل مافیها سری که خُفت به دامانِ حضرت زهرا سری که دل ز تمام فرشته‌ها می‌بُرد سری که خنده‌ی آن دل ز مرتضی می‌بُرد سری چنان که به شب‌های شامیان کوکب سری که بود فقط روی شانه‌ی زینب سری که بود چنان خطبه‌ی نَبی، سخنش سری که گریه نمودند پنج تن به تنش چرا تمامی موهاش سخت سوخته‌اند؟ سر عزیز خدا را چه‌سان فروخته‌اند؟ صدای قرآنش را شنیده‌ای خولی؟ به چند درهم سر را خریده‌ای خولی؟ کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو کدام دست، دو دندان شکسته است از او؟ ✍️ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه شبی می‌گذرد در دلِ پنهانِ تنور سر خورشید شده گرمی دُکانِ تنور این چه نوری‌ست تنور از نفسش روشن شد؟! این چه داغی‌ست که آتش زده بر جانِ تنور؟! دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور با سرش صاحبِ این خانه، به نانی برسد کیسه‌ها دوخته و سکه شده نانِ تنور چه بلایی سر نیزه به سرش آوردند؟! که پناه از همه آورده به دامانِ تنور سر شب نانی اگر پخته شده باشد، پس نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور شأنِ «برداً و سلاما» ست نزولِ سر او که فرود آمده از نِی به گلستانِ تنور تا قیامت وسطِ شعله بسوزد کمِ اوست بیش از این‌هاست در این فاجعه تاوانِ تنور .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
صدای راز و نیازی ز طور می‌آید نوای گریه ز جانی صبور می‌آید سری به کنج تنور است و موسی عمران برای دیدن او سوی طور می‌آید فرشتگان همه نزدیک این سرند ولی صدای گریه و زاری ز دور می‌آید طنین بال ملائک رسد، مگر جبریل به سوی آیه‌ی الله و نور می‌آید قیامتی شده برپا از این همه اندوه که بیم خاستن نفخ صور می‌آید سر حسین به دامان مادرش زهراست نوای واولدا از تنور می‌آید دلی شکست ز پهلو شکسته‌ای کاین‌سان صدای ریزش جام بلور می‌آید برای عرض ارادت «وفائی» از ره دور به آستان سلیمان چو مور می‌آید ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
یک سر خونین! چه می‌بینم خدایا در تنور آفتابی می‌کنم امشب تماشا در تنور نوح من! با نوحه‌ی طوفان دلم را آب کن رگ رگ از هر چشمه‌ی خون است دریا در تنور کوثر عصمت بهشت ناله دارد؟ یا مگر فاطمه گمگشته‌ی خود کرده پیدا در تنور؟ مصحف عشق است رگ‌های بریده ای عجب خوش تلاوت می‌شود قرآنِ گویا در تنور در بساط عیش، بزم ماتم است و جبرئیل کرده بر پا محشری از واحسینا در تنور ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
به خولی بگفت آن زن پارسا که را باز از پا درآورده‏‌ای؟ که در این دل شب چو غارتگران برایم زر و زیور آورده‏‌ای‏ به همراهت امشب چه بوی خوشی است! مگر بار مُشک تر آورده‏‌ای؟ چنان کوفتی در، که پنداشتم ز میدان جنگی "سر" آورده‏‌ای‏ چو دانست آورده سر، گفت: آه که مهمان بی‏ پیکر آورده‏‌ای‏ چو بشناخت سر را بگفت: ای عجب سری باشکوه و فر آورده‏‌ای‏ در این کلبه‏‌ی تنگ و بی‏ نور من ز گردون، مه انور آورده‏ای‏ بمیرم، در این تیره شب از کجا سر سبط پیغمبر آورده‏‌ای؟ چه حقّی شده در میان پایمال که تو رفته‏ ای داور آورده‏‌ای؟ ولی زانچه من آرزو داشتم به یزدان قسم، بهتر آورده‏‌ای‏ به گلزار جانان زدی دستبرد به کوفه گلی نوبر آورده‏‌ای‏ گل آتش است این که از کوه طور تو با خاک و خاکستر آورده‏‌ای ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
از تنور خولی امشب می‌رود تا چرخ، نور آفتاب چرخ، حسرت می‌برد بر این تنور  گر، نه ظاهر شد قیامت، ور نه روز محشر است از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب، ظهور؟ این همان نور است کز وی لمعه‌ای در لحظه‌ای دید موسای کلیم‌الله شبی در کوه طور  این همان نور خدا باشد که ناگردد خموش این همان مشکوه حق باشد که نایابد فتور  مطبخ امشب، مشرقستان تجلّی گشته است زین سر بی‌تن، کزو افلاک باشد پر از شور  از لبان خشک و از حلقوم خونی گویدت: قصۀ کهف و رقیم و رمز انجیل و زبور ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
آتش چقدر رنگ‌پریده است، در تنور امشب مگر سپیده دمیده است، در تنور؟ این ردّ پای قافله‌ی داغ لاله‌هاست؟ یا خون آفتاب چکیده ا‌ست، در تنور؟ این گلْ‌فروش کیست که یک‌ریز و بی‌امان شیپور رستخیز دمیده‌ است، در تنور چون جسم پاره‌‌پاره‌ی در خون تپیده‌اش فریاد او بریده‌‌‌بریده ا‌ست، در تنور از دودمان فتنه‌ی خاکستری، خسی خورشید را به شعله کشیده ا‌ست، در تنور جز آسمان ابری این شام کوفه‌سوز خورشیدِ سربریده که دیده‌ است، در تنور؟ دنبال طفل گم‌شده انگار، بارها با آن سرِ بریده، دویده ا‌ست، در تنور امشب چو گل شکفته‌ای از هم، مگر گلی گل‌بوسه از لبان تو چیده ا‌ست، در تنور؟ در بوسه‌های خواهر تو، جان نهفته بود جانی که بر لب تو رسیده ا‌ست، در تنور آن شب که ماهتاب، تو را می‌گریست زار دیدم که رنگ شعله پریده‌ است،‌ در تنور ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
رأس حسین تا که به نی در ظهور شد گفتی که دیدگان مه و مهر، کور شد آن سر چو بر سپهر سِنان سَنان نشست عیسی به چرخ یا که چو موسی به طور شد چون شب شدی، به خانه‌ی خولی نزول کرد این قصّه‌اش، حدیث سلیمان و مور شد آن سر که جلوه‌اش به فلک نور می‌فشانْد منزل‌گهش به مطبخ و قعر تنور شد بهر نماز شب، زن خولی ز جای خاست دیدی که مطبخش، همه یک لمعه نور شد دیدی که هودجی ز سما شد سوی زمین دیدی زنی در اوست که خاتون حور شد از خاک بر‌گرفت سر و در بغل کشید بوسید و بس گریست که دل ناصبور شد گفتا کدام ظالمت از تن‌، جدا نمود؟ این انتقام از تو به «یومُ ‌النّشور» شد گفت ای عزیز مادر و ای نور عین من! بودی غریب و دیدنت امشب، ضرور شد پس بر زمین نهاد، به اوج فلک شدی از جورِ خیلِ انس، به فوج مَلَک شدی ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
یا رب! چه روشنى است که در خانه‌ی من است؟ گویا دمیده ماه به کاشانه‌ی من است من در تنور خانه چراغى نداشتم پس این فروغ کیست که در خانه‌ی من است؟ این سِر چو دید همسر خولى که از سَر است سَر را گرفت و گفت که جانانه‌ی من است از بخت خویش این همه باور نداشتم کامشب عزیز فاطمه در خانه‌ی من است آوخ! سر حسین در این جا چه می‌کند؟ این ظلم، کار همسر دیوانه‌ی من است ماتم که کنز مخفى و دردانه‌ی رسول مخفى چرا به گوشه‌ی ویرانه‌ی من است؟ آنجاست هودجى و در آن بانگ گریه‌ها جانسوزتر ز گریه‌ی مستانه‌ی من است ✍مرحوم .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
ای سر که سر گذاشته‌ای بر سر تنور! آتش گرفته از غم تو مجمر تنور خورشید پاره پاره‌ی زهرا! چه شد که حال تو ماهِ روی نیزه‌ای و اختر تنور؟ جسم تو آرمیده به دامان دشت خون امّا سرت درآمده در بستر تنور من میهمان داغ تو گشتم به قتلگاه تو میهمان اشک منی در بر تنور سخت است باورش که ببینم عجین شده است خون‌های گردن تو و خاکستر تنور حوران برای دیدنت از جنّت آمدند ای یاس سربریده! گل احمر تنور! مادر بمیرد از غم جان‌سوزت! ای حسین! نعشت عقیق دشت و سرت گوهر تنور با چشم خون گرفته ببین با من و علی این جدّ توست گریه‌کنان در بر تنور بر سوز مادرانه‌ی من پی برد کمی بگشاید ار که همسر خولی درِ تنور ✍مرحوم .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
به تاخت می‌رود و از خزان خبر دارد به تاخت می‌رود انگار بار سر دارد گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است و پای مرکب او را ببین که پر دارد تمام شادی دنیاست در دلش انگار میان کیسه‌ی خود تکه‌های زر دارد مسیر کوفه و یک خانه‌ و تنوری داغ تنور خانه‌ی او روضه‌اش خطر دارد دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد کسی بیاید و درب از تنور بردارد ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید عشق که بگْذشته از سر بدنش عدوی تنگ‌نظر، جامه می‌بَرد ز تنَش تنی که گشته مشبّک ز تیر و تیغ و سنان چه حاجت است؟ دگر، ای فلک! به پیرهنش سری که پیشکش راه دوست گشته، چه باک؟ که دشمنی بزند چوب بر لب و دهنش شهی که مُلک سلیمان دهد، به غمزۀ دوست چه غم اگر بِبَرد خاتم از کف، اهرمنش؟ کسی که داده به توفان عشق، هستی خویش عجب مدار، شود در تنور اگر وطنش شکست قلب وی از این ‌که زآن سیاه‌دلان فرا نداد یکی گوش خویش بر سخنش جمال دوست، چنانش ز خویش بی‌خود کرد که قتلگه به نظر، خوش‌تر آمد از چمنش سموم کینه وزید، آن‌ چنان به گلشن دین که بی‌امان به زمین ریخت، سرو و یاسمنش ز بس به دشت بلا ریخت، خون لاله‌رُخان سِزَد که تا به ابد، لاله روید از دمنش به جز حسین، شهیدی کجا شنیده کسی؟ که آبِ غسل بُوَد، خون و بوریا، کفنش دلی بدون غم اندر جهان نخواهد مانْد میان جامعه قسمت کنند اگر محنش به روز حشر، چه باک از حساب؟ «فولادی»! اگر ز گوشۀ چشم، اوفتد نظر به منَش ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
شاهی که جبرئیل بُدی خادم درش خاکم به ‌سر! که خاک سیه گشت، بسترش حلقی که بوسه‌گاه نبی بود شد ز کین سیراب ز آب خنجر بیداد، حنجرش از پهلویی به پهلوی دیگر چو می‌نشست می‌گشت کارگر به جگر، نوک خنجرش او سر نهاد بر سر خاک و سَنان ز ظلم نوک سِنان نهاد به پهلوی دیگرش کارش ز دست رفت، چو در روی دست او تیر جفا نشست، به حلقوم اصغرش قدّش خمیده از غم اکبر به روزگار پشتش شکست از غم مرگ برادرش بودی سرش به نیزه و از نوک نیزه داشت چشمی به‌ سوی خواهر و چشمی به دخترش :: خولی ز کین نهاد، به خاکستر تنور آن سر که رشک مهر بُدی، روی انورش ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
در کربلا ز جان، چو شه انس و جان گذشت افغان جنّ و انس، ز هفت آسمان گذشت آن سروری که روح و روان رسول بود لب‌تشنه از روان، لب آب روان گذشت آن راکبی که راکب او، دوش مصطفی است یا رب! چه بر تنش ز سُم مرکبان گذشت؟ دست «یداللَّهی» که بر او بوسه زد مَلَک یا رب! بر او چه از ستم ساربان گذشت؟ شاهی که سود بر قدمش، فرق فرقدان یا رب! چه بر سرش ز سِنان سَنان گذشت؟ بر بازوی شه و گلوی اصغر از جفا یک ناوک ستیزه، دو جا بر نشان گذشت ناداده در تنور کسی جای میهمان یا رب! ز میزبان چه بر آن میهمان گذشت؟ بر آن حریم پاک که مَحرم، مَلَک نبود یا رب! چه ظلم‌ها که ز نامحرمان گذشت! بر آن لب و گلو که زدی بوسه، فاطمه گاهی ز کینه، خنجر و گه خیز‌ران گذشت «خاکی»! برای ماتم نوباوۀ رسول از هر چه هست، مایۀ هستی، توان گذشت ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
مگر، ای عزیز مادر! که نموده میهمانت؟ که چنین به کنج مطبخ، شده منزل و مکانت مگر این حدیث طور است که ظاهر از تنور است؟ که جهان منوّر آمد ز تجلّی عیانت برِ اهل حق معزّز بُوَد احترام مهمان ز چه رو تو را گرامی، ننموده میزبانت؟ مگر آن که خولی دون نشناختت؟ عزیزم! که چنین نموده، ای مه! ز ستاره‌ها نهانت؟ مگر آن که ز آب دیده ز رخت غبار شویم که گهرفشانی‌ام از لب لعل دُرفشانت مگر، ای غریب مادر! چه شده سپاه و لشکر؟ چه شدند همرهانت؟ به کجاست یاورانت؟ ز چه خشک گشته؟ مادر! لب لعل نازنینت مگر این که تشنه کشتند ز کینه دشمنانت؟ ز چه زیر خون سفید است محاسن نکویت؟ مگرت فسرده خاطر، غم مرگ نوجوانت؟ غم غربت تو، ای سر! نرود ز یاد «آذر» به خدا! که داغت آتش زده قلب دوستانت ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
چون ز پا افتاد شه در راه عشق پس به سر پیمود ره، آن شاه عشق خولی آن سر را که پُر ز اسرار بود با سر اندر جست‌وجوی یار بود، بُرد با خود، کرد پنهان در تنور شد نهان اندر تنور، آیات نور آن تنور، آن شب چو کوه طور شد بلکه رشک طور، از آن نور شد آن تنور، آن شب تجلّی‌گاه بود جلوه‌گاه روی وجه‌الله بود شعلۀ حق زآن میانه سر کشید چون سر پُرنور شه، در بر کشید این همان شعله است کاندر کوه طور نارآسا کرد بر موسی ظهور این سخن کی داند آن کاو جاهل است؟ می‌کند فهم آن که او اهل دل است چون که در کوی محبّت پا نهی پای دل بر فرق «اَو اَدنی» نهی چشم پوشی گر ز ننگ زندگی ره بری در کشور پایندگی هم‌چو آن سرداده اندر کوی دوست با سر بی‌تن کنون جویای اوست چاک‌چاک از زخم پیکان، پیکرش آمده اندر تنور امشب سرش هر که شد از عشق دلبر با‌خبر از پی قاتل رود، هر سو به سر نیمۀ شب آن زن پاکیزه‌خو خاست از جا بر نماز و بر وضو تا که با جانان، مناجاتی کند در دل شب، عرض حاجاتی کند دید در تاریکی شب، نور عشق بر فلک می‌تابد از تنّور عشق میهمانی از ره دور آمده در تنورش، آیۀ نور آمده هودجی از آسمان شد بر زمین وندر آن هودج، زنانی دل‌غمین دور آن مطبخ‌سرا گشتند جمع هم‌چو پروانه که گردد دور شمع جمله چون پروانگان، پر می‌زدند شمع چون می‌سوخت، بر سر می‌زدند اوفتاده شمع بی‌سر در تنور ای عجب! با بی‌تنی می‌داد نور معجر عصمت ز سر برداشتند زآن سر پُرخون چه بر سر داشتند پیرهن‌ها را به تن کردند چاک خویش را کردند زین ماتم، هلاک خاک و خاکستر به سر می‌ریختند دست بر دامان هم آویختند بس که آن ماتم‌سر‌ا، پُر‌شور شد محشری بر پا لب تنّور شد جملگی حیران به حال مادرش تا چه بر سر می‌رسد از این سرش آن سر پُرخون چو جان در بر کشید «واحسینا» از دل، آن مادر کشید خاک و خاکستر ز رویش، پاک کرد روی او را پاک و بر سر خاک کرد دید چون چشمان نیمه‌باز او مادرانه شد دمی دم‌ساز او کای سر پُرخون! حسین من تویی؟ مونس جان، نور عین من تویی؟ بود بر دامان من، مأوای تو روی خاکستر چرا شد جای تو؟ کس ندیده این‌چنین تا نفخ صور میزبان در کاخ و مهمان در تنور خانۀ بیدادگر، بادا خراب! کز غمت کردند جانم را کباب بگذر، ای «منصوری»! از این داستان تا چه کرد آن میزبان با میهمان ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
روز عاشورا گذشت و شب رسید مهر و مه را جان ز تب بر لب رسید ماه را دادند آن بداختران گردش وارونه در چرخ سنان سِیر او از کربلا آغاز شد سوی شهر کوفه، راهش باز شد ماه از بیداد اشرار جهول کرد اندر غرب خاکستر، افول شب‌چراغ خلوت لاهوتیان شد به ظلمت‌‌خانۀ دشمن، نهان دشت اَیمن بود گویی آن سرا که تجلّی کرد از آن نور خدا لالۀ شاداب صحرای امید چون گل اخگر ز خاکستر دمید هفت گردون، اطلس اندر خون کشید کآن سر خونین در آن‌جا آرمید دود محنت، چشم هفت اختر گرفت چرخ را آیینه، خاکستر گرفت آتش از تأثیر خود شد شرم‌گین از حضور نور خاکستر‌نشین سر، سرِ نور چراغ ماه و هور بالش از خاکستر کنج تنور شمس برج وحدت «ربّ‌‌الفلق» نیمی اندر ابر و نیمی در شفق ماه مهرافروز گردون وفاق گاه اندر انجلا، گه در محاق رفت آب و رونق از خلد و قصور تا شد آن سر، سوی میعاد تنور میهمان، فیّاض نفْس ماسوا محفلش در گوشۀ مطبخ‌سرا غبطۀ فردوس اعلا، آن مکان مهبط روح و مطاف قدسیان بود ناظر، چرخ با صدها نگاه سوی آن در هالۀ خون خفته، ماه مادرش آمد، برای دیدنش دیدنش، بوییدنش، بوسیدنش دید آن نور جمال ایزدی آیت اشراق حُسن سرمدی دید آن پرورده اندر سینه‌اش لایزالی صورت آیینه‌اش، خفته در خاکستر کنج تنور گشته آن ظلمت‌سرا، مجلای نور یا رب! این فرزند دل‌بند من است؟ این سر خونین فرزند من است؟ هشته سر بر بالش ظلم و عناد تیره، وجه آیت «رب‌ّالعباد» آن جمال نزهت خلد برین آن رخ آیینۀ خلدآفرین آن ز دم، فیّاض انفاس مسیح آن بیان حق به گفتار فصیح چهره بر خاکستر کین سوده است مصحف مُنزَل، غبارآلوده است چشم زهرا دید تا آرام جان شعله‌های دل تراوید از زبان کای تو در بزم لقا، مسندنشین! چون شد اندر این مکان گشتی مکین؟ ای رُخت، قندیل طاق‌آویز عرش! وز تولّایت، سکون عرش و فرش! راستی، گیتی بسی پست است و خوار عار بادا چرخ را از این مدار! تو ز هست ماسوا، منظور حق تو به ظلمت‌گاه امکان، نور حق نفْسِ هستی، میهمان خوان تو ماسوا، پروردۀ احسان تو بهره‌ور از فیض جودت، جزء و کل بر نوالت، دیدۀ خیل رسل ای نگین خاتم عزّ و شرف! از چه گشتی سنگ محنت را هدف؟ هرچه بینم، نیست، ای در دیده نور! نسبتی وجه خدا را با تنور سر که آغوش منش بودی مقام حالیا خاکسترش بینم منام گل گرفتم شد به جبر از شاخه دور کی دهندش جای در کنج تنور؟ بس کن این آتش‌زبانی، ای قلم! کز بیانت شعله شد، یکسر دلم چند خواهی قصّۀ تنّور گفت؟ کز دلم صدها گل اخگر شکفت جان من بگْداخت از بشْنیدنش دید تا زهرا چها از دیدنش آسمان را نیست آن درک و شعور تا شناسد نور حق را از تنور بوده تا این بوده رسم آسمان کآزماید شیشه با سنگ گران ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
باز آهم، آتشی افروخته در تنور غم، دلم را سوخته آن شنیدم خولی بیدادگر داشت با خود، رأس نور دادگر بُرد آن سر را نهان در خانه‌اش رشک کوی طور شد، کاشانه‌اش آن سر پُرنور را با صد غرور کرد پنهان از جفا، کنج تنور همسرش بود از دل و جان ز اهل راز نیمه‌شب برخاست از بهر نماز آمدش بر چشم دل، ناگه ز دور مطبخ خانه، سراسر غرق نور چون بشد بر سوی مطبخ از وفا دید مطبخ را پُر از نور خدا چشم چون سوی تنورش اوفتاد روزنی از حق به روی دل گشاد گفت با خود، آن زن پاکیزه‌دین: مطبخ ما آمده عرش برین شد زن خولی از آن منظر ز هوش کآمدش از غیب، آوازی به گوش: این سر پُرنور، نور کبریاست ذات پاکش، جلوۀ ذات خداست نور این سر، نور حیدر آمده مادرش، خاتون محشر آمده گاه گردد گوی میدان بلا گاه شمع بارگاه کبریا سرّ این سر کس نداند جز خدا جز خدا کس نیست او را خون‌بها بس بُوَد، «سرباز»! دل پُرآه کن نیست طاقت، قصّه را کوتاه کن ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
در دل شب کرد بر کوفه ورود وندر آن دم، قصر را در، بسته بود لاجَرَم، «سر» را به سوی خانه بُرد بُرد و بر کنج تنور آن را سپرد زوجه‌اش گفت: ای پلید روسیاه! دور گردانَد ز هر خیرت، اله! مردمان آیند چون باز از سفر با خود آرند از سفرها، سیم و زر تو سر شبل امیر مؤمنان آوری در خانۀ من، ارمغان؟! ارمغان مردمان، سیم و زر است ارمغانت، خصمیِ پیغمبر است پس ز جا جَست آن زن پاکیزه‌رای چون در آمد، دید در صحن سرای خانۀ او، رشک باغ و گلشن است مشک‌بوی و ز آفتابی، روشن است وندر آن حالت، مگر خوابش ربود دید تختی ز آسمان آمد فرود هم بر آن بنْشسته جمعی از زنان با لباس ماتم و لطمه‌زنان آن یکی زن زآن میان ماتم‌زده شد فرود و نزد آن سر آمده پس گرفت آن سر در آغوش و ز هوش رفت، بس آوردی افغان و خروش ای عزیز من! فدایت مادرت! تشنه‌لب دشمن برید از تن سرت در جهان قدر تو را نشناختند جسمت اندر خاک و خون انداختند ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور حال و هوای نافله پیداست در تنور دیگر زمین مکبّر یاران صبح نیست امشب نماز یار فُراداست در تنور هر ندبه عاشقانه به معراج می‌رود انگار شور مسجدالاقصاست در تنور! خاکستر است و شعله و پروانه‌ای که سوخت امشب تمام عشق همین جاست، در تنور اینجا مدینه نیست ولی با هزار غم دست دعای فاطمه بالاست در تنور! این زادهٔ خلیل که جانش به باغ سوخت غم را چگونه باز پذیراست در تنور؟! از اشک‌های تب‌زده طوفان به‌پا شده‌ست ای نوح! این تلاطم دریاست در تنور! با داغ جاودانهٔ تاریخ آشناست باغ شقایقی که شکوفاست در تنور این سَر که آفتاب سرافراز عالم است روشن‌ترین مفسّر فرداست در تنور دیگر چرا ز واقعه باید خبر گرفت وقتی که عمق حادثه پیداست در تنور! ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
هر کس شهید تو نشد، اهل قبور شد هر کس نمرد بهر تو، زنده به گور شد خون تو خاک را به دو پیمانه مست کرد بر خاک تا که ریخت، شرابِ طهور شد ای چشم! اشک‌های تو وقف حسین باد هر آدمی که اهل بکا شد، غیور شد گفتم به پیر اهل دلی: روضه‌ای بخوان با اشک گفت "زینب" و آرام دور شد :: زینب قرار بود که سر را بغل کند آه از سعادتی که نصیب تنور شد ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر خـاک کـربـلاست اگـر پیـکـر حسین امشب رسیـده است به کوفه سر حسین ای آسمـان! بنـال کـه از ظلـم کـوفیـان خــاکستــر تنــور شـده بستـر حسین سرخ است گر که خاک ز خـون گلـوی او خـاکستـری شـده‌ست رخ انور حسین امشب شب زیـارت و شــام عــزا بُوَد بنشسته در محیـط غمش مــادر حسین آهستـه‌تر بنـال دل مـن، کـه فـاطمـه احیــا گـرفتــه است کنـار سـر حسین خـون از لبـان اطهـــر او پــاک می کنــد گلبـوسـه می‌زنـد بـه رخ اطهــر حسین خوناب می‌کنـد به روی خـاک غم روان اشکی که می‌چکد به روی حنجر حسین در محفـل غمی کـه به پـا کـرده فـاطمـه خالی‌ست جای خـواهر غم‌پـرور حسین پرپرشده‌ست گـرچه «وفائی» وجـود او شاداب مـانـده است گل بـاور حسین ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................
بوی بهشت می‌وزد از داخل تنور موسی گمان كنم كه رسيده به كوه طور شبنم كنار ساحل آتش چه می‌كند؟ اين سيب سرخ داخل آتش چه می‌كند؟ آتش گرفته شه‌پر ققنوس در تنور نفرين آسمان و زمين باد بر تنور نمرودها و ابرهه‌ها عهد بسته‌اند آيينه‌ی تجلي حق را شكسته‌اند سوزانده‌اند قسمتي از باغ سيب را فهميده‌اند معنی شيب الخضيب را اين‌جا خليل راهي رضوان نمی‌شود آتش در اين بلاد گلستان نمی‌شود خورشيد گُر گرفته درون تنور، وای موسي سرش جدا شده دركوه طور، وای جاي عزيز فاطمه كنج تنور نيست مطبخ محل شأن نزول زبور نيست ديشب تمام دشت برايش گريسته یحیی درون طشت برايش گريسته زخم عميق لعل لبش گريه‌آور است چشمان نيمه‌باز شفق‌گونه‌اش تر است رخت سياه بر تن حوا و آسيه مريم برای فاطمه می‌خواند مرثيه كروبيان به چنگ عزا زخمه مي‌زنند دور تنور حور و ملك لطمه مي‌زنند افلاكيانِ آينه‌رو سينه می‌زنند با نوحه‌های مادر او سينه می‌زنند تا بين دست فاطمه خورشيد جلوه كرد در شهر كفر، مشعل توحيد جلوه كرد زهرا نهاده دست سر زانوان خويش قامت خميده‌تر شده از چند روز پيش زهرا به ناله، شعله به پروانه می‌زند بر گيسوان سوخته‌اش شانه می‌زند دستی كشيد بر سر گيسوش، گريه كرد در سوگ زخم گوشه‌ی ابروش گريه كرد زهرا به اشك، مقنعه نم ناك می‌كند خاكستر از محاسن او پاك می‌كند بر زخم دست و سينه‌ی زهرا زده نمك پيشاني شكسته و لب‌های پُر ترك امشب نه آنكه ارض و سما گريه می‌كند حتی ميان عرش خدا گريه می‌كند ✍ .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................