ذاکرین حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها
یه دل دارم ... https://eitaa.com/AzBatenTaZaherTarbiatMazhabi
کلاس مداحی روزهای پنج شنبه ساعت ۱۷ الی ۱۸:۳۰
https://eitaa.com/AzBatenTaZaherTarbiatMazhabi
مکان : اصفهان ابتدای بلوار آتشگاه ، جنب پمپ بنزین ، مسجدالنبی(ص)
https://nshn.ir/rbZqm_yxl0so
تشکر از زحمات حضرت حجتالاسلام ضیغم زاده عزیز
سپاس از آقا محمد مهدی عزیز بابت ارسال فایل های کلاس 👆👆
ذاکرین حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها
زیارت ناحیه مقدسه مخصوص خواهران
مداح : حاج مهرداد تقی زاده
یکشنبه ۳۱ تیرماه ساعت ۱۸
خیابان میرزا طاهر کوچه سقاخانه کوچه شهید اکبری کوچه شبنم کوچه پارسیان بن بست گل لاله پلاک ۴۲
لوکیشن ارسال شده است👆👆
in-del-dobare.mp3
11.04M
#این_دل_دوباره_داره_حال_و_هوای_زینب_
امشب دلم گرفته از غصه های زینب
سینه زن حیرونه حیرونه حیرونه
چشمامون بارونه بارونه بارونه
نوکرت میخونه میخونه میخونه
ای پریشان زینب ، ای پریشان زینب
نه باور ندارم عمه سادات و اسارت
نه باور ندارم عمه سادات و جسارت
نه باور ندارم
عمه جانم عمه جانم عمه جان نیمه جانم
عمه جانم عمه جانم عمه جان قد کمانم
عمه جانم عمه جانم عمه جان نگرانم
عمه جانم عمه جانم عمه ی نفس بریده
عمه جانم عمه جانم عمه ی خوشی ندیده
ای پریشان زینب ، ای پریشان زینب
بال و پر وجودش از غصه گُر گرفته
بال و پر وجودش در خیمه گُر گرفته
از بین آتش و دود آید صدای زینب
از کربلا به کوفه از صبح کوفه تا شام
بگذاشت تازیانه پا جای پای زینب
نفسم محبوسه محبوسه محبوسه
روضه هاش کابوسه کابوسه کابوسه
صحبت از ناموسه ناموسه ناموسه
نه باور ندارم دستای زینب رو ببندند
ای حسین......
ای پریشان زینب ، ای پریشان زینب
پیراهن حسین را از او جدا نسازید
این کهنه یادگاری مانده برای زینب
زینب و آزار و آزار و آزار و
کوچه و بازار و بازار و بازار و
مجلس اغیار و اغیار و اغیار و
نه باور ندارم زینب مضطر شده باشه
نه باور ندارم .....
نه باور ندارم زینب مضطر شده باشه
نه باور ندارم حرف از معجر شده باشه
💛 لبیک یا زهرا 💛
کپی با ذکر صلوات ثواب مضاعف دارد
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
دلبرم یوسف زهراست خدا می داند
یادش آرامش دلهاست خدا می داند
علت غیبت او هست گناه من و تو
خون جگر،از گنه ماست خدا می داند
بر عطا و کرمش جن و ملک محتاجند
از دمش زنده مسیحاست خدا می داند
همه دنبال زر و سیم و گرفتار دلند
پسر فاطمه تنهاست خدا می داند
الان کجای عالم داره مناجات می کنه، کجا داره برامن و تو دعا می کنه، چرا هر کی آقا رو زیارت کرده، خیمه نشین زیارتش کرده؟
چرا هر کی یوسف زهرا رو دیده تو بیابونا دیده؟ مگه این آقا تو بین ما،تو شهر ما، توخونه های ما جا نداره؟ از امیرالمومنین علیه السلام طلب کردن مهدی فاطمه رو برا ما معرفی کنید، حضرت با سه چهار جمله معرفی کرد، فرمود: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ ان الشَّرِیدُ الطَّرِیدُ الْفَرِیدُ الْوَحِیدُ؛ یعنی مهدی من غریبه، مهدی من تک و تنهاست، مهدی من از شهرها رانده شده.
آری اعمال من و توست حجاب من و تو
ورنه آن چهره هویداست خدا میداند
از همه بیشتر آنکس که بود منتظرش
مادرش حضرت زهراست خدا میداند
حالا آماده ای گریه هات با گریه های امام زمانت عجین بشه،مگه نفرمود،یا جدا، آگه نبودم کربلا یاریت کنم، اما صبح و شام برات گریه می کنم، نه تنها گریه می کنم،بلکه فرمود:لاَبْکِیَنَّ لَک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً؛ یعنی برات خون گریه میکنم،برا کدوم مصیبت امام زمان خون گریه می کنه؟
آن مصیبت که کند گریه برایش شب و روز
روضه زینب کبری است،خدا میداند
آن قدر به روضه ی عمه جانش امام زمان، ارادت داره که به شیخ حسین سامرایی هم دستور داد، به شیعیان ما بگو،خدا رو به حق عمه جانم زینب قسم بدن،موانع فرج من برطرف بشه؛امشب دلاتونو کجا ببرم،کدوم گوشه ی روضه رو بخوانم؟ ان شاالله چشمی نباشه که گریان نباشه،پیغمبر فرمود فاطمه جان، همه چشمها قیامت گریانه،غیر از اون چشمی که بر حسین تو گریه کنه،حالا آماده ای یا نه؟ دلاتونو ببرم اون روضه ای که راوی میگه،زینب کاری کرد که دوست و دشمن به گریه افتادن، بی مقدمه میرم وارد روضه میشم.
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت قائله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید
***
یاصاحب الزمان، چه گذشت به عمه جان شما در این مجلس، الان این مسجد و جلسه به این وسعت خدام محترم جایگاه بانوان مجلله رو جدا کردن، اگه یه بانو اشتباهی وارد قسمت مردانه بشه، همه مردهای غیرتی بهش تذکر میدن،راه رو براش باز می کنن، مبادا اسباب مزاحمتی براش فراهم بشه، اما عمه امام زمان وارد مجلس نامحرم؛ اونم مجلسی که همه مشغول لهو و لعبن، همه مشغول میگساری اند، همه مشغول شادی اند، سرهای بریده رو بالا نیزه زدن، این زن و بچه ابی عبدالله رو در لباس اسیری
زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید
ابی عبدالله یه لحظه چشمانشو باز کرد، اشک سر بریده درآمد، دیدن سر بریده داره اشک می ریزه.
اشک سر بریده درآمد که پا گذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
ای حسین
اما امشب می خوام اسم یه بانویی رو ببرم،که خیلی تو کربلا مضطر شد، تا به مقام اضطرار نرسی، نمی تونی با آقات درد دل کنی
داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
این زن و بچه رو به سلسله و غل و زنجیر بسته بود،چه جوری وارد شدن، بماند، همه دارن نظاره میکنن،این بانوی مجلله ای که تا کربلا چشم نامحرمی سایه شم ندیده بود،این دختر علی که یحیی مازنی میگه،بیست سال با علی همسایه بودم،یه بارم نشد قد و قامت دختر علی رو ببینم، حالا بین نامحرما گیر افتاده، یا صاحب الزمان”وقتی با خطبه خوانیش یزید رو رسوا کرد،دیدن یزید دستور داد، سر بریده ابی عبدالله رو از رو نیزه بیرون بیارن، بزارن تو تشت طلا،آخ بمیرم این تشت طلا رو زیر پای نحسش گذاشت، میز قمارشو رو تشت طلا قرار داد،اینجا زینب کاری کرده که دوست و دشمن به گریه افتادن ،حریف خطبه زینب نشد، دیدن چوب دستیشو بالا میبره، انقده با چوب خیزران بر لب و دندان حسین، بچه ها دیدن چوب یزید که بالا میاد دو دست عمه هم بالا میاد، چوب که به تشت پایین میاد عمه چنان با سیلی به سر و صورت میزنه، ناله بزن یا حسین.
هرچه سفارش کرد مزن ظالم که او از ره رسیده
لبان غنچه اش زهرا مکیده
مردم از شما می پرسم، قاری قرآن محترم هست یا نه؟ پیغمبر لب های قاری قرآن رو می بوسید، امیرالمومنین علیه السلام به قاری و معلم قرآن جایزه می داد، اما من یه قاری قرآن می شناسم، تا شروع کرد به قرآن خوندن، نه تنها احترامش نکردن، بلکه جلو زن و بچه انقده با چوب خیزران بر لب و دندانش زدن.
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه
آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه
زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر
داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه
سختی حبس به دیده نشدن میارزید
سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه
وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد"
پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت میکرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین ..
صل الله علیک یا اباعبدالله
ببندن، مشکلی پیش نمیاد-مگه اسرای مارو نبستن؟! اما اگه توی این ۸۴ تا بعضیاشون بچه ی سه ساله باشن بود، بعضیاشون زینب قد و قامت کشیده باشه،اگه به یه طناب ببندن، اگه بزرگا توی طناب بخان ایستاده راه برن،طناب گردن بچه هارو خفه میکنه، لذا عمه جان خم میشد که این طناب گردن بچه هارو اذیت نکنه” اینقده خمیده خمیده زینب راه رفت.
رسید تو مجلس ابن زیاد، الله اکبر، خدا رحمت کنه، بخدا روی قلب همه مون پرده کشیدن و إلا اگه حقیقت این مجلس”همه مون می میریم”
محضر حضرت شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه، روضه خوان، روضه خواند، اینو از زبان مراجع فعلی شنیدم، اینا تو اون جلسه بودن، مرحوم آیت الله مروارید مشهد میفرمود این روضه خوان یه جمله گفت مرحوم شیخ عمامه شو برداشت گذاشت زمین و به روضه خوان گفت بسه دیگه روضه نخوان!
چی گفت مگه؟! گفت: “و دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ” همین!
آشیخ اجازه نداد دیگه روضه خوان روضه بخواند، ایشون می فرمود تا غروب همه داشتیم گریه می کردیم، ما که نمی فهمیم! یه جلوه شو بگم،امشب شب علی اصغر ربابه، بلکه شب خود ربابه، باب الحوائجه این بانو،تا زینب ناشناس وارد شد بدون سلام خیلی به ابن زیاد گرون تموم شد،گفت این زن ناشناس کیه اینجوری با تکبر وارد شد،یه کنیزی گفت اگه معرفیش کنم شاید حیا کنه”ای کاش این کنیز هیچوقت زینبو معرفی نمی کرد” تا گفت “هذه زینب بنت علی ابن ابیطالب” ابن زیاد شروع کرد توهین کردن،اونقده نیش و کنایه زد یه وقت دیدن “فرقت زینب و بکت” زینب گریه کرد، تا رباب دید اشک زینب جاری شد بلند شد همه ی توجه مجلسو از زینب به خودش منعطف کرد، اومد کنار تشت طلا، خم شد سر بریده رو بغل گرفت،آخ به سینه چسباند،هی صدا میزد،
فوالله ما نسیتُ حسینا … حسین
آقای ما رو از قفا با دشنه کشتن بابای ما رو با لبای تشنه کشتن با تیغ و نیزه، جسمشُ صد چاک کردن آخر دهاتیا تنش رو خاک کردن .. جای یه خنجر، رو حنجرش بود جای هزاران زخم روی پیکرش بود هم خواهرش بود، هم مادرش بود چشم یه نامرد پی اون انگشترش بود لعنت بهاون که پیکرش رو پشتُ رو کرد توی رگای حنجرش خنجر فرو کرد لعنت به اون خولی که دنبال سرش بود با ساربانی که پی انگشترش بود شاعر: امیر حسین الفت روضۀ امام سجاد سخترین روضۀ اهل بیتِ .. شهدامون فیض ببرن .. اونی که سوریه رفته متوجه میشه، از دروازه ساعات تا دم کاخ اون ملعون راهی نیست پیاده .. (چرا بعضیا گریه میکنن؟! مگه من چیزی گفتم؟!) .. امام سجاد فرمود طلوع آفتاب ما رو از دروازه ساعات وارد کردن .. دم دمایِ غروب رسیدیم دم کاخ این نامرد .. یعنی انقدر این زن و بچه رو تو این کوچه ها نگه داشتن ... داداش: خبر داری مرا بازار بردن .. بردن این زن و بچه رو محلۀ یهودیا .. ان شالله مادرش اجازه بده حق روضه رو ادا کنیم .. وقتی رسیدن محله یهودیا یکی از این پیرزن ها پنجره خونهش رو باز کرد پرسید اینا کیهان؟! گفتن یه عده اند از دین خارج شدن .. مرداشون رو کشتن ، زن و بچه هاشون رو اسیر کردن .. گفت از کدوم طائفه اند، بزرگشون کیه؟ گفتن بزرگشون حسین ابن علیِ .. گفت کدوم علی؟.. گفتن همون علی خیبر شکن .. میگه پول داد به یه عده گفت یه سنگ بزرگ برام میارید .. رفت تو ایوان خانه ش گفت: به نیزه دار بگید جلو بیاد .. دیدن این پیرِزن سنگ رو برداشت .. چنان سنگُ به سرش زد .. دیدن سر از رو نیزه افتاد زیرِ دست و پا .. ای حسین ... روضه اینه که وقتی از آقا پرسیدن کجا به شما سخت گذشت، حضرت سه بار فرمودند الشام .. الشام .. الشام .. ان شالله به زودی بریم حرم بی بی عرض ادب کنیم .. همۀ شهر رو خبر کرده بود .. همه چشمایِ هیز .. یه عده شون مست بودن .. یعو اشاره کرد الان دخترِ علی رو وارد کنید .. تا زینبش وارد بزم یزید شد بالای نی محاسن سقا سفید شد زینبُ و دستای بسته زینبُ و سرِ شکسته زینبُ و مردای شامی زینبُ و یه مشت حرامی .. حسین ... ای تشنه لب حسین ... ای بی کفن کیا دلشون تنگِ کربلاست .. اینا تازه گوشه ای از مصیبت شام بود که گفتم .. یادِ همه شهدا به خیر ، حاج قاسم عزیزمون فیض ببره .. نزدیک به دو ساله این مرد خدا از پیش ما رفته .. اما اون چیزی که ما رو آتیش میزنه اینه بی هوا زدنش .. اما رفقا حاج قاسم مردِ جنگی بوده .. من بمیرم برا اون خانمی که تو کوچه ها نامرد چنان بی هوا زد تو صورت .. این یه دونه بی هوا زدن .. بزارید اینم بگم .. زیرِ یه بوته افتاده بود .. زجر از اسب پرید پایین، این بچه دستاشو آورد بالا .. من یتیمم .. اما نانجیب چنان با سیلی به صورتش زد ..به نیت فرج امام زمان صدا بزن ای حسین ....
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقُومُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْعُدُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تُصَلّى وَ تَقْنُتُ
الان کجای عالم شرف حضور داری اقاجان ... کجا داری نماز میخوانی ... کجا داری گریه می کنی ... کجای عالم داری برای ما دعا می کنی ... کجای عالم داری برا ما استغفار می کنی ؟؟؟ اونی که ما گریه کنا می فهمیم اینه ،الان تو کوفه با عمه جانت زینب داری همراهی می کنی ... بعضی ها فرمودن وقتی قافله رو از کوفه بردن تا وقتی که تو کوفه بودن یه عده ازین 84 زن و بچه که بعضی هاشونم بنی هاشمی نبودن تو کوفه فامیل داشتن . سکینه ی بنت الحسین دید بعضی ها اومدن بعضی ازاین اسرا رو از قافله جدا کردن عمه جان اینا کجا دارن میرن؟ فرمود عزیز برادرم اینا اینجا فامیل دارن ازین به بعد دیگه با ما نمیان ... " نه نمیان ،اینجا خونه دارن اینجا کس و کار دارن ..."(خیلی دله این نازدانه ابی عبدالله شکست) عرضه داشت عمه جان مگه ما تو کوفه کس و کاری نداریم ؟(الله اکبر) یه نگاهی کرد؛ دید از این به بعد لباس هاشونو رفتن عوض کردن" این بچه هایی که از گرسنگی و تشنگی رنگ به چهره نداشتن دیگه آب و غذا بهشون دادن ... یعنی از اینجا به بعد فقط بنی هاشم تو قافله ی اسرا هستن ..." کجا دارن میرن ؟اینا رو دارن میبرن شام بلا ..." همونایی که 40 سال کینه ی امیرالمومنین و به دلاشون داشتن ..." آقا جان الان کجای عالمی ؟ از زبان خود شما روضه ی اسارت عمه جان تو بخوانیم" اون روضه ای که خودت فرمودی من خون گریه می کنم ..."روضه ای که امام زمان خون گریه کنه حیفه من و تو گریه نکنیم ..."
عمه ی من نائب الحیدر است
سیدالنساء پس از مادر است
عمه ی من سفیر خون خداست
هم دم هجده سر از تن جداست
عمه ی من اوست که در قافله
نشسته آورده به جا نافله ...
عمه ی من بر سر بازارها
دیده ز اهل ستم آزارها
این بی بی کسی هست که 56 سال آفتاب سایه اش رو ندیده بود ؛ این خانمی که 56 سال تا کربلا که بیاد، تاریخ نوشته هیچ چشمی قد و قامتشو ندیده"" این خانمیه که وقتی حرم پیغمبر میخواست بره ، امیرالمومنین و حسنین دورش و می گرفتن ،شبانه به زیارت پیغمبر میرفت" امیرالمومنین قنبر رو میفرستاد برو چراغ های حرم رو کمتر کن ..." یه روز امام مجتبی پرسید بابا ما که زیارت میخوایم بریم روز میریم بدون هرگونه تشریفات" اما چرا زینب خواهرم که میخواد بره شب می بریمش با این همه تشریفات ؟ فرمود همه ی اینا به خاطر اینه مبادا کسی قد و قامتشو ببینه ...." حالا این خانم محاصره شده بین نامحرما ...." این زینب و آوردن تو کوچه و بازار کوفه دارن میگردونن .... یه جمله فقط" این خانمو آوردن تو مجلس شراب ...."
آی حسین ......
عمه ی من اسوه ی ایوب بود
شاهد قرآن و لب و چوب بود
هرچه صدا زد مزن ظالم که او مادر ندارد ....هر چی گفت نزن بچه هاش دارن می بینن " نتیجه ای نگرفت
آخر به طعنه گفت بزن ،خوب میزنی ...ظالم به بوسه گاه نبی چوب میزنی ....بأبی المستضعف الغریبیا ثارالله ... یا اباعبدالله ...نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ العَجَّلِ الاَکرَم به عظمت و مصیبت عمه جان امام زمان حضرت زینب سلام الله علیها تو را میخوانیم یا الله ...سلام و تسلیت خالصانه ما را اصاعه به محضر نورانیش برسان...اصاعه اقا و مولا و ولی نعمتمان را دعا گوی ما قرار بده...به دعای مستجابش حسن عاقبت بخیری به همه ما کرم فرما
مستمع سرحالی باشی،شب وفات بی بی، خودت باید خوننده باشی،منتظر مقدمه نباشی،یه چیزی همه مون بلدیم، از كی نمیدونم، از چه سالی نمیدونم،فقط میدونم دونه دونه حتی این بچه های كوچیك رو كه الان بلند كنم بپرسم اینها هم این نوحه رو بلدند،لذا این نوحه سواد نمی خواد،معلومات نمی خواد،مطالعه نمی خواد،فقط یه دل سوخته و یه چشم پر اشك میخواد،همتون هم الحمدالله همراه آوردید این دو مطاع رو،یادتون هم نمیدم چون از بچه گی بهوتن یاد دادن،اگه میخواهید شب نیمه ی ماه رجب،فردای محشر وقتی این نامه ات رو جلوت باز میكنند،نه همین دنیا،مگه نمیگن امام زمان هفته ای دو بار نامه ی مارو ورق میزنه؛نگاه كنه حضرت ببینه،شب وفات عمه اش اسم ما جزء روضه خونا نوشته شده،همتون بلدید از زن و مرد،همه با هم امشب روضه خون بشیم،كاری نداره فقط باید دستت رو مشت كنی،بزنی تو سینه ات،همه بلدند،از بچه گی بهمون یاد دادند،بگیم :امان از دل زینب،امان از دل زینب، دیدی گفتم همه بلند امان از دل زینب،اصلاً انگار تو این جمله هزار روضه نهفته است،ببین تا میگی امان از دل زینب،بغضت میتركه،اشكت جاری میشه،آخ امان از دل زینب….
میدونم آماده ای،من یه جرقه بزنم دلت مهیای روضه است،اما من دلم نمیآد مدح بی بی رو نخونده روضه بخونم،یك قطره از اون دریا رو بفهمیم،بفهمیم كه زینب كیه كه شب عاشورا برادرش بهش میگه زینبم فردا شب من رو دعا كن تو نمازت،یه خواهر پیدا كن امام زمانش بهش بگه التماس دعا،كیه این خانم كه امام سجاد،امامی كه كلامش وحی و كلامش حقیقت محضه،وقتی به نام عمه جانش رسید،فرمود: هی عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَیرُ مُفهَّمَةٍ، یه ذره مدح بخونم دلت جلا بگیره،آماده ای
زلف عفاف رشته ی دامان زینب است
این ترك ها و آذری زبان ها یه ویژگی قشنگ دارند،هر شب روضه میخونند قبلش فضیلت و مدح میخونند، قشنگ پخته میشه این سینه و بعد خودت دیگه روضه میخونی
زلف عفاف، رشته دامان زینب است
آیات صبر، پایه ایمان زینب است
ایثار و پاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار(چهار)، طفلِ دبستان زینب است
حبل المتینِ قافله سالار عاشقان
تا روز حشر، موی پریشان زینب است
این یه بیت مال شماهاست دیگه،اینجا مگه عزاخانه ی حسین مگه نیست،محرم،صفر،ماه رمضون،مگه نیومدی اینجا گریه كردی،حالا دیگه این مال شماست.
هر کس که پا نهد به عزا خانه حسین
بر او کرم کنید که مهمان زینب است
خیلی این یه بیت زیباست،اونایی كه دستشون مثل من خالیه گوش كنند
روز جزا بهانه ما از برای عفو
خون حسین و دیده گریان زینب است
ام حبیبه :
داستانی که شاید شما هم شنیده باشید :
《ام حبیبه زنی بود که در کودکی نابینا بود و همراه پدر خود برای شفا گرفتن به درب منزل امیرالمؤمنین علی(ع) رفت که به دست حضرت حسین(ع) شفا گرفت و بعد از آن کنیز این خانواده شد.
او بعدها از مدینه به کوفه رفت و آن جا ساکن شد.
هنگام ورود اسراء به کوفه، ام حبیبه به کنیز خود غذا داد که در میان اسرا پخش کند در حالی که آنها را نمی شناخت.
اما حضرت زینب(س) غذاهای توزیع شده میان اهل کاروان را میگیرد و به کنیز بر میگرداند و میگفت که ما صدقه خور نیستیم.
ام حبیبه وقتی در جریان این واقعه قرار می گیرد، متعجب میشود و خواستار این میشود که آن خانم را ببیند.
ام حبیبه خادمه زینب(س) در دوران حضور او در کوفه، صدای ام کلثوم را که می شنود، می گوید :
غیر از اهل بیت پیامبر اکرم (ص) صدقه بر احدی حرام نمی باشد. اینان که هستند؟
زینب(س) نگاهی به ام حبیبه می کند و می فرماید :
زینب(س) با سوز دل می فرماید :
ام حبیبه! منم، زینب، دختر علی (ع)، تو در این کوفه کنیز من بودی!
چگونه است که مرا اینک نمی شناسی؟
ام حبیبه نگران و مضطرب سؤال می کند :
اگر تو زینب(س) هستی، او هیچ گاه بدون برادرش حسین(ع) جایی نمی رفت، بگو حسینت کجاست؟
دل زینب(س) آتش می گیرد و می فرماید :
نگاه بر نوک نیزه رو به رویت بنما!
آن، سر بریده حسین(ع) می باشد!
سپس در بقیه عمر خود از ناله و گریه بر حضرت سیّدالشهداء(ع) ساکت نگردید تا به جوار حق پیوست.》
📚جواب :👇
1⃣این داستان نیز مانند داستان قبل در هیچ کتب معتبری نقل نشده است.
2⃣در تاریخ و در منابع، اشاره ای به این مطلب نشده است که حضرت فاطمه(س) کنیزی به نام هند در خانه داشته است، همانطور که در منابع، اشاره ای به بیماری او و شفای آن توسط امام حسین(ع) نشده است و این داستان نیز مانند داستان قبل، هیچ قائلی در بین مورخین ندارد.
3⃣در منابع در مورد کیفیت ورود اسرای کربلا به کوفه، این چنین آمده است و هیچ اشاره ای به ام حبیبه نشده است.
《وَاجتَمَعَ النَّاسُ لِلِّنَظَرِ الَی سَبِیِّ آلِ الرَّسُولِ(ص) وَ قُرَّةَ عَینِ البَتُولِ(س) وَ فَأَشْرَفَتْ اِمْرأةُ مِن الْكُوفَةِ وَ قَالَت : مِن اَیِّ الاُسَارَی اَنتُنَّ؟
وقتی اسراء وارد کوفه شدند، مردم برای دیدن آنها اجتماع کردند.
در این هنگام، زنی از کوفه جلو آمد و خطاب به اسراء گفت : از اسرای کدام قبیله و خاندانید؟
《فَقُلْنَ : نَحْنُ أُسَارَی مُحَمُّدِِ(ص)!
فَنَزَلَتْ وَ فَجَمَعَتْ مُلاءً وَ اءُزُراً وَ مَقانِعَ فَاءَعْطَتْهُنَّ فَتَغَطَّيْنَ》
پس آنان گفتند : ما از اسرای آل محمدیم!
در این موقع آن زن از پشت بام پائین آمد و چندین قطعه لباس و چارقد و مقنعه به خدمت آنها آورد و تقدیمشان نمود، آنان آن لباس و پوشاک ها را پذیرفتند و آنها را حجاب و پرده خویش نمودند.(۱)
📚منبع :
۱)مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۸۵
📋بررسی شخصیت (هنده) و (ام حبیبه) که در روضه ها بارها و بارها نام این دو تن شنیده شده است!🎤《از سلمان فارسی نقل شده است که روزی در مدینه، عبدالله بن عامر یهودی را که از تجار معروف عرب بود، دید.
همراه او دختری بود به نام هنده، که در اثر یک بیماری مادرزادی، نابینا و فلج بود.
او برای درمان دخترش، پزشکان فراوانی را تجربه کرده بود، ولی نتیجه ای نگرفته بود.
به همین جهت، با راهنمایی سلمان فارسی، در شهر مدینه، به خانه حضرت علی(ع) رفت تا در این خانه شفا یابد.
وقتی وارد خانه امام علی(ع) شدند، و ماجرا را شرح دادند، امام حسین(ع) به درخواست امام علی(ع) ظرفى را پر از آب نمود و دست مبارک خود را در آن نهاد.
سپس هند را کنار آن آب آوردند او از آب آن ظرف به بدنش مالید و پاشید و به طور کامل سلامتى خود را باز یافت از آن پس افتخار کنیزی در خانه امام حسین(ع) را پیدا کرد.
بدین ترتیب، هنده با دستان کوچک امام حسین(ع) شفا یافت.
پدر هند گفت : یا علی(ع)! می شود یک منّتی بر من بگذاری واین دخترم را چند ماهی برای کنیزی قبول کنی که با بچّه های شما تربیّت اسلامی شود؟!!!
حضرت(ع) نیز قبول کرد.
عبدالله بن عامر مسلمان شد و به شام رفت، و بعضی از شامیان از اقوام و دوستان، نیز همان جا به اسلام رو آوردند و بعدها نیز کسانی که به مدینه آمدند و سلامتی دختر را دیدند، مسلمان شدند.
هند در این خانه ماند و قدری بزرگ شد و تا این مدت هم بازی زینب کبری(س) بود.
تا اینکه پدرش بعد از مدتی او را از این منزل به شهر خود برد، و برخی می گویند که تا شهادت امام علی(ع) کنیز خانه علی(ع) بوده است و پس از شهادت حضرت علی(ع) برای کنیزی به خانه امام حسن(ع) رفت.
به هر حال؛ در زمان خلافت معاویه به حسب تقدیر سر از شام در می آورد و با یزید ازدواج می کند!!
امّا به جهت آن که همه خاطرات دوران کودکی و نوجوانی او متعلق به شهر مدینه و خانه اهل بیت(ع) بود، سخت به این خانه دل بسته بود.
او که در شهر شام بود و از داستان حوادث کربلا خبری نداشت؛ يك وقت بر سر زبانها افتاد كه جماعتى از اسيران خارجى به شام آمده اند.
اين زن از يزيد درخواست كرد به ديدار آنها برود ويزيد اجازه داد!
شب فرا رسيد، فرمان داد تا كرسی اى در نصب كردند و او بر كرسى قرار گرفت و حال رقت بار آن اسيران او را كاملا متاثر گردانيد.
هند سؤال كرد : بزرگ شما كيست؟
حضرت زینب(س) را نشان دادند.
گفت : اى زن اسير، شما از اهل كدام دياريد؟
فرمود: از اهل مدينه!
آن زن گفت عرب همه شهرها را مدينه گويد؛ شما از كدام مدينه هستيد؟
فرمود : از مدينه رسول خدا(ص )!
آن زن از كرسى فرود آمد و به روى خاك نشست و گفت : اى زن اسير! تو را به خدا قسم مى دهم آيا هيچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته اى؟
حضرت(س) فرمود : من در محله بنى هاشم بزرگ شده ام!
آن زن گفت : اى زن اسير، قلب مرا مضطرب كردى!
تو را به خدا قسم مى دهم، آيا هيچ در خانه آقايم اميرالمؤمنين(ع ) عبور نموده و زينب(س) را زيارت كرده اى؟
حضرت زينب(س) ديگر نتوانست خوددارى بنمايد، صداى شيون او بلند شد فرمود :
حق دارى زينب را نمى شناسى، من زينبم!
در این هنگام هند بیهوش بر زمین افتاد.
پس از آن که به هوش آمد حضرت زینب(س) به بالین او آمد و فرمود : اى هند برخیز و به خانه ات برو که من مى ترسم شوهرت یزید به تو آسیب برساند.
هند خود را به کاخ یزید رساند و خطاب به یزید گفت :
وای بر تو ای یزید! تو آل رسول(ص) را در خرابه جا داده ای؟!
از آن پس او یزید را برای همیشه ترک کرد و رفت!》
📚جواب :👇
در مورد جریان هند همسر یزید آنچه در منابع آمده، این است که وی دختر عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بوده که کنیه اش ام کلثوم می باشد که در اشعار یزید ذکر شده است :
《اذَا اتکأتُ عَلي الأَنماطِ فِی غُرفِِ،
بِدَیر مَرانَ عِندِی اُمّ كُلثُوم》
هیچ غمی نیست، وقتی که در دیر مران در غرفهها بر تخت تکیه بدهم و آغوشم ام کلثوم باشد.
هند بعد از اینکه متوجه شد، اسرای حاضر در شام، اسرای آل رسول(ص) هستند، به مخالفت با یزید پرداخت و او را مجبور کرد که رفتارخود را نسبت به اسرای کربلا تغییر دهد! همین!
یعنی در مورد هند دختر عبدالله، همسر یزید، همین اندازه، در موردش در تاریخ گنجانده شده است و پیش از این جریان و بعد از این جریان، مطلب زیادی در موردش نیست!
👤خوارزمی می نویسد :
بعداز ورود اسرای کربلا به شام، یزید لعین دستور داد به اینکه؛
سر مطهر امام حسین(ع) را بر سر در خانه اش بياويزند و به اهل بيت امام حسين(ع) دستور داد تا وارد خانه اش شوند.
《فَلَمَّا دَخَلَتِ النِّسْوَةُ دَارَ يَزِيدَ لَمْ يَبْقَ مِنْ آلِ مُعَاوِيَةَ وَ لَا أَبِي سُفْيَانَ أَحَدٌ إِلَّا اسْتَقْبَلَهُنَّ بِالْبُكَاءِ وَ الصُّرَاخِ وَ النِّيَاحَةِ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) وَ أَلْقَيْنَ مَا عَلَيْهِنَّ مِنَ الثِّيَابِ وَ الْحُلِيِّ وَ أَقَمْنَ الْمَأْتَمَ
عَلَيْهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ》وقتی زنان وارد خانه يزيد شدند، همه زنان آل معاويه به گريه و شيون و ناله بر حسين(ع) از آنان استقبال کردند و همه ي لباسها و زينتهاي خود را درآوردند و سه روز ماتم برپا ساختند.
در این هنگام؛
《وَ خَرَجَتْ هِنْدٌ بِنْتُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرِ بْنِ كُرَيْزٍ امْرَأَةُ يَزِيدَ شَقَّتِ السِّتْرَ وَ هِيَ حَاسِرَةٌ فَوَثَبَتْ إِلَى يَزِيدَ وَ هُوَ فِي مَجْلِسٍ عَامٍّ فَقَالَتْ :
يَا يَزِيدُ! أَ رَأْسُ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَصْلُوبٌ عَلَى فِنَاءِ بَابِي؟
فَوَثَبَ إِلَيْهَا يَزِيدُ فَغَطَّاهَا وَ قَالَ : نَعَمْ!
فَأَعْوِلِي عَلَيْهِ يَا هِنْدُ وَ ابْكِي عَلَى ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ صَرِيخَةِ قُرَيْشٍ》
هند، دختر عبدالله بن عامر همسر يزيد سر برهنه بيرون آمد و پرده را دريد و به يزيد حمله کرد و گفت : آيا این سر پسر فاطمه(س) بر در خانه ي من آويخته شده است؟!
يزيد او را پوشاند و گفت : آري! بر آن سر و بر پسر دختر رسول خدا(ص) گريه کن!(۱)
👤و آنچه ابن سعد می نویسد :
وقتی يزيد، دستور داد كه سرِ امام حسين(ع) را بر درِ خانه اش بياويزند.
در این هنگام؛
《بَكَت اُمُّ كُلثومٍ بِنتُ عَبدِاللّه ِبنِ عامِرِ بنِ كُرَيزٍ عَلى حُسَينٍ(ع) وهِيَ يَومَئِذٍ عِندَ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ! فَقالَ يَزيدُ : حُقَّ لَها أن تُعوِلَ عَلى كَبيرِ قُرَيشٍ وسَيِّدِها!》
ام کلثوم دختر عبدالله بن عامر بن کریز بر امام حسین(ع) گریست و او در آن زمان همسر یزید بود و یزید گفت : او حق دارد که بر بزرگ و آقای قریش ناله بزند!(۲)
و روایتی دیگر که علامه مجلسی در مورد خواب هند در کاخ یزید را شرح داده است.(۳)
پس، به همین میزان در مورد هند در منابع اشاره شده است.
اما در مورد این داستانی که بین روضه خوانها معمول شده است؛
1⃣اولا؛ پدر هند یعنی عبدالله بن عامر بن ربیعه یهودی نبوده است، بلکه مسلمان بوده و پسر دایی عثمان و پدرش عامر بن کریز از آن جهت که مادر وی، بیضاء دختر عبدالمطلب بوده، پسر عمه رسول خدا(ص) محسوب می شود.(۴)
2⃣عبدالله در زمان حیات حضرت رسول اکرم(ص) در مکه به دنیا آمده است.
ابن سعد می نویسد :
《وُلِدَ عَبْداللَّه بْن عَامِرِِ بِمَكَةَ بَعدَ الهِجرَةِ بِأَربَعَ سِنِينَ》
عبدالله بن عامر چهار سال بعد از هجرت پیامبر اکرم(ص) در مکه متولد شد.(۵)
یعنی حدودا هم سن و سال با امام حسین(ع)!
پس بدین ترتیب؛ شخصی که هم سنِّ امام حسین(ع) می باشد، چگونه می تواند دختری داشته باشد، که امام حسین(ع) که خود طفلی است، او را در سن طفولیت از بیماری شفا داده باشد؟!!
در ضمن؛ عبدالله در زمان خلافت معاویه به دمشق رفت و به معاویه پیوست و یک سال قبل از مرگ معاویه، در سال ۵۹ هجری از دنیا رفت.(۶)
3⃣راوی این داستان را سلمان فارسی معرفی می کنند، در حالی که در منابع و کتب شیعه و سنی این چنین روایتی به روایت سلمان فارسی وجود ندارد.
4⃣اگر بخواهیم طبق داستان جعلی فوق قضاوت کنیم باید بگوییم که؛ این دختر اگر همسن حضرت زینب(س) باشد، پس باید حدودا زنی ۵۵_۵۶ ساله ای باشد که در نکاح یزید است و این با خلقیات رفتاری هوس آلود یزید لعین سازگاری ندارد که پیرزنی بزرگتر از خود، در نکاحش باشد! که این خیلی بعید است.
5⃣و اینکه؛ در تاریخ و در منابع اشاره ای به این مطلب نشده است که حضرت فاطمه(س) کنیزی به نام هند در خانه داشته است، همانطور که در منابع، اشاره ای به بیماری او و شفای آن توسط امام حسین(ع) نشده است و این داستان هیچ قائلی در بین مورخین ندارد.
تنها نقلی که این جریان را ذکر کرده است، آن هم فقط دیدار هند با اسرای کربلا را نه قبل تر از آن، محلاتی در کتاب ریاحین الشریعه است که کاملا به آن خدشه وارد است.(۷)
و از سرگذشت هند و چگونگی ازدواج او با یزید و قبل و بعد از آن، اطلاعاتی در دسترس نیست.
و اینکه آیا هند بعد از این جریان همچنان بعنوان همسر یزید باقی ماند یا نه، مطلب مستندی در رد یا اثباتش نیست.
ولی نهایت نتیجه ای که می توان گرفت اینکه؛
آنچه از مجموع گزارشات پیرامون این حوادث استفاده می شود، این است که همسرش بر او شورید و غضب کرد و یزید با دیدن این اوضاع احساس نگرانی کرد و برای آرام کردن افکار عمومی ضمن مقصر معرفی کردن ابن زیاد، سعی کرد با اهل بیت(ع) برخوردی مناسب داشته باشد.
و این قصه، یک داستان جعلی و دروغی بیش نیست، که هر کسی طبق باب میل و سلیقه خود، رفته رفته به آن شاخ و برگ داده تا به این حالت در آمده است.
🔹و نکته آخر اینکه کلمه (هندة) با تاء تانیث اشتباست و کلام عرب، این اسم را همواره بدون تاء استعمال کرده است.
و تاء آن در تصغیر این اسم بر می گردد!
یعنی《هُنَیدة》
📚منابع :
۱)مقتل الحسین(ع)خوارزمی، ج۲، ص۸۱
۲)الطبقات الكبرى ابن سعد، ج۱، ص۴۸۹
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۹۷
۴)الانساب سمعانی، ج۹، ص۱۵۵
۵)۶)الطبقات الكب
سلام علیکم
روضه هنده همسر یزید با ام حبیبه فرق داره
مرحوم کافی هم روضه ام حبیبه را خوانده هم روضه هنده
ام حبیبه در کوفه بوده
هنده در شام
متاسفانه داستان هر دو روضه در کتاب های تاریخی معتبر نیامده ولی چون معروف شده اند مداحان هم می خوانند و مردم هم این روضه را خیلی دوست دارند
کلا در کتاب های مقتل که از قرن نهم به بعد نوشته شده از این داستان ها که سند ندارند زیاد پیدا می شود
گاهی بعضی آقایان مداحان را متهم می کنند که مطالب بی سند می خوانند برای گریاندن مردم، اما نکته اینجاست که این کتاب ها توسط علما و روحانیون نوشته شده نه مداحان
╔ ⃟❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟ ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
در بحر المصائب می خوانیم: یک روز زنی طبقی از طعام آورد و در نزد بی بی زینب علیها السلام گذارد. آن علیا مخدّره فرمود این چه طعامی است، مگر نمی دانی صدقه بر ما حرام است؟ عرض کرد ای زن اسیر، به خدا قسم صدقه نیست، بلکه نذری است که بر من لازم است و برای هر غریب و اسیر می برم. حضرت زینب علیها السلام فرمود این عهد و نذر چیست؟ عرض کرد من در ایّام کودکی در مدینه رسول خدا صلی الله علیه وآله بودم و در آنجا به مرضی دچار شدم که اطبا از معالجه آن عاجز آمدند. چون پدر و مادرم از دوستان اهل بیت بودند برای استشفا مرا به دارالشفای امیرالمؤمنین علیه السلام بردند و از بتول عذرا فاطمه زهرا علیها السلام طلب شفا نمودند. در آن حال حضرت حسین علیه السلام نمودار شد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای فرزند، دست بر سر این دختر بگذار و از خداوند شفای این دختر را بخواه! پس دست بر سر من گذاشت و من در همان حال شفا یافتم و از برکت مولایم حسین تاکنون مرضی در خود نیافتم. پس از آن، گردش لیل و نهار مرا به این دیار افکند و از ملاقات موالیان خود محروم ساخت. لذا بر خود لازم کردم و نذر نمودم که هر گاه اسیر و غریبی را ببینم چندان که مرا ممکن می شود برای سلامتی آقایم حسین علیه السلام به آنها احسان کنم، باشد که یک مرتبه دیگر به زیارت ایشان نایل بشوم و جمال ایشان را زیارت کنم. آن زن چون سخن را بدین جا رسانید علیا مخدّره زینب علیها السلام صیحه از دل برکشید و فرمود یا اَمَهَ اللّه همین قدر بدان که نذرت تمام و کارت به انجام رسید و از حالت انتظار بیرون آمدی. همانا من زینب دختر امیر المؤمنین ام و این اسیران، اهل بیت رسول خداوند مبین هستند و این هم سر حسین علیه السلام است که بر در خانه یزید منصوب است. آن زن صالحه از شنیدن این کلام جانسوز، فریاد ناله برآورد و مدتی از خود بیخود شد. چون به هوش آمد خود را بر روی دست و پای ایشان انداخت و همی بوسید و خروشید و ناله واسیّداه، وا اماماه، و واغریباه به گنبد دوّار رسانید و چنان شور و آشوب برآورد که گفتی واقعه کربلا نمودار شده است. سپس در بقیه عمر خود از ناله و گریه بر حضرت سیّدالشهداء علیه السلام ساکت نگردید تا به جوار حق پیوست.
بحر المصائب و کنز الغرائب
پدیدآورنده : نویسنده جعفر بن احمد تبریزی(ملاجعفر روضه خوان تبریزی) ۱۳۲۵-۱۴۰۲ق
╔ ⃟❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟ ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
روضه خانگی - حضرت زینب(س) - 2011.mp3
4.87M
🎙بوسيدم آنجايي که پيغمبر نبوسيد...
🔻روضه #اسارت
🔻روضه #حضرت_زینب(س)
⏱ #ده_دقیقه | 05:20
👤استاد #انصاریان
👈 دسترسی سریع به مطالب کانال
💡 کانال روضههای کوتاهِ کاملِ خانگی
@RozeKhanegee
╔ ⃟❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟ ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
ترجمه مقتل ابی مخنف.pdf
5.01M
#پیشنهاد_دانلود
فایل پی دی اف ترجمه مقتل
ابـی مخنـــف؛ تقدیـــم شـــما
خوبان❤️
╔ ⃟❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟ ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
تقي زاده-404-روضه های اسارت .pdf
204.5K
╔ ⃟❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟ ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
طرح 298- تقی زاده.pdf
228.8K
╔ ⃟❥๑•~-------------------
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
❥๑•~-------------- ⃟ ..═╝
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
#قبر هر روز ۵ مرتبه انسان را صدا میزند:
۱- من خانه فقر هستم با خودتان گنج بیاورید. ۲- من خانه ترس هستم با خودتان أنیس بیاورید. ۳- من خانه مارها و عقرب ها هستم با خودتان پادزهر بیاورید. ۴- من خانه تاریکی ها هستم با خودتان روشنایی بیاورید. ۵- خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بیاورید.
🔸️گنج : لا اله إلا الله
🔹️انیس : تلاوت قرآن
🔸️پادزهر : صدقه ، خیرات
🔹️چراغ : نمازشب
🔸️فرش : عمل صالح