eitaa logo
ذاکرین حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها
1.7هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
10.4هزار ویدیو
2هزار فایل
به عشق چهارده نور مقدس و خانم حضرت اُمُ البَنین سلام الله علیها ❤️ کلاس تخصصی مداحی حضرت اُمُ البَنین (س) ارتباط با مدیر👇 @th_taghizadeh آدرس کانال : https://eitaa.com/zakerinehomolbanins http://mtaghizade.blogfa.com
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی امیر برومند ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ زندگیم با تو قشنگه با تو من توی بهشتم گره خورده با تو خانوم من با عشق و سرنوشتم مادر منی مادر عباس همسر علی بانوی احساس یا ام البنین یه نظر کنی از فضل شما من بشم الماس مادر تویی تکیه گاهم بی بی پشت و پناهم بی بی با تو گرم روزگارم تو کس که کارم بی بی یا ام البنین مادر ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ مادر آب و صدا کردم گره های زندگیم باز شد هر کسی غلام تو شد بانو واسه همیشه آقا شد مادرم کنیز پدرم نوکر با عشق شما زندگیم شد سر یا ام البنین تا شما هستی خونه ی کسی نزدم من در مادر تویی افتخارم بی بی تویی اعتبارم بی بی همه جا گفتم این و خیلی دوست دارم بی بی یا ام البنین مادر @majmaozakerine 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تار می دیدم و به شک بودم این صدا از گلوی پنج تن اسـت عطر سیب ات که در هوا پیچید با خودم گفتم این حسین من است وقت مرگ آمدی به دیدن من حاضری پیش جان محتضرم لطف کردی، به زحمت افتادی من توقع نداشتم پسرم جرعه آبی بنوش، خسته راه نفسی تازه کن، برم بنشین ساعتی صبر کرده بودی اگر محضرت می رسید ام بنین تاج منت گذاشتی به سرم تو تمنایم از دو دنیایی من کجا این شکوه و رتبه کجا من کنیزم تو کنزِ زهرایی کربلا قسمتم نشد آخر حسـرت دل شمیم تربت توست گریه ام از هراس مردن نیست اشک هایم برای غربت توست گریه از دست من کلافه شده از جگر آه می کشم شب و روز آهِ سردم گواه درد دلی ست شعله ور تر از آفتاب تموز روز اول که دیدمت گفتم در غمت باید امتحان بدهم چار قل خواندم و قسم خوردم پای تو چار دفعه جان بدهم با هدف می گذشت روز و شبم تلخی روزگار شیرین بود بچه هایم فدایی ات بشوند همه آرزوی من این بود معرفت را به حوصله با ذوق کاشتم در نهاد تک تک شان گشت سیراب از اشک های سحر ریشه اعتقاد تک تک شان نیمه شب ها به جای لالایی دائم اسم تو را به لب بردم قبل هر دفعه شیر دادن شان جای خرما غم علی خوردم گرد غربت به صورتت که نشست تا مسیرت به نینوا افتاد یک به یک عرضه داشتند ای دوست با تو هستیم هرچه باداباد با من از کربلا بگو پسرم خیمه بی پناه یعنی چه؟ زینت دوش مصطفی تو بگو گودی قتلگاه یعنی چه؟ گاه کابوس آب می بینم غرق آشفتگی ست احساسم گفت راوی که تشنه جان دادی نکند کم گذاشت عباسم خواهرت از وفای او می گفت با سر و چشم و دست شد سپرت؟ آه از روضه عمود اما هرچه آمد سرش فدای سرت ساربان در شلوغیِ گودال خاتمت را ندیده بود ای کاش شمر جای سرِ مطهرِ تو سر من را بریده بود ای کاش گر عبا و عمامه را بردند غارت پیرهن برای چه بود؟ بدنی با هزار و نهصد زخم نعل تازه زدن برای چه بود؟ نفسم به شماره افتاده از عنایت نظر به حالم کن ملک مرگ هم رسید از راه این دم آخری حلالم کن بدنم بر زمین نمی ماند کفنم خاک و خون نخواهد شد جانم از تن بُرون شود اما داغت از دل برون نخواهد شد ✍شاعر: @majmaozakerine
شبِ جمعه ست هوای حرم افتاده سرم بارَمو بستم و در کوچه ی دل در به درم عشقِ تو کرده منو بی سروپا مستِ جنون هر طرف گنبد و من کفترِ بی بال و پَرم عطرِ شش گوشه ی تو برده قرار از کفِ من چه کنم در تپشِ عشقِ تو من شعله ورم صحن تو با دلِ بشکسته تصوّر کردم باغِ بین الحرمین شوقِ اذونِ سحرم عطرِ آوای خوشِ گنبد و گلدسته ی تو با اذونِ سحری جلوه شده در نظرم یادِ گلهای غریب و عطش و روضه و اشک سیلِ خون ریزد از این غصه ز چشمانِ ترم نذر کردم به علی اصغرِ شش ماهه ی تو که بیوفته حرمِ تو گذرم حرمِ ساقی عجب حالِ خوشی داده منو خوش به حالِ دلِ من زائرِ قرصِ قمرم ماه بالای سرم شاهدِ رویای من است که به تصویرِ خیال اومده پایان سفرم آرزوی دلِ من نـوکـریِ درگـهِ توست من به خاکِ قدمِ زائرِ تو مفتخرم : 💔 بر لبم دائم شب جمعه همین یک مصرع است بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، .
🏴 🏴 🎤مداح :حاج سید مهدی حسینی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی، که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت، که در بین زنان، تنها تو عباس‌آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک‌جا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی‌نور می‌شد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی‌نور می‌شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می‌گیرد رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی شاعر: @majmaozakerine
پسران دگرم هم همه گشتند فدا همره خون خدا وبه ره دین خدا چون زقتل پسر فاطمه آگاه شدم ناله از دل بزدم غرق غم وآه شدم بهر عباس شنیدم کمرش خم شده بود بی علمدار دلش وادی ماتم شده بود زینبم گفت بغل کرده تن بی سر را تن عریان حسین آن شه بی یاور را بهر من کرببلا زخم دلی کاری بود کارمن گریه شد وحالت من زاری بود می نشستم به بقیع با پسر عباسم نوحه خوانی من واشک وغم واحساسم نیستم ام بنین چونکه ندارم پسری در مدینه شده ام مرغک بی بال وپری بعد عباس وحسین وپسرانم دیگر جز خیال سفر مرگ،ندارم در سر کاش مرگ آید ومن راحت از غم بشوم راحت از ماتم عاشور محرم بشوم شعر:اسماعیل تقوایی
حضرت ام البنین علیهاالسلام السلام ای صاحب این روضه ها تسلیت ای داغدار اربعین باز با قصد دعا بهر ظهور پهن گشته سفره ی ام‌البنین باز هم یک جمعه ی دیگر گذشت نیست اما از ظهور تو خبر ای امید شیعیان آقای ما می شود کی شام هجر تو سحر ای غریب فاطمه روضه بخوان کاروان برگشته به کربوبلا روبه روی عمه ات در این زمین پاره پاره شد تن خون خدا امشب اینجا در کنار ما بیا از زبان عمّه ات روضه بخوان او که هنگام‌ مرور روضه ها جای اشک از دیده اش خون شد روان آه یا ام‌البنین‌ من زینبم موی من بر روی تل گشته سپید داغ روی داغ پیرم‌کرده است زیر بار غصه ها قدم خمید آه یا ام‌البنین وقتی که ما بعد چل روز آمدیم در کربلا بر مشامم چون که بوی خون‌رسید یاد من آمد دوباره کینه ها بر روی این خاک غم ،من دیده ام اکبرم را ارباً اربا بر عبا در کنار علقمه، ام البنین دست عباست شده از تن جدا در همینجا دیده ام که حرمله اصغرم را با سه شعبه سر برید نوجوان ِ تازه داماد حرم زیر دست و پای مرکب قد کشید آه یا ام‌البنین دیدم‌حسین بین‌مقتل در میان لشکر است شمر با چکمه به گودال آمده در میان‌دست او یک خنجر است می برید و می برید و می برید روبه روی دیدگان مادرم سمت او رفتم‌ولی یک بی حیا تازیانه زد به روی پیکرم روبه روی چشم من در قتلگاه پیکر او رفت زیر دست و پا پیکرش عریان رها شد روی خاک شد سرش بر روی نیزه جا به جا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا