eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
343 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
آه از غمی که تازه شود با غم دگر... هنوز یک ماه از آسمانی شدن فرمانده نگذشته که خبر پروازت از راه رسیده خانطومان باز هم شهید می‌طلبد. برادرم! خوب می‌دانم مزد همه این همه سال‌ دوری و دویدن و نخوابیدن و دربدری و خانه‌به‌دوشی جز شهادت نیست اما کاش فکری هم برای دل ما می‌کردی... یک دل سیر ندیدیمت و دیدارمان افتاد به قیامت.... رفیق شفیقت_محمد_ را که دیدی سلام مرا هم برسان. سه‌سالی میشود که منتظر رسیدنت مانده... پی نوشت : پست اینستاگرام شهید اصغر پاشاپور و شهید مدافع حرم محمد پورهنگ (شهید پاشاپور همسر شهیدپورهنگ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
حضور میهمانان روسی در گلزار شهدای کرمان و ادای احترام به شهید حاج قاسم سلیمانی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
وقتی که شمر تعزیه‌خوان هم به پای حاج قاسم شهید می‌افتد و بر سنگ قبرش بوسه می‌زند. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🔴 خیلی این جمله رو شنیدیم که زمان باحجاب و بی حجاب بودن! این هم یه دیگه ماشینهای دروغ پرداز ☝️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
و یادِ روشن ِ تو آفتاب است مرا و عشق چیست به جز روشنای ِ یادِ کسی... ❤️ 🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
و یادِ روشن ِ تو آفتاب است مرا و عشق چیست به جز روشنای ِ یادِ کسی... #معصومه_صابر ✍ #شهید_صفدر_حید
من رضا حیدری فرزند بزرگ سردار شهید صفدر حیدری هستم، پدرم عشق و علاقه زیادی به خانواده داشت ، من و برادر کوچیکم هادی را بسیار دوست داشت. بعد از خداوند متعال تنها پشتیبان و یاور ما بود، هروقت اخبار تلوزیون را گوش میداد و آ ن صحنه های هولناک و تاسف بار را در سوریه در کنار حرم حضرت زینب کبری(س) مشاهده میکرد بسیار افسرده و ناراحت میشد. وقتی میدید گروهی به نام دین اسلام به مردم بی دفاع و مظلوم حمله میکنند و به زنان و کودکان و حتی پیرزنان و پیرمردان هم رحم نمیکنند میگفت: اینها برادران و خواهران دینی ما هستند ، نباید کاهلی کنیم ، نباید اجازه دهیم که اینگونه مسلمانان و هم کیش ما را با ذلت و خواری بکشند.باید تا توان داریم با این کافران تکفیری بجنگیم . سرانجام تصمیم خود را گرفت و ما را به امان خدا سپرد خود راهی جبهه جنگ شد تا در راه دفاع از شرف و ناموس و عزت اسلام و مسلمانان به درجه رفیع شهادت نائل شد. ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
گل به گل، سنگ به سنگِ این دشت یادگاران تو اند رفته‌ای اینک و هر سبزه و سنگ در تمام در و دشت سوگواران تو‌اند در دلم آرزوی آمدنت می‌میرد رفته‌ای اینک، اما آیا باز برمی‌گردی؟ چه تمنای محالی دارم خنده‌ام می‌گیرد. ❤️ 🌹 ایتا @zakhmiyan_eshgh نشر معارف شهدا در
🍁زخمیان عشق🍁
گل به گل، سنگ به سنگِ این دشت یادگاران تو اند رفته‌ای اینک و هر سبزه و سنگ در تمام در و دشت سوگواران
ایرانی و مقیم مشهد که شغلش حراست یکی از شرکت های هواپیمایی بود بعد از سال هانظرو نیاز بچه دار میشه و فرزندش دو روز بود به دنیا اومده بود که پدر میرن سوریه تو غالب فاطمیون بدون اینکه کسی بفهم ایرانیه میاد سوریه برای دفاع از حرم ال الله و مقدسات از همه چی میگذره و ... الان یه فرزند دو ماه ولی پدر شهید . همیشه اهل مزاح و خنده بود تیکه های شیرین مشهدی از دهنش نمی افتاد یه رفیق با غیرت و با تعصب و با معرفت بود. همه دوسش داشتن . شبای اخر خیلی بی تاب بود به هر دری زد که انتقال پیدا کنه تو بخش هجوم و عملیات و اخرشم به خواسته اش رسید ... در عملیات ازادسازی نبل الزهرا مستقیم مهمان حضرت زهرا شد ... ایتا @zakhmiyan_eshgh._منفرد ❤️ معارف شهدا در نشر
دردا و دريغا كه در اين بازي خونين بازيچه ي ايام، دل آدميان است... ❤️ 🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
دردا و دريغا كه در اين بازي خونين بازيچه ي ايام، دل آدميان است... #هوشنگ_ابتهاج✍ #شهید_حسین_رضایی
سردار رضایی یکی از شجاع ترین نیروها بود .از خطرکردن هراسی نداشت و تمام دغدغه اش در امنیت بودن نیروهای پیاده بود. برای همین با موشک همیشه جلوتر می رفت، تا منطقه را برای نبرد امن کند و به پاس همین رشادت هایش انگشتری را سری قبل در اعزام به سوریه از سردار حاج قاسم سلیمانی هدیه گرفت .ماجرا از این قراربود، چند روزی بود که یک ماشین موشک زن از داخل پارکینگ بیرون می آمد و به مقر موشک می زدو تا نیروها می رفتند، سریع به داخل پارکینگ می رفت. حاج حسین به دستور سردار سلیمانی توانسته بود ماشین را بزند و سردار هم بعد از تشکر و تحسین ایشان انگشتری را که از مقام معظم رهبری(مدظله العالی)در دست داشتند به ایشان هدیه می دهند. ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
: تا شرک و کفر هست ، مبارزه هست و تا مبارزه هست ، ما هستیم .... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصغر پاشاپور: حاج قاسم جلو نروید چون ممکن است جانتان به خطر بیافتد... مدافع حرم آل الله اصغر پاشاپور در نبردهای اخیر جبهه مقاومت و یکماه پس از شهادت سردار در حومه جنوبی شهر حلب به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آسمانی شد. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh.
پدر شهید در مورد محمد می‌گوید: او به جای اینڪه اوقات فراغتش را با دوستانش در محله بگذراند، ترجیح می‌داد در مسجد باشد و به محض اینڪه وقت اذان فرا می‌رسید در صف نماز جماعت در ڪنار بزرگترهای محله حاضر می‌شد، او از ڪودڪی عاشق مسجد بود و اڪثر مواقع بهترین لحظات عمرش را در مسجد می‌گذراند. شهید محمد ڪیهانی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فرازی از وصیت‌ نامه‌ شهيد با سلام خدمت پدر و مادر بزرگوارم و خدمت برادرهاي عزيزم. اگر به مقام شهادت نائل آمدم, خواهشمندم كه با خوشحالي شكر خدا را بجاي بياوريد, چون ما امانتي هستيم و هرگاه خداوند اين امانت را خواسته باشد بايد جان خود را كه امانت است تقديم بكنيم, پس چه بهتر در راه اسلام و ميهن گهربار ايران. راستي چند خواهش دارم كه اميدوارم كه شما و دوستانم آن را بجا بياوريد . شهید محمدرضا سعدالله نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
تاب ماندن ندارد آنکه مجنون می‌شود ... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
وصیت‌نامه سردار سلیمانی چهلمین روز شهادتش منتشر می‌شود مسئول دفتر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹حاج قاسم سلیمانی وصیت نامه‌ای دارد که من آن را به عنوان منشور می‌دانم. قطعا این وصیت نامه در چهلمین روز شهادتش توسط خانواده ایشان انتشار داده می‌شود. 🔹شهید حاج قاسم سلیمانی وقتی از بیروت خارج می شود، دوستان به نوعی می گویند که شما به بغداد نروید. سردار می گوید من دارم به مقتل خودم می روم. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آوار شده عشق تو بر روی دل من این سخت ترین زلزلۂ زلزله ها بود شاعر خادم الشهدا رمضانی ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
نقطه امن جهان شیب کم شانه‌ی توست ... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
نقطه امن جهان شیب کم شانه‌ی توست ... #شهید_محمدحسین_یوسف‌الهی #رفاقت_در_جنگ نشر معارف شهدا در
بعد ازاینکه به جلوی مدرسه رسیدند، سهیل از ماشین پیاده شد و علی رو در آغوش گرفت و گفت: میبینم که پسر بابا انقدر بزرگ شده که داره میره مدرسه. به جمع مردا خوش اومدی پهلوون. بعد هم دستش رو به سمت علی دراز کرد، علی دست پدرش رو گرفت و مقتدرانه لبخندی زد. سهیل هم دوباره علی رو بوسید و در حالی که راهیش میکرد گفت: ببینم چیکار میکنی ها! پسر من قوی ترین پسر دنیاست. علی که جلوتر از فاطمه راه میرفت دستی برای پدرش تکون داد و برخلاف همه بچه هایی که دست مادراشون توی دستشون بود تنهایی وارد مدرسه شد. فاطمه لبخندی به سهیل زد و گفت: نکنه شامم نیایا. -باشه میام، مواظب خودت باش. بعد هم سوار ماشین شد و رفت. -امسال دومین سالیه که میخوایم عید رو تنها توی این شهر دور از خانواده هامون جشن بگیریم. سهیل در حالی که سعی داشت پرتقالی رو که روی بالاترین شاخه درخت بود بکنه گفت: کو تا عید، هنوز دو ماه مونده. -آره، اما هر سال از همین موقعها مامان میومد کمکم تا گردگیری کنیم ... سهیل دلم واسه همه تنگ شده -عزیز دل سهیل، همین مهر بود که مامانت یک هفته اومد اینجا و موند، سها و کامرانم که دو هفته پیش اینجا بودن، مامان و بابای منم که هر روز زنگ میزنن، دلت واسه چی تنگ شده؟ فاطمه که تلاش سهیل رو میدید گفت: نمیدونم دلم گرفته، تو که همش سر کاری، وقت سر خاروندنم نداری، منم که اینجا به جز چند تا دوست کسیو ندارم ... اصلا نمیدونم ... دلم میخواد غرغر کنم سهیل با یک پرش بلند دستش به پرتقال رسید و محکم کندش و گفت: بالاخره تونستم... بعد هم در حالی که پوستش میکند گفت: غر غر کن، هر چقدر دوست داری غرغر کن، من سر تا پا گوشم ... فاطمه چیزی نگفت و به حیاط خونشون نگاهی انداخت، سهیل که نصف پرتقال رو به سمت فاطمه دراز کرده بود گفت: راستی بهت گفتم اینجام یک صخره داره مثل همون صخره ای که توی شهر خودمون داریم؟ فاطمه پرتقال رو گرفت و توی دهنش گذاشت و گفت: نه، نگفته بودی. -چند روز پیش کشفش کردم، یک آدرس گرفته بودم از یک سری باغ که برم باهاشون صحبت کنم، توی مسیر همچین جایی رو دیدم، بی نظیر بود، باید یک بار ببرمت.فاطمه بی حال سری تکون داد که سهیل گفت: خوب غرغر که نکردی، اجازه میدی من برم؟ کاری نداری؟ فاطمه در حالی که از روی پله بلند میشد گفت: بیا، حتی نمیذاری من حرف بزنم. برو به سلامت... سهیل خندید و گفت: قول میدم امشب دیگه زود برگردم اون وقت تو هرچقدر که دلت میخواد غرغر کن. خوب؟ فاطمه لبخندی زد و گفت: باشه. منتظرتم. سهیل موهای فاطمه رو بوسید و خداحافظی کرد و رفت. فاطمه نگاهی به رفتن سهیل کرد و بعد خسته وارد خونه شد، احساس بدی داشت، نمیدونست چرا چند روزه اینقدر احساس بدی داره، دلش میخواست سهیل همش کنارش باشه، با این که کار و بار سهیل حسابی گرفته بود اما ذره ای از مشغولیتش کم نشده بود، حالا چندتا ماشین برای حمل بارهای باغها داشت و چند تا کارگر، کارش داشت روز به روز پر رونق تر میشد، اما ... خسته آهی کشید و به سمت اتاق بچه ها رفت، علی توی اتاقش مشغول درس خوندن بود، کلاس سوم بود، نگاهی بهش کرد، پسر دوست داشتنی ای که خیلی شبیه سهیل بود، پوست سفید و چشم و ابرو و موهای سیاهش زیباترش کرده بود، علی که متوجه نگاه مادرش شد سرش رو بالا کرد و گفت: چیزی شده مامان؟ -نه مامان جون... بعد به سمتش رفت و عاشقانه بوسیدش و یک خسته نباشید بهش گفت، ریحانه خونه یکی از همسایه ها بود، خسته بالشتی رو از اتاق برداشت و توی هال کنار بخاری دراز کشید و به خواب فرو رفت ... +++ صدای وحشتناکی بلند شد، نمیدونست خوابه یا بیدار، سراسیمه از جاش بلند شد، چند بار پلکهاش رو به هم زد، همه خونه میلرزید، پنجره با صدای بدی به هم میخورد، احساس میکرد زلزله اومده، به سختی از جاش بلند شد و فورا به سمت اتاق علی دوید، علی رو دید که با چشمهایی که ازش ترس میبارید گوشه اتاق ایستاده و نگاهش میکنه، صداش کرد: علی... علی ... بیا ... خواست بره به سمتش که لرزشها شدید تر شد، احساس کرد دیوارهای خونه دارند کج میشن، از ته دل فریاد زد: علی ... و همه خونه آوار شد، یهو اون همه صدا خاموش شد و .... تاریکی محض .. خدای من!!! حالا چیکار کنم دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_97 بعد ازاینکه به جلوی مدرسه رسیدند، سهیل از ماشین پیاده شد و علی رو در
توی راهروی بیمارستان قدم میزد، چیزی نمی فهمید، انگار جایی رو نمیدید فقط منتظر بود که دکتر از اتاق عمل بیاد بیرون، احساس تنهایی میکرد، انگار همه دنیاش رو تار گرفته بود، بی تاب قدم میزد،مدام با خودش تکرار میکرد: خدایا چیکار کنم ... خدایا کمک کن... خدایا... پرستاری که از کنارش رد میشد با ترحم نگاهش کرد و گفت: لطفا آروم باشید، عمل طولانیه، اینجوری دارید خودتون رو اذیت میکنید ... سهیل انگار حتی حرفهاش رو هم نشنید... چه انتظاری ازش داشت؟ انتظار داشت وقتی تمام زندگیش توی اتاق عمله راحت و آروم روی اون صندلی لعنتی بشینه و به هیچ چیز فکر نکنه... گوشیش زنگ خورد، فورا از جیبش درآورد، سها بود: -سهیل، چی شد؟ عملشون تموم نشد؟ -نه، میگن عمل طولانیه، شما کجایین؟ -644 کیلومتر مونده، هیچ خبری نیاوردن؟ -نه، هیچی... -غصه نخوری داداشی ها، خوب میشن سهیل نمیدونست چی بگه، بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد و دوباره به ساعت بیمارستان خیره شد، ساعت 1 بعد از ظهر بود و معلوم نبود تا چند ساعت دیگه باید منتظر میموند... هم فاطمه توی اتاق عمل بود و هم علی ... بی تاب و بی قرار بود، انگار ثانیه ها قصد گذشتن نداشتن، هر بار که به عقربه ها نگاه میکرد انگار از جاشون جم نخورده بودند ... دلشوره بدی داشت، دلشوره ای که باعث شده بود حالت تهوع شدیدی بهش دست بده .... دیگه خسته شده بود... تا وقتی که ساعت 6 رو نشون میداد همچنان قدم میزد، پاهاش دیگه سر شده بودند و هیچ حسی نداشتند، توی این مدت تمام طول عمر 44 سالش رو با فاطمه مرور کرده بود، تک تک لحظه هاش رو، لحظات خوب و بدش رو .... لحظاتی که با علی بود، با هم دو تایی مردونه میرفتن رستوران ... زمانایی که با هم درد و دل میکردن ... زمانایی که به چشمهای پر غرور علی نگاه میکرد و کیف میکرد ... توی دلش گفت: خدایا، زندگیم رو ازم نگیری ... خدایا فاطمه ام رو ازم نگیری ... علیم رو ازم نگیری ... در حال راز و نیاز بود که مردی با لباس سبز از اتاق بیرون اومد،سهیل با دیدنش فورا به سمتش رفت، مرد رو کرد به سهیل و گفت: شما چه نسبتی با علی نادی دارید. سهیل انگار قلبش توی دهنش اومده بود، فورا گفت: پدرش هستم.ضربان قلبش از 244 هم بالاتر رفته بود، هر لحظه که میگذشت تا اون مرد حرف بزنه احساس میکرد الان قلبش از قفسه سینش میزنه بیرون.. مرد پرستار مستقیم توی چشمهای سهیل نگاه کرد و گفت: متاسفم ... هر کاری از دستمون براومد انجام دادیم .... اما ... برای چند لحظه دنیا برای سهیل متوقف شد، چند بار پلک زد، انگار ادامه حرفهای اون مرد رو نمیشنید، فقط دید مرد بعد از گفتن یک سری حرف رفت و سهیل موند و راهروی خلوت بیمارستان ... سهیل موند و اون همه خاطره، سهیل موند و ... غم از دست دادن پسر دوست داشتنیش... انگار باورش نمیشد زیر لب زمزمه کرد: علی... علی دوست داشتنی من ... رفت؟ ... نمیتونست سر پا بایسته، چشمهاش تار میدید، مجبور شد چند بار پلک بزنه تا بتونه چیزی ببینه ... با خودش چند بار تکرار کرد: علی؟ دروغ گفت... حتما اون پرستار دروغ گفت ... اما وقتی دکتر هم از اتاق عمل بیرون اومد و سری به افسوس تکون داد و بهش تسلیت گفت تازه فهمید همه چی حقیقت داره ... علی واقعا رفته بود ... نفسهاش به شماره افتاد ... علی ... علی من ... رفت .... اشکهاش بی اجازه سرازیر میشدند، توی حیاط بیمارستان نشسته بود و زار زار گریه میکرد، مردمی که از اطرافش میگذشتند با ترحم بهش نگاه میکردند، سرش رو روی چمنهای اونجا گذاشت و گفت: خدا ... خدا ... خدایا علی رو ازم گرفتی... پسرم رو ازم گرفتی ... مایه جونم رو ازم گرفتی ... فاطمم رو نگیر... خدایا قول میدم تا آخر عمر بندگیت رو کنم .... خدایا قول میدم ... خدایا به ریحانم رحم کن ... خدایا رحم کن بهم ... خدایا ریحانم رو بی برادر کردی ... بی مادر نکن ... خدایا جونم رو ازم نگیر ... فاطمم رو ازم نگیر ... صداش بر اثر گریه به لرزش افتاده بود، از ته دل فریاد زد: خدا .... +++ ساعت 9 شب بود که سها و پدرمادر سهیل و مادر فاطمه رسیدند، وقتی وارد بیمارستان شدند و به چشمهای پف کرده سهیل نگاه کردند قلب همشون از حرکت ایستاد... نمیدونستند چی شده... -سهیل چی شده؟ چرا اینجوری ای؟ سهیل تمام توانش رو جمع کرد و گفت: هنوز زیر عملن دلش نمیخواست از مرگ علی چیزی بگه، هنوز زود بود، دل نگران فاطمه بود .. نمیدونست چی میشه، فقط دعا میکرد، بقیه هم بی خبر از مرگ علی مشغول دعا شدند ... دارد... . ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
... مردان ِ ما پرنده اند؛ بگو عشق، می پرند... شبتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
سلام علیکم و رحمه الله صبح قشنگتون بخیر تقویم نجومی اسلامی تقدیم به شما خوبان ✴️ سه شنبه 👈15 بهمن 98 👈9 جمادی الثانی 1441 👈4 فوریه 2020 🕌مناسبت های دینی و اسلامی. ❇️روز بسیار سبکی است و برای همه امور شایسته که در ان شروع شود. ✅زراعت و کشاورزی. ✅و درختکاری خوب است 👶نوزاد امروز شایسته و در همه چیز موفق و روزیش گشاده خواهد بود.ان شاءالله. 🤕بیمار امروز خوب شود ان شاءالله ✈️ مسافرت خیلی خوب است و خیر زیادی در پی دارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. ✳️نقل و انتقال و جابجایی. ✳️امور تعلیم و تعلم و اغاز ان. ✅و بردن جهیزیه و رفتن به خانه نو نیک است. 💑 امشب مباشرت و عروسی مکروه است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) خوب نیست و باعث درد و بیماری است. 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن. 🔴 یا در این روز خوب نیست. ✂️ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه 10 سوره مبارکه یونس علیه السلام است... دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام... و مفهوم ان این است که عمل خیری از خواب بیننده پدیدار گردد که در دنیا و اخرت به او سود رساند.ان شاءالله. و شما مطلب خود را قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 💐زندگیتون مهدوی💐 🍁🌱🍁🌱🕊🌱🍁🌱🍁 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh