eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
11.4هزار ویدیو
142 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه، عاشق ترین روز هفته است.... آنقدر که رنگ قریب انتظارش را بر قلب همه اهل زمین، میپاشد... هفته به وقت دلتنگی رسیده؛ يک جرعه نگاهت،              درمان تمام بیقراری ماست.... این پیکره ویران شده، ای روح کجایی؟ ای مرهم این پیکر مجروح کجایی ماییم و دری قفل و کلیدی که شکسته دنبال توایم، ای درِ مفتوح، کجایی ❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️ 🌴🥀🌴🥀🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروردگارا عاقبت مارا ختم به خیر و شهادت بگردان
این هم گذشت نشد تا ببینمت...
چه خوب که زمین گرد است عشق من! می‌روی آنقدر می‌روی که باز آنسوی زمین می‌رسی به من... 🖇💌
زوار اربعین، به سلامت سفر، ولی یادی کنید از آنکه نشد قسمتش سفر... 🖇💌
ترین_ بهانه به‌"طیــن"سر بزن! حالِ‌توخوب‌میشود‌، به‌اندازه‌درآغوشِ‌خدا‌بودن 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 (تبسم) ♥️ آن روز را به خوبی بیاد می آورم . صبح که برای نماز بیدارشدم دلشوره دوباره به سراغم آمد به نماز ایستادم . بعد نماز سر سجاده از خدا فقط خواستم به من آرامش بدهد. آرامشی که چندروزی بود به خود ندیده بودم . نه در خواب آرامش داشتم و نه در بیداری! تا وقتی که اهالی خانه بیدارشوند با خدای خودم رازو نیاز کردم. ان روز قراربود با رامین برای رزرو تالار عروسی برویم ولی انقدر حالم گرفته بود که ترجیح دادم در خانه بمانم واین کار را به رامین سپردم. بعد از رفتن رامین, گوشی همراهم زنگ خورد شماره ایران روی گوشی خودنمایی میکرد .تماس رابرقرارکردم. _الو بفرمایید _سلام عزیزم خوبی ثمین جان؟ _سلام ممنونم شما؟ _بی معرفت نشناختی منم پریا! _ببخشید پریا جون خوبی گلم.شماره اتو نشناختم.چه خبرا ؟عمو و خاله چطورن؟خیلی دلم براتون تنگ شده. پریا در حالی که بغض کرده بود وصدایش میلرزید گفت: _ممنون همه خوبن فقط... _فقط چی عزیزم؟خدای ناکرده اتفاقی افتاده؟ _چه اتفاقی میتونه افتاده باشه جز اینکه مامانم دیگه بعد اون سفر لعنتی شبا کارش شده پنهانی اشک ریختن واسه پسری که ظاهرخودشو خوب نشون میده ولی داره از داخل آب میشه و کاری از دست کسی برنمیاد. بابا که انگار ده سال پیرشده ولی سعی میکنه به پویا غیر مستقیم روحیه بوده. پویا هم که جای خود داره . بعد رفتنت از زندگی دست کشیده . اوایل فقط تو اتاقش خودشو زندونی کرده بود,حتی تا دوسه روز لب به غذا نمیزد,که نتیجه اش شد ,بیهوش شدنش ولی بعد از اون فقط ظاهرشو حفظ کرد مثل قبل شوخ و شادبود ولی هرکارهم میکرد نمیتونست غم چشماش,الکی بودن خنده هاش رو پنهون کنه. میبینی ثمین همه خوبن!!! در حالی که اشک میریختم گفتم: _نمیدونم چی بگم تا آروم بشی فقط میتونم بگم متاسفم واقعا متاسفم. _تاسف.تاسف تو به چه دردی میخوره ثمین !!.وقتی پویا به جای زندگی مردگی میکنه,فقط نفس میکشه . میدونی دیشب بهم چی میگفت؟ میگفت زندگی تو این شهر واسش سخت شده, هرجا میره خاطراتش جلو چشمش میاد. میگه نمیخواد با به یاد آوردن یک زن متاهل گناه کنه. باورمیکنی اگه بگم پویا میخواد بره تو یکی از شهرستانها زندگی کنه. هیچ کس نتونست منصرفش کنه .همون دیشب وسایلشو جمع کرد الان رفته بیرون تا کارهای رفتنش رو اماده کنه میخواد با یک گروه جهادی بره . گفته میخواد بقیه عمرش رو واسه مردم مستضعف خرج کنه و کمک حالشون باشه. ثمین امروز زنگ زدم دق و دلی رفتن و تنهایی و غصه های داداشم رو سر تو خالی کنم. بدجور دلشو شکستی ثمین. جوری شکسته فکرنکنم کسی بتونه بندش بزنه. ثمین تو رو به همون خدایی که میپرستی قسمت میدم زنگ بزن به پویا . بگو نره, بگو بیشتر ازاین زندگی خانواده اش رو نابود نکنه. بگو دست بکشه از همه تلخی و غصه ها. تو اگه بگی مطمنم که... _پریا تو روخدا قسمم نده . اینو ازم نخواه ,من نمیتونم . حال من بهتر نیست ,زندگیمو فدای آرامش خانواده ام کردم. شاید به نظر تو و خیلیای دیگه این تصمیمم عاقلانه نباشه ولی من یک دخترم که عاشق خانواده اشه . نمیتونه بخاطر خواسته دلش آرامش بقیه رو بهم بریزه. همون خدایی که میپرستم گفته: اف به والدینت نگو .من چطوری میتونم دست روی دست بزارم تا خانواده ام از بین بره . نمیتونم بیشتر واست توضیح بدم تا درکم کنی . تو رو خدا منو ببخش. به پویا بگو من لیاقتش رو نداشتم بگو زده زیر قولش یادش بمونه.خداحافظ. . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 . 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 (تبسم) ♥️ دیگر تحمل نداشتم قبل از اینکه پریا دوباره ازمن خواهش کند تماس را قطع کردم .کناردیوارنشستم و زانوهایم را بغل کردم و به حال خودم اشک ریختم . انقدر عصبانی بودم که گوشی همراهم را به سمت دیوار پرتاب کردم .هرتیکه ان به گوشه ای پرتاب شد .ازته دل زارزدم به حال خودم به حال این بخت سیاهم . همونطور نشسته به خواب رفتم وقتی چشمانم را بازکردم روی تخت بودم و رامین روی مبل کنارتخت نشسته بود . به او نگاه کردم و گفتم: _سلام _سلام خانم خابالوی من.خوبی؟میدونی چندساعته خوابیدی؟ _وای مگه ساعت چنده؟ _ساعت ده شب خانوم.ظهر که اومدم تو اتاقت .گوشه اتاق سرتو گذاشته بودی روی پاهات و خوابیده بودی .انقدر عمیق خواب بودی که هرچی صدات کردم بیدارنشدی.گذاشتمت روی تخت تا راحت بخوابی .مامان میگفت بخاطر کمبود خوابهای این چندروزه است .دستور دادند بیدارت نکنم .الان حدوا 12ساعتی هست که خوابیدی _واقعا؟؟؟؟ _بله عزیزم.پاشو تنبل خانوم الانه که از گشنگی ضعف کنی .پاشو بریم پایین شام بخوریم. _مگه شام نخوردی؟ _نه تنها من بلکه عزیزجون هم شام نخورده و منتظر توئه.بدون تو که غذا نمیچسبه. _ باشه بریم. نگاهی به اطراف اتاق کردم خبری از تکه های گوشی نبودگفتم: _تو اتاق رو تمیز کردی؟ _ بله من تکه های گوشی مبارکتون رو جمع کردم ریختم تو سطل زباله..فکرکنم فردا باید بریم گوشی نو بخریم. سرم را با خجالت پایین انداختم و گفتم: _معذرت میخوام .امروز با دوستان قدیمم صحبت میکردم ,عصبانی شدم گوشیمو زدم به دیوار.میشه یه درخواستی کنم؟ _جانم _میشه واسم یه سیمکارت بگیرید.میخوام خط ایرانمو قطع کنم. چشم عزیزم فردا صبح باهم میریم هم گوشی ضد دیوار میخریم و هم سیم کارت جدید با این حرف رامین هردو خندیدم یکی از ته دل و دیگری تلخِ در حالی که جیغ میزدم و پدرم را صدا میکردم با وحشت از خواب بیدار شدم . رامین که از صدای جیغ های من بیدارشده بود هراسان وارد اتاقم شد و گفت: _چی شده عزیزم؟چرا جیغ میزدی؟ ؟در حالی که گریه میکردم خودم را به آغوش رامین انداختم و گفتم: _کابوس وحشتناکی دیدم.خواب دیدم بابا تو آتیش داره میسوزه .کسی نبود کمکش کنه به سمتش دویدم تا نجاتش بدم ولی دیگه بابا رو ندیدم هرچی صداش کردم نبود.بابا تنهام گذاشته بود . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 . 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ دانشمند سوئیسی در ۶۳ سالگی مسلمان شد 🔹در ۶۷ سالگی حافظ قرآن شد. 🔹به مریض هایش اسلام و وضو را پیشنهاد می کند. 🔹او از مسلمانان با دوربین های حرارتی فیلم می گرفت و می گفت : هنگام وضو هاله سفیدی اطرافشان را احاطه می کند. 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...