eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
343 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
مشرف شده بودن ، صدای مداح در صحن پیچید، خطاب به گفت:" آقاجان ای کاش می‌دونستیم کجا هستید" .. با همان آرامش همیشگی گفتن:" ؟! " 🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
❤️آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده 🌹پیکر شهید صیاد که دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانواده‌اش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش. وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یک‌سری محافظ که نمی‌شناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظ‌ها معلوم شد که آقا آن‌جا هستند. گفتند ما خانواده‌ی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد که آقا نماز صبح را آن‌جا بوده‌اند. ♦️خانواده‌ی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچه‌ی‌ صیاد رفته بودند بالای سر مزار او. این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند. ✍🏼 روایت امیرناصر آراسته از همرزمان شهید صیاد شیرازی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_59347537.mp3
2.89M
🎊🎉 مولودی بسیار زیبا👌 باصدای 🎼 میرداماد تقدیم به شما عزیزان💐 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
یا مَوْلانا ... یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَـجَلَ الْعَـجَلَ الْعَـجَلَ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💬 پیام جدید صفحه توییتری رهبر معظم انقلاب به مناسبت نیمه شعبان و ولادت حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنافداه نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 در تاریخ کمتر دوره‌ای اتّفاق افتاده که بشر به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشد 🔻 سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج): 🔹️ شاید در تاریخ بشر کمتر دوره‌ای اتّفاق افتاده باشد که آحاد بشری در همه جای عالم جامعه‌ی بشری به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشند؛ چه نخبگان که آگاهانه این نیاز را احساس میکنند، چه بسیاری از مردم که احساس نیاز میکنند ولی در ناخودآگاهِ خودشان؛ احساس نیاز به یک منجی، احساس نیاز به مهدی، احساس نیاز به یک دست قدرت الهی، احساس نیاز به یک امامت معصوم، احساس نیاز به عصمت، به هدایت الهی. کمتر دوره‌ای در تاریخ این همه احساس نیاز به این حقیقت والا انسان سراغ دارد. 🔹️ امروز بعد از آنی که بشریّت مکاتب گوناگون و نحله‌های فکری گوناگون و مسلکهای گوناگون را تجربه کرده از کمونیسم تا دموکراسی غربی تا لیبرال ‌دموکراسیِ رایج در دنیا با این همه ادّعایی که اینها دارند، بشر بعد از اینکه اینها را تجربه کرده احساس آسایش نمیکند. بشر با این همه پیشرفتهای علمیِ حیرت‌آور که بکلّی وضع زندگی را در جهان تغییر داده، احساس خوشبختی نمیکند. بشریّت دچار فقر است، دچار بیماری است، دچار فحشا و گناه است، دچار بی‌عدالتی است، دچار نابرابری است، دچار شکاف طبقاتی بسیار وسیع است. 🔺️ بشر دچار سوءاستفاده‌ی قدرتها است از علم؛ قدرتها از علم سوءاستفاده میکنند؛ از کشفیّات طبیعت سوءاستفاده میکنند؛ از توانایی‌های استخراج‌ شده‌ی از طبیعت سوءاستفاده میکنند؛ بشر با اینها مواجه است. اینها موجب شده است که انسانها احساس خستگی کنند در همه جای دنیا؛ احساس نیاز به یک دست نجات‌بخش کنند. ۹۹/۱/۲۱ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🔰 در تاریخ کمتر دوره‌ای اتّفاق افتاده که بشر به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشد 🔻 سخنرا
🔰 انتظار فقط به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن نیست؛ انتظار یعنی آماده شدن باید در راه ایجاد جامعه‌ی مهدوی تلاش کنیم 🔻 سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج): 🔹 در اسلام خواسته شده است از ما که انتظار داشته باشیم. «انتظار» فراتر از نیازمندی است، فراتر از احساس نیاز است. 🔹 گفته‌اند منتظر باشید؛ انتظار یعنی امید؛ انتظار یعنی اعتقاد به اینکه یک آینده‌ی قطعی‌ای وجود دارد؛ صِرف نیاز نیست، انتظار سازنده است، لذا در روایات ما، معارف ما، انتظار فرج جایگاه بسیار مهمّی دارد که من حالا یک توضیحی در مورد انتظار فرج بعداً عرض میکنم. 🔹 در انتظار فرج امید هست، تحرّک هست، اقدام وجود دارد. اینی که پیغمبر میفرماید «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی اِنتِظارُ الفَرَج»، ناظر به همه‌ی مشکلاتی است که برای زندگی انسان پیش می‌آید؛ مشکلات گوناگونی در زندگی پیش می‌آید، انسان در مواجهه‌ی با این مشکلات نبایستی مأیوس بشود؛ باید انتظار فرج داشته باشد؛ باید بداند که فرج خواهد آمد. 🔹 انتظار به معنای فقط نشستن و دست روی دست گذاشتن و چشم به در دوختن هم نیست؛ انتظار به معنای آماده شدن است، به معنای اقدام کردن است؛ به معنای این است که انسان احساس کند عاقبتی وجود دارد که میشود به او دست یافت، برای رسیدن به آن عاقبت بایستی تلاش کند. ما که انتظار فرج داریم، انتظار ظهور حضرت بقیّةاللّه (ارواحنا فداه) را داریم، باید در این راه تلاش کنیم؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعه‌ی مهدوی؛ جامعه‌ی مهدوی. 🔺 خود را به هر اندازه‌ای که در وسع و قدرت ما است بتوانیم به جامعه‌ی مهدوی نزدیک کنیم که جامعه‌ی مهدوی جامعه‌ی قسط است، جامعه‌ی معنویّت است، جامعه‌ی معرفت است، جامعه‌ی برادری و اخوّت است، جامعه‌ی علم است، جامعه‌ی عزّت است. ۹۹/۱/۲۱ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
شعبان به نیمه آمد و آمد وصال یار این‌ حُـسن یُوسـف اسـت که گُل‌ کرده در بهار نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میثم در خانه خیلی خوش‌اخلاق و شوخ‌طبع بود. به پدر و مادرش احترام می‌کرد. همیشه می‌گفت دست پدر و مادر را باید بوسید. این کارش را افتخار می‌دانست. برای آینده پسرم خیلی حرف داشت. می‌گفت چطور تربیتش کنیم که شهید شود. پنج سال از زندگی مشترکمان نگذشت که شهید شد. ولی خیلی چیزها از همسرم آموختم. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ 🌞 | ۲/ لیل | قسم به تجلیِ تو ؛ نزدیک است روزی که ظلمتکده‌ی دنیا را روشن کنی! کاش وقتِ پایانم ، اجازه دهد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
می گفت : شهادت هدف نیست هدف اینه که عَلَم اسلام و اسم امام زمان رو ببرید بالا حالا اگه وسط این راه شهید بشید [ فدای سرِ اسلام ].... ۱۳۹۸ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر #یاس خادم الشهدا رمضانی #رمان
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 طاهره خانم مدام حرف میزد و امیر حیدر بی آنکه گوش دهد میشنید. فکرش مشغول بود. مشغول اتفاقات دیشب. یاد آیه و حالش افتاده بود و نمیدانست چرا تا این حد برایش عجیب بود ضعف آیه. دختری که تا بوده آیه بوده و آیه یعنی همیشه در موضع قدرت بودن! از همان بچگی! چه میشود که او آنطور ضعف نشان بدهد خیلی عجیب بود خیلی. صدای طاهره خانم را میشنود که میگوید: گوشت با منه حیدر؟ نگاهش میکند و با لبخند میگوید:جانم مامان جان حواسم نبود یه بار دیگه بفرمایید. طاهره خانم چشم غره ای میرود و میگوید: میگم بالآخره کارت چی شد؟ _پیگیرشم مامان داره جور میشه ان شاءالله . طاهره خانم گل از گلش میشکفد: واقعا؟ کجا ؟ _نیروگاه بوشهر. اخمهای طاهره خانم توی هم میرود: بوشهر؟ جا قحط بود؟ بری بوشهر؟ امیرحیدر لبخند میزند به این مادرانه ها. کار که بود اما او آدم یکجا ماندن نبود! _موقعیتش خوبه مامانی تو تهران تو این موقعیت کار پیدا نمیشه میخواهد از جایش بلند شود و به اتاقش برود که حرف طاهره خانم میخکوبش میکند _تو که میدونی داییت چقدر وابسته به دخترشه... با تعجب مادرش را نگاه میکند و میگوید: خب چه ربطی داره؟ طاهره خانم هم متعجب میگوید: چه ربطی داره؟ چه ربطی داره حیدر؟ نگار به تو ربطی نداره؟ امیرحیدر واقعا گیج شده: نگار باید به من ربطی داشته باشه؟ _امیر حیدر! _من واقعا منظورتونو متوجه نمیشم مامان جان! طاهره خانم حرصی میگوید: خودتو به اون راه نزن! خودت بهتر میدونی منظورمو! تو و نگار یه ربط به هم دارید و اینم قرار چندین و چند ساله بین ما و خانواده داییته! حرف های طاهره خانم میشود آوار و میریزد روی سر امیرحیدر: چی میگی مادر من؟ کی همچین قراری گذاشته؟ معلوم هست چی میگید؟ یه قراری بوده که خود بزرگترها خیلی سال پیش بدون اینکه به ما بگید گذاشتید و حالا جدیش گرفتید؟ طاهره خانم انگار تازه باورش شده بود حرفهای امیرحیدر جدی است صدایش را بالا تر برد و گفت: به چی میخوای برسی با این حرفا؟ اول و آخر نگار زنته! امیرحیدر هم جدی و اما با صدای پایین تر گفت: مادر من چرا زور میگی عزیزم؟ اصلا نگار بچه است! اختلاف سنی بینمونو ببین! طاهره خانم حق به جانب میگوید:من و بابات الآن به مشکلی برخوردیم؟ امیرحیدر واقعا دوست نداشت لحنش را تند کند ولی واقعا اینجا لازم بود: اصلا من و نگار فرقمونه از زمین تا آسمون! افکارمون عقایدمون بینِشمون! واقعا این تفاوت ها رو نمیبینید؟ (کوثر_امیدی) . نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 #عقیق_99 طاهره خانم مدام حرف میزد و امیر حیدر بی آنکه گوش دهد
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 طاهره خانم چشم گرد میکند: شما با هم فرق دارید؟امیرحیدر چرا چرند میگی؟ دختره چادری، مومن ،نماز خون سر به زیر ،دیگه چی میخوای؟ امیرحیدر رسما کم آورده بود! واقعا سخت بود فهماندن چیزی به کسی که نمیخواهد شرایط را درک کند! دعوا سر مو بود و پیچش مو! الیاس که تا آن موقع شاهد بحث بینشان بود گفت:خب مادر من نمیخواد چه زوریه؟ طاهره خانم رو ترش کرد: بی خود نمیخواد ما حرف زدیم.قرار گذاشتیم! دختره همه ی خواستگاراشو به خاطر شازده رد کرده ... امیرحیدر ذکر میگفت تا صدا بالا نبرد.مادرش داشت زور میگفت!زور! پوفی کشید و از جایش بلند شد و حین خروج گفت:من با نگار ازدواج نمیکنم مادرم!نه اینکه عیب و مشکلی داشته باشه ها!ابداً ... من تو ایشون چیزهایی رو که میخوام پیدا نمیکنم و مطمئنم هستم اونم اینجوریه طاهره خانم حرصی گفت: منم خواستگاری هیچ دختر دیگه ای به جز نگار نمیرم! اینو تو گوشت فرو کن امیرحیدر. آیه دقیقا یک هفته بود که دیگر زندگی معمول خود را نداشت. زیاد به فکر فرو میرفت و اوضاع خانه هم که بدتر...یک فضای خاصی بر خانه حاکم بود. چیزی شبیه یک ترس ورم کرده روی دل تک تک اعضای خانواده...ترسی از جنس همان لحن سوالی کمیل:میخوای باهاش بری؟ آیه پوزخندی زد. چه ترس بچگانه ای. بی حوصله لیست داروهای بیماران را چک میکرد که صدای شاد شهرزاد باعث شد سرش را بالا بگیرد. با تعجب نگاهش کرد و شهرزاد گفت:سلام آیه خانم! چه خبر ؟ نیستی اصلا، نگاه میکند چشمان خاکستری دخترک را. هری دلش پایین میریزد از آن هری دل پایین ریختن های از فرط غم.با لبحند میگوید:علیک سلام.ماشاءالله همه جا هم هستی!کی راهت داده؟ _با بابا اومدم دیگه.بند پ _سرعتت برای یادگرفتن چم و خم و اصطلاحات زبون فارسی ستودنیه.... اینها سعی آیه برای عادی بودن بود. شهرزاد دست هایش را بر کمرش گذاشت و با اخم گفت:اینا رو ولش کن تو بگو چرا یک هفته است من درست و حسابی نمیتونم با تو تماس بگیرم؟ آیه خسته لبخند میزند:ببخش یکم سرم شلوغه... سرش شلوغ بود!دروغ نبود!واقعا سرش شلوغ بود کار شاقی بود با اینهمه افکار ضد و نقیض افتاده در مغزش کلنجار رفتن و سعی برای مثل همیشه بودن. شهرزاد دستهای آیه را گرفت و گفت:امروز دیگه هیچ بهونه ای قبول نیست. من اینجا فقط یه دوست دارم و اونم تویی باید قبول کنی و امروز با من و مامان بریم برای گردش! پشت آیه لرزید. چه میگفت شهرزاد؟ _ولی شهرزاد جان... _ولی نداریم آیه تو قبول میکنی آیه کمی دست و پا گم کرده گفت:گوش کن شهرزاد جان.... نه نمیگذاشت... شهرزاد نمیگذاشت که او حرف بزند لب برچید و گفت:آیه ازت خواهش میکنم میدونم کار داری ولی خواهش میکنم قبول کن. آیه با درماندگی نگاهش کرد! دلش از ترس عقلش با صدای ظریفی دم گوشش گفت:یک بار دیگه میتونی مادرتو ببینی! و عقلش فریاد کشید:دیدار هرچی کمتر بهتر! و خب این یک قانون است که لطافت را آدمها بیشتر دوست دارند و با منطق چندان میانه خوبی ندارند!مثل آیه... (کوثر_امیدی) . نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
الان إنکسر ظهری.. حرف برای گفتن زیاد بـود.... وقت کم ... بـوسیـدمت ... بوسه ی 🌷شهید رحمت‌الله اکبری‌نودهی بر پیکربرادرش 🌷شهید سردار ابوالقاسم اکبری‌نودهی 🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh