eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیش بینی عجیب شهید اندرزگو درمورد آینده انقلاب(از زبان همسرش):۲سال بعداز انقلاب سیدعلی نامی رئیس جمهور خواهدشد و بعداز چند سال (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ظهور میکنند. ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار شد بابا زودتر بیاد بریم پیاده روی اربعین اولین مصاحبه با خانواده سردار شهید مدافع حرم ابوالفضل علیجانی خدایا ماراشرمنده خانواده شهدا نگردان اربعینی ها بدانید هرچه داریم ازبرکت خون این شهیدان است یادمان نرود داعشی هاتاپنجاه کیلومتری مرزهاآمده بودند امسال اربعین رابه نیت ظهوراقا ،و بیاد شهدای گرانقدر ان شاءالله حرکت کنیم هدیه محضر همه شهدا صلوات ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاخصه های غربال.mp3
8.78M
✔️ چه کسانی در غربال آخرالزمان حتماً اهل ریزش و سقوط خواهند بود؟ | |
یکی از دوستان می‌گفت: در صحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود، کنجکاو شدم و دنبالش رفتم؛ دیدم رسید به پیرمردی و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛ رفتم نزدیک و گفتم حاجی این چه کاری است؟ گفتند "ایشان پدرم هستند" حاج قاسم این‌طوری حاج قاسم شد. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله ملکی تبریزی: اگر می‌خواهید از برکات سحر که دنیا و آخرت با آن تامین می‌شود برخوردار شوید باید خواب و بیداری خود را تنظیم کنید. در روایات خواب در سحر و بین الطلوعین مذمت شده است. در آن ساعات ارزاق تقسیم می‌شوند؛ لذا کسانی که خواب هستند محروم می‌مانند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میدونی مساوی هستند ولی مغز میگه مخالفت کن 😐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موکب به موکب با زوار حرم اربعین قدم قدم موکب ها رو میگردم زمینه حاج سید بنی فاطمه شب اول مراسم اربعین ۱۳۹۸ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
دقت کردین که 99 در صد شهدا توے پیاده روے حضور داشتند؟! انگار اربعین معراج شهدا ست...❤️ 🌺 شهـدا را یاد کنید با ذکر صلوات ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر شهید مدافع حرم موسی کاظمی: آرزوی بزرگی ندارم؛ فقط میخوام بابام برگرده ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
زير خاک آرميده‌ای ؛ بپاخيز كه امانم را بريده خواهرت زينب به اربعينت آمده ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 نویسنده ♥️ فصل چهل و یکم به سفره هفت سین کوچکمان نگاه کردم . همه چیز سر جای خودش بود به جز دل بی قرار من که در خانه پدری ام سر می کرد . به حسین نگاه کردم که مشغول خواندن قرآن بود. دلم عجیب گرفته بود سهیل همراه پدر و مادرم شب قبل به طرف ویلا حرکت کرده بودند . بر عکس سالهای پیش که دلم می خواست هر چه زودتر تحویل شود هیچ عجله ای نداشتم چون می دانستم بعد از تحویل سال جایی نیست برویم و باید خانه بمانیم. باسر انگشت سبزه کوچکی که حسین خریده بود نوازش می کردم. نگاهم متوجه ظرف شیرینی شد. اینهمه شیرینی برای کی خریده بودم جایی نبود برویم که کسی بازدیدمان بیاید. در افکار ناراحتم غرق بودم که تلویزیون حلول سال نو را اعلام کرد. حسین قرآن را بست و در آغوشم گرفت. منهم صورتش را بوسیدم . حسین با مهربانی گفت : - عیدت مبارک باشه عزیزم . با بغض گفتم : عید تو هم مبارک . بعد خنده ام گرفت . رو به حسین گفتم : هیچ جا نداریم بریم . حسین اما نخندید . جعبه کوچک و کادو شده ای را به دستم داد و گفت : - عجله نکن شاید جایی پیدا شد . منهم برایش یک کیف زیبا خریده بودم تا به جای آن کیف کهنه دستش بگیرد. اما آنقدر بزرگ بود که نتوانسته بودم کاغذ کادو دورش بپیچم . خم شدم و از پشت صندلی کیف را برداشتم و به طرف حسین گرفتم : اینهم عیدی تو ! صورتش پر از شادی شد. جعبه کوچک را باز کردم. یک زنجیر ظریف طلا با یک گردن آویز حکاکی شده خیلی زیبا که رویش آیه و ان یکاد حک شده بود. با هیجان گفتم : - وای .. چقدر خوشگله ! حسین با مهربانی جواب داد : چقدر خوشحالم که خوشت آمده بذار برات ببندمش . وقتی زنجیر را بست صورتم را بوسید و گفت : از کیف شیکت هم ممنون اتفاقا خودم می خواستم یکی بخرم اون یکی دیگه خیلی کهنه شده بود. چند لحظه بعد به برنامه تلویزیون نگاه کردم بعد با صدای حسین به خودم آمدم : - مهتاب نمی خوای به پدر و مادرت زنگ بزنی ؟ - برای چی ؟ - خوب عید رو تبریک بگی بالاخره اونها بزرگتر تو هستن . با بغض گفتم : مادرم که با من حرف نمی زنه . حسین دستم را نوازش کرد : عیبی نداره عزیزم تو باید وظیفه خودتو انجام بدی . به سهیل و گلرخ هم تبریک بگو زشته اگه زنگ نزنی . تردید را کنار گذاشتم و شماره ویلا را گرفتم. چند لحظه ای گذشت تا سهیل گوشی را برداشت . با شنیدن صدایم با خوشحالی گفت : سلام عزیزم عیدت مبارک . بعد صدایش بلند شد : بیایید مهتاب است ! چند دقیقه با سهیل صحبت کردم بعد حسین با سهیل صحبت کرد چند لحظه ای هم با گلرخ صحبت کرد و گوشی را به من داد به گلرخ عید را تبریک گفتم و پرسیدم : بابا هست ؟ گلرخ من من کرد : آره ... گوشی دستت !... صدای پدرم مثل همیشه مقتدر و مهربان در گوشم پیچید : مهتاب عیدت مبارک به حسین که روی مبل نشسته بود نگاه کردم چند لحظه با پدرم صحبت کردم بعد از او خواستم گوشی را به مامان بدهد چند لحظه ای سکوت شد بعد پدرم گفت : - مهناز رفته حمام با بغض گفتم : رفته حمام یا نمی خواد با من صحبت کنه ؟ وقتی پدرم حرفی نزد گفتم : از قول من بهش تبریک بگید و بگید خدا رو شکر کنه که من زن کوروش نشدم وگرنه الان با لباس سیاه زخم دلش بودم. بدون اینکه منتظر جواب پدرم باشم گفتم : خداحافظ . و گوشی را محکم روی تلفن کوبیدم. بی طاقت گریه افتادم . حسین جلو آمد و بغلم کرد حرفی نزد. من هم حسابی گریه کردم. وقتی آرام گرفتم حسین ناراحت گفت : - من باعث شدم تو از خونواده ات جدا بشی وقتی اینطوری اشک می ریزی قلبم پاره پاره می شه . کاش اصلا نمی دیدمت تا باعث این همه رنج و عذاب برات نشم. دماغم را بالا کشیدم و گفتم : خیلی خوب فیلم هندی تموم شد پاشو خودو جمع و جور کن بریم بیرون یک قدمی بزنیم. حسین به خنده افتاد : چشم. چند روزی از سال جدید گذشته بود که برای شرکت در مراسم عروسی علی دوباره به محله کودکی های حسین پا گذاشتم. خیلی دلم نمی خواست به عروسی بروم چون هیچکس را نمی شناختم اما حسین اصرار داشت من هم بیایم تا با مادران علی و رضا آشنا شوم و زن علی را بشناسم . سرانجام تصمیم گرفتم علی رغم میلم همراه حسین برم چون در غیر اینصورت تا پاسی از شب گذشته باید تنها می ماندم. همسایه هایمان همه مسافرت رفته بودند و من در آن خانه از تنهایی می ترسیدم به حسین که داشت جلوی آینه دستشویی ریش و سبیلش را مرتب می کرد. نگاه کردم و مستاصل پرسیدم : آخه من چی بپوشم؟ حسین در آینه نگاهی به من انداخت و گفت : هرچی دوست داری بپوش مثلا اون لباس سفیده که خیلی بهت می آد . چهره در هم کشیدم : ولی اون که خیلی یقه بازه ! سری تکان داد : نه مجلس زنانه از مردانه جداست. ادامه دارد.... ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
نماهنگ غم کربلا.mp3
6.33M
🔸 غم کربلا 🎤 با نوای کربلایی 🎤 الرادود غم بزرگ زندگیم غم کربلا بمیرم از فراق تو کمه کربلا یه کم منو بیشتر ببین یل کربلا خیلی دوست دارم همین یل کربلا 🔻 ویژه ۱۴۰۳
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...