حدیث قدسی:
یا محمد! اقراء علی علی بن ابی طالب امیر المومنین فما سمیت بهذا احدا قبله ولا اسمی باحدا بعده
ای محمد! علی ابن ابی طالب را امیر المومنین بخوان . قبل از او این نام را به کسی نگذارده و بعد از او به کسی نامگذاری نخواهم نمود.
(جواهر السنیه ص ۲۰۴)
🌸 ۷ روز تا عید غدیر 🌸
#روز_شمار_عید_غدیر
@Zamire_moshtarak
هدایت شده از | ضَـمیـرِ مُـشْتَـرَک |
.
چنان عيد غديرش، دلربا افتاده در عالم
كه يکهفته جلوتر ميروم از خود به قربانش
#محمد_سهرابی
🌸 ۷ روز مانده به عید غـدیر 🌸
#روز_شمار_عید_غدیر
@Zamire_moshtarak
حدیث قدسی:
قد جعلت علیا علما فمن تبعه کان هادیا
به تحقیق علی (علیهالسلام) را علم ( نشانه هدایت ) قرار دادهام که پیرو او هدایت مییابد .
(جواهر السنیه ص ۲۰۳)
🌸 ۶ روز مانده تا عید غدیر 🌸
#روز_شمار_عید_غدیر
@Zamire_moshtarak
حدیث قدسی:
لولا علی ما خلقت جنتی
اگر علی (علیهالسلام) نبود بهشتم را نمی آفریدم.
(جواهر السنیه ص ۲۱۱)
🌸 ۵ روز تا عید غدیر 🌸
#روز_شمار_عید_غدیر
@Zamire_moshtarak
«پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
اَعلُم اُمتّی مِن بعدی علیُّ بنُ ابیِطالب.
بعد از من، اعلم اُمت من علی بن ابیطالب(علیهالسلام) است.
(کنزلالعمال، ج ١١، ص ٦١٤)
🌸 ۴ روز تا عید غدیر 🌸
#روز_شمار_عید_غدیر
@Zamire_moshtarak
«پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
انتَ یا علیُّ بِمَنزِلَةِ الکَعبةِ تُؤتی ولاَتأتی.
تو (یاعلی) همانند کعبهای، همه به سوی تو رو میآورند (به تو نیازمندند) و تو به سوی کسی رو نمیآوری (به کسی نیاز نداری)
(اُسدالغابة، ج ٤، ص ٣١)
🌸 ۳ روز تا عید غدیر 🌸
#روز_شمار_عید_غدیر
@Zamire_moshtarak
«پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
لَولاکَ (یا علیُّ) ما عُرِفَ المؤمنونَ مِنْ بعدی.
اگر تو (یاعلی) نبودی، مؤمنان بعد از من، از دیگران تمییز داده نمیشدند.
(کنزالعمال، ج ١٣، ص ١٥٢ ـ الریاضالنضرة، ج ٣، ص ١٧٣)
🌸 ۲ روز تا عید غدیر 🌸
#روز_شمار_عید_غدیر
@Zamire_moshtarak
آدم چشم باز کرد: حوا را دید در پیشِ وی نشسته چون صد هزارنگار!
دلش به وی مایل گشت; آهنگِ او کرد.
جبریل آمد، گفت: مَه یا آدم! که او تو را حلال نیست تا مَلِک او را به تو دهد.
آدم گفت: پس تو شفیع باش تا او را به من دهد که همه دلم حب او گرفت.
جبریل بازآمد، گفت: یا آدم، خدای او را به نکاحِ درست به تو داد. کاوین (مهریه) تقد کن!
گفت: کاوینِ او چیست؟
جبریل گفت: کاوینِ حوا آن است که ده بار بر نبیِ امیِ عربیِ هاشمی، محمد صلوات دهی.
چون آدم صلوات گفت، جبریل دست حوا گرفت و فرا دستِ آدم داد
#قاف
#یاسین_حجازی
@Zamire_moshtarak
فردا و امشب، روز تبـسم کردن به چـهره مومنیـن است . کسی که در روز غـدیر به برادر خودش تبسـم کنه، خدا در روز قیامت با دیده رحمـت بهش نـگاه می کنه، هـزار حاجـت او را برآورده می کنه و کـاخی از مـروارید هـای بـزرگ و درخشـان و سفید برای او در بهشت می سازه. و چهره او را زیبا می کنه.
#المراقبات
امشب با تموووم وجودم گفتم الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیرالمومنین😍❤️
خوشبخت ترینیم چون آقامون علی (علیهالسلام) رو داریم😍😍
اسم حیدر که میاد دلم از هیبت این نام هم میلرزه و هم یه ذوق شیرین رو حس میکنم🌱🌸
سفری پیش آمد و عجالتا قافِ قطور و پرحجم را کنار گذاشتم و این کتاب را برای سفر انتخاب کردم. با روند کتابخوانیِ این چند وقته، بعید میدانستم که کتاب تا پایان سفر تمام شود و حدسم این بود که تمام شدنش موکول میشود به دو سه هفته بعد از سفرم!
بعد از رهشی که نصفه و نیمه رها شد، سعی کردم به اینکه از همین نویسنده ارمیا و داستان سیستان و من او و... را خواندم و شگفت زده شدم، توجه نکنم. توقعم را پایین بیاورم که اگر کتاب را دوست نداشتم، بعدا توی ذوقم نخورد!
کتاب اما خیلی روان بود با توصیفهای خوب.
موضوع کتاب هم برایم جذاب بود!
سفرنامهی تقریبا ۱۴ روزه به کره شمالی! کشوری که همانند ما، با تحریم دست و پنجه نرم میکند و دستاورد هستهای و موشک دارد. با این تفاوت که ما سلاح هستهای نداریم و آنها دارند. کشوری بسیار بسته و به تعبیر قرآن و بعدتر نویسنده، کشوری استخفافی! کشوری که راز اطاعت مردمش از رهبرش، همان روش فرعونی است و ضعیف نگه داشتن مردم!
کتاب به خوبی ایده جوچه که یکی از عقاید این ملت و با تمام جهان متفاوت است، رفتارهای مردم کره شمالی و... را توصیف میکند.
از احترام بیش از حدشان به رهبر کره شمالی، جناب کیم جونگ اون میگوید و از مردم عادی که هراس دارند از صحبت با هرکسی که از هموطن آن ها نباشد!
نویسنده، از زمان حضورش در کره میگوید که همزمان شده با مذکرات ترامپ و رهبر کره شمالی! میگوید از اینکه بعد از مذاکرات، هیچ کس به خیابانها نیامد و شادی نکرد! میگوید از اینکه همه زندگی روتین و روزمره خود را داشتند و میگوید از اینکه مفاد مذاکرات از اخبار تلوزیونشان که تنها راه ارتباطی آنها با دنیای خارج است گفته نشد وفقط این نکته به آنها القا شد که جناب کیم جونگ اون در مذاکره با ترامپ قطعا پیروز است!
من با کتاب، یک سفر به کره شمالی داشتم و از این سفر لذت بردم. تجربهای که نویسنده داشت را من هم خواندم و انگار با او چیزهایی را تجربه کردم! کشور خود را با کرهشمالی مقایسه کردم و با تمام کم و کاستیهایی که ایران دارد برای هزارمین بار شکر کردم که یک ایرانیِ مسلمان هستم. از کتاب خیلی برایتان نگفتم که به قول خارجکیها اسپویل نشود!
خودتان بخوانید و لذت ببرید!
#نیم_دانگ_پیونگ_یانگ
#رضا_امیرخانی
#پست_معرفی
@Zamire_moshtarak
https://telegram.me/harfbemanbot?start=MzkwMTMwOTMx
شما هم اگه کتاب رو خوندید نظرتون رو اینجا بگید🌱🌸
دور بودن از کتابها و کتابخانهام، باعث شد سری به طاقچه بزنم. از خیلی وقت درنظرم بود شماس شامی را بخوانم و تخفیف ۵۰ درصدی و بیکاری در قطار، مرا مصمم کرد که بخوانمش.
داستان، روایتی تازه از واقعه کربلا و ماجرای اسارت اهل بیت (علیهمالسلام) از زبان یک فرد "رومیِ مسیحی" را بیان میکند. جالوت، سفیر رومی ها در شام است و یکی از طرفداران خلیفه جوان، یزید.
یزید اینگونه در شام خبر را پخش کرده که "شورشیان و مخالفانش" را کشته و به یک فتح بزرگ دست زده....
جالوت در طی جریاناتی با حقیقت اصلی روبه رو میشود و....
دیدهای متفاوت به یک واقعه، با روایتهای مختلف، همیشه ابعاد یک واقعه را برایم روشن و روشنتر میکند. به همین دلیل داستان برایم تازگی داشت و دوستش داشتم. ولی بهنظرم قلم داستان میتوانست جذابیت و کشش بیشتری برای مخاطب داشته باشد. من به این کتاب نمره ۳ از ۵ میدهم:)
#شماسشامی
#مجید_قیصری
#پست_معرفی
@Zamire_moshrarak
خبر ورود کاروان، کذب نیست. کاروان را با چشم خویش می بینم؛ از دروازه عبور کرده و در کوفه است.
زنانی را میبینم؛ گمانم بیستتن، سوار بر آسترانی معیوب، کمرهاشان خم، جامههاشان غرق خاک و طفلانی در آغوششان بهحال زار. زنان و طفلانی دیگر نیز هستند که پای در زنجیر دارند و دشوار قدم بر میدارند. تا یکی اشک از چشمش جاری میشود، شاطران، نیزه بر سرش میزنند و به خاکش میافکنند. یکی که بر زمین میافتد دیگری نیز نقش زمین میشود و آن قدر یکایک، به رد هم، بر خاک میافتند که ایستادهای نمیماند.
مردان و پسرکان نیز گمانم دهتن باشند، که آنها نیز رنجور و مجروح و پای بسته. و نمیخواهم بیش از این ببینم؛ سر میگردانم به دیگر سوی.
ناگاه چشمم میافتد به بیرقهایی که پی درپی ظاهر میشوند، پیکانهایی بر آنها فرو شده است و سرهایی بر نوک پیکانها، که جملگی خونین اما منور.
#فردا_مسافرم
#مریم_راهی
@Zamire_moshtarak
زينب تند قدم برمیدارد و علی اکبر را صدا میزند:
جان عمه به فدایت! آیا نوبت به تو رسیده است، ای افتخار لیلی؟
میرسد و علی اکبر بوسه وداع بر دستان عمه میزند و رجزخوان به میدان میرود.
- من علىام، پسر حسین بن علی... به خانه خدا سوگند! ما به پیامبر خدا نزدیکتریم... و پسر بی نسب نمی تواند بر ما حکم براند...
آنقدر دشمن را یک به یک، به ضرب شمشیر، بر زمین میافکند که ضجه کوفیان بلند میشود از بسیاری کشتگان. مره بن منقذ خود را از خیل سپاه عمر سعد، سوی میدان میکشد و به آنان که خونشان به جوش آمده از شجاعت علی اکبر میگوید:
- تمام گناهان عرب به گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و باز این رجز را بخواند و من پدرش را به عزایش نشانم...
على أكبر همچنان شمشیر به دست، میتازد و خون دشمن بر زمین میریزد و رجز میخواند
- من علىام، پسر حسین بن علی.
به خانه خدا سوگند! ما به رسول الله نزدیکتریم... و پسر بی نسب نمیتواند بر ما حکم براند......
که مره دست به تیر و کمان میبرد و نشانه میرود. تیر بر تن علی بر مینشیند و او را از اسب بر زمین میافکند. سپس جماعتی محاصرهاش میکنند و هر یکی با شمشیری، جراحتی.
حسین خود را به تعجیل میرساند و سر علی اکبر را آرام بر پای خویش میگذارد. تنش یکپارچه خونین است و درد میکشد. نفسش سخت بالا میآید، اما دهان پرخون را میگشاید و بریده بریده میگوید:
- پدر جان! این جدم... رسول الله است... که نزدیک ... میشود و تورا... سلام میرساند..
نفس آخر است که دست بلند میکند تا پدر دستش را بگیرد :
- جدمان میگویدت: زودتر به سوی ما بیا...
دستش در دست پدر، بر زمین میافتد و حسین به گریه، گونه بر گونه علی میگذارد و زینب همانند خورشید به گاه طلوع، پرشتاب سوی میدان میدود.
#فردا_مسافرم
#مریم_راهی
@Zamire_moshtarak