eitaa logo
| ضَـمیـرِ مُـشْتَـرَک |
77 دنبال‌کننده
314 عکس
16 ویدیو
10 فایل
ضـَمیـرِ مُـشـْتَرَکَـــم، آنْچِـنان کـه خـود پـیـداسـت کـه در حِـصـار تـو و ما و من نِـمـی گُنـجَم # کتاب_بخونیم
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید اولین چیزی که باعث شد در نمایشگاه کتاب، دست رویش بگذارم و بخرمش، قیمت مناسب کتاب بود، شاید هم تعریف رفقایم از نویسنده و آثار دیگرش و شاید هم حجم کمش‌ برای ارزیابی نویسنده که چطور می نویسد! کتاب، راجع به اولویت ها بحث می‌کند. تو را می‌برد به حادثه عاشورا و اولویت ها را بررسی می‌کند، از حبیب حرف می‌زند و آن مرد گمنام قبیله بنی اسد که اولویت‌شان را درست انتخاب کردند و سعادتمند شد. می‌گوید از طرماح و عبیدالله بن حر جعفی که در تشخیص اولویت زمانه شان اشتباه کردند و یک عمر حسرت زده شدند و گریه کردند. از علمای آن زمان صحبت می‌کند که امام از آن‌ها درخواست کمک می کرد و آن‌ها امام را به نرفتنِ به کوفه دعوت می‌کردند. بعد نویسنده، تو را می آورد به زمان حال... از اولیت ها و اولویت ها برایت سخن می‌گوید و راه تشخیص اولویت ها را. با کتاب حضور در یک هیئتِ سیار را تجربه کردم. فکر می کردم دهه دوم محرم، هروقت که بخواهم می‌روم هیئت پای منبر و برمی‌گردم. توی تاکسی، قطار، زمان ده دقیقه ایِ استراحت بین دو کلاس، در آسانسور و... می رفتم در مجلس اباعبدالله می نشستم و بعدش فورا می‌رفتم دنبال بقیه کارهایم. شماهم اگر مثل من دنبال یک هیئت سیار هستید و حوصله کتاب های طولانی و با توضیح و تفصیل فراوان را ندارید، این کتاب را بخوانید! @Zamire_moshtarak
وقتی کتاب را خریدم، نا‌امیدترین بودم. سفرمان به کربلا کاملا کنسل شده بود. ولی خریدمش به امید اینکه سال‌های بعد به کارم می‌‌آید یا حداقل به کسی امانت می‌دهم تا بخواند و استفاده کند. حتی فکرش را هم نمی‌کردم کتاب و صاحبش زائر کربلا بشوند روز حرکتمان خواندن کتاب را شروع کردم. از مقام والای اباعبدالله "علیه‌السلام" گفته بود. از آداب زیارت گفته بود و توصیه هایی درباره زیارت امیرالمومنین "علیه‌السلام" در نجف و زیارت اباعبدالله و حضرت عباس "علیهما‌‌السلام" در کربلا. توصیه‌ها کاملا کاربردی و قابل عمل بود! افسوس می‌خورم که ای کاش کتاب را زودتر شروع کرده بودم! کتاب برای زوار حسین "علیه‌السلام" حتی در زمانی غیر از اربعین توصیه می‌شود. بخوانید، عمل کنید، زیارت بامعرفت‌تری داشته باشید:) @Zamire_moshtarak
خیلی وقت بود سراغ کتابِ خاطرات شهید از زبان همسرانشان نرفته بودم... انگار از همان دو سال پیش، بعد از خواندن گلستان یازدهم، به خودم قول داده بودم دیگر نروم سراغِ این‌جور کتاب ها... راستش دیگر دلش را نداشتم... قبل‌تر ها خیلی بیشتر می‌خواندم... حتی مستندهای روایت فتح از زبان همسران را از دست نمی‌دادم و اگر از دست می‌دادم دانلوشان می‌کردم و حتما تماشایشان می‌کردم. با لحظه لحظه‌ی کتاب‌ها و مستندها گریه می‌کردم، خودم را. زار می‌زدم برایِ تنهاییِ همسران شهدا، بعد از شهادت مردشان. در گریه‌هایم با شهید دعوا می‌کردم و می‌گفتم تو که می‌خواستی شهید شوی و بروی دیگر زن و بچه چرا؟ آن موقع نمی‌فهمیدم دل کندن از دوست داشتتی‌ها برای خود شهید چه قدر می‌تواند سخت‌تر باشد! دروغ چرا؟ساجی را باکمی اکراه و کمی ترس و لرز شروع کردم! ۵۰ صفحه یِ اول کتاب و جزییات بیش از اندازه‌اش، من را نسبت به کتاب بی میل کرد. نویسنده از جنگ جهانی دوم و  و خاطرات مادر و مادربزرگِ همسر شهید کتاب را آغاز کرده بود. جزییاتی که برایم خسته کننده بود و من‌را از خواندن کتاب منصرف می‌کرد، با این حال، ادامه دادم. در حین خواندن کتاب سفری‌ به آبادان داشتیم واین جزییات آن‌جا برایم جذاب‌تر بود. عبور از خیابان بریم و بوارده برایم تداعی کننده خاطرات قبل از انقلاب بهمن و نسرین بود.  هرچه با کتاب پیش می‌رفتم، جزییات برایم شیرین تر می شد. از شیطنت های کودکانه بهمن و حرص نسرین را در آوردن گرفته تا ابراز علاقه‌اش به او همه اش شیرین بود و لبخند بر لب مخاطب می‌آورد. حضور نسرین و خانواده‌اش در خرمشهر از ابتدای جنگ ، تلخ بود و وحشتناک... نسرینِ تازه عروسی که مجبور شد همه جهیزیه و طلاهاو... را رها کند و شهر دوست‌داشتنی‌‌اش خرمشهر را ترک کند، بهمن و همرزمانش که می‌جنگیدند تا خرمشهر را نگه دارند و نشد، جابه‌جایی های زیاد نسرین و بچه هایش از آبادان، به شیراز و قم و تهران و ماهشهر و اهوازو....، شهادت پسرعمو، شوهرخاله و رفقای بهمن و.... همه و همه نشان از زندگی سخت نسرین می‌داد; اما اوج این سختی و گریه هایم،همان قسمتی بود که نسرینِ ببست ساله، شاهد مرگ دخترک ۷ ماهه اش بود. عزادار دخترش بود اما محکم و پر قدرت زندگی‌اش را حفظ کرد و روحیه خانواده اش را مثل سابق شاد کرد. با کتاب میشود این جمله " از دامن زن مرد به معراج می‌رود" را بهتر فهمید و درک کرد. بخوانید و ببینید نسرین باقر زاده چگونه پله شد برای شهادت همسرش:) @Zamire_moshtarak
فلسطین. کلمه ای که مدت‌هاست همسایه و رفیقِ کلمه‌ی "اشغالی" شده‌است. سرزمینی که تا قبل از اشغالش همه آن را با بیت المقدس و  زیتون‌های بی‌نظیرش و دریای زیبای مدیترانه‌اش می‌شناختند. کتاب از فلسطین می‌گوید. از زبانِ دخترکی به نام "امل". من در تمام مدت خواندن کتاب با امل زندگی کردم. از زمان تولدش تا زمانی که آن سربازِ صهیونیست چشم آبی با استرس ماشه‌یِ را روی پیشانی امل گذاشته بود و درنهایت امل را کشت. من با امل در کوچه پس کوچه‌های عین حوض دویدم و بچگی کردم، صبح‌ها بعد از طلوع صبح، در کنار امل و پدرش نشستم تا پدرش، شعرهای خلیل جبران را برایش بخواند، من خودم را در آن زمان حس کردم که اسرائیلی‌ها تسخیر فلسطین را کم کم شروع کردند و مردم را از خانه‌هایشان بیرون کردند و باغ‌های زیتون را از آن‌ها گرفتند. من در اردوگاه جِنین همراه با امل ترس و وحشت بمباران را تجربه کردم. تیر خوردن عایشه‌یِ کوچکِ ۶ ماهه را انگار که دیدم. من، حضور طولانی مدت امل در آن گودال کوچکِ ته آشپزخانه‌شان برای حفظ جانش را تصور کردم. من برنگشتن پدر امل و مجنون شدن مادر امل و درنهایت مردنش را دیدم. من با امل بزرگ شدم. جنایت‌های اسرائیل را با گوشت و پوستم درک کردم و خیانت یاسر عرفات آشفته‌ام کرد. تمام آن لحظه‌هایی که امل از کشته شدن همسر برادرش تعریف می‌کرد را تصور کردم. تصور کردم که چگونه اسرائیلی‌ها شکم مادر را پاره کردند و بچه را از آن خارج کردند. تصور کردم همسر برادرش، چگونه کشته شد و همین‌ها خشم و بغضم را بیشتر از قبل کرد. حتی تصور همه‌ی اتفاقات با تمام وجود مرا تلخ کرد. اینکه یک نفر بیاید خانه‌‌ات را خراب کند، تورا از شهر آبا و اجدادی‌ات بیرون کند، خانواده‌ات را با جنایت‌های متعدد بگیردو...، هیچ کدام از ما شاید آن را درک نمی‌کنیم. امنیت کلمه پنج حرفی قشنگی‌است که فقط نبودنش می‌تواند معنی حقیقی آرامش را به ما بفهماند. چیزی که سال‌هاست فلسطینی‌ها آرزویش را دارند. آرزوی یک لحظه بدون ترس زندگی کردن، در کنار مدیترانه قدم زدن، برداشت محصولات زیتون‌و.... این نکته را هم اضافه کنم که ترجمه کتاب می‌توانست خیلی بهتر باشد، تمام مدت خواندن کتاب حسرت می‌خوردم که ای کاش عربی‌ام قوی بود و کتابِ زبان اصلی را می‌خواندم. مخلص کلام، کتاب را بخوانید تا تاریخچه فلسطین را بفهمید و با معرفت بیشتری مرگ بر اسرائیل بگویید. @Zamire_moshtarak
تمام شد! کتاب، متنِ ۵ جلسه‌ای از سخنان آیت الله میرباقری راجع به خطبه فدکیه‌‌ست. نگاه کتاب و شیوه‌ای که وارد بحث می‌شود، بسیار متفاوت و برایم جذاب بود. معمولا شرح‌هایی که راجع به خطبه فدکیه نوشته شده، از ابتدای خطبه شروع به توضیح و تفصیل خطبه می‌کند و یک سری مقدمات و الزاماتی که برای فهم خطبه لازم است در شرح ها گفته نمی‌شود. شما با این کتاب می‌توانید مقدمات معرفتی خطبه فدکیه را بخوانید، با جایگاه ولایت در نظام هستی بیشتر آشنا شوید و نقش حضرت زهرا "سلام‌‌الله علیها" را در نظام ولایت درک کنید. همه این‌ها موجب می‌شود که نگاهی دقیق تر به خطبه فدکیه داشته باشید و خلاصه، اگر به دنبال معرفت و درک عظمت اهل بیت هستید، حتما این کتاب را بخوانید! @Zamire_moshtarak
کتاب‌، مجموعه‌یِ ۱۴ داستان با موضوعِ جنگ و جهاد در سوریه است. ۱۴ داستان، با ۱۴ نگاه متفاوت و جذاب! قلم داستان‌ها بسیار روان و ساده است و مخاطب را به راحتی با داستان همراه می‌کند. فضاسازی‌ها و توصیف‌های داستان‌ها شیرین و قشنگ است و به نظرم همین متفاوت بودن جنس قلم‌ها و نگاه‌ها کتاب را زیبا کرده است. کتاب، این فرصت را به شما می‌دهد که خودتان را جای شخصیت های‌ داستان بگذارید و با آن‌ها زندگی کنید. خودتان را رزمنده‌ای در کوچه پس کوچه های زینبیه، ادلب و... تصور کنید و یا پسری عراقی و لبنانی باشید که با التماس از مادرش یا مرجع تقلیدش اجازه حضور در سوریه را می‌گیرد، زنی باشید که حتی دیوار‌های خانه هم خاطرات مردِ رزمنده تان را برایتان تداعی می‌کند، پسری باشید که با قاتل پدرتان که در دفاع مقدس شهید شده همرزم باشید و جان آن مرد قاتل را نجات دهید. با کتاب حتی می‌توانید داعشی باشید و مجاهد. با آن‌ها زندگی کنید، با رافضی‌ها بجنگید و اگر کشته شوید به یقین رسول الله همنشین شوید!!! کتاب را بخوانید، بغض کنید، اشک بریزید و حس‌های مختلف را تجربه کنید! @Zamire_moshtarak
بعد از مدت‌ها طاقچه رو باز کردم و از بین کتاب‌های نخونده، فرزندان ایرانیم رو برای خواندن انتخاب کردم. داوود امیریان، با زبانی طنز، از خاطرات سخت و درعین حال شیرین دوران آموزشی‌ قبل از جبهه حرف می‌زنه. خاطراتی که لبخند به لب میاره و گاهی اوقات ناخودآگاه صدای خنده‌ت رو بلند می‌کنه:) کتاب رو میشه در عرض چند ساعت خوند و لذت برد. از کتاب‌هایی هست که می‌تونم بگم اگه می‌خواستم نوجوونی رو تشویق به کتاب‌خونی کنم، این کتاب رو بهش هدیه می‌دادم خلاصه که کتاب رو بخونید، بخندید و لذت ببرید.
سال ۸۸، سنم کمتر از آن بود که بتوانم مسائل را به خوبی بفهمم و تحلیل کنم. از وقایع ۸۸، فقط شلوغی خیابان‌ها، هتک حرمت در روز عاشورا، نماز جمعه‌ی تاریخی حضرت آقا و اشک‌هایشان، و... آن هم تصویرهایی مبهم یادم هست. این روزها، ‌ را می‌خواندم. پشت پرده‌های اتفاقات سال ۸۸، چگونگی شروع این فتنه، سکوت برخی‌ها، رفتارهای ضد و نقیض بعضی دیگر، و گفت و گو و مصاحبه با افرادی که در دل فتنه بودند و با سران فتنه برای جلوگیری از فتنه صحبت کرده بودند، مسائل را برایم خیلی روشن‌ کرد. کتاب را بخوانید تا به رهبری بی‌نظیر حضرت آقا و انعطاف‌پذیری زیاد ایشان برای حل مشکل و بهانه گیری‌های بنی‌اسرائیلی سران فتنه پی ببرید.
تمام شد! مریم راهی با یوما قصد دارد حضرت خدیجه (سلام‌‌الله علیها) را به ما بشناساند. کتابی دویست صفحه‌ای، با توصیفاتی که مخاطب را به زمان جاهلیت و کوچه پس کوچه‌های مکه می‌برد. کتاب قلمی روان دارد که از آشنایی پیامبر با حضرت خدیجه (سلام‌الله علیها )تا عام الحزن را به تصویر می‌کشد. یوما، روایتی داشت که برای من خیلی تازگی نداشت. همه آنچه در کتاب بود را قبلا در کتاب‌های تاریخی دیگر و یا از زبان معلم و سخنران مسجد و... شنیده بودم. توقعم از کتاب این بود که لایه‌های پنهان‌تری از زندگی حضرت را برایم باز کند. مثلا دوران کودکی و نوجوانی و اتفاقات دیگری از زندگی حضرت که کمتر شنیده شده. با این حال اگر کسی می‌خواهد اطلاعاتی جامع و مختصر از زمان ازدواج حضرت با پیامبر تا عام الحزن به دست بیاورد، خواندن یوما به او توصیه می‌شود! @Zamire_moshtarak
لم یرزع، داستان پسری است اهل دجیل عراق به نام سعدون. سعدونِ شیعه در طی جریانی عاشق دختری سنی مذهب می‌شود و.... کتاب به خوبی مظلومیت شیعیان عراق و قساوت قلب صدام و بعثی‌ها را در ۸ سال دفاع مقدس به نمایش می‌گذارد. لم‌یزرع، از آن دسته کتاب‌هایی بود که خیلی دوستش داشتم! از همان‌ها که اگر کارهایم اجازه می‌داد بدون وقفه می‌خواندمش. قلم روان نویسنده، توصیفات عالی داستان، روایتی که هر لحظه برایم شگفتانه داشت و جدیدبود ، مرا جذب خود کرده بود. در نهایت اوصیکم به خواندنش! @Zamire_moshtarak
کتاب این روزها! یک کتاب جمع و جور که خوندنش حداکثر ۴ ساعت طول می‌کشه. به نظرم کتاب، یه کتاب خییییلی مفیده و شما رو برای ورود به ماه ذی العقده و دهه اول ذی الحجه آماده می‌کنه. این ۴۰ روز که از سه شنبه شروع میشه، بهترین فرصته برای کنار گذاشتن یکی از اخلاق های بدمون که جلوی رشد معنوی و رسیدن به خدا رو می‌گیره. اوصیکم به خوندن کتاب که هم انگیزه رو زیاد می‌کنه و تلنگر می‌زنه و هم منجر به علمی میشه که عمل رو به دنبال داره. قسمت هایی از کتاب رو هم حتما قبل از شروع ماه تو کانال می‌ذارم براتون:) @Zamire_moshtarak
سفری پیش آمد و عجالتا قافِ قطور و پرحجم‌ را کنار گذاشتم و این کتاب را برای سفر انتخاب کردم. با روند کتابخوانیِ این چند وقته، بعید می‌دانستم که کتاب تا پایان سفر تمام شود و حدسم این بود که تمام شدنش موکول می‌شود به دو سه هفته بعد از سفرم! بعد از رهشی که نصفه و نیمه رها شد، سعی کردم به اینکه از همین نویسنده ارمیا و داستان سیستان و من او و... را خواندم و شگفت زده شدم، توجه نکنم. توقعم را پایین بیاورم که اگر کتاب را دوست نداشتم، بعدا توی ذوقم نخورد! کتاب اما خیلی روان بود با توصیف‌های خوب. موضوع کتاب هم برایم جذاب بود! سفرنامه‌ی تقریبا ۱۴ روزه به کره شمالی! کشوری که همانند ما، با تحریم دست و پنجه نرم می‌کند و دستاورد هسته‌ای و موشک دارد. با این تفاوت که ما سلاح هسته‌ای نداریم و آن‌ها دارند. کشوری بسیار بسته و به تعبیر قرآن و بعدتر نویسنده، کشوری استخفافی! کشوری که راز اطاعت مردمش از رهبرش، همان روش فرعونی است و ضعیف نگه داشتن مردم! کتاب به خوبی ایده جوچه که یکی از عقاید این ملت و با تمام جهان متفاوت است، رفتارهای مردم کره‌ شمالی‌ و... را توصیف می‌کند. از احترام بیش از حدشان به رهبر کره شمالی، جناب کیم جونگ اون می‌گوید و از مردم عادی که هراس دارند از صحبت با هرکسی که از هم‌وطن آن ها نباشد! نویسنده، از زمان حضورش در کره می‌گوید که همزمان شده با مذکرات ترامپ و رهبر کره شمالی! می‌گوید از اینکه بعد از مذاکرات، هیچ کس به خیابان‌ها نیامد و شادی نکرد! می‌گوید از اینکه همه زندگی روتین و روزمره خود را داشتند و می‌گوید از اینکه مفاد مذاکرات از اخبار تلوزیون‌شان که تنها راه ارتباطی‌ آن‌ها با دنیای خارج است گفته نشد وفقط این نکته به آن‌ها القا شد که جناب کیم جونگ اون در مذاکره با ترامپ قطعا پیروز است! من با کتاب، یک سفر به کره شمالی داشتم و از این سفر لذت بردم. تجربه‌ای که نویسنده داشت را من هم خواندم و انگار با او چیز‌هایی را تجربه کردم! کشور خود را با کره‌شمالی مقایسه کردم و با تمام کم و کاستی‌هایی که ایران دارد برای هزارمین بار شکر کردم که یک ایرانیِ مسلمان هستم. از کتاب خیلی برایتان نگفتم که به قول خارجکی‌ها اسپویل نشود! خودتان بخوانید و لذت ببرید! @Zamire_moshtarak
دور بودن از کتاب‌ها و کتابخانه‌ام، باعث شد سری به طاقچه بزنم. از خیلی وقت درنظرم بود شماس شامی را بخوانم و تخفیف ۵۰ درصدی و بیکاری در قطار، مرا مصمم کرد که بخوانمش. داستان، روایتی تازه از واقعه کربلا و ماجرای اسارت اهل بیت (علیهم‌السلام) از زبان یک فرد "رومیِ مسیحی" را بیان می‌کند. جالوت، سفیر رومی ها در شام است و یکی از طرفداران خلیفه جوان، یزید. یزید اینگونه در شام خبر را پخش کرده که "شورشیان و مخالفانش" را کشته و به یک فتح بزرگ دست زده.... جالوت در طی جریاناتی با حقیقت اصلی روبه رو می‌شود و.... دیدهای متفاوت به یک واقعه، با روایت‌های مختلف، همیشه ابعاد یک واقعه را برایم روشن و روشن‌تر می‌کند. به همین دلیل داستان برایم تازگی داشت و دوستش داشتم. ولی به‌نظرم قلم داستان می‌توانست جذابیت و کشش بیشتری برای مخاطب داشته باشد. من به این کتاب نمره ۳ از ۵ می‌دهم:) @Zamire_moshrarak
تمام شد! نجوی، دخترِ یکی از کوفیانی‌ است که بیعت‌نامه با امام را امضا کردند و بعد بعیت را شکستند و به یاری امام نرفتند و بعدترهم پشیمان شدند از این یاری نکردنشان! نجوی، هنگام ورود کاروان اسرا به کوفه، خودش را در میان اسرا جا می‌کند و با آن‌ها همراه می‌شود و.... قلم نویسنده روان بود و داستان هم بدک نبود. شاید اگر یک دختر بچه‌ی دبیرستانی بودم، از خواندن کتاب نهایت لذت را می‌بردم. اما حالا که در دهه دوم زندگی‌ام هستم و کتاب‌های تاریخی‌ بیشتری خوانده‌ام و سر کلاس‌ها و منبرهای بیشتری نشسته‌ام، محتوای کتاب ضعیف برایم جلوه می‌کرد. من خواندن این کتاب را پیشنهاد نمی‌کنم. همین! @Zamire_moshtarak
تمام شد! راستش را بخواهید، کتاب را به هدف شرکت کردن در مسابقه‌‌اش خریدم. راست‌ترش هم اینکه انگیزه‌ای برای خواندن کتاب نداشتم. مقدمه و چهل صفحه‌ی اول کتاب را هم با کلی غرغر خواندم. حتی دو سه بار می‌خواستم غرهایم را در کانال هم بنویسم که پشیمان شدم. به‌ هرحال،چاره‌ای نبود! به‌واسطه قولی که داده بودم، باید کتاب را می‌خواندم! رفته رفته مباحث کتاب انقدر برایم شیرین شد که بعضی موقع‌ها کنترل هیجاناتم از دست می‌رفت و بلند می‌گفتم: "چه قشنگ!" راست‌ترترش هم اینکه زمان مسابقه تمام شد و اصلا در مسابقه کتاب‌خوانی‌اش هم شرکت نکردم!!! اهل‌بیتی‌ها کتابی ۲۰۰ صفحه‌ایست که مجموعه‌ ویرایش شده‌یِ سخنرانی‌های آقای عابدینی است. کتاب، از رابطه خانواده و هیئت سخن می‌گوید! به‌نظرم این کتاب جزو کتاب‌هایی است که می‌تواند نگرش شما را مخصوصا راجع به روابط‌تان با خانواده و به ویژه پدر و مادر، عوض کند. که اگر همه متناسب با نگرشی که در کتاب مطرح شده زندگی کنیم، دنیا گلستان می‌شود! کتاب را بخوانید و حداقل با کاربردی کردن کتاب، زندگی خودتان را گلستان کنید! @Zamire_moshtarak
تمام شد! کتاب، ۲۰۰ حدیث اهل بیت (علیهم‌السلام) در رابطه با ویژگی‌های مومن بود! خوندن کتاب اصلا زمان زیادی نمی‌بره و به‌نظرم تممممام احادیثش مبتلابه هست و توی زندگی‌مون کاربردی! خلاصه اوصیکم به خوندنش!
تمام شد... زان تشنگان را یواشکی خریدم! همسر گفته بود کتاب زیاد داری و همین‌هایی که داری را بخوان، بعد کتاب جدید بخر! من اما به کتاب فروشی مورد علاقه‌ام رفتم و با اینکه از دار دنیا فقط گوشی‌ام همراه‌م بود، با موبایل پول کتاب را برای فروشنده کارت به کارت کردم. آخر هم دوام نیاوردم و انقدر ذوق کتاب را داشتم که چند روز بعد به همسر گفتم کتاب خریده‌ام و نگاه‌ش که "این همه کتاب نخونده داری باز رفتی یکی دیگه خریدی" را به جان خریدم.😁 کاشوب، رستخیز و حالا زان تشنگان لذتِ نشستن در روضه‌هایی را به من می‌دهد که هیچ‌وقت در آن نبوده‌ام و روضه را نشنیده‌ام. اما روایت دقیقا می‌زند وسط هدف و یکهو به خودت می‌آیی و می‌بینی قلبت لرزیده! بغض کرده‌ای، چشمانت نم زده و مجلس روضه تک نفری برگزار کرده‌ای! زان‌‌تشنگان فارغ از محتوا و... لذت فهم توصیفات را به من می‌دهد، توجه به چیز‌هایی که اطرافت هست و هیچ‌گاه متوجه‌ش نبوده‌ای! یا بوده‌ای و به آن توجه نمی‌کرده‌ای! زان تشنگان آیین‌های سنتی را توصیع می‌کند که من فقط از آن‌ها اسمی شنیده بودم. راستش را بخواهید من هیچ‌چیز راجع به مراسم نخل‌گردانی نمی‌دانستم! اعتراف می‌کنم که فکر می‌کردم واقعا خود درخت نخل را از جا می‌کنند و آن را می‌گردانند.😂 روایت مهدی شادمانی از مراسم نخل‌گردانی مرا از این اشتباه درآورد! این نکته را هم بگویم که قلم همه روایت‌ها در کتاب قوی نبود! اما قلم‌هایی که قوی بودند آن‌قدر خوب بود که اصلا یادت می‌رفت که روایت قبلی به دلت نچسبیده! خلاصه که کتاب را بخوانید و از زندگی کردن در روضه‌های دیگران، درس بگیرید و لذت ببرید.
خب تموم شد و باید بگم روی حرفم هستم! این مدت انقدر کتاب نصفه و نیمه خوندم و رها کردم که گفتم حتما باید این کتاب ۱۳۰ صفحه‌ای رو تموم کنم که به خودم اثبات کنم که می‌تونم اون آدم سابق شم برای کتاب‌خونی! اگر بحث اثبات خودم برای خودم نبود، قطعا نصفه رهاش می‌کردم. انقدررر کتاب‌های جذاب و قشنگ راجع به امیرالمومنین خونده بودم که این کتاب به دلم نشینه! داستان راجع به یک کشیش مسیحی بود که همه کتاب‌های خطی رو جمع‌آوری می‌کنه و یه‌روز یه جوون تاجیکی یه کتابی خطی رو میاره که خیلی قدیمیه و جریان جنگ صفین توش نوشته شده و از اون‌جا داستان شروع میشه! به‌نظرم داستانش شبیه یک کشکوله که می‌خواسته همه چیز رو داخلش جا بده تا یه تعریفی از امیرالمومنین به خواننده بده اما نتونسته! من این کتاب رو به یه نوجوون ۱۲،۱۳ ساله پیشنهاد می‌کنم شاید براش جذاب باشه!
این کتاب زیبا رو تموم کردم.. راستش از عمد و یه کمی هم از روی تنبلی دیر تموم کردم کتاب رو! من فکر می‌کنم عین صاد عزیز رو نباید همین‌جوری از روش خوند و گذشت... باید با تک تک جمله‌هاش زندگی کرد و بهش فکر کرد. بعضی اوقات از عمد می‌بستمش و می‌رفتم دو سه روز روی پارگراف فکر می‌کردم! (اینم بگم که بعضی موقع‌ها تو فکر کردن، ذهنم اصلللا می‌رفت سمت چیزای دیگه و بعدشم کلا یادم می‌رفت که داشتم به چی فکر می‌کردم😑) خورشید در خاک نشسته شرح دعاهای روزانه حضرت زهراست.. به شدت دلنشینه. با یه کم دل دادن به کتاب و فکر و تامل، به این می‌رسی که چه‌قدرر معارف دین درهم‌تنیده و بهم پیوسته‌ست... دین چه‌قدررر عمیقه و تو چه‌قدر کار داری برای شناخت دین! و جالب اینجاست که خدا تو این شناخت دین یک لذت معرکه‌ای رو برای شما قرار داده که اصلا نگم براتون. القصه کتاب‌های عین‌صاد جانم برای من که به شدت با تلنگر همراهه! بخونید و فکر کنید و به شناخت دین برسید!
کاشوب رستخیر زان‌تشنگان و حالا رهیده! چهار سال است دهه اول محرم با روایت‌ آدم‌های مختلف، روضه و هیئت را زندگی می‌کنم! نویسنده بعضی از این روایت‌ها مثل مهدی شادمانی و روح‌الله رجایی دیگر نیستند و بعضی روایت‌ها آنقدر برایم جذابند که اسم نویسنده‌اش را سرچ می‌کنم اینستاگرامش را پیدا می‌کنم و بعضی وقت‌ها می‌فهمم که نویسنده را می‌شناختمش! رهیده به‌نظرم از باقی کتاب‌های مجموعه کاشوب بهتر بود! روایت‌ها ملموس‌تر بود و توصیف‌ها دقیق‌تر. تو را دقیقا می‌برد و جای روایتگر می‌نشاند. تو همپای نویسنده کربلا می‌روی، اشک می‌ریزی، روضه و موکب برپا می‌کنی و از همه بالا روضه‌ها را زندگی می‌کنی! رهیده برای من زندگی کردن با عینک آدم‌های دیگر است! توجه کردن به جزئیاتی از عزاداری‌‌ که هیچ وقت متوجهش نبوده‌ام و مهم بوده است! حتی یکی از روایت‌ها یک تحلیلِ زیبای فلسفی از روضه‌ها داشت که برایم به‌شدت دلنشین بود:) کتاب را دوست داشتم و اگر بخواهم از ۱۰ نمره، نمره بدهم، سختگیرانه نمره ۹ را می‌دهم.
بالاخره این چغر بد بدن (!) دو روز پیش تموم شد! به‌نظرم کتاب، کتاب خوبی بود! نثرش کمی سنگین بود و همین یه کم خوندنش رو سخت کرده بود! به‌علاوه اینکه اولش نمی‌تونستم باهاش ارتباط بگیرم و به زور خودم رو مجبور می‌کردم که روزی ۲۰ صفحه بخونم که بعضی‌ روزها که تعدادش زیاد بود از زیر خوندنش شونه خالی می‌کردم:) اما رفته و رفته با ادبیات کتاب مانوس شدم و تونستم ارتباط بگیرم! کتاب یک پک کامل از دانسته‌ها و نادانسته‌ها برا مادرها، همسرها، مادرزن‌ها و مادرشوهرهاست! این هم کتاب رو عامه‌پسندتر میکنه و هم مقداری پراکنده‌گوییش رو زیاد میکنه! (البته خود نویسنده هم به این مطلب اشاره داره!) کتاب به یه سری نکته‌های ریز تربیتی توجه کرده بود که به شدت برام جالب بود و تو چند کتابی که راجع به همسرداری خونده بودم و صوت‌هایی که گوش داده بودم، بهش اشاره نشده بود! به‌نظرم نکته‌هاش برای فرد دغدغه‌مند می‌تونه تاثیرگذار باشه. در نهایت اگر کتاب رو پیدا کردید (چون نمی‌دونم هنوز چاپ میشه یا نه!) یه نگاه بهش بندازید. ضرر نداره!