34.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به عشق انگور ضریحش میزنم قید دلو...
🎤حاج محمود کریمی
عیدی ما به شما
ببینید
لذت ببرید🌸🍃
کتابایی که ۹۸ خوندم:
۱. فواره گنجشکها
۲. سهنقطه
۳. وقتی دلی
۴. استغفاز و توبه در ماه مبارک رمضان
۵. فروغ ولایت
۶. المراجعات
۷. احیای تفکر اسلامی
۸.برپا
۹. راز نگین سرخ
۱۰. رستخیر
۱۱. دعوا سر اولویت است
۱۲. ساجی
۱۳. ادب حضور (دفتر پنجم)
۱۴. برجادههای آبی سرخ
۱۵. پس از بیست سال
۱۶. زخم داوود
۱۷. خطبه فدکیه مبانی معرفتی و زمینه تاریخی
۱۸. ادب حضور (دفتر اول)
۱۹. عطر عربی
۲۰. مزرعه حیوانات
| ضَـمیـرِ مُـشْتَـرَک |
کتابایی که ۹۸ خوندم: ۱. فواره گنجشکها ۲. سهنقطه ۳. وقتی دلی ۴. استغفاز و توبه در ماه مبارک رمضان
سیمرغ کتابنخونترین سال تعلق میگیره به امسال.
سیمرغ بهترین کتاب هم تعلق میگیره به برجادههای آبی سرخ که یه ماهی که میخوندمش با تک تک شخصیتهاش زندگی کردم و به جایی که توش زندگی میکنم خیلی خیلی بیشتر از قبل افتخار کردم:)
#پیام_ناشناس
چه #بهارها بر ما گذشته و در این بهارها، هر #چوبی #شکوفه داده، ولی ما باری نداشتیم؛ چه فرصتهایی گذشت که خاکها، انبارها را پر کردند؛ ولی ما جز اینکه انبارهای پر را خالی کرده باشیم، کاری نکردیم.
🖊 استاد #علی_صفایی_حائری
📚 #عوامل_رشد_رکود_انحطاط، ص۲۳۵
فردا (عید مبعث) جزء چهار روزیه که روزهش خیلی ثواب داره.
برنامه ریزی کنید و اگه میتونید حتما فردا رو روزه بگیرید🌸🌱
التماس دعا
ساعت حدود ۱۰ صبح جمعه به شهر سنندج رسیدیم. قرار بود آقای رجایی، همانروز در نماز جمعه برای مردم صحبت کند. وارد شهر که شدیم، دمِ یک فشاریِ آب توقف کردیم تا آبی به صورتمان بزنیم و نفسی بگیریم. یکی از اهالی، لیوانی آب کرد و داد دست آقای رجایی. بعد با لهجهی کردی رو به آقا گفت: شما چقدر شبیه آقای رجایی هستین؟
آقای رجایی خندید و گفت: من فامیل دور آقای رجایی هستم.
مرد گفت: کیه آقای رجایی هستین؟
گفتم: پسرعموی باباشه!
آقای رجایی گفت: نه آقاجون! من خودم رجایی، خادم شما هستم.
طرف یکهو جا خورد! این پا و آن پا کرد. انگار باورش نشده بود، نیمخندهای کرد و گفت: خب، آقا سلامت باشین ...
و رفت پی کارش .
#کوچه_نقاشها
#خاطرات_سید_ابوالفضل_کاظمی
#راحله_صبوری
@Zamire_moshtarak
یک شب هم آقای رجایی را به هیئت محلمان دعوت کردیم تا برای بچههای هیئت صحبت کند.
آن شب، جمعیتی منتظر بود! هیئتی و غیرهیئتی به هوای ایشان آمده بودند; اما ساعت ۹ شب گذشت و آقای رجایی نیامد!
به نخست وزیری تلفن زدم و پرسوجو کردم گفتند: آقای رجایی خیلی وقته که حرکت کرده و تا حالا باید رسیده باشن.
در همین حین که حیران آقای رجایی بودم و پیاش میگشتم، یک نفر آمد و دم گوشتم گفت: یه نفر بغل دست من نشسته که با آقای رجایی مو نمیزنه.
دنبالش رفتم و دیدم بله، خود آقای رجایی است; وسط جمعیت نشسته بود و صدایش هم در نمیآمد!
رفتم جلو و گفتم: آقا، سلام. شما اینجایی؟ دوساعته حیرون شما هستم. تیم حفاظت رو چی کار کردین؟
گفت: تیم حفاظت نمیخوام. سوار تاکسی شدم و اومدم.
#کوچه_نقاشها
#خاطرات_سید_ابوالفضل_کاظمی
#راحله_صبوری
@zamire_moshtarak
دکتر چمران همیشه به ما تذکر میداد و میگفت: میدونم شما جوون هستین و جسما میطلبه زیاد بخورین; اما کم خوردن، اولین درس خودسازیه. وقت ناهار و شام، دنبال غذا ندویین و نگین پس ناهار من چی شد. اگه یه روز ناهار نخوردین یا به شما غذا نرسید، بذارین به حساب ریاضت تن و خودسازی. تو غذا خوردن، انگشت نما نباشین; تو معنویت شهره باشین.
#کوچه_نقاشها
#خاطرات_سید_ابوالفضل_کاظمی
#راحله_صبوری
@zamire_moshtarak
| ضَـمیـرِ مُـشْتَـرَک |
در واپسین لحظات باقی ماندهی سال ۹۸ ایشون رو شروع کنیم:)
کتاب امانت بود و من فقط دو سه روز وقت داشتم بخونم و مع الاسف تنبلی کردم و تموم نشد:(
در اولین فرصت پیداش میکنم و تمومش میکنم
الان یه هفتهس که #دوازدهم رو گذاشتم دم دست تا بخونم و امان از تنبلی...
امروز ظهر وقتی حین انجام کارهایم، چشمم به تلوزیون خورد، کتاب آب هرگز نمیمیرد را دیدم و میرزا محمد سلگی را.
ذوق کردم و میخواستم دوباره و چندباره از کتاب برای اهل خانه بگویم که با شنیدن خبر شهادتش شکزده شدم!
فرمانده شجاعِ همدانی که باشنیدن اسمش یاد این جمله از حضرت امیر میافتم که همیشه ورد زبانش بود و به رزمندهها میگفت:
اعر الله جمجمتک!
خدایش رحمت کند
برای شادی روحش فاتحهای بفرستید!
#آب_هرگز_نمیمیرد
در عوالم کودکیام، شوقی برای شنیدن قصهی حضرت عباس در درونم جوشید. پرسیدم «عباس بُوای کی بید؟» کاکه(پدر) جوابی داد که نه من و نه هیچکدام از فرزندانش نفهمیدیم که منظور او چیست. او که تا اینجا، از نامها و نسبتها صحبت میکرد، در جوابم گفت: «عباس بُوای مَشک بید»
خاطرات سردار #شهیدمیرزامحمدسلگی
فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل(ع)
@sharhe_sadr
| ضَـمیـرِ مُـشْتَـرَک |
شروع اولین کتاب ۹۹! علی برکتالله #دوازدهم #علی_موذنی
هرچی جلوتر میرم، کتاب برام دوست نداشتنیتر میشه و ارتباطگیری با کتاب سختتر!
این شیوه از داستاننویسی رو با احضاریه هم تجربه کرده بودم و بهنظرم اون موقع باعلاقه بیشتری میخوندم.
اما الان و #دوازدهم...
این پرشها از یه زمان به زمان دیگه، عوض شدن راوی داستانها، آوردن جریاناتی که حتی یه ذره ربط به موضوع داستان نداره، همه و همه باعث میشه نسبت به خوندنش بیانگیزهتر بشم!
کتاب رو آشفتهبازاری میبینم که نویسنده اون رو روی کاغذ آورده. از همه چیز و همهکس گفته و نگفته! با اینحال نمیدونم چرا هنوز میخونمش و تصمیم گرفتم حتما تمومش کنم!
شاید به خاطر تعریفهایی که ازش شنیدم و شایدم دنبال تغییر روند داستانم و یه پایان طوفانی و قشنگ!!
| ضَـمیـرِ مُـشْتَـرَک |
هرچی جلوتر میرم، کتاب برام دوست نداشتنیتر میشه و ارتباطگیری با کتاب سختتر! این شیوه از داستاننو
تموم شد:)
سبک کتاب، تقریبا مثل احضاریه بود. تعریف کتاب رو خیلی شنیده بودم و اینکه از احضاریه خیلی بهتره! ولی بهنظر من به نسبت احضاریه کار ضعیفتری به حساب میاومد. آوردن مطالب زائد و آشفتگی که قبلا راجعبهش حرف زدم، من رو نسبت به خوندن کتاب خیلی بیمیل کرد!
به نظرم کتابهای خیلی بهتر با ادبیات و اطلاعات قویتر راجع به امام زمان هست و میشه اونها رو خوند و بیشتر لذت برد! قطعا جزو کتابهایی هست که برای خوندن به کسی پیشنهادش نمیکنم!
این حسین کیست کمی مشکل وزنی دارد
این حسن کیست که عالم همه دیوانه اوست ❤️