eitaa logo
🤵‌ خاطرات‌ عروس و داماد 👰
8.3هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
176 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده برای کانالداران محترم پذیرفته میشود👇🧿 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 .
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ی روز تو مدرسه بودیم و زنگ تفریح خورد یڪی از دوستام ڪ شرع و ماهم اڪیپ پنج نفره ایم همه جا و تو همه خراب ڪاریا باهمیم خلاصه این دوستم رسید جلو در پرورشی یهو رفت میڪروفونو برداشت شروع ڪرد به اهنگ خوندن و بعدم بدوبدو پرید تو حیاط چشمتون روز بد نبینه معلما مدیرا همه ریختن تو حیاط ڪ ڪار ڪی بوده این دوستمم غش غش داش میخندید ماهم دورتر ازش وایسادیم ڪ پای ما وسط نباشه مدیر فهمید ڪار اونه و ابرومونو جلوهمه برد و اینڪه من دختر هسم هاتونو ارسال کنید😁✅ به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽 🎭 @CeLebriTya 😜 @zaN_shOhar 💏 @DeLaNe36 ═ೋ❅🌸❅ೋ═
سلام ڪانالتون خیلی باحاله و ڪلی میخندم ی روز زنگ زبان معلم زبانمون داشت حاظر غایب میڪرد نوبت ب فامیل من رسید فامیلمو گف ی یو هم گف مثلا نوفرستی یو حالا این یو رو واس همه میگفته ها من ڪ هواسم نبود برگشتم گفتم خانوم یو نداره ڪل ڪلاس منفجرشدن از خنده هاتونو ارسال کنید😁✅ به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽 🎭 @CeLebriTya 😜 @zaN_shOhar 💏 @DeLaNe36 ═ೋ❅🌸❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به همه‌ی هم وطنای گلم و همچنین ادمین عزیز. میخوام از زندگی سراسر داغونم بگم که شاید عبرتی بشه براتون😩nهستم سی ساله از شمال. زندگیم از اونجا شروع شد که منو همسرم عاشق هم شدیم این عاشقی 5 سال طول کشید خواستیم ازدواج کنیم که خونواده ها مخالفت کردن یه سال طول کشید ک خونوادهامون قبول کردم. بعد عقدم خانواده همسرم تا تونستن تو زندگیم دخالت کردن😭😭😭😭مادرشوهرم از محبت شوهرم حسودی می‌کرد مدام زنگ میزد به شوهرم پرش می‌کرد راجع به من تا میدیدتش میرفت تو اتاق دوساعت تنها باهاش حرف می‌زد تا همسرم از اتاق میومد بیرون رفتارش کلا تغییر می‌کرد.. آنقدر ادامه داد که کم کم از چش آقا افتادم مدام ایراد می‌گرفت بهونه می‌گرفت باهام لج می‌کرد خلاصه یروز ک خونه بابام بودم دیدم همسرم پیام داد بیا پارک میخوام ببینمت اونجا فهمیدم که با خونوادش دعواش شدخیلی سعی کردم ک خوب شن ولی نشد که نشد بعد همسرم کلا میومد خونه بابام، کم کم بابام به همسرم گفت جشن عروسی میخوای چیکار کنی؟ شوهرم حرفی نداشت نمیتونست بگه دعوامون شد. مجبور شدم بدون اجازه خونوادم بدون جشن همراه شوهرم رفتم😭😭😭😭😭اخلاقش هروز بدتر و بدر میشد خیلی عذاب وجدان داشتم بدون اجازه بابام رفتم و آب رشو بردم بعد اون هرکاری میکردم تو چش شوهرم بیام نمیشد که نمیشد بعد 7 سال زندگیم به همین منوال گذشت بعد هفت سال خدمت به شوهرم فهمیدم با زن دوستش دوست شد. کارم شد گریه براش مهم نبود گفت چیزی نیست کاری نکردم بعد چند ماه دوباره دیدم زنگ زد بازم بخشیدمش بار سوم دیشب فهمیدم که واقعا میخوادش 😭😭😭😭😰😰کسی که یروز من تموم آرزوش بودم تموم دنیارو واسطه کرد تا بامن ازدواج کنه دست به دامن تموم امام و پیامبر شده بود که به من برسه، حالا بمن خیانت کرد. نه میتونم بخوابم نه میتونم نفس بکشم نه میتونم بخورم... نمیدونم خدا میبینتم یا نه... تموم پل های پشت سرمو بخاطرش خراب کردم از بدبختی ساختم الان این شد زندگیم دارم میمیرم تا عمر دارم نفرینشون میکنم... تروخدا خانوما وارد زندگی متاهلا نشین نابودشون نکنید. امیدوارم کسی اشتباه منو نکنه دوستان. تموم اینارو با اشکام نوشتم. ترو خدا برام دعا کنید نه اون زن شوهرمو ول میکنه نه شوهرم اونو😭😭😭😩😟😟😭. حس مزاحمت دارم حس میکنم اضافیم.خواهش میکنم دعام کنید🙏.اینا حرفامو گفتم تا شاید کمی سبک شم آروم بگیرم. ببخشید که طولانی شد. 🌼🌻🙏همتونو دوست دارم امیدوارم همیشه خوشبخت و سلامت باشین. امیدوارم اینبار متن منو هم بزارید ممنونم از همتون🌹🥀🌻🌼😍😍 // / هاتونو ارسال کنید به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽 🎭 @CeLebriTya 😜 @zaN_shOhar 💏 @DeLaNe36 ═ೋ❅🌸❅ೋ═
... ...🌹 نه تایید و نه رد👇👇👇
اگه نمیخوای پس فردا بفهمن تک دختر حاجی محمدی که بابات یه عمر سر بر افراشته بوده سر به زیر نشه؛ خودتو به آب و آتیش میزنی این خواستگاری ردیف شه! نازنین تیز نگاهش کرد با همان نگاه پر درد: _بمیرم شرف داره که با تو باشم. سر چرخاند سمت دخترک: _آبروی رفته مثل ریختن آب تو جوب می مونه، میتونی جمعش کنی؟ جمع کن خیالی نیست، فقط اون زمان دیگه نیای دم پرم که خودم ته مونده آبروی حاجی رو به باد میدم. _خیلی لجنی، امیدوارم اگه خواهر داری به بدترش مبتلا شه و همه وجودت بسوزه و بی آبرویی تونو جار بزنن تو کوی و برزن. خشم و غیرت به جوش و خروش آمده اش پشت دستی شد که بر دهان او فرود آمد: _قبل اینکه فکت بجنبه، اول از مغز پوکت کمک بگیر که هر حرفی رو نشخوار نکنی! خواهر داوود نجابت و آبروش مثال زدنیه، تو فکر خودت باش که خربزه آبه دختر معتمد محل! فقط تا پایان امشب وقت داری فهمیدی؟ حالا هم گمشو از ماشین پیاده شو https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69
🤵‌ خاطرات‌ عروس و داماد 👰
#سرگذشت_رها فصل دوم تو فکر بودم که ناصر اومد کنارم و گفت: رهاجون حالت خوبه ؟؟چرا رنگت پریده گفتم
رها نفس که کم میارم، ازم جدا می شه و نگاه شیفش و بهم می دوزه. خجالت زده سرم و پایین می اندازم که با لحن شیطنت باری می گه: -ای جونم. مامان کوچولمون خجالت کشیده. مشتِ بی جونی رو سینش می زنم و زیر لبی پچ می زنم: -واقعا که بدجنسی ناصر! اینبار قهقه می زنه و دست می اندازه زیر چونم و سرم بالا میاره و خیره چشم هام می شه: -به نظرم از وقتی مامان شدی خوشمزه تر شدی. همش می خوام یه لقمه چپت کنم. بعدشم تو از کی تاحالا خجالتی شدی؟ مشتِ دیگه ای نثار سینش می کنم و اعتراض آمیز اسمش و لب می زنم. -ناصــــر! ناصر صورتش و نزدیک تر میاره و مماس لبم با لحن پرشیطنتی لب می زنه: -می گم نظرت چیه بریم بقیه کارمون و روی تخت ادامه بدیم هوم؟ با شنیدن حرفش ترس توی چشم هام می شینه. -نه نه. اصلا. می ترسم واسه بچمون ضرر داشته باشه. -رها! با دیدن اخم ناصر دلم هُری می ریزه. سرم و پایین می اندازم و انگشت هام و با استرس توی هم تاب می دم: -خب...خب... من که...بدنمی...گم.هوم؟ نگاه مظلومم و به صورتش می دوزم. یه آن به سرم می زنه نکنه توی دوران حاملگی به خاطر رابطه نداشتن ناصر ازم دور بشه؟ نکنه ازم سرد بشه و بره دنبال یکی دیگه؟ این فکر ها که به مغزم خطور می کنه تنم به لرز می شینه. -چی شده رها؟ با صدای نگران ناصر سرم و بالا میارم و نگاهم و از روی دستش که روی بازوم نشسته عبور می دم و به چشم هایی که با نگرانی براندازم می کنن، زل می زنم. -رها؟ باتوام عزیزم. چی شده؟ ناخودآگاه بغض می کنم و چونم می لرزه. می ترسیدم حرفی که توی دلم و بود به زبون بیارم. -بگو رها. چیزی شده؟ درد داری؟ سکوتم و که می بینه تکونی به تنم می ده و با لحنی که اوج نگرانیش و نشون می ده می گه: -رها؟ بریم دکتر؟ بیا بریم دکتر رها. تو که خوب بودی. ناصر کلافه و نگران از جاش بلند می شه و می خواد ازم دور شه که چنگی به دستش می زنم. -ناصر؟ ناصر با شنیدن صدای پربغضم با مهربونی نگاهم می کنه و می گه: -جونم عزیزم؟ چی شده؟ چی می خوای؟ خوبی؟ نگاه پرحرفم و که می بینه کنارم می شینه و با ملایمت می پرسه: -بگو رها. حرفت و نخور..... ادامه دارد / / / هاتونو ارسال کنید به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽 🎭 @CeLebriTya 😜 @zaN_shOhar 💏 @DeLaNe36 ═ೋ❅🌸❅ೋ═
سلام چندسال پیش تو روستای خونه خالم بودم و رفتیم ظرف بشوریم اون موقع هواخیلیییی سرد ❄️ بود بعد ظرف شستنمون رفتم بیرون دیدم دختر خالم نیست🤨 منم دنبالش میگشتم یهو رفتم پذیرایی هممممه خونه خالم اینا هم که اونجا بودن ، دیدم یکی مچاله شده کنار بخاری منم به مخص دیدنتون چشمتون روز بد نبینه😠 همچییین زدم توسرش گفتم اینو ببین اینو ببین چجوری نشسته😱 بنده خدا با دماغ خورد زمین (فکرکردم دخترخالمه)😢😢یهو برگشت نگام کرد نگو زن عموشه ومن اشتباه گرفتم اونم پیرزن بود بدبخت‌ اقا برگشتن اون همانا و پابه فرار گذاشتن از خجالت منم همانا😂😂😂😂 هنوزم که هنوزه منو که میبینه خندش میگیره🙈🙈🙈 / / / هاتونو ارسال کنید به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽 🎭 @CeLebriTya 😜 @zaN_shOhar 💏 @DeLaNe36 ═ೋ❅🌸❅ೋ═
سلام من بیست وپنج شش ساله ازدواج کردم از دست فامیل شوهر کشیدم😣 مخصوصا جاریا و برادرشوهرا خودم کم بودم تا بچه ها بزرگ شدن گیر دادن به طرز لباس پوشیدن و حجاب و این حرفا منم به خودم هر ظلمی کردن گذشتم ولی به خاطر دل بچه هام مخصوصا دختر عزیزم نمیبخشمشون یکی از خواهرشوهرام که هیچ وقت دلمو نشکست و کلا کاری به کار کسی نداره مدتیه درگیر سرطان سینه شده وروزای سختی رو پشت سر میذاره 😔😔باور کنید ازصمیم قلب براش ناراحتم هر وقت زنگ میزنم خونش تا حالشو بپرسم ، اگه خودش گوشی رو برداره آروم میشم روزی نیست که برای سلامتیش دعا نکنم وغصشو نخورم تو دنیا فقط یه خوبی میمونه خدا کنه دلی رو نسوزونیم و قدر هم و بدونیم / / / هاتونو ارسال کنید به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽 🎭 @CeLebriTya 😜 @zaN_shOhar 💏 @DeLaNe36 ═ೋ❅🌸❅ೋ═
سلام خدمت دوستان عزیز یه سوتی از جاری خالم داشتم جاری خالم به شدت فضوله جوری که همه اطلاعات رو تحویل خالم میده یا مادر شوهرش از زبون خالم:چند سال پیش جاریم سر زده اومد خونمون حالا منم بچه کوچیک داشتم نمی تونستم کار خونه رو انجام بدم یه دفعه منم هول شده بعد از کمی مکث درو باز کردم سر سری گرفتم همه جارو جمع جور کردم حالا اومدن بالا منم دست پاچه بودم چون میدونستم میره پیش مادر شوهرم میگه حالا منم کلی خجالت کشیدم حالا یه روز رفتم خونه مادر شوهرم دیدم جاریم داره میگه خونه فلانی بوی شاش میده منم خیلی ناراحت شدم ولی بروی خودم نیاوردم خلاصه سرتونو درد نیارم چند وقت پیش داشتم پیاده روی میکردم گفتم برم یه سر به جاریم بزنم حالا ایفونشو زدم پسرش جواب داد اسمش پسرش هست امیرعلی گفتم سلام امیر علی خوبی درو باز کن جواب داد هان درو باز کنم 😐 بعد گوشی رو گذاشت سر جاش گفتم با خودم خدایا چرا درو باز نمی کنه اگه درو باز کرد که هیچی ولی اگه نکرد میرم خونه بعد یکم منتظر موندن درو باز کردم دیدم شوهرش اومد جلو با هول ولا گفت به به فلان خانم از این طرفا خیلی خوش اومدین بعد از خونه بیرون رفت رفتم تو دیدم همه جا بهم ریخته و ریخته پاش بهتره بگم از بازار شامم بدتر بود جاری با استرس اومد جلو گفت خیلی خوش اومدی بیا بشین بعد دیدم دخترش با لباس باز داره راه میره(لباس مجلسی) منم خیلی تعجب کرده بودم که جاریم آنقدر تمیز بود چرا انقدر خونش ریخت پاشه جاری به دخترش گفت برو لباست رو عوض کن فلانی منم گفتم مگه غریبه هستیم اشکال نداره جاریم گفت نه برو لباست روعوض کن اونا هم با هول همه چی رو آوردن جلوی من منم که خجالت اونا رو دیدم گفتم دیگه نمیخوای چای بزاری خونه خوردم اونا هم دیگه چایی رو ندادم خلاصه لطفا دیگران رو مسخره نکنید که سر خودتون بیاد ببخشید طولانی شد خالم 😒😒😒😒😒😊😊😊😊😊 جاری خالم😭😭😭😭😱😱😱😱😱😱 من بعد از فهمیدن موضوع😂😂😂😂😂😂 پسر جاریش🙈🙈🙈🙈🙈🙈 دخترش☺️☺️☺️☺️☺️😢😢😢 شوهر جاریش😱😱😱😱😱😱 بقیه😂😂😂😂😂😂 / / / هاتونو ارسال کنید به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽 🎭 @CeLebriTya 😜 @zaN_shOhar 💏 @DeLaNe36 ═ೋ❅🌸❅ೋ═
سلام ممنون از کانال تون دختری هستم ۱۸ ساله و با پسری ۱۹ ساله ۱ نیم ساله دوستم خیلی خیلی همدیگه رو‌دوست داریم تو این مدت این قد به هم وابسته شدیم که تمام روز و شب مون شده همدیگه مون ولی 😞 بخاطر مشکل فامیل هامون مجبور به جدایی شدیم اخر از اقوام مختلف استیم خانواده شون میگه از غریبه دختر نمیگیرن با هیچی من مشکل ندارن جز این یه مورد خاله هاش خواهرش همه شون منو میشناسن الان ۵ ماه که جدا شدیم ولی مسج میکنیم گپ میزنیم با هم یه جا درس میخونیم ولی تو این مدت جدایی همش هم دیگه رو ناراحت میکنیم تو این مدت خیلی روز های بدی رو دیدم همش گریه و جگرخونی از دوستای اونم خبر میشدم که همش مریض است با هیچ کی حرف نمیزنه خیلی حال بد داره خلاصه دگه هیچ امید به این زندهگی نداریم من دگه یادم نمیاید چی وقت دقیقا از عمق قلبم خندیدم 😭خاهشا نگین کوشش کو فراموشش کنی حاضرم تموم زندهکی مو بدم اونا داشته باشم نمیتونم فراموشش کنم لطفا یه راه حل نشونم بدین خواستگار خیلی دارم ولی حتی نمیتونم با پسر دیگه حرف بزنم از بس اونو دوس دارم وقتی حتی به پسری نگاه میکنم از عذاب وجدان دیوونه میشم میشه مسج منو هم بزارین تو کانال خیلی ممنون معذرت میخام که طولانی شد / / / هاتونو ارسال کنید به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽 🎭 @CeLebriTya 😜 @zaN_shOhar 💏 @DeLaNe36 ═ೋ❅🌸❅ೋ═