eitaa logo
بشری
224 دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
9.5هزار ویدیو
125 فایل
بشری
مشاهده در ایتا
دانلود
توی تدارکات لشکر، یکی دو شب، می دیدم ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه. یک شب مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت «من روزها نمیرسم کمکتون کنم. ولی ظرف های شب با من» #شهید_مهدی_زین_الدین #درس_اخلاق 🌺كميته زنان #جبهه_مردمي نيروهاي انقلاب اسلامي 🌺 @zanan_enghelaby
💠 🌷هر گاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند. ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
❤️ 🌹مادر شهید می‌گوید: «یکی از علمای قم که با مهدی آشنا بود، تعریف می‌کرد که رفته بود جبهه. مقر لشکر هفده علی بن ابی طالب (ع) قم هم نزدیک محل استقرار ما بود. با خودم گفتم بروم یک سری هم به زین الدین بزنم. می‌دانستم تازگی‌ها فرمانده لشکر شده. وقتی رسیدم آنجا و سراغ سنگر فرماندهی را گرفتم، گفتند: «سنگر فرماندهی نداریم. » 🌷گفتم: «پس آقای زین الدین کجا هستند؟ » چادری را به من نشان دادند و گفتند: «آقای زین الدین مأموریت رفته. هر وقت برگردد، می‌آید به این چادر. شما می‌توانی اینجا منتظر آقا مهدی بمانی. » رفتم داخل چادر، اما هرچه منتظر شدم، نیامد. 🌹شام را با بچه‌های رزمنده خوردیم و باز هم منتظر شدم. بالاخره خوابم برد. شب سردی هم بود. باران نم نمی هم می‌بارید. این قدر هوا سرد بود که از خواب بیدار شدم، دیدم روانداز ندارم. نیمه‌های شب بود. در حال خودم بودم که احساس کردم از بیرون چادر، صدایی می‌آید، صدایی شبیه ناله. لبه چادر را کنار زدم تا ببینم صدا از کجاست. دیدم کسی بیرون از چادر، زیر آن باران و سرما ایستاده و نماز شب می‌خواند. خوب که دقت کردم، دیدم آقا است». 📚احمد جبل عاملی، تو که آن بالا نشستی، ص ۳ ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🌷 بیگانه از گناه 🌿 پدر شهید:‌‌‌‌ نمی‌‌خواهم بگویم (آقا مهدی و آقا مجید) معصوم بودند، نه، ولی من که پدرشان هستم، به خدایی خدا، گناهی از اینها سراغ ندارم! 🌸✨ فاتح خیبر، را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻پیام شهدای ما وپیام مابه ملت ایران این هست که امروز دشمن اصلی ما نفس خودمون وشیطان بیرونی هست. 🎧 هر_روز_با_شهدا ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🔰 | ▪️میخواستم برم سرویس بهداشتی، وقتی رسیدم دیدم همه آفتابه ها خالی هستند، برای پر کردن آن ها باید چند کیلومتر تا هور میرفتیم... یک بسیجی آن طرف تر ایستاده بود، صدایش کردم و گفتم: برادر این آفتابه را برام آب پر میکنی... آفتابه را گرفت و رفت، وقتی آمد دیدم آبی که آورده تمیز نیست.. بهش گفتم: اگه ۱۰۰ متر آن طرف‌تر رفته بودی آب تمیز تر بود....آفتابه را گرفت و رفت و آب تمیز آورد. چند روز بعد قرار بود فرمانده لشکر برایمان حرف بزند؛ دیدم همان کسی که چند روز پیش برایم آب را آورده بود، فرمانده لشکر(شهید زین الدین) است... 📚 کتاب یادگاران/ ص ۷۷ فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby