.......:
سرگرمیهای جنگی
همین حالا هم جنگ خیلی جدی شده. توپخانهها یکدیگر را به شدت زیر آتش گرفته اند و صدای شلیک و انفجارها قابل تشخیص نیست. خمپارهها هم بیکار نمانده اند و علاوه بر کوبیدن یکدیگر، خطوط جلوتر را نیز نشانه روی میکنند. تقریبا از تمام ارتفاع دود بلند میشود.
یکی از سرگرمیهای بچهها در این بالا پیگیری آتش توپخانه خودی بر روی مواضع و جادههای عراق است. هر وقت چند خودرو و یا کامیون عراقی از آن دورها خود را به این
منطقه نزدیک میکنند در چند منطقه با آتش منفی توپخانه ما رو به رو میشوند و گاهی اوقات خساراتی به آنها وارد میشود. دیده بانهای شجاع در همین بالا مستقر شده اند و با دادن گرای مناسب، جاده را زیر آتش گرفته اند. هر شلیک دقیق را هم در دفتر خود ثبت میکنند.
این سرگرمی جنگی از صبح شروع شده. دیده بان ارتش در یک سنگر مستقر شده و با یک دوربین قوی منطقه ی زیر پا را چک میکند و با یک بی سیم پی. آر. سی. ۷۷، با عقب در تماس است. نخود و لوبیا میخواهد. از الفاظ حبوبات استفاده میکند و گاهی اوقات خودروهای دشمن را خرچنگ و قورباغه مینامد. کمی هم خنده دار است. ولی باید احتمال شنود بی سیم در منطقه را
[صفحه ۷۰]
فراموش نکرد. نمی توان پشت بی سیم هر چه میخواهی بگویی. باید از کد و رمز استفاده کرد. البته نخود و... خرچنگ و... واژههایی است که عراقیها با آن آشنا هستند با این وجود، نباید بی پرده صحبت کرد. ما با یک دشمن قوی رو به رو شده ایم و برای شکست ما از لحاظ نظامی، مادی، سیاسی و اطلاعاتی به خوبی تغذیه میشود. منافقین هم در بهره برداری شنودی به او کمک میکنند. یعنی تعدادی مزدور بیگانه پشت دستگاههای شنود نشسته و مکالمات بچهها را به فرماندهان عراقی منتقل میکنند و متقابلا آنها دستوراتی را صادر میکنند که اقدامات ما خنثی شود. پس باید مواظب مکر دشمن بود. دیده بانها هم نباید از این موضوع غافل شوند.
«... آقا جون دو تا نخود بفرست روی ۹۰۲۴. خیلی زود...
عباس، عباس، حبیب... عباس جان اون رو
صحیح کن روی ۸ - ۲۱...
خوب، قربون دستت. اینو داشته باش. خوبه! »
دو کامیون نزدیک میشوند. اول گرد و خاک حرکت این دو کامیون دیده میشود و وقتی مقداری نزدیک شدند، از لابلای گرد و خاک دو نقطه ی سیاه به شکل کامیون دیده میشود. دیده بان آنها را میبیند. با قبضهها تماس میگیرد. درخواست آتش میکند. هشت گلوله در ثبتیهای قبلی، به هدف نمی خورد. کامیونها جلوتر میآیند. سرعتشان را خیلی زیاد کرده اند. گویی در جاده آسفالته میروند. شاید هم اشتباه آمده اند. دیده بان دوباره درخواست گلوله میکند. پنج تای دیگر. و بعد سه تای دیگر. انفجارها پی در پی و شدید است. معلوم نمی شود که یکی از این دو کامیون به وسیله ی کدام دسته از شلیکها مورد اصابت ترکش قرار گرفت. ولی همان وسط ایستاد و بعد دو نفر از آن پیاده شدند و فرار کردند. کامیون هنوز آن پایین مانده. شاید فاصله ی هوایی یک کیلومتر باشد. بچهها آن را با دست نشان میدهند. دیده بانها را تشویق میکنند که کامیون را بزند. درخواستها زیاد میشود. دیده بان با عقب تماس میگیرد. مسئول آتشبار به او میگوید سهمیه او تمام شده و فقط گلولههای اضطراری باقی مانده. ولی
[صفحه ۷۱]
دیده بان باز هم اصرار میکند.
«... عباس جون، فقط دو تا دونه روونه کن. بچهها آتیش بازی میخوان. یک کامیون تو اون وسط منتظر گلوله است. بزن عباس جون... »
لهجه ی زیبای این شیرازی، توپها را وادار به شلیک کرد. با همان اولی منهدم شد. دیده بان یکی از ثبتیهای خوب را داد و گلوله هم به هدف خورد. صدای تکبیر، توجه همه را به خود جلب میکند. صلوات میفرستند.
اما زیباتر از همه، دیده بان است. سر به سجده گذاشته و میگوید: «شکرا لله شکرا لله» و بعد سر از سجده بر میدارد و میگوید: «تیرهای خدا خطا ندارد... ».
و این اشاره به آن آیه ی زیبای قرآن است که میفرماید: «و این تو نیستی که تیر میاندازی و لکن خدا تیر پرتاب میکند؟ »
سرگرمی خوبی است و هر چند دقیقه یک بار گریبان همه را میگیرد. گاهی اوقات دیده بان ارتش و گاهی دیده بان سپاه این بازی مرگ آور برای عراقیها هستند و تاکنون موفق به انهدام تعداد زیادی خودروی عراقی شده اند. از آن جمله دو تویوتا در این نزدیکی و یک ایفا کمی عقب تر و این هم یک کامیون پر از مهمات. الحمد الله.
یک بار دیگر بوی پاتک میآید. عراقیها دیوانه شده اند. معلوم نیست چند قبضه خمپاره انداز آن عقب دارند. ولی باید بیشتر از ۵۰ قبضه باشد. تداوم شلیکها، خطر آفرین است. تمام نقاط را زیر آتش گرفته اند. کمتر جایی است که خمپاره فرود نیامده باشد. دوباره بوی تند باروت تا عمق مغز نفوذ کرده و هر چه تنفس میکنی، بوی باروت است و بس. چالههای خمپاره سیاه و بد رنگ شده و تصور چگونگی انفجار این گلولههای چندین کیلویی، با نفس آدم بازی میکند. باز هم خمپاره. باز هم شلیک. اک
ثر بچهها به سنگر رفته و پنهان شده اند. شاید یک ظهر خونین در انتظار باشد.
شب در راه است، ولی ممکن است تعدادی از این بچهها دیگر نباشند. انفجارهای دور عادی شده و گلولههایی که در چند متری به زمین میخورند،...
دفاع مقدس
سینای شلمچه
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری | #ریلز
درکی از این بهشت ندارند ناکسان🕊
چون تار عنکبوت گرفته است قلبشان🕊
📎 #همه_خادم_الرضاییم
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
چندان بود کرشمه و نازِ سَهی قدان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: بخشش یا انتقام روزی در یکی از مجالس مهم، سخنی از من به میان آمد، شنیدم یکی از حضار مجلس که
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندیم شاه
همدم سلطان مورد حسادت همه است ولی در حقیقت محروم است و گرفتار غصه مخفیانه ای که کسی از آن مطلع نیست. به همین خاطر است که گفته اند: ندیم پادشاه مانند شیر سوار است. چه اینکه همان لحظه که سلطان، اسب اوست ممکن است صید او شود.
بنابراین از ندیمی سلطان و ظاهر حال او مغرور نباش، بلکه با چشم باطن به گرفتاری و سرانجام حال او و نتیجه کردارش بنگر.
آن خون گرفته یی که تو ساقی او شوی
پیدا شراب نوشد و پنهان جگر خورد
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
《محمود سلطانی- گفتار ۵۵۷》 - مرز بین آزادی و مطیع بودن - تربیت بر پایه تسلیم - تربیت بر پایه تغییر و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6030406113927636884.mp3
8.1M
《محمود سلطانی- گفتار ۵۵۸》
- تربیت بر پایه ترس و طمع
- تربیت بر پایه تسلیم
#تربیت ۳۹
4_6034944850682449857.mp3
8.08M
《محمود سلطانی- گفتار ۵۵۹》
- آرام کردن به جای رام کردن
- ترس و اضطراب
- ترس فطری
#تربیت ۴۰
4_6037196650496137723.mp3
8.17M
《محمود سلطانی- گفتار ۵۶۰》
- تربیت بر پایه تایید
- اطاعت
#تربیت ۴۱
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 آزار جنسي : ممكن است بچه ها مورد آزار جنسي قرار بگيرند. اگر كودكي مورد اين آزار قرار گرفت مهمترين
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 اطلاعات زود هنگام جنسي
در حال حاضر در بيشتر خانواده ها ماهواره هست و يا از جاهاي ديگه مي شنوند و بعضي صحنه ها كه يك كودك نبايد ببيند را مي بينند و دچار وحشت مي شوند. مواردي داشتيم كه والدين بي مبالاتي كرده اند و يا تلويزيون در دسترس بوده و كودك ديده و دچار وحشت شده تا جايي كه به روانپزشك نياز بوده.
اطلاعات زود هنگام جنسي كودك را ناامن مي كند. فكر نكنيد كه خوبست كه كودك همه چيز را بداند. قبول دارم كه بچه ها در هر سن، مناسب سن خودشان بايد اطلاعاتي راجع به اين موضوع داشته باشند ولي اين اطلاعات بايد به موقع و صحيح باشد.
دانش مان را بالا ببريم و اطلاعات زودهنگام به بچه ها ندهيم. بعضي از والدين به خصوص پدرها عقيده دارند همه چيز را بايد به بچه ها ياد داد، خير همه چيز را در هر زمان و در هرجا نبايد به بچه گفت و ياد داد بلكه بايد كارشناسي شود.
#بهداشت_جنسی {قسمت26}
[مباحث کودک متعادل ]
نشست تربیت
كلمه ي تربيت را كه مي شنويد چه چيزهايي به ذهنتان خطور مي كند؟
حاضرين: بكن و نكن، چهارچوب، قانون، مجازات و تنبيه. استاد: حالا من هر وقت اين كلمه را مي شنوم نميدونم چرا "كتك"به ذهنم مي آيد.
تربيت هيچ كدام اين ها نيست بلكه تربيت يعني پرورش، از ريشه ي رب و مربي مي آيد. پرورش در درون خودش زايش و رشد و رويش و شكوفايي دارد. در حالي كه تربيت از نظر ما يعني شكل دادن. اين كار را بكن و آن كار را نكن تربيت نيست بلكه مانع تربيت است. همان طور كه قبلاً گفتيم 4 عامل مانع تربيت هستند: نظم، نظافت، آموزش و تربيت. برداشت هاي اشتباه و نادرست ما از اين 4 عامل باعث بهم خوردن تعادل كودك مي شود.
ما تربيت را هم مثل نظم ايستا مي بينيم، شكل دادن و تراشيدن مي بينيم، در حالي كه تربيت، پرورش است. چرا ما اين نگاه را به تربيت داريم؟ و مي گوييم تربيت يعني پرورش؟ به دليل سنت هايي كه داشتيم. تربيت بر پايه ي سنت و فرهنگ است. پس اول فرهنگ را با هم بررسي مي كنيم. به نظر شما فرهنگ يعني چي؟ فرهنگ يك كلمه ي فارسي است كه از فره مي آيد و به معني شكوه و جلال و فر و شوكت است. فرهنگ يك ملت شكوه و جلال آن ملت است. فرهنگ نقطه ي اوج يك جامعه است. فرهنگ روشن كننده ي فضاي زندگي ما است و يك نقطه ي اوجي است كه انسان در هر جامعه اي بايد به آن برسد. نوري است كه از بالا مي تابد و مسير را روشن مي كند. (ادامه دارد... )
#تربیت {قسمت1}
[مباحث کودک متعادل ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارتون #مهارت_های_زندگی
این قسمت: المپیاد
پیام اخلاقی: مهم شمردن تلاش
علیک السلام
🔰 دلایل ایجاد #ورم کلیه
سنگ کلیه ، بزرگی پروستات ، تنگی مجاری ادراری ، بیماریهای مربوط به مثانه
👈 نشانههای شدید #ورم کلیه
درد شکم یا پهلو ، حالت تهوع ، استفراغ
درد هنگام ادرار ، تخلیه ناقص ادرار ، تب
🔹 موارد مزمن انسداد و فشار در کلیه باعث افزایش بروز عفونت دستگاه ادراری میشود.
👈 علائم عفونت ادراری :
ادرار تیره ، درد زیاد هنگام ادرار ، سوزش هنگام ادرار ، جریان ضعیف ادرار ، درد پشت
درد مثانه ، تب و لرز ، احساس سرما
💚 درمان #ورم کلیه :
افزایش مصرف سبزیجات و میوههای تازه، کاهش مصرف لبنیات، گوشت، شیرینیهای غیرطبیعی و نوشیدنیهای صنعتی، افزایش مصرف خوراکیهای فیبردار
عدم مصرف غذاهای فرآوری شده و دارای مواد نگهدارنده،
پرهیز از مصرف نوشیدنیهای الکلی و مواد کافئیندار،
مصرف آجیل خام، حبوبات و مواد غذایی حاوی ویتامین C تا حد زیادی به کنترل این بیماری کمک خواهند کرد. زیاد آب بنوشید و روزانه حداقل ۳۰ دقیقه پیادهروی کنید.
انجام ورزشهای سنگین مثل دویدن
و بدنسازی و.... فقط زیر نظر پزشک ارولوژی
دو قاشق چایخوری روغن زیتون را با کمی آبلیموی تازه مخلوط کرده و هر روز این مخلوط را خالی یا با یک لیوان آب ولرم بنوشید
نوشیدن روزانه ۴ تا ۵ لیوان خاکشیر که با شیرینی طبیعی مثل سکنجبین شیرین شده
باشد
📣 اگر چاقی پهلو و شکم دارد باید رفع کند
🔰 تشخیص بیماری از کف دست
🟢 قرمز شدن کف دست
این مشکل میتونه نشانه ابتلا به بیماری کبد
باشد به خصوص اگه سن فرد بالای ۵۰ سال باشد
این قرمزی معمولا توی لبه های بیرونی کف
دست ایجاد میشود
🟢 بی حسی دست
این یکی از اولین نشانه های دیابت است که
بی حس شدن پاها و رفته رفته بی حس شدن
دستها است که بعلت کاهش جریان خون در
قسمتهای های خاصی از بدن اتفاق می افتد
🟢 سوزن سوزن شدن نوک انگشتای دست چپ
اگر چنین احساسی داشتید ، احتمالا کمبود
ویتامین های B1.B2.B6 و E دارید
🟢 قرمز شدن ۲ انگشت کوچک دست چپ
اگر این ۲ انگشت قرمز شده ممکن است ناشی
از آسیب به ستون فقرات باشد. برای کاهش
درد این بیماری ، پیاده روی کرده و بهتر است
نشستن های طولانی را فراموش کنید
🟢 لرزش دست
لرزش دست میتواند چند علت داشته باشد
مثل مصرف زیاد کافئین یاداروهای خاص
اما اگر این دلایل را ندارید
ممکنه به بیماری پارکینسون مبتلا باشید که
آمار در حال رشدی دارد و در مورد جوانها هم
صدق میکند
🟢 قفل شدن انگشتان دست
علت این قفل شدن احتمالا مشکلی در اکسیژن
رسانی به بدنتون دارد
این مشکل ممکن است زنگ خطر بیماری های
جدی مثل ، سرطان ریه و یا بیمارهای قلبی هم
باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 چشمه آبگرم دیگِ رستم _ خراسان جنوبی
چشمه آبگرم دیگ رستم در خراسان جنوبی، چشمهای از جنس سلامت است که به دلیل وجود املاح و حرارت بالای آب آن برای رفع دردهای رماتیسمی استفاده میشود. دمای آب این چشمه در محل جوشیدن بالاست، اما پس از طی ۲۰۰ متر گرمای خود را از دست میدهد و به استخری هدایت میشود که میتوان در آن شنا کرد.
در فاصله ۲۴۰ کیلومتری از طبس بعد از روستای نایبند و به فاصله ۱۰ کیلومتر به سمت راور، چشمهای کوچک که در آن آبی سبز رنگ که حاوی گوگرد است جریان دارد. چشمهای که به دلیل صدای جوشیدن آب در حفرههای لابهلای سنگهای اتشفشانی و از زیر صخرههای سنگی، انسان را به یاد دیگ جوش میاندازد که نامهای اسطورهای همچون سلیمان و جمشید و رستم را به خود گرفته است و اکنون بین مردم به چشمه دیگ رستم معروف است.
در نزدیکی این چشمه و در داخل کویر سطحی وسیع پوشیده از سنگهای آتشفشانی از نوع بازالت وجود دارد. در این منطقه آتشفشانی دیده نمیشود و این سنگها به دلیل جابهجایی گسل نایبند در اواخر دوران دوم زمین شناسی به بیرون پرتاب و در سطح وسیعی از زمین پراکنده شده است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
آستانه اشرفیه
آستانه اشرفیه در ٣۵ کیلومتری رشت واقع است و فاصله آن تا شهر لاهیجان ٧ کیلومتر است.
آستانه اشرفیه به سبب موقعیت جغرافیایی و عبور سپیدرود از میان آن، خاک حاصلخیزی داشته و به همین دلیل باغات کشاورزی در این شهر به وفور یافت میشود.
بادام زمینی، ابریشم، برنج، چای و حبوبات از مهمترین محصولات آستانه هستند. ۹۰ درصد بادام زمینی کشور در آستانه اشرفیه تولید میشود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
در خواب میبیند فیلی قصد هلاک او را دارد، در این هنگامه، پیری فرا رسیده سیلی سختی بصورت پیل مینوازد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
سالهای آخر عمر پر برکت پدر گرانقدرم رحمة الله علیه
حدود دو سال قبل از وفات پدرم، کسالت شدیدی مرا عارض شد و پزشکان از مداوای بیماری من عاجز آمدند و از حیاتم قطع امید شد.
پدرم که عجز طبیبان را دید، اندکی از تربت طاهر حضرت سید الشهداء ارواح العالمین له الفداء به کامم ریخت و خود از کنار بسترم دور شد.
در آن حالت بیخودی و بیهوشی دیدم که به سوی آسمانها میروم و کسی که نوری سپید از او میتافت، بدرقهام میکرد. چون مسافتی اوج گرفتیم، ناگهان، دیگری از سوی بالا فرود آمد و به آن نورانی سپید که همراه من میآمد، گفت: «دستور است که روح این شخص را به کالبدش بازگردانی، زیرا که به تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام، استشفا کرده اند. در آن هنگام دریافتم که مردهام و این، روح من است که به جانب آسمان در حرکت است و به هر حال، همراه آندو شخص نورانی به زمین بازگشتم و از بیخودی، به خود آمدم و با شگفتی دیدم که در من، اثری از بیماری نیست، لیکن همه اطرافیانم به شدت منقلب و پریشانند.
پس از چند روز، هنگامی که در خدمت پدرم به شهر میرفتیم، واقعه را حضورشان عرض کردم. فرمودند: «مقدر بود که یکی از ما دو نفر از جهان برویم و اگر تو میرفتی، من پانزده سال دیگر عمر میکردم و چون مقصد و مطلوب من از حیات در این دنیا جز خدمت به خلق خدا نیست، ترجیح دادم که خود رخت بربندم و تو که جوانی و به خواست خداوند، مدتی دراز تر در جهان خواهی زیست، زنده بمانی. این بدان که من مرگ را برای خود و حیات را برای تو خواستم، تا آنکه در طول زندگی، پیوسته با قصد
قربت، به مردم خدمت کنی و هر گاه در این کار مسامحه و غفلت ورزی، سال آخرت عمرت خواهد بود.
یکسال قبل از وفات پدرم، شبی در عالم رویا مشاهده کردم که حدود عصر است و من از شهر خارج شدهام و به طرف قریه نخودک میروم که آفتاب ناگهان غروب کرد و در من اضطرابی پدید آمد. این اضطراب دو علت داشت: اول، تاریکی هوا، دوم آنکه نمی دانستم به پدرم چگونه پاسخ دهم، زیرا ایشان فرموده بودند که همیشه قبل از غروب آفتاب در منزل باش، و قبول نخواهند کرد اگر بگویم که آفتاب ناگهان غروب کرده است. در این اضطراب و اندیشه بودم که ناگهان خورشید از مغرب طلوع کرد و به قدر یک نیزه بالا آمد. مقداری که راه آمدم متوجه شدم که کارد بزرگی در دست من است و سگ بزرگی مرا تعقیب میکند. ناگهان پیری نسبتا بلند بالا پدیدار گشت و کارد را از دست من گرفت و با یکدست سگ را نگاه داشت و با دست دیگر سر او را از تن جدا کرد، بی آنکه کارد به خون آلوده شود. آنگاه کارد را به من ردکرد و فرمود: بابا آیا کار دیگری داری؟ عرض کردم: خیر، تشکر نمودم، و پیر ناگهان ناپدید شد.
بامداد، خواب را خدمت پدرم عرض کردم. ایشان چند دقیقه تأمل کردند و سپس پرسیدند: آیا متوجه نشدی آن پیر که بود؟ عرض کردم: خیر. فرمودند: او شیخ عطار بود. آنگاه فرمودند: امسال سال آخر عمر ما است، و تو بعد از من زحمت و ناراحتی بسیار خواهی دید، بگو چه خواهی کرد؟ عرض کردم: به خداوند پناه میبرم. پس از دو ماه یک روز که در خدمت ایشان به شهر میرفتیم؛ فرمودند: امروز عصر بعد از آنکه به خانه بازگشتیم، من مریض خواهم شده و همین مرض مقدمه فوت من خواهد بود. همانطور که فرموده بودند، عصر همان روز به محض ورود به منزل به تهوع دچار و بیمار شدند.
در این اثناء تسبیح عقیقی داشتند که گم شد. فرمودند: مفقود شدن تسبیح علامت مرگ ما است. اگر یافت شود بهبود خواهم یافت ولی هر چه جستجو کردیم تسبیح را نیافتیم تا آنکه یکماه بعد در اطاق مسکونی ایشان پیدا شد و به دنبال آن حال ایشان کمی بهبود یافت. اما مجددآ تسبیح مزبورگم شد و دیگر هرگز یافت نشد. کسالت ایشان مجدد شدت یافت و حدود چهار ماه در بستر بودند. در این مدت ایشان شرحی مفصل
از حالات خود، از آغاز تا پایان و از احوال اساتید و بزرگانی که محضرشان را درک کرده بودند برای من نقل فرمودند.
مدتها بود که پدرم بنا به مقتضیاتی در شهر مشهد سکونت نداشتند و معمولا در حومه شهر، ابتدا در ده نخود و سپس در ده سمزقند ساکن بودیم. روزی در ایام کسالت ایشان که من برای درس بشهر رفته بودم هنگام ظهر بوسیله شخصی احضارم نمودند و فرمودند امروز روح از جسدم پرواز کرد و به حضور حضرت ثامن الائمه (علیه السلام) تشرف حاصل کردم و دیدم که استادم مرحوم حاج محمد صادق تخت پولادی هم شرف حضور دارد. از او درخواست کردم از امام (علیه السلام) استدعا کند اجازه فرمایند که برای ابراز وصایای خود روحم بار دیگر به کالبدم باز گردد. اما رخصت فرمودند. اکنون، پسرم، باید که مراقب حال من باشی و به شهر باز نگردی. خلاصه آنکه به کوشش طبیبان، حال پدرم بهبود پذیرفت اما آن مرد جلیل القدر در برابر شادمانی طبیب معالج خود فرمود: بهبود من شادمانی ندارد زیرا که ما رفتنی شده ایم. پزشک پرسید: پس تکلیف چیست؟ فرمود تکلیف شما این است که تا من در قید حیاتم به تدابیر پزشکی ادام